امر به معروف از نقاط اجماع است آن را به نقطه افتراق تبدیل نکنید
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از حوزه علمیه خواهران، حجتالاسلام محمدرضا زیبایی نژاد، رییس مرکز تحقیقات زن و خانواده با بیان ابعاد امر به معروف این بحث را مورد واکاوی بیشتر قرار داده و در فضایی منطقی به تحلیل این موضوع پرداخته شده است.
به عنوان سؤال اول بفرمایید انگیزه جرمی مثل اسیدپاشی و خشونت علیه زنان به این صورت چیست؟ چه عاملی باعث میشود این وقایع رخ دهد؟ در این اتفاق خاص، ارتباطی با تصویب قانون امر به معروف و نهی از منکر در مجلس میبینید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. در ابتدا ابراز تأسف میکنم از اینکه زنان در جامعه احساس ناامنی کنند و در معرض تعرضهایی از این دست قرار بگیرند که ارتباطات اجتماعی و انسانیشان را تا آخر عمر در معرض مخاطره قرار دهد.
گزارشی که چند روز پیش وزیر محترم بهداشت داد، این بود که از اول امسال تاکنون 9مورد اسیدپاشی در اصفهان داشتهایم که 4 مورد نسبت به آقایان بوده است. گمانهزنیهای زیادی در باب علت این اسیدپاشی شده است از جمله بدحجابی که خب درباره آقایان که بحث بدحجابی نداشتیم! نسبت به خانمها هم برخی موارد معلوم است که مسئله شخصی بوده است. فعلا بحث ما در مصداق نهم است که هنوز عاملینش شناسایی نشده که بدانیم انگیزه شخصی داشتهاند یا خیر.
اصل این جریان از چند جهت مشکوک است. احتمالش هست افراد خودسر این کار را انجام داده باشند که حتما باید با این عوامل خودسر مقابله جدی شود. احتمال دوم اینکه افرادی با برنامه این کار را انجام داده باشند و بخواهند بر بحث عفاف و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر اثر بگذارند و خرج آن را بالا ببرند. احتمال سوم هم اینکه فرد اسیدپاش انگیزه شخصی داشته و میخواسته با یک نفر تسویه حساب کند، اما بازنماییهای رسانهای در این موضوع باعث بزرگ شدن آن شده باشد.
به نظر من این حادثه از جهاتی مشکوک است یا اصل حادثه یا بازنمایی رسانهای آن و یا هر دو با هم. ببینید گاهی موضوعی همزمان با چند واقعه مهم دیگر اتفاق میافتد. در زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، تشیع در دنیا ناشناس بود. بعد از انقلاب بود که جهان اسلام با پدیدهای به نام تشیع به عنوان قرائت اهلبیت از اسلام آشنا شد که اولا ادعای حضور در صحنه اجتماعی و سیاسی دارد، ثانیا گرایشی عقلانی و کاملا پویاست.
مواجهه حزبالله با اسراییل که رخ داد، موج جهانی تشیع بیشتر شد و گرایش به اسلام مخصوصا مکتب اهلبیت در کل دنیا فراگیر شد. جریان مسلط جهانی نیاز داشت در قدم اول اسلام را خراب کند. القاعده درست کردند، القاعده و طالبان گروههای بیمنطقی بودند که تصویر بدی را از اسلام بازنمایی میکردند. امپراطوری رسانهای خودشان هم این مسئله را به تصویر کشیدند. بعد دیدند جریان اهل بیت باز هم دارد توسعه پیدا میکند. بیداری اسلامی که در منطقه رخ داد میتوانست جریان گرایش به اسلام سیاسی را وارد فاز جدیدی کند. این بار گرایشهای خطرناکی از اسلام را مثل داعش و ... نشان دادند، اما در درگیریهای داعش و جبهه النصرة و جنگ داخلی در عراق و سوریه و لبنان باز دنیا دارد با قرائتهای متعددی از اسلام آشنا میشود: یک قرائت فاشیستی مثل داعش و القاعده و یک جریان معتدل و پویا به نام تشیع که در مقابل آنها ایستادهاند.
جبهه تشیع مقابل داعش هستند و اهل تسنن محب اهل بیت هم در کنار آنهاست. پس به این نتیجه رسیدند که بهتر است شیعه را خراب کنیم! چگونه؟ گرایشهایی درون شیعه ایجاد کنیم که اینها خودسر هستند. بیمنطق هستند. داعشی فکر میکنند. مارک تشیع را هم دارند و میخواهند به دنیا اعلام کنند که شیعیان هم مثل آنها هستند و تفاوتی نیست. بعید نیست بازنمایی موضوع اسیدپاشیها در مقیاس جهانی به این منظور باشد که تصویر بدی از مکتب اهل بیت ارائه کنند و آن را به عنوان یک مکتب ضدزن و ضدمنطق و خشن در دنیا انعکاس بدهند که تمایل به آن کاهش پیدا کند.
