۲۹ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۳
کد خبر: ۲۱۰۰۷۷

از نجف تا قم و لندن با آیت‌الله محسن اراکی

خبرگزاری رسا ـ وقتی که من لمعه می‌خواندم، در کنار آن مباحث اقتصادی آقای صدر را هم در سن 15 سالگی دنبال می‌کردم، حتی کتاب اقتصادنا مرحوم صدر را خلاصه کردم و خلاصه آن را هم تا چندی پیش در کتابخانه داشتم. ایشان از لحاظ علمی و فکری از چند خصوصیت برخوردار بود؛ خصوصیت اول، ذهن وعاد، فعال و جامع بین تنقیح و تحقیق و حافظه ایشان بود؛ و دیگر سازمان یافتگی تفکر ایشان بود.
آيت‌الله محسن اراکي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، آیت‌الله محسن اراکی در سال 1334 هجری شمسی در شهر نجف عراق به دنیا آمد. پدرش شیخ حبیب‌الله اراکی از فقها و اساتید بنام حوزه علمیه نجف بود و مادرش، فرزند آیت‌الله‌العظمی شیخ صفرعلی اراکی یکی از فقیهان حوزه علمیه نجف. ایشان قرآن، گلستان سعدی و کتاب‌های درسی سال‌های اول، دوم و سوم ابتدایی را نزد پدر، مادر و خواهر بزرگ‌ترش فراگرفت. سپس به منظور فراگرفتن کامل زبان عربی، همراه با آموزش تحصیلات ابتدایی به مدرسه «منتدی النشر» آیت‌الله مظفر رفت. از ابتدا به کلاس سوم رفت و تا کلاس اول متوسطه را در همان مدرسه به تحصیل ادامه داد. پس از آن، با راهنمایی پدرش به تحصیلات حوزوی روی آورد و تحصیلات حوزوی‌اش را از سال 1347 آغاز کرد. برخی از دروس مقدمات و سطوح را نزد پدرش خواند و بقیه را نزد اساتید معروف حوزه علمیه نجف همچون سید عبّاس خاتم، حسن مرتضوی، عبدالمجید روشنی، سید عزالدّین بحرالعلوم، عباس قوچانی، محمدهادی معرفت، سید محمدباقر حکیم، محمّدتقی جواهری، محمود هاشمی شاهرودی و سیدکاظم حائری.

پس از اتمام سطح در سال 1353 در درس خارج فقه آیت‌الله خوئی حاضر شد و تا زمان عزیمت به قم از او درس فقه می‌گرفت. در حوزه درس خارج فقه و اصول آیت‌الله محمدباقر صدر نیز شرکت کرد.

در سال 1354 در اثر فشارهای حکومت بعث عراق، ناگزیر از نجف به قم عزیمت کرد. از آغاز حضور در حوزه علمیه قم به فراگیری درس خارج فقه آیت‌الله میرزا کاظم تبریزی (4 سال) و فقه و اصول آیت‌الله وحید خراسانی (نزدیک به یک دوره کامل) پرداخت. در جلسات خارج فقه و اصول آیت‌الله سید کاظم حائری نیز حاضر می‌شد. پس از ورود به حوزه علمیه قم، مقداری از اسفار را در جلسات درس آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مطهری آموخت. نهایة الحکمة را نزد آیت‌الله مصباح یزدی فراگرفت. در جلسات درس فلسفه هگل بهشتی که در ایام تعطیل بین سال‌های 1355 – 1357 در قم تشکیل می‌شد، شرکت جست. وی در سال 2012 میلادی موفق به اخذ دکترای فلسفه تطبیقی از دانشگاه پورتسموث انگلستان با رساله “علیت و آزادی از منظر فلسفه اسلامی و فلسفه مغرب‌زمین” شده است. ایشان هم‌اکنون استاد درس خارج حوزه علمیه قم است.

مصطفی پسر آیت‌الله هماهنگی مصاحبه را به عهده گرفته است و در یک عصر بهاری در مدرسه آیت‌الله، ساعتی را به گفت‌وگو می‌نشینیم. فرصت محدود است و آیت‌الله اراکی باید به کلاس درس برود اما در همین زمان محدود مروری بر سه دنیای نجف، قم و لندن دارد و با ذهن منظم خود که متأثر از شهید صدر است مطالبی را ارائه می‌کند.

