یاد یاران سفر کرده (26)؛
طلبه شهید جواد اصل کیوانی: مساجد را خالی نگذارید
خبر گزاری رسا - طلبه شهید جواد اصل کیوانی در وصیتنامهاش نوشت: همیشه در نمازهای جمعه و جماعت و در دعاهای کمیل و توسّل شرکت کنید و مساجد را خالی نگذارید که به قول امام امت، پیر جماران، خمینی بتشکن، شیطانها از مساجد میترسند.
به گزارش خبرگزاری رسا، شهید جواد اصل کیوانی در سال 1345 در خانوادهای مذهبی- که دل به ولای امیر کاروان عشق داده بودند- در روستای« رازلیق» از توابع شهرستان سراب دیده به سرای هستی گشود.
پدرش ساکن کوی دلدادگان و از مداحان اهل بیت «علیهم السلام» بود، جواد در کنار پدر جرعه جرعه از سبوی عاشقی مینوشید و جان را صفا میبخشید، اولین آموزگار عاشقیاش پدر بود.
دوازده ساله بود که قرآن، این کتاب زیبای آفرینش را با صدای دلنشین تلاوت میکرد، جواد پس از پایان دوران ابتدایی و راهنمایی به خاطر دلبستگی به مکتب انسانساز اسلام، وارد حوزه علمیه شد.
سروشی از کرانه غیب
در سال 1363 سروشی از کرانههای غیب به گوشش رسید و او برای اولینبار به مدت چهار ماه در جبهه حضور یافت، بعد از چند ماه به مدرسه بازگشت و درسهای حوزه را ادامه داد، امّا آن را که در سر جنون باشد، سکنی گزیدن در دنیا آسان نیست.
او میان حیرت، عقل و روشنایی عشق، راه عشق را انتخاب کرد و بار دیگر به جبهه قدم نهاد. خاک جبهه را میبوسید؛ چرا که در آنجا تجلی خدا را میدید. آرزویش شهادت بود و شهادت هنرمردان خداست.
او در میان دود، آتش و خون، خدا را به نظاره نشست، وقتی در آن باران تیر، احساسش می شکفت و لبانش مترنم به ذکر خدا بود، معنای زیستن را در شهادت میدید و آنگاه که در والفجر هشت رخصت از دوست گرفت، باده نوشان در منطقه« فاو» جان به جانان سپرد.
وصیت نامه
«و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» (آل عمران/169) وصیتنامهام را موقعی مینویسم که در حین رفتن به عملیّات هستم.
با درود و سلام بیپایان بر نبیاکرم(ص) و جانشینان بر حق ایشان مخصوصاً حضرت مهدی(عج) و نایب بر حقّش امام امّت، خمینی بتشکن و درود بیپایان بر گلگون کفنان ایران و با درود بیکران به اسرای حزب الله جنگی.
ای خدای عزیز! ای معبود دلها! ای یاور بیپناهان! مرا دریاب و از این زندگی فانی دنیا نجات ده که جز معصیت و گناه چیزی نیست، همچنان که خود در قرآنت فرمودهای که دنیا جز بازیچه کودکان و هوسرانی بیخردان هیچ نیست.
تو را زهرای اطهر سوگند میدهم،این جان ناقابل را خریدار باش
خدایا! از این دنیا سرمایه و مالی ندارم که در پیشگاه تو تقدیم کنم تا از من راضی شوی، تنها یک جان دارم، ای کاش که صدها از این جانها داشتم و در راه تو فدا مینمودم.
ای خدای عزیز! به زهرای اطهر، تو را سوگند میدهم که این جان ناقابل را خریدار باش، چون میترسم بعد از عملیات سالم باشم و این دنیا مرا گول بزند و جذب خود کند، آن وقت است که باید سر به بیابانها گذارم و آنقدر ناله و زاری کنم تا از بنده حقیر راضی شوی.
ای مردم ایران! شما خیلی به جبههها کمک کردهاید، این را بدانید که شما الآن در محضر خداوند متعال امتحان می شوید، خوش به حال آن افرادی که در محضر خداوند تبارک و تعالی با موفقیت بیرون میآیند و وای به حال آن افرادی که جذب دنیا شدهاند و غافل از این امتحان هستند.
ای خوبان عالم! در حق این مردم غافل دنیا دعا کنید که خداوند آنها را نجات دهد، ما همه محتاج خدا هستیم، اگر خدا دست محبّت و لطفش را از سر ما بر دارد، در همان آن سقوط میکنیم.