همزمانی این موضوع با طرح بحث امر به معروف و نهی از منکر و حمایت مجلس هم مشکوک است و این احتمال هم وجود دارد که رسانههای بیگانه و برخی از رسانههای داخلی همسو با آنها بخواهند اسیدپاشی را خرج این قضیه کنند که چنین طرحی مطرح نشود یا اگر مطرح شد، کارایی خود را از دست بدهد. امر به معروف و نهی از منکر حکم ضروری و صریح اسلام است و مختص تشیع هم نیست. هر مسلمانی میداند که امر به معروف و نهی از منکر از مسائل قطعی دین است. اگر کسی این حکم را انکار کند و انکارش مستلزم انکار نبوت و یا انکار ربوبیت تشریعی خداوند باشد، چنین فردی از اسلام خارج و کافر و مرتد است.
اما وقتی رسانهها شلوغ میکنند و بازتاب بدی را از این مسئله میدهند، موضوع امر به معروف و نهی از منکر که از نقاط اجماعی همه مسلمانان است، به نقطه افتراق تبدیل میشود. یک جناح میشود موافق و دیگری مخالف و دائم توجیه میکنند. بنابراین بازنمایی گسترده موضوع اسیدپاشی و ربط دادن به امر به معروف و نهی از منکر در رسانههای بیگانه و برخی رسانههای داخلی ممکن است به این غرض باشد که نگذارند قانون حمایت از آمران به معروف تصویب شود یا اگر تصویب شود چیز بیخاصیتی به دست بیاید که اثربخش نباشد یا اینقدر مسئولان اجرایی کشور را بترسانند تا اگر هم تصویب شد، برای اجرای آن انگیزهی کافی نداشته باشند.
یک احتمال دیگر این است که این جریان و بازنمایی گسترده رسانهای درباره آن برای مقابله با حجاب و رواج بیحجابی باشد و آنها خواستهاند بستری را فراهم کنند که گروههای فمینیستی و منافقان تبلیغات گستردهای کنند که این اتفاق افتاده است. اگر پلاکاردها و شعارهای تجمعی را که همین چند روز پیش در اصفهان، در مقابل دادگستری برگزار شد، میدیدید کاملا علیه امر به معروف و نهی از منکر و علیه حجاب و اعتقادات قویم اسلامی بود.
احتمال دیگر، این است که بخواهند اراده آمران به معروف و ناهیان از منکر را تضعیف کنند. از امروز اگر کسی بخواهد در خیابان امر به معروف و نهی از منکر کند، به او بگویند خشن، اسیدپاش، متحجر و داعشی؛ یعنی مقاومتهای اجتماعی را در قبال آمران به معروف و ناهیان از منکر افزایش بدهند تا اینها نتوانند کارشان را انجام دهند و یا اصلا از اساس انگیزه آنها را در نطفه خفه کنند.
فقه و دین ما درباره جرمهایی مثل اسیدپاشی نسبت به زن چه حساسیتهایی دارد؟
در کتاب دیات و قصاص درباره مجازات این دسته از جنایتها بحث شده است. شما اگر جرمی را نسبت به زن مرتکب شوید که موهای سر زن از بین برود، مثلا شخصی روی سر زن آب جوش بریزد طوری که موهای زن از بین برود و دیگر رشد نکند، در صورتی که زن از قصاص صرفنظر کند، باید دیه کامل زن را پرداخت کند و اگر موهای زن را کوتاه کند؛ مثلا بتراشد بهگونهای که امکان رشد مجدد داشته باشد، باید مهرالمثل بدهد؛ یعنی اگر این زن با این منزلت اجتماعی متعارف میخواست ازدواج کند، مثلا بین 50 تا 100سکه مهر اوست، مجازات مردی که متجاوز به زن شده و سرش را از ته تراشیده، ولو اینکه موهایش دوباره رشد کند، این است که باید مهرالمثل یعنی آن 50 یا 100 سکه را بدهد.
ما حتی نسبت به حقوق زنان غیرمسلمان هم موظفایم. بایستی مدافع حقوق هر کسی باشیم که قانون، حق شهروندیاش را امضا کرده است، حتی یک زن یهودی یا مسیحی بایستی در امنیت زندگی کند، نباید امنیت کسی به مخاطره بیفتد. توجه داشته باشید به آن جمله امیرمؤمنان(علیهالسلام) که بعد از اینکه شنیدند شخصی خلخال (النگویی که زنها به پایشان میبستند) را از پای یک زن یهودی درآورده، بسیار ناراحت شدند و فرمودند: سزاوار است مرد از غصه دق کند که در یک کشور اسلامی زن یهودی در جامعه امنیت نداشته باشد.