حضرت‌عالی چگونه به تحصیل در حوزه علمیه علاقه‌مند شدید؟
آیت‌الله اراکی: واقع مطلب این است که من در یک خانواده روحانی پرورش یافتم؛ از آن وقتی که خود را شناختم علاقه‌مند به این مسلک بودم. مرحوم پدرم که رحمت خداوند بر ایشان باد، عالم زاهد، باتقوا و با حکمت در سلوک و رفتار بود. ایشان طوری با ما رفتار کرده بود که محبت به دین و روحانیت از همان دوران کودکی در دل ما جای گرفته بود. مرحوم ابوی با علمای بزرگی آشنا و محشور بودند؛ نظیر مرحوم آیت‌الله‌ میرزا عبدالله الهادی شیرازی که ایشان هم مجسمه تقوا، فضل و پرهیزگاری بود. مرحوم ابوی از ملازمین ایشان بودند، من هم توفیق پیدا می‌کردم در همان دوران کودکی و سنین چهار یا پنج سالگی به محضر ایشان برسم و رفتار پیامبرگونه ایشان در عشق بنده به روحانیت و دین،‌ نقش مؤثری داشت.

کمی که بزرگ‌تر شدیم و پا به مدرسه و دبیرستان و این‌ها گذاشتیم و حملاتی که در آن روزگار با توجه به گسترش ترویج کمونیسم به دین و اهل دین می‌شد، موجب ‌شد که انگیزه ما بیشتر شود تا برای دفاع از دین و آشنایی بیشتر با معارف دینی و به منظور ترویج بهتر معارف دینی به حوزه روی آوریم. در حقیقت دو عامل وجود داشت؛ یکی اثباتی و دیگری سلبی. محشور بودن با چهره‌های برجسته اخلاقی و دینی، منشأ عشق من به دین و اهل دین شد و عشق به روحانیت را در دل من غرس کرد. هجوم بی‌رحمانه و غیرمنصفانه‌ای که از سوی جریان‌های ضد دینی و بالأخص جریان کمونیسم در آن روزگار بسیار گسترش یافته بود نیز در ما انگیزه دفاع از دین ایجاد می‌کرد. این دو مهم‌ترین انگیزه‌های من برای ورود به سلک روحانیت و در پیش گرفتن این مسیر بود.

دوره تحصیلی‌تان را پیش کدام اساتید گذراندید؟
آیت‌الله اراکی: من بیشتر دوره مقدمات و سطح را زیر نظر مرحوم پدرم در نجف گذراندم؛ در این رابطه، هم روش حوزه‌های عربی را طی کردم، هم روش حوزه‌های ایرانی و فارسی را؛ چون در حوزه‌های فارسی خودمان مثلاً در دوره مقدمات، جامع المقدمات و بعد سیوطی، حاشیه ملاعبدالله، معالم مرحوم صاحب معالم و لمعه خوانده می‌شد. در روش حوزه‌های عربی مرسوم بود که مثلا به جای جامع المقدمات، اجرومیه و قطر النداء خوانده می‌شد و به جای سیوطی، شرح ابن عقیل. یا به جای حاشیه ملا عبدالله، منطق مظفر خوانده می‌شد و آن روزها تازه رایج شده بود که به جای معالم الأصول، اصول مظفر می‌خواندند. شرایط نیز به جای لمعه تدریس می‌شد. من در واقع میان هر دو منهج، جمع کردم؛ یعنی هم روش عربی و هم روش فارسی را در پیش گرفتم و هر دو منهج را نیز تدریس کردم.

در مرحله مقدمات از مرحوم ابوی استفاده بیشتری کردم؛ چون ایشان اهمیت زیادی به مقدمات می‌دادند تا پایهٔ علمی حوزوی من محکم شکل بگیرد. لذا خودشان به تدریس بنده می‌پرداختند. تقریباً تا پایان لمعه را نزد ایشان تحصیل کردم و البته گاه‌گاهی هم از اساتید دیگر در دوره مقدمات استفاده می‌کردم. در دوره سطح هم عمدتاً از اساتید دیگر بهره‌مند شدم. رسائل را نزد مرحوم آقای خاتم یزدی خواندم، بخشی از وسائل را هم نزد حضرت آیت‌الله سیدکاظم حائری شاگردی کردم. بخشی از مکاسب و کفایه را از آیت‌الله هاشمی شاهرودی درس گرفتم و بخش دیگری از آن را نزد مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالمجید روشنی و بخش دیگری از آن را هم نزد آیت‌الله مرتضوی که اکنون از علمای معروف مشهدند، تحصیل کردم. بخش‌هایی از مکاسب را هم نزد آیت‌الله شهید شیخ محمدتقی جواهری بهره بردم.

