۲۶ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۴
کد خبر: ۱۸۹۸۸۲
کنکاشی در گستره معنوی عاشورا؛

عاشورا‌ تفسیر کامل شفاء صدور

خبرگزاری رسا ـ‌ قرآن کریم بنا بر شهادت آیات خود، چون شجره طیبه، دارای شاخ و برگی در آسمان است که برگ برگش بر عربی مبین صورت بسته است و ریشه‌ای در اعلی علیین دارد که ام‌الکتاب است. این وجود ذی‌مراتب قرآن، خود باعث این است که هر خواهانی از معارف آن به قدر وسع وجودی خود توشه بردارد.
يا اباعبدالله
قرآن کریم بنا بر شهادت آیات خود، چون شجره طیبه، دارای شاخ و برگی در آسمان است که برگ برگش بر عربی مبین صورت بسته است و ریشه‌ای در اعلی علیین دارد که ام‌الکتاب است. این وجود ذی‌مراتب قرآن، خود باعث این است که هر خواهانی از معارف آن به قدر وسع وجودی خود توشه بردارد.
 
در پرتو عقل و نقل اثبات می گردد که قرآن به عنوان ثقل اکبر الهی با عترت طاهرین‌(ع) هم‌وزان و هم‌سنگ هستند. به این صورت که خداوند متعال در پرتو این دو سراج منیر که هر یک مکمل دیگری برای پرواز انسان به قرب الهی است، حجت را بر انسان تعالی طلب هموار کرده است.
 
 چه اینکه در جای‌ جای کلام الهی -قرآن- آمده است که «قل تعالوا» یعنی که بالا بیایید و این علو بالا رفتن است و نه فقط رفتن و امیر بیان حضرت مولی الموحدین علی بن ابیطالب‌(ع) در وصیت خویش برای محمد بن حنفیه در‌باره قرآن می‌فرماید: «بخوان و بالا برو»‌(ن.ک: هزار و یک نکته)‌.
 
 و نیز در معارف عترت طاهرین‌(ع) که عِدل و هم‌سنگ قرآنند، بسیار آمده است که معارف ما مستمسک و نردبان بالا رفتن به سوی آسمان و نجات از خاکدان پست این دنیاست. چه هدف از خلق این ذوات نورانی دست‌گیری از انسان در جهان فانی و بالا بردن اوست به سوی قرب الهی.
 
نیز گذشت که از آنجا که قرآن و عترت عدل و هم سنگ یکدیگر هستند، این نتیجه به دست داده می‌شود که هر آنچه در معارف ما برای قرآن، نفیاً و اثباتاً آمده است، برای عترت طاهرین‌(ع) نیز ثابت است و بالعکس. در پرتو همین معادله نرم‌افزاری و برابر نهاده استراتژیک است که می‌توان به قدر وسع در بحار ذخّار معارف قرآن و اهل بیت(ع) غوص نمود و لولو شاهوار و درّ یتیم صید نمود که هر لحظه از آن طرفی نو بست که: «تؤتی اکلها کل حین باذن ربها».
 
در سایه همین هم‌سنگی بود که اثبات شد، آن‌چنان که قرآن دارای یک‌پارچگی معارفی است و هیچ اختلافی در آن راه ندارد، عترت طاهرین نیز هم از نظر وجودی و هم از نظر مواریث، هیچ اختلافی با یکدیگر ندارند و خون سید‌الشهداء حسین بن علی‌(ع) و یاران ولی شناسش در ادامه صلح امام کرامت حسن بن علی‌(ع) است.
 
هیچ اختلافی در سیره و سنت این ذوات نورانی وجود ندارد؛ چه اینکه عصمت و خالی بودن ایشان از هوا و ذکر و فکر غیر خدا، راهی مستقیم فرا روی این ذوات نورانی قرار داده است که ایشان راه‌رو و راه‌بر این مسیر و دست‌گیر گم شدگان لب دریای این جهان فانی‌اند.
 