ما احساس همدردی میکنیم با قربانیان این مسئله و خانوادهشان و با همه خانمهایی که آرامش عصبی خود را در این مسئله از دست دادند. باید همه دست به دست هم بدهیم که این آرامش به جامعه برگردد.
فکر میکنید قوانین ما، بازدارندگی لازم را برای جرمی مثل اسیدپاشی دارد؟ آیا مجازاتها، متناسب با این حساسیتها هستند؟ آیا نیاز نیست قوانین جدیدی جعل شود؟
در مسائلی مثل اسیدپاشی سه جهت وجود دارد: یک جهت، حق الهی است؛ یعنی جان و مال و ناموس مردم مورد تأکید خود خداوند است و باید محافظت شود. حالا اگر شخص مجرمی این حریم الهی را نادیده گرفت و به آن تجاوز کرد، یعنی مال کسی را غصب کرد یا جانش را در معرض مخاطره قرار داد یا امنیت و آبرویش را هدف گرفت؛ چون ابتدائا حقالله را نادیده گرفته است، باید توبه کند.
جهت دوم، جهت حقالناسی شخصی است؛ یعنی وقتی یک شخص مجرم، امنیت زنی را خدشهدار کند و او را در معرض هتک حرمت ناموسی یا جانی یا مالی قرار بدهد، نسبت به او بدهکار است. در چنین مواردی خداوند احکام شدید و غلیظی قرار داده است تا کسانی که فکر مجرمیت به ذهنشان خطور میکند، به مجازاتش توجه کنند و این، برای آنها بازدارنده باشد و منصرفشان کند. به این مجازات در احکام شریعت قصاص گفته میشود.
این قصاص فقط مختص دین اسلام است؟
خیر، در شریعت یهود تصریح شده جان در مقابل جان، چشم در مقابل چشم، گوش در مقابل گوش... این احکامی که به عنوان قصاص قرار داده شده، نفس جعل این حکم حتی اگر اجرا هم نشود- یعنی طرف حق داشته باشد که اعمال مجازات بکند، اما نکند- مصونیتبخش است؛ یعنی شخص جانی احتمال بدهد که با ارتکاب جنایت، مجازاتی سنگین در انتظار اوست، این کار را نمیکند. اگر احتمال بدهد صورتی را اسیدپاشی کنم، صورتم را اسیدپاشی میکنند، این کار را نمیکند؛ چون تصورش ترسناک است. پس جعل این حکم اثر بازدارندگی دارد.
خانم آمنه بهرامی کسی بود که سال 83 مورد اسیدپاشی قرار گرفت. این خانم بینایی، ابرو و مژهاش را از دست داد، صورتش را از دست داد، احتمالا بینی، گوش را نیز. این حق برای ایشان قرار داده شده بود که قصاص کند؛ یعنی اسیدپاشی به همین صورت را میتوانست انجام دهد و اگر آن زمان نهادهای بینالمللی و گروههای داخلی مداخله نکرده بودند و ایشان را تحت فشار قرار نداده بودند که عفو کند، الان با موارد مشابه این، مواجه نبودیم.
یعنی منظورتان این است که ایشان نباید میبخشیده؟
البته شخص میتواند ببخشد، اگر ببخشد، منت گذاشته و لطف کرده است، اما گاهی وقتها مجامع بینالمللی مداخله میکنند که دست از اصل حکم قصاص برداریم؛ اصل قصاص را هدف قرار دادهاند. خداوند میفرمایند:«ولکم فیالقصاص حیات» حیات و امنیت اجتماعی شما، منوط به این است که این حکم اجتماعی بالای سر همه باشد و باید این ترس ابتدایی برای هر کسی که فکر مجرمانه به سرش میزند، وجود داشته باشد. اگر به این فکر کنم که اگر کسی را کشتم، فوقش چند سال حبس میگیرم، بعد از مدت کمی هم اعلام ندامت میکنم و عفو میگیرم، این بازدارنده نیست، ولی اگر احساس کنم در صورت چنین خطایی در معرض اعدام قرار دارم، بازدارندگی مانع انجام آن میشود. در مواردی که جرم خیلی شنیع است و مرتکب جرم از روی عصبانیت لحظهای این کار را انجام نداده، بلکه از روی قساوت قلب آن را مرتکب شده است، چه نیازی است که همه بسیج شویم و شخص قربانی و آسیبدیده را برای بخشش متقاعد کنیم؟ باید گذاشت در فرآیند طبیعی این مسئله طی شود. مصاحبه چند روز پیش خانم بهرامی را حتما بخوانید. من خیلی متأثر شدم.