این‌ها اساتید عمده دوره سطوح من هستند. بعد هم وارد درس خارج شدم. اصول مرحوم آقای صدر و همچنین فقه ایشان را شرکت کردم. مقداری هم فقه مرحوم آیت‌الله خوئی را استفاده کردم. آن روزها هنوز درس امام را نمی‌رفتم؛ چون اوایل حضور من در درس خارج بود و تصمیم گرفته بودم دو سه سالی درس این بزرگان را بروم، سپس در درس امام حاضر شوم ولی متأسفانه در همان یکی دو سال، تحت تعقیب بعثی‌ها قرار گرفتم که سرانجام منجر به مخفی شدن و خروج مخفیانه من از عراق به ایران شد.

وقتی به ایران آمدم، درس خارج فقه را عمدتاً نزد مرحوم میرزا کاظم تبریزی و آیت‌الله‌ وحید خراسانی و آیت‌الله‌ سید کاظم حائری می‌رفتم. مقداری هم به صورت متفرقه در درس خارج برخی از بزرگان حاضر شدم ولی عمده درس خارج بنده نزد این سه بزرگوار بوده است.

ویژگی‌های حوزه علمیه نجف در آن زمان چه بود و چه چیزهایی را به طلبه‌ها منتقل می‌کرد؟
آیت‌الله اراکی: حوزه نجف در آن روز، نشاط علمی فراوانی داشت. از جمله مظاهر نشاط علمی، حلقه‌های بحث علمی بود. حلقه‌های بحث علمی در نجف رواج داشت. در بیوت بسیاری از مراجع و اساتید، در ساعت‌های معینی نشست‌هایی وجود داشت که در آن نشست، استاد حاضر می‌شد و فضلا، اساتید و گاهی طلابی که می‌خواستند بهره‌مند شوند، شرکت می‌کردند و مسائل علمی گوناگونی مطرح می‌شد و مورد بحث قرار می‌گرفت و طلاب نیز بهره‌مند می‌شدند. چند بیرونی وجود داشت که این‌ها بیرونی علمی بودند؛ یعنی مسائل علمی در آن‌ها مطرح می‌شد. مانند بیرونی مرحوم میرزا عبدالهادی شیرازی یا بیرونی مرحوم بحرالعلوم. حتی مراجع تقلید هم وقتی می‌نشستند، جلساتشان علمی بود. مرحوم آقایان خوئی، حکیم، شاهرودی و بزرگان دیگر در بیرونی می‌نشستند و جلساتی به صورت روزانه داشتند و به مدت یک تا دو ساعت، مسائل علمی مطرح می‌شد. مراجع و اساتید بزرگ حوزه اطهار نظر می‌کردند. بزرگانی هم که در آن جلسه حضور داشتند، اظهار نظر می‌کردند و این حلقه‌های علمی بدین صورت، طلبه‌ها را پخته می‌کرد.

یکی دیگر از چیزهایی که در حوزه نجف رواج داشت، تقریرنویسی بود. تقریرنویسی عمدتاً از دوران مرحوم شیخ در حوزه نجف پایه‌گذاری شد. تلامذه شیخ تقریرنویسی را ترویج کردند. مطالع الأنذار مرحوم کلباسی از نمونه‌های برجسته تقریرنویسی است و همچنین در دوره مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، مرحوم فشارکی و دوران مرحوم آخوند و اساتید دیگر، این تقریرنویسی و مخصوصاً اهتمام استاد به تقریر گسترش پیدا کرد. یعنی چنین نبود که شاگرد فقط تقریر را بنویسد، بلکه تقریر را به استاد عرضه می‌کرد و استاد نظر می‌داد و در نتیجهٔ تقریرنویسی و اظهار نظر و نقد استاد به آن تقریر، طلبه رشد می‌کرد.

