۱۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۴
کد خبر: ۱۵۵۲۴۸
در گفتگو با خبرگزاری رسا مطرح شد؛

فحاشی، شیوه برخورد فرقه داران صوفی با مخالف

خبرگزاری رسا - کارشناس ارشد تصوف: امروزه در بین گروه‌هایی که خودشان را صوفی و درویش می‌دانند واقعیت آن است که تعریف فرقه بر آن‌ها صادق است نه تعریف تصوف.
حجت الاسلام محمد رضا لايقي پژوهشگر و کارشناس عرصه تصوف

به گزارش خبر نگار خبرگزاری رسا، در هفته های گذشته شاهد این بودیم که یکی از اعضای خارج نشین فرقه ضاله گنابادیه در واکنش به مطالب علمی و مستدل خبرگزاری رسا در رابطه با این فرقه عنان از کف داده و با وقاحت تمام به هتاکی و فحاشی بر علیه طلاب و روحانیون قم پرداخته به همین علت بر آن شدیم به جهت واکاوی شخصیتی سران فرقه دار صوفیه معاصر گفت و گویی داشته باشیم با حجت الاسلام محمد رضا لایقی کارشناس ارشد تصوف. آن چه در ادامه می‌خوانید متن این گفتگوی یک ساعته است.

 

رسا _ دیدیم که در هفته‌های اخیر بعضی از اعضای فرقه گنابادیه به جای این که پاسخ علمی و مستدلی به مصاحبه‌ها و مقالات علمی خبرگزاری بدهند، اقدام به فحاشی کرده و در سایت‌های منسوب به فرقه گنابادیه، مطالبی را علیه روحانیت شیعه و طلبه‌های بسیجی نوشتند. لطفاً بفرمایید که این شیوه اتهام زنی از طرف سران صوفیه و فحاشی به جای بحث علمی، به چه علت است و آیا در گذشته سابقه هم داشته یا نه؟

اجازه بدهید عرایضم را با بیت 78 و 79 مثنوی جناب مولوی در دفتر اول آغاز کنم که می‌فرمایند:

از  خدا  جوییم  توفیق  ادب          بی‍ادب محروم ماند از لطف رب

بی‌ادب‌تنها‌نه‌خودراداشت‌بد          بلکه  آتش  در  همه  آفاق  زد

راجع به این موضوع باید عرض کنم، فضای بحث‌هایی که در خبرگزاری رسا انجام دادیم، یک فضای پژوهشی است و بنده تأکید دارم که مباحث در همین فضای پژوهشی باقی بماند؛ به علت این که اگر چه این فرقه‍ای نویسان و فرقه‌داران منسوب به فرقه گنابادی آمدند و فحاشی کردند و ناسزا گفتند و به هیچ وجه جواب علمی هم ندادند، ولی به عقیده بنده یکی از اخلاقیات پژوهشگر و محقق تحمل حتی ناسزاهای مخالفین است. بنده پژوهش‌هایی در این زمینه(صوفیه) داشته‌ام و نتایج آن را در قالب مصاحبه یا مقالاتی به جامعه علمی عرضه کرده‌ام.

همان گونه که ممکن است طرح این مباحث یک عده‌ای از دوستان خودمان را خوش نیاید؛ مخالفین را هم ممکن است خوش نیاید. این جریان فحاشی و ناسزاگویی در جواب حرف مخالف را در فرقه‌های درویشی معاصر متأسفانه به وفور می‌بینیم؛ یعنی با تهی شدن تصوف از حقیقت تصوف قدیم و آغاز تصوف جدید که از قرن ده به بعد(چنان‌چه بزرگانی مانند مرحوم شهید مطهری و دیگر محققین اشاره کرده‌اند)، رخ داده یعنی یکی از حربه‌های فرقه‌داران صوفی و فرقه‌ای نویسان درویش مسلک، برای پوشاندن بی‌هویتی محتوایی و علمی خودشان را فحاشی کردن به مخالفین می‌بینیم. پژوهشگران و افرادی که نکته‌ای مقابل این انحصارگراها گفته‌اند(حتی از میان خودشان) این‌ها باب تخطئه و فحاشی و اتهام زنی را باز کرده‌اند.