آیا حکم طرف مقابل ایشان امکان بازگشت دارد؟
نه. وقتی عفو کرد، کار تمام شده است و بازگشتپذیر نیست. خانم بهرامی حرفش این است که من پشیمانم از عفوی که کردم؛ چون در حق دیگران ظلم کردم. «ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بود بر گوسفندان» این حرف را سعدی در قرن هشتم برای امروز ما زده است.
خانم بهرامی میگوید وقتی کشورهای بیگانه و دول اروپایی به دولت ایران فشار آوردند که نباید این قصاص انجام شود، دولت از ایشان خواسته که ببخشد. میگوید در جلسه بخشش که من گفتم دیه میگیرم و میبخشم، ایشان به من فحاشی کرده است؛ یعنی عفو را گرفته، فحاشی هم کرده و رفته است! این خیلی بد است. ما بایستی اول طرف را به ذلت بکشانیم، به غلط کردن بیندازیم، بعدا عفو اتفاق بیفتد. طرف نباید با گردنکلفتی میز محاکمه را بهم بزند و برود.
این رفتارهای بیقاعدهای که در کشور ما به صورت طولانی کردن روند دادرسی تا متقاعد کردن طرف به عفو انجام میشود، میتواند بازدارنگی مجازات را از بین ببرد و بعد شما فکر میکنید که احکامی که تاکنون داشتهایم بازدارنده بوده است یا نه؟! حکم که اجرا نشود بازدارنده نیست. حکمی که از اول همه بدانند اجرا نمیشود و همهی عالم بسیج میشوند که طرف را به عفو گرفتن وادار کنند، مشخص است که بازدارندگی ندارد.
آیا فرد میتواند شخصا به اجرای احکام الهی در جامعه مبادرت کند؟ مثلا در همین جریان، فرد اسیدپاش نسبت به کمتوجهی دستگاههای فرهنگی نسبت به حجاب در جامعه معترض باشد و خود به اجرای حکم مبادرت ورزد؟
اجرای حدود شرعی بر عهده حاکم شرع است؛ یعنی اگر من ببینم شخصی به من خیانت کرده، به خواستگاریاش رفتهام، قولی داده و بعد خیانت کرده است، یا دیدم شخصی گناه اجتماعی علنی انجام میدهد، من حاکم شرع نیستم که بخواهم حکم را اجرا کنم، نظم اجتماعی به هم میخورد، باید به حاکم شرع مراجعه کنم.
در قوانین کلی اجرای حدود و تعزیرات، صرفا برخی موارد معدود استثناء است؛ مثلا اتفاق میافتد که در خیابان میبینیم سارق یا زورگیری مزاحم زنی شده است و میخواهد کیفش را بدزدد، آیا من باید تلفن بزنم 110؟ خب تا آن موقع که دزدیده و رفته، اینجا همه افراد جامعه مسئول هستند که این خطر را برطرف کنند. اینجا نهی از منکر اقدام عملی است؛ یعنی جلوی تعدی را هر طور شده گرفتن. حکومت هم باید از همان اول پشت سر شما قرار بگیرد، حتی اگر ضرب و شتم صورت بگیرد و حتی ممکن است سارق در اثر این ضرب و شتم بمیرد، باز حاکم شرع باید از ناهی منکر جانبداری کند؛ البته در صورتی که هیچ چارهای در دفع این تعدی غیر این اقدام نباشد و بتواند ثابت کند.
مورد دیگری که استثنا شده این است که اگر مرد در منزلش ببیند همسرش مشغول ارتباط جنسی با نامحرمی است، مشهور فقها میگویند اگر همانجا هر دو را بکشد، جایز است و لازم نیست تا برگزاری دادگاه صبر کند، مشروط بر اینکه بتواند در دادگاه ثابت کند که همسر من با رضایت خاطر با مرد بیگانهای ارتباط جنسی برقرار کرده است. پس جز این موارد استثنائی هیچ کس حق ندارد به بهانه اینکه میخواهم با بیحجابی یا یک گناه اجتماعی مقابله کنم، سرخود عملی را انجام دهد. چنین عملی، عمل مجرمانه است.