نکته سوم هم مطلبی بود که در همه حوزه‌ها وجود دارد و آن عبارت بود از آزاد بودن نقد در جلسه‌های درس و اینکه شاگرد،‌ پای درس هر استادی بود، مانعی احساس نمی‌کرد برای اینکه حرف استاد را زیر سؤال ببرد و آن را نقد کند. استاد نیز از نقد شاگرد بدش نمی‌آمد و ناراحت نمی‌شد. حتی بعضی از اساتید، شاگردانشان را به خاطر این نقدها تحسین می‌کردند. در جلسه بعضی از اساتید حاضر می‌شدیم که وقتی اشکالی از یک طلبه‌ای مطرح می‌شد، حتی اگر اشکال بجایی نبود ولی چون کاشف از یک دقت علمی بود، طلبه را تشویق به این اشکال می‌کردند.‌ این تشویق‌ها و این فضا منشأ این می‌شد که طلاب در آنچه می‌خواندند، تعمق کنند و فکر آن‌ها رشد کند و روحیه تحقیق در آن‌ها نمو پیدا کند و مقلد بار نیاید. در حوزه نجف، تقلید محض از یک استاد، نقطه‌ضعف محسوب می‌شد و اصولا در فرهنگ شیعی ما تقلید یک عالم از عالم دیگر، نشان‌دهنده ضعف علمی او بوده است و همیشه کسی که ضعف علمی داشته، ناچار به تقلید از دیگران می‌شده است.

البته عده‌ای هم حرف دیگران را از روی تحقیق پذیرفته‌اند. معنای تحقیق این نیست که انسان حتما حرف جدیدی بیاورد یا حرف دیگران را رد کند، بلکه تحقیق یعنی اینکه انسان حرف دیگران را بپذیرد ولی از روی تحقیق و استدلالی قوی و متین. این روحیه در نجف بسیار قوی و گسترده بود؛ لذا حوزه نجف در آن وقت واقعاً حوزه عالم‌پروری بود که امیدواریم حوزه کنونی نجف نیز ان‌شاءالله به همان نشاط و قوت قبلی برگردد.

صدام صدمات زیادی به حوزه علمیه نجف، تشیع و اسلام زد. برای همه حوزه‌های علمیه بالأخص حوزه نجف دعا می‌کنیم که ان‌شاءالله به آن نشاط مطلوب دست پیدا کنند و خداوند را شاکریم که بحمدالله امروز حوزه علمیه قم از نشاط بسیار عالی و خوب و تحسین‌برانگیزی برخوردار است.

ظاهراً حضرت‌عالی در مقطعی مرحوم مظفر را درک کرده‌اید. بسیاری از طلبه‌ها الان منطق و اصول مظفر را می‌خوانند. لطفاً نکته و خاطره‌ای از شخصیت ایشان برای ما بیان بفرمایید.

آیت‌الله اراکی: مرحوم مظفر با مرحوم پدر من دوست نزدیک بودند و دلیل این دوستی نزدیک هم این بود که هر دو از خواص مرحوم محقق اصفهانی معروف به کمپانی بودند. رابطه نزدیکی که بین این دو بزرگوار بود موجب می‌شد که مرحوم مظفر بسیاری از اوقات به منزل ما می‌آمدند. این ارتباط نزدیک منشأ آن شد که مرحوم پدرم در آغاز تحصیلات ابتدایی، من را در مدرسه آقای مظفر ثبت نام کنند. من دوره ابتدایی را از کلاس سوم شروع کردم؛ یعنی کلاس اول و دوم را نرفتم چون در خانه درس خوانده بودم. یعنی در هفت‌سالگی به کلاس سوم رفتم و کلاس سوم را هم از مدرسه مرحوم مظفر شروع کردم. مدرسه مرحوم مظفر مدرسه‌ای عربی بود و ما هم عربی بلد نبودیم چون در خانه فارسی صحبت می‌کردیم. از آن بچه‌هایی هم نبودیم که در کوچه بازی کنند و در کوچه بزرگ شوند. همیشه در خانه بودیم؛ لذا عربی برای من سخت بود.

یادم می‌آید در اولین جلسه‌ای که در مدرسه متد النشر وارد کلاس شدم، مرحوم آقای مظفر به عربی تدریس می‌کردند و درس را نمی‌فهمیدم. لذا مفصل گریه کردم. البته به تدریج با زبان عربی آشنا شدم و بحمدالله تسلط پیدا کردم. یکی از الطاف مرحوم ابوی به بنده همین بود که با گذاشتن من در مدرسه مرحوم مظفر، پایه زبان عربی من را قوی کردند و منشأ تقویت زبان عربی بنده شدند.