 
درد انسانی و شفاء قرآنی
 
یکی از اسامی و عناوین قرآن، "شفاء" است؛ «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنین و لایزید الظالمین الا خسارا؛ ما نازل کردیم از قرآن آنچه که شفاست و رحمت است مر مومنین را و نیفزاید ظالمان را جز خسران و شکست».
 
شفا یعنی بری شدن از بیماری که انسان را از اعتدال و صحت خارج می‌نماید. حال شفا قرآن بر چند صورت است و بیماری‌های انسان بر چند دسته و وجه:
  
«هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و راسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوالاباب؛ اوست خدایی که قرآن را به تو فرستاد که برخی از آن آیات محکم است که آن اصیل و مرجع است و مادر کتاب است و برخی دیگر آیاتی است متشابه تا آنکه گروهی که در دل‌هاشان میل به باطل است از پی متشابه رفته و امتحان شوند تا به تأویل کردن آن در دین راه شبه و فتنه‌گری پدید آرند در صورتی که تاویل آن را جز خدا نداند و اهل دانش گویند ما به همه آن گرویدیم که همه محکم و متشابه از جانب پروردگار ما آمده و براین دانش و این معنی تنها خردمندان عالم آگاهند».(آل عمران 7)
 
آنچه از این آیات به دست می‌آید، این است که قرآن کریم دارای ظاهری است که از تار و پود حرف و کلام به صورت عربی مبین نازل شده است و صورتی دارد عند‌الله که اصل و ریشه کتاب خداست؛ بنابر این شفا بودن قرآن هم در ظاهر آن است و هم در باطن آن. از سوی دیگر قرآن کریم وجود پر برکتی است که دارای بطون مختلف است که چون دریایی پربرکت همه را بر خوان و مادبه خویش طعام فراخور دهد و این بطون همان ام الکتاب هستند.‌(ن.ک: المیزان ج3)
 
 بنابر آنچه آمد، نتیجه می‌شود که این شفا بودن قرآن هم شامل ظاهر آن می‌گردد و هم باطن آن؛ یعنی همان گونه که ظاهر و الفاظ و صورت قرآن شفای دردهای بشری است، باطن و معارف غنی قرآنی نیز شفای دردهای انسانی است؛ احادیث بسیاری از ائمه معصومین‌(ع) در این باره وارد شده است که الفاظ و ظاهر قرآن نور چشم را می‌افزاید و درد چشم را از میان می‌برد‌.(ن.ک: روضه کافی) نیز داستان‌های بسیاری نقل شده است از زندگی انسان‌های قرآنی که دردهای خود را با شفای قرآنی از میان بر می‌داشتند.
 
نکته‌ای که باید در اینجا به آن اشاره داشت، این است که انسان نیز دو نوع درد و بیماری دارد: بیماری ظاهری و بیماری باطنی و اخلاقی. ظاهر قرآن شافی دردهای ظاهری انسان درد‌مند است؛ اما دردهای باطنی و قلبی و اخلاقی را جز اکسیر معارف قرآنی درمان نمی‌نماید.
 
امراض اخلاقی، باطنی و فؤادی انسان از نظر قرآن به دو دسته تقسیم می‌گردند: امراض اخلاقی که در آیه مبارکه سوره مبارکه احزاب به آن اشاره می‌فرمایند؛ خداوند در این آیه به زنان مؤمنین گوشزد می‌فرماید که حجاب‌های خویش را به خوبی حفظ نمایند تا توسط انسان‌های بیمار دل مورد سوء استفاده قرار نگیرند.
 
انسانی که نظر نا پاک به نا محرم می‌کند، شاید از نظر ظاهری سالم‌ترین انسان باشد؛ اما از نظر قرآن و از دیدی باطنی، او دست به گریبان درد اخلاقی است که اگر درمان آن را تدارک نکند، او را به مرگ دل و روح و فطرت می‌کشاند.
 