برگردیم به بحث، مطلب حضرتعالی پیرامون جهات این حکم ناقص ماند. تا الان جهت حقاللهی و جهت حقالناسی شخصی حکم را فرمودید. آیا این بحث از زاویه دیگری هم قابل بررسی است؟
بله؛ یک بحث دیگر هم جهت حقالناسی اجتماعی حکم است. گاهی وقتها اقدامی انجام میدهید که ضرر آن فقط برای شخص قربانی نیست، بلکه در جامعه احساس ناامنی به وجود میآورد، کل زنان شهر اصفهان یا زنان یک محله بزرگ یا یک جامعه احساس خطر میکنند، در اینجا بحث، حقالناس اجتماعی است و جنبه حقالناسیاش بیشتر و سنگینتر است. بحث اخافه؛ یعنی ایجاد رعب در جامعه پیش میآید؛ فرض کنید کسی اسلحه دست بگیرد، در خیابانها بچرخد و مردم را بترساند، اینجا اقدامش فقط نسبت به شخص خاص نیست، اخافه عمومی و مصداق محاربه است.
اگر ثابت شد که این عمل اسیدپاشی مصداق محاربه است؛ یعنی جامعه را با احساس ناامنی مواجه کرده است، حکمش اعدام است؛ یعنی اگر شخص متضرر ببخشد، حقالناس شخصیاش را بخشیده، اما عملش مصداق محاربه و مستوجب حکم اعدام است.
اینجا لازم میدانم حاشیهای بزنم به صحبتی که رئیس محترم قوه قضاییه در همین زمینه انجام دادند. حرفی را به درستی مطرح کردند که اگر این اسیدپاشی مصداق اخافه باشد، میتواند در حکم محاربه باشد و در صورتی این اسیدپاشی مصداق اخافه و در حکم محاربه است که این اخافه صفت خود فعل باشد؛ یعنی نفس اسیدپاشی این اخافه را در جامعه ایجاد کرده باشد؛ یعنی زمان اخافه و زمان اقدام به عمل مجرمانه یکی باشد، اما اگر فرض کنیم، خود این فعل آرامش عمومی را به هم نزده، بازنمایی این مسئله در رسانهها بوده که اخافه ایجاد کرده است، قضیه فرق میکند.
درواقع ممکن است رسانهها مسئله را بزرگ کرده و با آب و تاب برد اجتماعی زیاد از حد به آن داده باشند و این ترس را آنها به مردم منتقل کنند، آیا باز هم میتوانیم بگوییم این اسیدپاش اخافه کرده است؟ آیا آن لحظهای که داشته اسیدپاشی میکرده، فعلش اخافه بوده؟ یا بعد از بازنمایی رسانهای اخافه ایجاد شده است؟ من این احتمال را میدهم که سلب آرامش عمومی فعل رسانهها باشد و نتیجه بازنمایی نامطلوب آنها. نمیخواهم از شناعت اقدام فرد اسیدپاش و دهشتناکی آن کم کنم، بلکه میخواهم توجه دهم که اخافه که تا این حد مهم است و حکم فرد را تا حد محاربه میبرد، ممکن است نتیجه اقدام غیرمسئولانه و جهتدار یک رسانه باشد و مسئولیت آن متوجه فرد مغرض قلم به دست بشود.
درباره بازنمایی مطبوعات، یک احتمال این است که رسانهها بد عمل کردند و احتمال دیگر میتواند این باشد که با توجه به فضای رسانهای، آن فرد به این نتیجه رسیده باشد که رسانهها اطلاعرسانی خودشان را میکنند و موضوع بازتاب اجتماعی خواهد یافت؛ یعنی انگیزه شخصی نبوده باشد، آیا چنین احتمالی میدهید؟ و مسئله دوم اینکه این اولین بار نیست که چنین حالتی پیش میآید و برخی رسانهها بدون ملاحظهی مصالح اجتماعی در مسئله ورود میکنند، چه راهکارهایی باید اندیشیده شود که رسانهها تصاویر غلط و جهتدار از مسائل اجتماعی ندهند؟
یک پرسش این است که آیا ممکن است آن کسی که جنایت را انجام داده، میدانسته اگر این جنایت را انجام دهد، بازتاب رسانهای پیدا میکند و بخواهد اثر اجتماعی بگذارد که خب بله این احتمال هست؛ یعنی ما تا زمانی که جانی را دستگیر نکردهایم، هر تصوری میتوانیم داشته باشیم، اما اینکه چگونه رسانهها در خدمت یک جریان غلطی قرار میگیرند، گرچه خودشان نخواهند، جای بررسی دارد. نگرانی ما این است که در جوامع امروز بر نقش رسانهها تأکید میشود، بر ضرورت آزادی جریان اطلاعات تأکید میشود، اما تأکید بر حقوق فردی و اجتماعی نمیشود. این رسانهها تا چه اندازه حق دارند مسائل شخصی را افشا کنند؟ تا چه اندازه میتوانند با آرامش عمومی بازی کنند؟ بالاخره این آرامش و احساس امنیت اجتماعی حق شهروندان هست یا نه؟
مثالی میزنم تا تمایز بین امنیت و احساس امنیت را نشان بدهم. زمانی یکی از مسئولان نیروی انتظامی میگفت جمعیت تهران تقریبا به اندازه پاریس است، اما میزان دزدیهای ماشینی که در پاریس انجام میشود سه برابر تهران، اما میزان استفاده از دزدگیرهای اتومبیل در تهران چند برابر پاریس است! یعنی امنیت در مقابل سرقت در تهران از پاریس بالاتر است، اما با وجود اینکه امنیت تهران بالاتر است، احساس امنیت کمتر است.