تواضع مرحوم مظفر در عین علم بسیار عمیق و محیطی که داشت، مثال‌زدنی بود. ایشان در همه رشته‌های علمی اسلامی بسیار توانا و مسلط بود. از ادبیات گرفته تا تاریخ، کلام، فلسفه، فقه، اصول و تفسیر؛ یعنی بر همه رشته‌های اسلامی کاملاً تسلط داشت و در همه این رشته‌ها نیز کم‌وبیش نوشته دارد. یعنی در عرصه تاریخ، کتاب صحیفه؛ در عرصه کلام، کتاب عقائد الأمامیه؛ در عرصه فلسفه کتاب احلام الیقظه را دارند و در عرصه‌های فقه و اصول هم اصول فقه و منطق را دارند و نوشته‌های فقهی مختصری هم از ایشان به جای مانده است.

نوشته‌های ایشان در همه عرصه‌ها، از برجسته‌ترین آثاری است که در آن رشته نوشته شده است. این در کنار آن صفای روح و کمالات اخلاقی کم‌نظیر ایشان است که از جمله آن می‌توان به تواضع بی‌نهایت ایشان اشاره کرد. ایشان در عین این فضائل اخلاقی و کمالات علمی، در برخورد با طلاب و حتی دانش‌آموزان و دانشجویان به گونه‌ای بود که هیچ‌کس با ایشان احساس فاصله نمی‌کرد و کسی احساس نمی‌کرد که ایشان در مقام بالایی است و خیلی بین او و انسان فاصله وجود دارد. حالتی داشت که هر کس با ایشان محشور می‌شد و معاشرت پیدا می‌کرد و احیاناً برخوردی با ایشان می‌داشت، احساس می‌کرد که خیلی به ایشان نزدیک است و مثل یک دوست خیلی صمیمی برایش شناخته می‌شد.

من این حالت را در مرحوم آقای صدر نیز دیده بودم. ایشان حتی با نوجوانانی که به ایشان نزدیک می‌شدند و سلامی به ایشان می‌کردند و گاهی سؤالی می‌پرسیدند، با فروتنی برخورد می‌کردند. مرحوم آقای صدر در آن زمان از بزرگان علم و برجسته‌ترین علماء و اساتید نجف به شمار می‌آمدند ولی هر کس که با ایشان صحبت می‌کرد و با ایشان برخوردی ‌داشت، به ایشان نزدیک می‌شد. این احساس بی‌فاصلگی کاملاً برای انسان به وجود می‌آمد.

گویا حضرت‌عالی مدتی را نیز در محضر شهید صدر تلمذ کرده‌اید. حتی ظاهراً علاقه‌های شما به اقتصاد نیز تحت تأثیر ایشان بوده است. در مورد نگاه و شخصیت ایشان نیز بگویید.

آیت‌الله اراکی: من از اوایل نوجوانی مباحث اقتصادی ایشان را دنبال می‌کردم؛ یعنی شاید زمانی که لمعه می‌خواندم در سن 14 یا 15 سالگی، در کنار لمعه مباحث اقتصادی ایشان را نیز دنبال می‌کردم. 15 یا 16 ساله بودم که کتاب «اقتصادنا»ی مرحوم صدر را خلاصه کردم و خلاصه آن را هم تا چندی پیش در کتابخانه داشتم. آقای صدر (رضوان الله تعالی علیه) از لحاظ علمی و فکری از چند خصوصیت برخوردار بود. خصوصیت 1، ذهن فعال و جامع بین تنقیح و تحقیق و حافظه ایشان بود؛ ایشان هم حافظه‌ای قوی داشت و هم فکری نقاد و محقق. معمولاً این دو خاصیت با همدیگر در یک فرد جمع نمی‌شود. غالبا افرادی که اهل تعمق، تحقیق و تفکرند، کم‌حافظه می‌شوند. و افراد پرحافظه و ضبط‌کننده مطالب که گاهی به آن‌ها اهل تتبع نیز گفته می‌شود، غالباً در عرصه تحقیق و تعمق در مسائل ضعف دارند؛ یعنی سطحی بار می‌آیند. البته این یک قاعده عام نیست.