چاره و راه حل این بیماری اخلاقی برای زن و مرد در قرآن حفظ حجاب و عفاف چشم و بدن قلمداد شده است که انجام آن از سوی مؤمن، جامعه سالم و متعالی را در پی خواهد داشت.
 
اما درد باطنی دیگر از نظر قرآن مرض و درد سیاسی است: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم نخشی ان تصیبنا دائرة؛ پس می‌بینی گروهی را که در دل مرض دارند در راه دوستی کافران می‌شتابند و می‌‌گویند ما از آن می ترسیم که مبادا در گردش روزگار به ما آسیبی برسد».
 
خداوند در کلام مجیدش این گوش به دیوار دشمنان دین دادن را بیماری دل قلمداد می‌نماید و مؤمنین را در همه حال از دوستی با دشمنان دین و مشرکین بر حذر می‌دارد.(ن.ک: تسنیم ذیل آیه شریفه52 سوره مائده)
 
داستان توبه "ابولبابه" که از صحابه پیامبر عظیم‌الشان اسلام بود، در همین راستای بیماری سیاسی بود. ابولبابه در حادثه‌ای خبری را به مشرکین می‌رساند و این خبر مایه مشکلاتی برای مسلمین می‌گردد. ابولبابه که در این حادثه خود را مقصر می‌داند، نادمانه خود را به یکی از ستون‌های مسجد النبی‌(ص) می‌بندد و رهایی خود را منوط به بخشش الهی می‌داند و در آخر با نزول آیه رحمت از جانب خداوند تعالی، مرض و درد سیاسی او شفا می‌یابد.‌(ن.ک: سیره رسول خدا)
 
در همین داستان قرآن کریم دوای این درد را عدم اعتماد به مشرکین و دشمنان دین می‌داند و از دوست گرفتن دشمنان دین بر حذر می‌دارد: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا».
 
بنابر آنچه گذشت، به دست آمد که قرآن هم دردها را می‌شناسد و هم درمان‌ها را در ظاهر و باطن خود منطوی دارد، که هر آینه طبیب دردهای بی‌درمان بشری است.
 
 
عترت، طبیبان الهی
 
پیشتر هم سنگی قرآن و عترت اثبات شد. اگر چنان‌چه قرآن کریم شفاء بیماری ظاهری و باطنی انسان است، پس عترت طاهرین‌(ع) هم چون عِدل قرآن هستند، از این ویژگی برخوردارند؛ چون داروی شفا بخش، دردهای ظاهر و باطن انسان را مرهمی بی‌نظیرند.
حضرت امیر بیان علی بن ابیطالب‌(ع) در نهج البلاغه خود در وصف نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی‌(ص)، ایشان را طبیبی می‌دانند که دارو به دست به دنبال بیمار در اقصی نقاط زیست انسانی می‌گردد. زندگی و زیست ائمه طاهرین(ع) نماد بارز زندگی انسان‌هایی است که هر لحظه در فکر کاستن رنج‌های انسانی بوده‌اند.
 
 
عاشورا، بیمارستان انسانی
 
عاشورا و حادثه کربلا و قهرمان اول آن حضرت سید الشهداء حسین بن علی‌(ع)، از آنجا که در معارف ما نقش نمادین بی‌نظیری دارند، لذا هر خصوصیتی که ائمه دیگر آن را به صورت طبیعی دارند، حضرت سید الشهداء و قیام ایشان آن شاخصه را به صورت نمادین و شعاری دارا هستند؛ بنا بر این اگر ائمه دیگر طبیبانی هستند درمان‌گر، عاشورای امام حسین(ع) بیمارستانی است که دردمندان بسیاری، در سایه معارف آن دردهای بی‌علاج خود را از نظر مادی، شفای همیشگی می‌بخشند.
 