احساس امنیت به بازنمایی امنیت در جامعه مربوط میشود که عوامل مختلفی دارد و ممکن است رسانهها در آن تأثیر داشته باشند. برخی جوامع، سعی میکنند احساس امنیت همیشه مقداری از اصل امنیت بالاتر باشد، اگر احساس امنیتمان از امنیت واقعی پایینتر باشد برای جامعه خطرناک است.
مسئلهای به نام اسیدپاشی بایستی به گونهای انعکاس داده شود که از یک طرف مسئولین مربوطه را متوجه خطرات و پیامدهای این مسئله کند و از یک طرف آرامش جامعه را هم به مخاطره نیندازد. این بازیای است که قواعد خودش را دارد، کار سختی است.
به نظر حضرتعالی این تعادل قابل تحقق است؟ چه تدابیری باید برای آن مدنظر قرار گیرد؟
بله، شدنی است. مقداری از آن با قانون قابل تحقق است. قانون بایستی رسانهها را ضابطهمند کند. رسانهای که خبری را میدهد، خودش سر صحنه جرم بوده؟ یا به نقل از دیگران بیان میکند؟ اگر به نقل از دیگران است در مسائل خطیر منبع خبریاش را باید درج کند. ذکر کردن منبع خبری باعث میشود که رسانه خودش حرف تولید نکند. باید منبع خبر مشخص و قابل ردگیری باشد.
گاهی گمانهزنی میکنیم، اما گاهی قاطع حرف میزنیم و ارتباط مثلا اسیدپاشیها با مسئله بدحجابیها را تیتر میکنیم و باید پاسخگو باشیم. اینجاها قانون میتواند ورود کند و اگر فهمیدیم رسانهای تعمدا خلاف گفته است تا موضوع داغ درست کند یا آرامش جامعه را به هم بزند یا جلوی حکم شرعی را بگیرد، بایستی قاطعانه با آن برخورد کرد.
البته همه مسائل هم با قانون حل نمیشود، خیلی از عوامل مطبوعاتی ما دلسوز هستند و مصالح جامعه برایشان مهم است، اما آموزشهای لازم را ندیدهاند یا ضعف مهارت دارند یا ضعف آموزشهای اخلاقی. بایستی چند واحد درسی اخلاق رسانهای برای اینها گذاشته شود و مسائل شرعی و اخلاقی برایشان بازگو گردد.
متأسفانه آن چیزی که در رسانههای ما حاکم است، چیزی است به نام ارزش خبری. هر کسی بیشتر یک خبر را بزرگ کند بیشتر امتیاز دارد. این ارزش خبریهاست که خیلیها را به خلاف شرع میکشاند.
مشکلی هم در عرصه فقه داریم. فقهای ما در عرصه فقه رسانه خیلی ورود نکردهاند. خیلی از مسائل هست که نوپدید است و غیر از مسائل سنتی است. باید بحث فقهی را باز کنند؛ مثلا در بحثهای سنتی داریم اخافةالناس مصداق محاربه است. گاهی کسی با سلاح سرد و گرم یا اسید اخافه میکند، اما اگر فردی با تیترهای خبری اخافه کرد، چطور؟ آیا این مصداق عمل مجرمانه هست؟ اینها مسائلی است که باید نسبت به آن کار کرد.
همه فعالیتهای ما در خدمت اجتماع و هدایت آن است، اینکه اطلاعرسانی کنیم یا نه، باید ببینیم نسبتش با مصلحت اجتماعی چیست. گاهی مصلحت اجتماعی در عدم افشای یک خبر است. جناب آقای خاتمی در روزهای آخر ریاست جمهوریشان میگفتند زمانی شده بود که در سیلوهایمان فقط به اندازه سه روز گندم وجود داشت! اگر میخواستند این مسئله را رسانهای کنند، چه اتفاقی میافتاد؟ مردم احساس میکردند قحطی میشود و هرج و مرج اجتماعی به وجود میآمد. این مدیریت یک نظام است که بتواند از این گردنهها عبور کند. در همه کشورها هم هست.
