پاسخ دفتر آیت الله مکارم به دو نامه درباره نویسنده مقاله موهن روزنامه بهار
به گزارش خبرگزاری رسا، دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی پاسخ دو نامه درباره نویسنده مقاله موهن روزنامه بهار را داد.
این نوشتار که به قلم حجتالاسلام محمد ربّانى مسئول بخش فرهنگى دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازى در اختیار خبرگزاری رسا قرار گرفته به این شرح است:
باسمه تعالی
مىدانیم چندى قبل مقاله موهنى از آقایى به نام غروى در روزنامه بهار بر ضدّ ولایت امیرمؤمنان على(ع) توأم با اهانتهاى زشت به شیعیان جهان منتشر شد که مایه رنجش شیعیان در داخل و خارج کشور گردید و سیل اعتراضات از هرگوشه سرازیر گشت و حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(دامت برکاته) بنا به وظیفه شرعى در برابر آن موضع گرفتند و به دفاع از ولایت مولا(ع) پرداختند.
آقاى احمد منتظرى و همسر آقاى غروى در نامههاى جداگانهاى به محضر حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(دامت برکاته) ادعا کردند که مقاله مزبور را مکرر مطالعه کردهاند و چیزى که دلالت بر اهانت داشته باشد در آن ندیدهاند.
لازم است به ایشان توصیه کنیم که یک بار دیگر مقاله مزبور را مطالعه کنند و این دو جمله را در آن مقاله بخوانند: «شیعیان به جاى اینکه کتاب (قرآن) را امام خود بدانند خود را امام کتاب (قرآن) مىدانند و برخلاف خواست او، بنده «جهالت» خود شدهاند و مدام بر حق ضایع شده على در حکومت چند روزه دنیوى مىگریند».
یعنى: اوّلا: شیعیان پیرو قرآن نیستند و قرآن را پیرو خود مىدانند. ثانیاً: شیعیان بنده جهالت و نادانى خود شدهاند و بىجهت از ولایت على(ع) دفاع مىکنند.
در عبارت دیگرى مىنویسد :
«در باور چه کسى مىگنجد که «شیعیان این على» رسم وى و موعظه او را که چنگ یازیدن به حبل متین الهى (قرآن) و اتحاد مسلمانان است کنار نهادهاند و به جاى تدقیق و تفقه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته اسم «على» را با «فهم ناقص» و «ناصحیح» خود از آیات کتاب و «روایات مجعوله» درهم مىآمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم مىریزند و آتشبیار معرکه مىشوند و در قالب حب و ولایت امیرالمؤمنین «بزرگترین مظالم» را در حق اهداف عالیه الهى و انسانى شریفترین و زبدهترین گوهر جهان بشریت مرتکب مىشوند و بىآنکه «کوچکترین» سنخیتى در بینش و منش و کنش ایشان با على وجود داشته باشند مفتخرند که شیعه او هستند!!».
این نویسنده با وقاحت تمام نسبتهاى زیر را در این عبارت خود به پیروان مولاى متقیان(ع) که در سراسر جهان که شامل همه علما و بزرگان و افراد عادى از زمان معصومین : تاکنون مىشود داده است :
1. شیعیان رسم و موعظه على(ع) را به فراموشى سپردهاند.
2. شیعیان به جاى عمل به دستورات الهى با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات و روایات معجوله راه خطا مىروند.
3. شیعیان (با قبول ولایت امیرمؤمنان(ع)) آتشبیار معرکه اختلاف میان مسلمین شدهاند.
4. شیعیان بزرگترین ظلم را در حق اهداف عالیه امیرمؤمنان(ع) کردهاند.
5. شیعیان کوچکترین سنخیتى در بینش و منش با على(ع) ندارند!
6. تمام روایاتى که خلافت بلافصل مولا(ع) را اثبات مىکند و تمام زیارات و ادعیهاى که در این زمینه سخن مىگوید تمامآ «مجعول» است! (البته نقل این عبارات زشت و بسیار موهن پسندیده نیست ولى حامیان او ما را وادار کردهاند).
آیا دیدهاید تاکنون کسى اینگونه وقیحانه درباره جهان تشیع و بزرگان این مذهب الهى سخن بگوید.
البته مسئولین نظام جمهورى اسلامى که مدافع مذهب تشیع هستند نیز از این فحاشىها بىبهره نیستند!
آیا مفهوم عبارات بالا این نیست که تمام شیعیان امیرمؤمنان على(ع) در طول تاریخ و همه علما و اندیشمندان آنها که خلافت على(ع) را از پیامبر اسلام(ص) در مسأله حکومت پذیرفتهاند افرادى نادان و جاهلند که بر اثر جهل و نادانى خلافت بلافصل على(ع) را پذیرفته و بزرگترین ظلم را در حق حضرت کرده و هیچ سنخیتى با آن حضرت ندارند و به آن افتخار مىکنند.
آیا این جملهها به معنى نقد علمى و منطقى است؟ و نیاز به پاسخ منطقى دارد؟
آیا این است معنى آزادى قلم؟ و نویسنده آزاده؟ آرى از نوع آزادى کسانى که قرآن را در غرب آتش زدند و بدترین اهانت را به پیامبر اسلام(ص) کردند و گفتند آزادى است.