اگر تربت امام حسین‌(ع) در ظاهر درمان‌گر دردهای این جهانی ما است، معارف عاشورایی ایشان درمان‌گر هزاران درد باطنی و بی‌علاج اخلاقی و فؤادی ما است که لازمه آن این است که انسان بیمار دل خود را در برابر نفحات شفا بخش عاشورای حسین بن علی‌(ع) قرار دهد چه اینکه: «چو درد در تو نباشد که را دوا بکند».
 
در داستان کربلاء قصه دو انسان که هر دو از منبع الهی وجود امام به دور بودند و بیماری‌های مختلف انسانی داشتند، ولی یکی از آنها به ندای هل من ناصر امام لبیک گفت و برای تمام دردهای خود شفا یافت و دیگری، درد آباد دنیای پست خویش را به بیمارستان حسینی ترجیح داد و در انبوه مرض‌های خود به ورطه هلاک فرو غلتید، به نیکی خود نمایی می‌کند.
 
زهیر بن قین در بلای سیاسی و مرض سیاسی عثمانیه گرفتار بود؛ اما پیام امام حسین‌(ع) او را به شفا خانه ایشان کشید و او را از بهترین یاران امام حسین‌(ع) در صحرای کربلا قرار داد.
 
این زهیر همان کسی بود که در منازل بین راه حجاز به کوفه می‌کوشید تا با کاروان امام یک جا منزل ننماید تا از عوارض به زعم او نا‌مطلوب سیاسی امام حسین(ع) بر کنار باشد؛ اما در منزلی دعوت پسر رسول خدا(ص) در یک آن تمام امراض زهیر را شفا داد و او را به درجه‌ای رساند که در شب عاشورا سخنانی بسیار بلند در باب حمایت از امام‌(ع) به زبان راند.‌(ن.ک: سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا)
 
اما شخصیتی دیگر که به شفا خانه امام حسین(ع) دعوت شد، اما کوردلانه این دعوت را به سراب دنیا فروخت، عبد الله بن عمر جعفی بود و در منزل خود امام‌(ع) برای دعوت عبدالله به سوی او شتافت.
 
عبیدالله بن حر جعفی نقل می‌کند که امام(ع) به سوی خیمه من آمد، در حالی که کودکان خردسالی را با خود همراه داشت. به خیمه من وارد شد و مهربانانه از من خواست تا با او همراهی کنم؛ ایشان فرمودند: «تو در زندگیت گناه زیاد کردی آیا میل داری که با من بیایی و با هم به فتح برسیم؟»
 
من به ایشان گفتم از همراهی شما معذورم؛ اما اسب و شمشیر بسیار خوبی دارم که به شما می‌بخشم! امام(ع) فرمودند به اسب و شمشیر تو مرا نیازی نیست؛ من برای نجات تو آمده بودم و اینک به تو می‌گویم به جایی برو که در روز عاشورا صدای هل من معین مرا نشنوی که نیست کسی که این صدا را بشنود و مرا یاری نکند، مگر اینکه به هلاک و جهنم دچار شود!‌(ن.ک: امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت)
 
شفای امام حسین‌(ع) در دسترس هر دو بود. این انتخاب و اختیار خود قابل بود که یکی را برای همیشه تاریخ سرفراز نمود و یکی تا ابد الآباد در خسران و هلاک و مرض فرو ماند.
 
اینک و نیز برای تمام تاریخ باز هم این شفا خانه بر روی همه باز است؛ باشد که ما از زهیر‌هایی باشیم که به انتخابی تاریخی دست بریم.
 
منابع
 
1.    هزار و یک نکته، حسن حسن زاده آملی
2.    المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی
3.    تفسیر تسنیم، عبدالله جوادی آملی
4.    روضه کافی، ثقة الاسلام کلینی
5.    سیره رسول خدا، رسول جعفریان
6.    سخنان امام حسین از مدینه تا کربلاء، محمد صادق نجمی
7.    امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، محمد تقی جعفری    
 
هادی شاملو
 
/979/701/ر
ارسال نظرات