بعد از این که در فرقه‌های معاصر با آن ترقی انحصارگرایانه‌ای که هر فرقه از مکتب و از فرقه خودشان دارند و هر کسی غیر از خودشان را نا حق می‌دانند و با درگیری‌هایی که پس از هر شیخ و قطب بر سر جانشینی او در می‌گیرد، افراد به تکذیب یکدیگر می‌پردازند و هر کدام جداگانه ادعای قطبیت و فرقه‌داری می‌کنند و به هم اتهام می‌زنند و هم دیگر را دروغ‌گو و کذاب می‌دانند. این شیوه اتهام زنی در فضای خودشان است. در فضای غیر خودشان هم بزرگ‌ترین بزرگان شیعه اگر آمده، در مقابل انحرافات این‌ها موضعی گرفته، به بدترین القاب ملقب شده است. یکی از این بزرگان که می‌توان نام برد، حکیم بزرگ عالم شیعه، حکیم ملا علی نوری است که در حقیقت ایشان، زنده کننده و شناساننده صدرا و مکتب صدرایی در فضای علمی جامعه بودند. ایشان با حسینعلی شاه اصفهانی(از اقطاب قبلی فرقه نعمت اللهی) و دیگر فرقه‌دارهای صوفی، زاویه داشتند و علیه این فرقه‌داران موضع می‌گرفتند. بنا بر نقل معصوم علی شاه نائب الصدر، در طرائق الحقایق یکی از این دراویش به نام ابوالقاسم شیرازی خطاب به این آقا(حکیم ملا علی نوری) می‌گوید: حکیم خر هم نوبر است و امروز و بعد از آن ماجرا صوفیه در آثارشان از حکیم بزرگی مانند ملا علی نوری که چندین رساله و کتاب بسیار ارزشمند دارد و از حکما و عرفای متأخر شیعه است، با نام حکیم نوبر یاد می‌کنند.

همین روند را شما در فضاهای دیگر می‌بینید؛ مثلاً یکی دیگر از افرادی که ابتداء از این‌ها بود و خدمات بسیار زیادی برای این‌ها انجام داد و چون حقایق را دید، از فرقه این‌ها بیرون رفت و در مقابل این‌ها موضع گیری کرد، جناب عباسعلی کیوان قزوینی با لقب منصور علی است و حتی در کتاب‌های این‌ها آثارش ذکر شده است.

برخی از این کتاب‌ها و حواشی که ایشان بر کتاب‌های صوفیه دارد، مطالب علمی سودمندی است. حتی ایشان تفسیری دارد به نام تفسیر کیوان که در زمان صالح علی شاه نگاشته شده است. مع‌ذلک وقتی حقایق فرقه را دید و کناره‌گیری کرد و بعد از ناکامی بزرگان فرقه(صالح علی شاه) در برگرداندن ایشان با القابی مثل این که او حسادت کرده یا خباثت طینت داشته و القابی از این دست مورد عتابش قرار دادند.

ایشان(عباسعلی کیوان قزوینی) سه کتاب دارد به نام‌های "بهین سخن"، "راز گشا" و "استوار نامه" که حقایقی موجود در فرقه گنابادی را رو کرده است. ولی این بیان حقایق را فرقه‌ای نو یسان برنمی‌تابند و کسی را که تا دیروز یکی از بزرگانشان بود و مقام قلب وافی و غیره داشت، از امروز می‌شود کسی که حسادت ورزیده، کینه ورزی داشته، شهرت طلب بوده، جاه طلب بوده و چون به جاه طلبی‌اش نرسیده، علیه ما مطالبی را گفته است.