امتیازات مرحوم آقای صدر این بود که هر دو خاصیت ذهنی را در سطح بالا داشت. حافظه‌شان بسیار قوی بود و هر آنچه می‌خواند، در حافظه ایشان ثبت می‌شد. قدرت تفکر، ابتکار و تحقیق بسیار کم‌نظیری نیز داشت. خصوصیت دیگر ذهن ایشان، سازمان‌یافتگی تفکر بود. ایشان اصولاً ذهنی منظم داشت؛ حتی وقتی افکار نامنظمی به ایشان منتقل می‌شد، این افکار نامنظم را به یک اندیشه منظم تبدیل می‌کرد. این خاصیت موجب این شد که ایشان در هر عرصه‌ای که وارد می‌شد، در آن عرصه به طور منظم می‌اندیشید. مثلاً فقه منظمی ارائه می‌داد. در اصول نیز به همین صورت. در باب تحقیق در مسائل نو نیز به همین شکل.

افزون بر همه این‌ها، یک ویژگی دیگر ایشان، به‌روز بودن دانش ایشان بود. ایشان به طور فوق‌العاده‌ای از لحاظ دانش به‌روز بود. یعنی افزون بر دانش حوزوی خود و اینکه محیط بر همه رشته‌های حوزوی بود، بر همه رشته‌های دانش معاصر هم کم‌وبیش احاطه داشت یا دست‌کم بااطلاع بود. ایشان در دانش‌های ریاضیات، فلک، نجوم، اختراعات، فیزیک،‌ شیمی و دیگر رشته‌های دانش، صاحب مطالعه بود و از تولیدات علمی در این عرصه‌ها کاملاً اطلاع داشت و کمتر اتفاق می‌افتاد که یک مطلب علمی مربوط به علوم روز مانند فیزیک و شیمی و این‌گونه مسائل مطرح شود و ایشان کاملا بی‌اطلاع از آن باشد.

ایشان کاملاً در اطلاع از تولیدات علمی، پیشتاز بود و شاید کمتر اثر علمی در بازار می‌آمد که ایشان از آن اثر علمی باخبر نباشد. علاوه بر اینکه ایشان تمام‌وقت کار می‌کرد و پرکار بود؛ به طوری که در شبانه‌روز شاید بیش از چهار تا پنج ساعت استراحت نداشت و مابقی این وقت‌ها به استثنای وقتی که صرف غذا و کارهای ضروری بود، صرف کارهای علمی می‌شد. این پرکاری، استعداد، پیگیری و آن فکر منظم، نتیجه‌اش این محصولات نظم‌یافته و به‌روز ایشان است.

حضرت‌عالی بعد از نجف به دلایل سیاسی مجبور به مهاجرت به ایران می‌شوید. در حوزه علمیه قم چه چیزهایی یافتید که جای آن در حوزه نجف خالی بود یا در حوزه علمیه قم چه مواردی برجسته بود که در بارور شدن شخصیت فکری و اخلاقی حضرت‌عالی مؤثر بود؟

آیت‌الله اراکی: من در نجف، فلسفه را خوانده بودم. به هر حال هم منظومه خوانده بودم و هم اسفار. فکر می‌کردم وقتی به قم بیایم نیاز چندانی به حضور در جلسات درس مربوط به این رشته‌ها نخواهم داشت. ولی وقتی به قم آمدم دیدم نه؛‌ حوزه قم در این عرصه خیلی جلوتر و پیشرفته‌تر از حوزه نجف است؛ به طوری که من نسبت به درس اسفار مجدداً اقدام کردم و در خدمت آیت‌الله مطهری (رضوان الله تعالی علیه) و آیت‌الله جوادی آملی درس اسفار را تلمذ کردم.

آن وقت‌ها تازه نهایة الحکمه بیرون آمده بود که ما از وجود حضرت آیت‌الله مصباح (مد ظله) در درس نهایة الحکمة استفاده فراوان کردیم. البته استفاده من از آقای مصباح محصور به مطالب نهایة الحکمة نبود، بلکه بعد از جلسات نیز مباحث را با ایشان دنبال می‌کردیم. گاهی پس از درس خدمت ایشان قدم می‌زدیم و بسیاری از مباحث را با ایشان در میان می‌گذاشتیم و خارج از درس هم ارتباط علمی نزدیکی با ایشان داشتیم.