در برخی از این کشورها میبینید قتلهای دبستانی و دبیرستانی اتفاق میافتد، یکدفعه فردی سر یک کلاس چند نفر را میکشد، همه دربارهاش حرف میزنند، اما همه مواظب هستند که امنیت اجتماعی کشورشان به مخاطره نیفتد. در برخی کشورها رئیسجمهور را به دادگاه میکشانند یا وزیر را خلع میکنند یا اعدام میکنند و در زمان مسؤولیتش هم این اتفاق میافتد و همین را نقطه قوت کارشان میدانند و میگویند نظام ما اینقدر پیشرفته است که نسبت به مسئولان و غیرمسئولان هیچ تفاوتی قائل نیست. ما باید برویم به سمتی که قاعده مدیریت فضا را به دست بیاوریم بهگونهای که بدانیم چه مسائلی را باید انتشار بدهیم و از چه قاعدهای باید پیروی کنیم که این انتشار در زندگی مردم اخلال ایجاد نکند، برخی کشورها تجربیات خوبی دارند که میتوانیم از تجربیات آنها استفاده کنیم.
موضوع اسیدپاشی سبب شد که برخی رسانهها یا گروهها تصویری مخدوش از امر به معروف ارائه کنند. فرهنگ دینی ما چه تصویری از این فریضه به دست میدهد؟
تعبیر خداوند در سوره توبه آیه71 این است:« والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» مردان مؤمن و زنان مؤمن اولیاء هم هستند؛ یعنی به هم پیوسته هستند، با هم متحدند، همآهنگ و همدل و دوست هستند. اتحاد اجتماعی دارند. نشانهی این دوستی هم این است که همدیگر را به معروف امر میکنند و از منکر نهی. در فرهنگ اسلامی چون برادر و خواهر دینی خود را دوست میدارم، سرنوشت او برایم مهم است و نسبت به آن حساسم.
یک مثال بزنم: بچهی 5 یا 6سالهای در یک مهمانی حرکت خندهدار زشتی میکند، همه میخندند، اما مادر بچه رنگ و رویش قرمز میشود! چرا؟ چون مادر احساس تعلق به این فرزند دارد، بچهاش را دوست دارد، نمیتواند نسبت به او بیتفاوت باشد، به بچه تذکر میدهد که این چه کار زشتی بود که انجام دادی! این را میگوییم امر به معروف و نهی از منکر؛ یعنی منشأ این مسئله پیوند اجتماعی، محبت و مسئولیت است، این احساس که همه ما عضو یک پیکر هستیم؛ «بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار»
اگر در چشم من خاری برود، از دست کمک میگیرم که خار را بیرون بیاورم، زنان جامعه هم به عنوان خواهر دینی مثل چشم برادران دینی خود هستند، اگر احساس کنم این خواهر دینی یا برادر دینی فرقی نمیکند، با مشکل مخاطرهآمیزی مواجه شده است، سعی میکنم او را از خطرات آگاه کنم. همه مسافر یک کشتی هستیم و هر کسی کشتی را سوراخ کند دودش به چشم همه میرود. امر به معروف و نهی از منکر عملی عقلانی و کاملا قابل دفاع است و نبایستی با مزاحمت و اعمال خودسرانه یکی به حساب بیاید.
اینجا من تلنگری هم بزنم به متدینان خودمان! متدینان گاهی توجه ندارند که امر به معروف و نهی از منکر باید در یک بستر رفاقت اجتماعی انجام شود؛ یعنی من باید ابتدا دوستیام را به آن فرد اثبات کنم. احساس مزاحمت برایش ایجاد نشود و حساسیت مثبت داشتنم را درک کند و بداند که میخواهم کاتالیزور پیشرفتش باشم، این احساس را گاهی به مخاطب نمیدهیم و صاف به برجکش میزنیم! روی اعصابش راه میرویم و نتیجه هم نمیگیریم. روش، روش خطایی است. بایستی روشهایمان را عوض کنیم. نباید امر به معروف با تسویه حساب شخصی اشتباه گرفته شود و نباید طرف را از سر غیظ نهی کنیم یا تعییر کنیم. کسی گناهی را تا دیروز انجام میداده و امروز انجام نمیدهد و نباید آن را به چشمش بزنیم که تو همان بودی که این کار را میکردی؛ این خودش مصداق گناه است.