آیا شیعیان عامل اختلاف در جهان اسلام هستند و راه اتحاد آن است که همگى تسلیم اهل تسنن شوند و عقیده آنها را بپذیرند. آیا معنى اتحاد مسلمین همین است؟
* * *
جالب اینکه یکى از قلم به دستانى که بر سر سفره آمریکایىها نشسته و هر روز به یکى از مقدسات مسلم اسلام حمله مىکند حتى بدترین اهانت را به ساحت مقدّس قرآن مجید کرده و آن را ساخته و پرداخته پیغمبر اسلام(ص) مىداند (نه وحى الهى)، و در اهانت به بزرگان دین نیز گوى سبقت را ربوده، به یارى آقاى غروى برخاسته است و اهانت بسیار زشتى نسبت به حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(مدّظلّه) روا داشته، و گروهى از همفکران او از قلمزنان خارجنشین نیز با او همصدا شده و زشتگویى و اهانت را سردادهاند.
البته از کسانى که سخن منطقى ندارند جاى تعجب نیست که به دشنام و زشتگویى روى آورند.
اینگونه دفاعها از سوى اینگونه اشخاص مفهومش این است که نویسنده مقاله توهینآمیز روزنامه بهار را با خودشان همفکر مىدانند و این است که کار را پیچیدهتر مىکند.
البته اگر آن گروه از افراد خارجنشین به فقیهى بزرگ از فقهاى اسلام به خاطر حمایت از ساحت قدس امیرمؤمنان على بن ابىطالب(ع) اهانت کنند نیز عجیب نیست. عمال بنىامیه هفتاد سال امیرمؤمنان على(ع) را برفراز منابر (العیاذ بالله) لعن مىکردند ولى ذرهاى از مقام شامخ امیرمؤمنان(ع) کاسته نشد، بلکه مخالفت آن گروه شناخته شده، عظمت او را آشکارتر ساخت.
اضافه بر این هر نیشى در راه دفاع از مقام ولایت آن حضرت(ع) نوش است و هر زهرى نوشدارو و ذخیره یومالمعاد.
انصاف دهید آیا آن همه نسبتهاى زشت و ناروا را به کل جهان تشیع دادن از سوى نویسنده آن مقاله جرم محسوب نمىشود و قابل تعقیب نیست؟! آیا آنها که به دفاع از آن برمىخیزند شریک جرم محسوب نمىشوند؟
* * *
مطالب دیگرى که در این مقاله آمده بود از قبیل انکار دلالت روایت متواتر غدیر برخلافت امیرمؤمنان على(ع) یا انکار آیه (أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) و امثال آن، یک سلسله مطالب تکرارى است که دهها بار به وسیله بزرگان علماى شیعه از آن پاسخ کافى و شافى داده شد و حضرت آیت الله العظمى مکارم نیز در «تفسیر نمونه» کاملا آن را روشن ساختهاند و چیزى نیست که نیاز به پاسخ مجدد داشته باشد.
این نکته نیز شایان توجه است که نویسنده مقاله مىگوید :
تعیین و نصب امام از سوى پیغمبر(ص) (البته به فرمان الهى) مخالف اصل آزادگى و نوعى بردگى است عین عبارت چنین است: «نصب یا تعیین در خود، مفهوم سلب آزادى و نوعى از بندگى و بردگى را دارد».
اگر این سخن درست باشد یعنى بعثت پیامبر اکرم(ص) از سوى خدا که هم پیشواى سیاسى بود (چون تشکیل حکومت داد) و هم الگوى ایمانى، نوعى بندگى و بردگى بوده که از سوى خدا بر مردم تحمیل شده است، همچنین در بسیارى از انبیاى پیشین.
در قرآن مجید در آیه 247 سوره بقره، مربوط به داستانى از بنىاسرائیل مىخوانیم: (وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً): «پیغمبر آنها به آنها فرمود: خداوند طالوت را به عنوان زمامدار شما برگزیده است».
حتى بنىاسرائیل بر این انتخاب الهى اعتراض کردند و خود را شایستهتر براى این مقام دانستند، اما او در جواب گفت: (إِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللهُ یُؤْتِى مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) : «خداوند او را بر شما برگزیده و او را در دانش و توانایى جسمانى فراوانى بخشیده است خداوند ملکش را به هر کس بخواهد مىبخشد و خداوند احسانى گسترده دارد و (از لیاقت افراد) آگاه است».
همچنین در مورد داود و سلیمان و حتى حضرت موسى آیا تمام اینها مصداق بردگى و سلب آزادى مردم بود؟ اشتباه مهم آنها در این است که انتخاب خدا را همچون انتخاب بندگان تصور کردهاند و آن را دلیل بر سلب آزادگى و بردگى شمردهاند.
در پایان لازم مىدانم این نکته را عرض کنم: از افرادى که ایمان و عشق و علاقه به ولایت مولا على(ع) دارند تسلیم دروغپردازى و غوغاطلبى این و آن نشوند و مسائل جناحى را بر ایمان و عشق و علاقه به مولاى متقیان(ع) مقدم ندارند و راضى نشوند که در کشور امیرمؤمنان(ع) به این آسانى به همه پیروانش هتک و مقام والاى آن حضرت(ع) زیر سؤال رود و مراقب روز حساب خود باشند. ان ربک لبالمرصاد/916/د101/ع