 باز شما نگاه می‌کنید همین آقای دکتر مصطفی آزمایش، یک کتابی دارند در رابطه با تاریخ سلسله نعمت اللهی در یکی دو صده اخیر که انشاءالله در یک نوشتار دیگر و در یک تحقیق دیگر نمونه‌های واضح تحریف تاریخ، در این کتاب را بر خواهیم شمرد و خواهید دید که بر اساس منابع خود صوفیه چه قدر این‌ها تحریف تاریخ می‌کنند و چه جفایی به فضای علمی جامعه می‌کنند؛ در این کتاب یک شخصی مثل دکتر مسعود همایونی(ایشان هم اثری با همین عنوان دارد و در آنجا چیزهایی گفته که خلاف گفته‌های گنابادی است) را به شدت مورد عتاب قرارشان می‌دهند و توهین می‌کنند و می‌گویند: ایشان چون خودشان داعی قطبیت داشت، این حرف‌ها را بیان کرده است.

 در آثار آقای رضا علی شاه، ما این خط را باز مشاهده می‌کنیم. مثلاً در مقدمه‌ای که بر تفسیر بیان السعاده ملا سلطان نوشتند، در آنجا از سخن حق نسخه شناس و اثر شناس بزرگ شیعه مرحوم آقا بزرگ تهرانی‌ که این اثر را از ملا سلطان نمی‌دانند، بسیار بر می‌آشوبند و این را نشانه غرض‌ورزی و کینه‌توزی بزرگ مردی مانند مرحوم آقا بزرگ می‌دانند.

 

رسا _ حضرت عالی تأکید بر این داشتید که این فرقه‌ای نویسان، به مخالفین فرقه گنابادیه اتهاماتی می‌زنند. بفرمایید واژه "فرقه‌ای نویسان" به چه معناست و فرقش با پژوهشگر چیست؟

نکته خوبی است! واقعاً باید جامعه علمی ما بین فرقه‌ای نویس و پژوهشگر دوئیت و جدایی قائل شوند. پژوهشگر کسی است که منصفانه و بدون پیش فرض و بدون حب و بغض شخصی و پاسداشت و خارداشت نفسانی به تحقیق و مطالعه و بعد هم بیان نتایج مطالعات در رابطه ما موضوعش می‌پردازد و آن چه که پژوهش‌هایش به صورت منطقی به آن منجر شود، به همان معتقد می‌شود. اغراضش و مسائل شخصی‌اش در نتایج پژوهشش تأثیری ندارد. یک پژوهشگر ممکن است گاه به نکاتی برسد و آن‌ها را بیان کند که شاید با اغراض درونی خودش موافقت نداشته باشد؛ اما چون واقعیت آن است، بیان می‌کند. در حقیقت روحیه حقیقت طلبی صرفا بر اندیشه پژوهشگر حاکم است و پژوهشگر واقعی کسی است که این روحیه حقیقت طلبی و به دنبال حقیقت بودن را تحت هیچ شرایطی از دست ندهد.

خوب است در اینجا من اشاره کنم به کلامی که از مرحوم علامه سید جعفر شهیدی در این زمینه نقل شده بود. ایشان نوشته بود که من می‌خواستم یک پژوهشی در رابطه با وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) انجام بدهم. شش ماه روی خودم کار کردم که حب و بغض شیعیانه را از خودم دور کردم، تا توانستم فضایی برای خودم به وجود بیاورم که بدون غرض ورزی بتوانم در آنجا پژوهش کنم، هر چه به دست آمد بر همان معتقد باشم.