آیا رفتارهای حاکمیت هم میتواند در بروز و شیوع رفتارهای خودسر مؤثر باشد؟
بله کاملا؛ اگر مسئولان به وظایف قانونی خودشان لباس عمل نپوشانند، این بیتفاوتی برخی را به این احساس میرساند که چون مسئولین، مسئولیت خود را انجام نمیدهند، ما وارد عمل میشویم و رفتار خودسرانه میکنند، لهذا ما باید همیشه این تذکر را بدهیم که مسئولان نهادهای سیاستگذاری با دقت سیاستگذاری کنند، با کارشناسان ارتباط داشته باشند، پشت درهای بسته درباره عفاف و حجاب و ... تصمیم نگیرند. مسئولان قانونگذار با نهادهای سیاستگذاری همآهنگ باشند. قوانین و سیاستگذاری در یک راستا باشد. مسئولان اجرایی وظیفهشان اجراست، اجتهاد نیست، اگر یک مصوبه را شورای انقلاب فرهنگی یا مجلس یا مجمع تشخیص مصلحت تصویب کرد، نهاد اجرایی موظف است که اجرا کند؛ چه مصوبه خوب باشد؛ چه بد.
الان نهاد مربوطه چیزی را مصوب میکند نهادهای اجرایی؛ چه در زمان حاکمیت اصولگرا و چه اصلاحطلبان، متأسفانه دائم حاشیه میزنند. شما نهاد اجرایی هستید، چرا حاشیه میزنید؟ اجرا کنید. قوه مجریه میگوید بیاییم مسائل مربوط به قوانین حجاب و عفاف را آسیبشناسی کنیم! قوه مجریه باید برود عمل کند، نهایتا اگر در مسیر اجرا با اشکالاتی مواجه میشود که مثلا این سیاست خوب تدوین نشده، باید به عمل اجرایی خود ادامه بدهد و در عین حال مستندات قانونی خودش را به نهادهای مربوط هم ارجاع دهد و نهادها قانون را اصلاح کنند. اگر میخواهید افراد خودسر پایشان از مداخلات اجتماعی کنار کشیده شود، مسئولین باید با جدیت به قانون عمل کنند.
در چنین مسائلی از مردم چه انتظاری باید داشت؟
ما باید از مردم خودمان تشکر کنیم که در مواجهه با چنین مسائلی شتابزده موضعگیری و عمل نمیکنند و بدنه عمومی کشور اینگونه است. وقتی یک واقعه اجتماعی اتفاق افتاد، گزینههای مختلفی پیش روی ماست که نمیدانیم کدام درست است. واقعیت به طور کامل در دست ما نیست، در اینجاها امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند مانند بچه شتر عمل کن که نه هنوز بالغ شده که ازش سواری بگیرند و نه شیر دارد که بدوشند؛ یعنی بهگونهای عمل کنید که موجب سوءاستفاده نشود.
اما وظیفهای هم مبلغان دارند. به نظرم میرسد که باید از فرصت محرم و صفر که ارتباط مبلغان با مردم بیشتر است، استفاده کنیم که امر به معروف و نهی از منکر خوب تبیین شود. وظیفه مردم را به آنها گوشزد کنیم که نسبت به این واجب الهی اندک تسامحی نداشته باشند و در عین حال مرز بین امر به معروف و نهی از منکر و خودسریهای اجتماعی تبیین کنند. مبلغان موضع خودشان را نسبت به رفتارهای خشن و حقوق انسانها روشن کنند. ما متدینها و روحانیون باید بیش از اقشار دیگر مدافع حقوق مردم باشیم. بیش از همه ما باید از اینکه به حق انسانی تجاوز و تعرض شود بنالیم و غصه داشته باشیم.
پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله و سلم)با اشاره به شخصی گفتند او اهل بهشت است. برخی اصحاب گفتند برویم چند روزی با او باشیم ببینیم چه میکند که اهل بهشت است! چند روزی مهمانش شدند، دیدند کارهای عادیاش را انجام میدهد و کار فوقالعادهای نمیکند. پرسیدند تو چه ویژگیای داری که پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) اینگونه دربارهات گفتند؟ گفت: اگر مشکلی برای هر مسلمانی در هر کجا پیش بیاید، برایش غصه میخورم، اگر کاری از دستم بربیاید انجام میدهم و اگر برنیاید ناراحت و غصهدار میشوم.
ما باید ناراحت شویم که در کنار ما در جامعه چنین اتفاقاتی بیفتد و ما دستمان کوتاه باشد از اینکه از آسیبدیدگان حمایت کنیم.
من از این فرصت استفاده میکنم و با آسیبدیدگان همدردی میکنم و متأسفم و عذرخواهی میکنم که دستمان کوتاه است و از این بیشتر کاری از ما برنمیآید./978/د101/ی