با آیت‌الله جوادی آملی هم خارج از حوزه بحث، تعامل داشتم. مدتی به صورت هفتگی خدمت ایشان می‌رسیدم و مباحث فلسفی را با ایشان در میان می‌گذاشتم و هفته‌ای یک ساعت پنج‌شنبه‌ها مسائل مختلف فلسفی در زمینه‌های گوناگون را از محضر ایشان استفاده می‌کردم. به این ترتیب به فاصله زیادی که میان تفکر فلسفی در نجف و تفکر فلسفی در قم وجود داشت پی بردم.


نکته دیگری که در حوزه علمیه قم به آن توجه می‌شد و در حوزه علمیه نجف، رشد لازم را نداشت، مباحث قرآنی بود. حوزه قم واقعاً در مباحث قرآنی بسیار پیشرفته‌تر از حوزه نجف بود با اینکه حوزه نجف در این عرصه سابقه بسیار دیرینه‌ای داشت و بزرگانی همچون مرحوم بلاغی و مرحوم آیت‌الله خوئی (قدس الله روحیهما) و بزرگانی دیگر در این عرصه‌ها کار کرده بودند؛ ولی این مباحث رواج چندانی در حوزه نجف نداشت. اما در حوزه قم رواج فراوان داشت.

مطلب دیگری هم که در حوزه قم ملاحظه شد و امتیاز بزرگی نسبت به حوزه نجف محسوب می‌شد، ارتباط حوزه قم با جامعه بود. اولین ماه رمضانی که در قم ماندم، چون تازه وارد قم شده بودم و هنوز فرصت تبلیغ در ماه رمضان برای من پیش نیامده بود، دیدم در طول ماه مبارک رمضان، حوزه خالی می‌شود و طلبه‌ها همه برای تبلیغ می‌روند؛ در حالی که ما این حالت را در حوزه نجف نداشتیم و ماه رمضان را نیز درس می‌خواندیم. در ماه رمضان، طلبه‌ها در حوزه می‌ماندند و فرصت اینکه با مردم ارتباط برقرار کنند و به جمع مردم بروند و دانشی را که در حوزه‌ها آموخته‌اند به مردم منتقل کنند و ارتباط بین حوزه و مردم برقرار شود، وجود نداشت. من این فرصت را در اینجا بسیار فعال یافتم و شاید یکی از دلایل موفقیت حوزه علمیه قم در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی همین رابطه بسیار نزدیک آن با مردم باشد که امتیاز بسیار بزرگی است.

البته امتیازاتی هم در حوزه نجف بود مانند عمق مباحث دینی، اصولی و فقهی. ساده‌زیستی نیز خیلی در حوزه نجف رواج داشت. البته این موارد در حوزه قم هم بود ولی در حوزه علمیه نجف تبدیل به فرهنگ شده بود. ساده‌زیستی در حد بسیار شدید، جزء فرهنگ عامه حوزویان بود. یعنی یک ساده‌زیستی و زهد قابل توجهی در نجف رایج بود. و این زندگی زاهدانه، عرف اهل علم بود.

با توجه به اینکه حضرت‌عالی سه فضای حوزه علمیه نجف، قم و خارج از کشور را تجربه کرده‌اید، فکر می‌کنید در خارج کشور چه نیازهایی وجود دارد که طلبه‌ها می‌توانند به آن سمت‌وسو بروند؟
آیت‌الله ارکی: من تقریباً 10 سال به نمایندگی از مقام معظم رهبری در انگلیس حضور داشتم. البته دایره کار من بیش از انگلیس بود. اولاً در آنجا احساس شد که جوامع اروپایی واقعاً در یک بحران گسترده اخلاقی و هویتی به سر می‌برند و ما با آن ذخایر معنوی و دینی که در اختیار داریم، اگر بتوانیم این ذخایر را تبدیل به یک فرهنگ و دانش قابل فهم و ادراک و منطبق با نیازهای آن‌ها عرضه کنیم، اسلام به سرعت، به دین اول اروپا و همچنین آمریکا تبدیل خواهد شد.