در مقابل این گونه افراد و این گونه تعریف از پژوهشگر، متأسفانه شاهد افرادی هستیم که شاید در قالب الفاظ و مفاهیم علمی مطالب خودشان را بیان کنند؛ ولی به خاطر یک لایه و پوسته‌ای از تعصب و حب و بغض شخصی نسبت به شخص، نسبت به یک فرقه یا نسبت به یک عقیده‌ای جهت این اغراض، جهت پژوهش را هم مشخص می‌کند و در حقیقت از هر مقدماتی نتیجه دل‌خواه خودشان را می‌گیرند. در این زمینه به تحریف تاریخ دست می‌زنند، به تحریف نظر بزرگان دست می‌زنند، به تحریف مطالب و کتب علمی ممکن است دست بزنند؛ همه این کارها و خلط واقعیت و غیر واقعیت ممکن است انجام شود، فقط به دلیل این که نتیجه دلخواه آن‌ها گرفته شود.

 این افراد را ظاهراً نباید نام پژوهشگر برایشان گذاشت، بلکه با عبارت فرقه‌ای نویس باید از این‌ها یاد کرد و این فرقه‌ای نویس متأسفانه امروزه بر نویسندگان و فعالین فرقه صوفیه معاصر صدق می‌کند و لذا ما از این افراد به عنوان فرقه‌ای نویس یاد می‌کنیم.

 

رسا _ آیا این شیوه برخورد با مخالف که ما الان در صوفیه معاصر می‌بینیم، همین شیوه از ابتدا در روح تصوف حاکم بوده یا نه؟ آیا مستنداتی در رابطه با تحمل مخالف از طرف صوفیه‌های قدیم وجود دارد؟

واقع آن است که آن چیزی که ما به عنوان تصوف معاصر از آن یاد می‌کنیم(از قرن ده به بعد و خصوصاً آن چیزی که معاصر می‌گوییم از زمان قاجاریه به بعد، خصوصاً اوایل قاجار و اواخر زندیه) ماهیتاً و ذاتاً با تصوف قدیم متفاوت است و باید اطلاق وصف تصوف بر این دو مقوله را از باب اشتراک لفظی بدانیم.

فرقه‌داران امروزی درویش مسلک، اگر چه سعی می‌کنند خودشان را میراث دار تصوف قدیم وانمود کنند و خودشان را حامل پیام معنوی آن‌ها بدانند، اما واقعیت آن است که امروزه اگر مشایخ بزرگ صوفیه قدیم مانند مولوی، محی‌الدین، شمس، علاءالدوله سمنانی، عبدالرزاق کاشانی، شبستری، ابونصر سراج، بایزید و جنید اگر امروز زنده بشوند و در فضای جامعه ما بیایند و این فرقه داران را ببینند، در حقیقت قول جناب مولوی را تصدیق می‌کنند که می‌فرمود : از هزاران صد یکی زین صوفی‌اند مابقی در دولت او می‌زیند، دقیقاً همان چیزی که جناب سعدی هم می‌گفت: در قدیم رسمی بود و نه اسمی و امروز اسمی است و نه رسمی.

امروزه در بین افرادی که خودشان را صوفی و درویش می‌دانند واقعیت آن است که تعریف فرقه بر آن‌ها صادق است نه تعریف تصوف. تصوف گذشته را وقتی می‌بینید، مدارا با مخالفین از اصولشان بوده است و با افرادی که حتی گاه فشارهای بسیار زیادی بر متصوفه و مشایخ متصوفه گذشته می‌آوردند، با مدارا برخورد می‌کردند و دستور به مدارا می‌دادند.

علاءالدوله سمنانی که در زمان خودش قطب وقت و شیخ بزرگی از صوفیه بود و در خانقاهی که خودش ساخته بود در سمنان فعالیت می‌کرد، توسط یکی از فقهای اهل سنت تکفیر شد(ظاهراً توسط نظام‌الدین هروی است)، آمدند به او گفتند که شیخ تو را تکفیر کرده است. گفت: اتفاقاً من به نفس خودم می‌گفتم که تو کافری، قبول نمی‌کرد! حالا خوب شد که شیخ هم فتوایش را داد و نفسم فهمید که کافر است. یعنی یک برداشت عرفانی از این موضوع کرد و ظاهراً این شعر هم از او هست که:

نفسی‌ست‌مراکه‌غیرشیطانی‌نیست         از فعل بدش هیچ پشیمانی نیست

ایمانش  هزار   بار    تلقین     کردم          این  کافر  را  سر مسلمانی نیست

فقیهان متعصب اهل سنت، مانند ابن جوزی و ابن تیمیه که این‌ها هر تفکر باطلی را کفر می‌شمردند و تاخت و تازهایی بر صوفیه می‌کردند، در مقابل، بزرگان صوفیه معمولاً از دو راه برخورد می‌کردند. یا این مخالفت را ارجاع به تفاوت فهم‌ها می‌دادند و می‌گفتند چون سطح موضوعات عرفانی و معنوی بالاتر از سطح موضوعات کلامی است، که فقهای اهل سنت به آن می‌پرداختند، پس ارجاع مخالفت‌ها به تفاوت سطح معرفت است یا اینکه این را ارجاع به قضای الهی و خواست محبوب می‌دادند و می‌گفتند اگر کسی با ما برخورد می‌کند، این خواست محبوب ما است که ما صبر کنیم. ما هم به رضایت و تسلیم تن می‌دهیم. لذا گاهی تصوف را به این تعریف می‌کردند؛ چنان چه در قول یکی از بزرگان تصوف هست که: تصوف آن است که آنچه در سر داری، بنهی و آن چه در کف داری، بدهی و از آن چه به تو می‌رسد نجهی. این تکه آخرش یعنی صبر بر مصیبت‌ها.

به شدت صوفیه گذشته تأکید می‌کردند که با مخالفین با مدارا برخورد کنید. توهینی نمی‌کردند و حرکت خصمانه انجام نمی‌دادند. اما متأسفانه امروز ما با پدیده‌ای مواجه هستیم که اکثر کاراکترها و اکثر ویژگی‌ها و حقایق ذاتی تصوف قدیم را ندارد. بلکه یک شکل تهاجمی دارد که با کوچک‌ترین حرف علمی که مغایر با تحریفات و حرف‌های این‌ها است، با دشنام و ناسزاگویی و بی‌ادبانه برخورد می‌کنند.

مثلاً نقل شده از بزرگان عرفان و تصوف قدیم که وقتی کسی نقل کرد که شخصی از یک شیخ صوفیه بدگویی کرده؛ یعنی بدگویی را پیش این شیخ آوردند، این شیخ گفت:

هر کس بد ما به خلق گوید     ما چهره خود نمی‌خراشیم  

ما خوبی او به خلق  گوییم     تا  هر دو دروغ گفته باشیم

این هم نمونه دیگری از برخوردهای اهل معرفت قدیم، با مخالفین که متأسفانه امروزه کاملاً برعکسش را می‌بینیم.

 

رسا _ الآن وظیفه ما در مقابل این هتاکی‌ها و فحاشی‌ها چیست؟ باید مقابله به مثل کنیم یا خیر؟

جواب این سؤال واضح است؛ مشی ما یک مشی علمی و پژوهشی است و ما هر چه که مشی و پژوهش‌های صحیح علمی در رابطه با عرفان و تصوف حکم کند، همان را به عنوان نتایج به جامعه علمی عرضه خواهیم کرد و اصلاً هم بنا نداریم که از چارچوب علمی که بر کارمان حاکم است تخطی کنیم به قول حافظ:

وفا کنیم و ملامت‌کشیموخوش‌باشیم           که در طریقت ما کافری ست رنجیدن 

عبوس  زهد  به  وجه  خمار  ننشیند           مرید فرقه‌ی دردی کشان خوش خویم

این خوش خویی را انشاءالله خدا به همه جامعه علمی عنایت کند که از آن خارج نشویم.

 

/922/401/ر

ارسال نظرات