مشکل این است که معارف ناب اسلامی که اصولاً در معارف اهل بیت (ع) جلوه‌گر است، برای اروپا و آمریکا ترجمه نشده و اگر هم ترجمه شده، به درستی عرضه نشده است. غذایی که می‌خواهیم به یک گرسنه نیازمند عرضه کنیم، باید به خوبی پخته شود و به تناسب ذوق آن نیازمند عرضه شود. ممکن است مطلبی را خیلی مهم بدانیم ولی این مطلب مهم برای آن کسی که در محیط آمریکا و اروپا زندگی می‌کند، اصلاً مهم نباشد. در حالی که یک مطلب که برای او بسیار اهمیت دارد، برای ما خیلی مهم نباشد.


بنابراین، باید بدانیم نیاز فرهنگی و دینی آن‌ها چیست. پس از شناخت این نیاز، باید بتوانیم پاسخ این نیاز را به زبان خوب عرضه کنیم. لازم است معضلاتی که در فکر، اندیشه، دل و فرهنگ آن جوامع وجود دارد را بشناسیم و اندیشه‌های دینی خودمان را به تناسب حل معضلات فکری آن‌ها عرضه کنیم. به طور ویژه، سه عرصه وجود دارد که که ما در آنها دانش فراوانی داریم و دانش به سرعت مورد پذیرش اروپاییان و غربیان واقع خواهد شد و بابی برای عرضه دیگر رشته‌های دانش ما قرار خواهد گرفت. این سه عرصه، فلسفه، عرفان و هنر ماست؛ منتها هنری که در قالب فرهنگ هنر عرضه شود. وقتی می‌گوییم هنر، یعنی هنر را در قالب آثار هنری عرضه ‌کنیم. ولی گاهی هم می‌توانیم هنر را در قالب فلسفه و فرهنگ هنر عرضه ‌کنیم. آنچه در عرصه فلسفه هنر و فرهنگ هنر داریم، بسیار غنی است. داشته‌های ما در عرصه مباحث فلسفی نیز بسیار مشکل‌گشاست. عرفان ما نیز مورد نیاز جامعه غرب است. اگر بتوانیم اسلام را از این دریچه‌ها و با زبان قابل فهم و با شیوه قابل پسند آن‌ها به جامعه غرب منتقل کنیم، اسلام به سرعت منتشر خواهد شد و سایر رشته‌های علوم اسلامی ما از این دریچه، مورد استقبال غربیان قرار خواهد گرفت.

برخی از طلبه‌ها وقتی می‌خواهند به‌روز باشند، دوست دارند زبان یاد بگیرند و از طریق ابزارهای ارتباطی با دنیا ارتباط داشته باشند و احیاناً در این زمینه به دروس حوزوی خود کم‌توجه می‌شوند. نظر شما در این باره چیست؟
آیت‌الله اراکی: طلبه باید دو چیز را تقویت کند و بعد از آن دو به چیزهای دیگر بپردازد؛ یکی تقوا و دیگری اخلاص. اگر بناست دنیا حرف ما را بپذیرد و اگر بخواهیم در دنیا اثرگذار باشیم، تنها از طریق تقوا می‌توانیم چنین اثری در دل دیگران بگذاریم. مردم عاشق تقوا هستند. یک طلبه باتقوا با معلومات اندک خیلی مفیدتر است از طلبه پرمعلوماتی که ‌تقوا ندارد.

دوم؛ عمق علمی و توشه علمی. امروز اصولاً جنگ در دنیا، جنگ علم و دانش است. هر کسی از علم برتر برخوردار شد، غلبه از آن اوست. اگر می‌خواهیم اسلام را عرضه کنیم، تنها راه ما برای انتقالش ابزار برهان و فهم عمیق است. آن‌هایی که با توشه کم علمی به اروپا رفتند، نه‌تنها نتوانستند کاری انجام دهند بلکه خود آن‌ها نیز در منجلاب غرب غرق شدند و بخشی از همان جهان آلوده غرب شدند. بنابراین، اول تقوا، سپس دانش عمیق و گسترده. این دو ابزار، مورد نیاز است. اگر زبان داشته باشیم، مفید می‌شود و اگر روش حکمت‌آمیز و مؤثر داشته باشیم،‌ به نتیجه می‌رسد وگرنه بدون تقوا و دانش لازم و بدون دانش عمیق و گسترده، نه زبان ما می‌تواند مفید باشد، نه روش‌های دیگر./916/102/ع


منبع: شماره چهارده مجله حاشیه

ارسال نظرات