ما آمدهایم به ندای حسین زمان لبیک بگوئیم
ای مردم ایران! ما آمدهایم به ندای (هل من ناصر ینصرنی) حسین زمان(ع) لبیک بگوئیم؛ حسین زمانی که همچون شیر در مقابل تمام ابر قدرتهای جهان ایستادگی نموده و آنها را به زانو در میآورد و ما هم چون به ندای امام لبیک گفتیم، به جبهه حق علیه باطل آمدهایم تا با آن کفرها بجنگیم و نابودشان کنیم.
آری، خداوند عزیز و حکیم میفهماند که ای بنده جاهل و سرکش! سعادت اخروی خود را تأمین کن که این دنیا جز محلگذر چیزی نیست، هر که دل به این دنیای فانی ببندد آخرت خود را از دست داده است و هر که در دنیا رنج و سختی در راه خداوند ببیند، یقیناً بداند که بهشت برای او آماده است.
آگاه باشیم که در دنیا در راه خدا برای سختی ایستادگی کنیم تا در آخرت برایمان هم بهشت آماده شود.
خداوند ابراهیم رحم کن و شهادت را نصیب من گردان
الهی! مرا از بندگان خاص خود قرار بده تا توفیق شرکت در جهاد فی سبیل الله را پیدا کنم، الهی! اگر چه بسیار گنهکارم و سرتاسر وجودم نافرمانی توست، امّا خداوند ابراهیم رحم کن و شهادت را نصیب من گردان.
«اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک» شهادتی که خالصانه است بدون ریا و مقبول درگاهت، بدانگونه که تکهتکه بدنم و رگهای بریدهام در آخرت باعث شوند که امام علی(ع) مرا جزئی از غلامان و سربازان خویش حساب نماید.
آنقدر سخن بسیار است که نمیدانم از کجا بگویم، از آهنربای جهاد فیسبیلالله بگویم که این براده ناچیز را به سوی خود میکشد یا از دنیای فانی بگویم که میخواهد نیروی این آهنربا را خنثی کند؟!
خداوندا به من سعادتی عطا فرما که در میان مردان مؤمن جبهه حق علیه باطل باشم.
اگر میدانی که عاشقت شدهام، مرا به سوی خود فراخوان
پروردگارا! اگر میدانی که عاشقت شدهام، مرا به سوی خود فراخوان وگرنه مرا آنقدر در صافی آزمایشات خود نگهدار تا مگر روزی آید که شایسته شهادت گردم یا لااقل قسمتی از بدنم را در راه تو بدهم.
خدایا! در این دنیا سعی نمودهام که در مسیر تو باشم، هر چند که خطا و گناهانم بسیار است و از عدل تو هراسناکم، اما به لطف تو دل بستهام.
ما مرده بودیم و این روح خدا بود که ما را زنده کرد
ای مردم ایران! پیام بنده حقیر به مردم و جامعهای که در آن زندگی میکنم این است که ما مرده بودیم و این امام امت، خمینی بتشکن، این روح خدا بود که ما را زنده کرد و به ما حیاتی بخشید و این منّتی بود که خدا بر ما نهاد و وجود او را بر ما ارزانی داشت و شکر کنیم که این چنین نعمتی بر ما خداوند عطا فرموده است.
بیایید شکر این نعمت بزرگ را به جای آوریم و از او اطاعت کنیم و با استفاده از رهنمودهایش صراط مستقیم را بپیمائیم، عمل و تقوای او را پیشه کنیم و در راه حاکمیت او ـ که راه خداست ـ کوشا باشیم.
از تمامی ملّت خصوصاً جوانان میخواهم که وحدت همیشگی خود را بیش از پیش حفظ نمایید و هرگز خدا، قرآن و امام را فراموش نکنید و این را در عمل باید ثابت کنید.
و ای دوستانم! همیشه در راه خدا کوشا باشید و از اسلام همیشگی دفاع کنید و نگذارید دشمنان به اسلام ضربهای وارد کنند، و چند سخنی با اهالی محترم «رازلیق» دارم.
ای اهالی محترم رازلیق! این وصیت بنده حقیر و ناقابل را قبول کنید، همیشه در نمازهای جمعه و جماعت و در دعاهای کمیل و توسّل شرکت کنید و مساجد را خالی نگذارید که به قول امام امت، پیر جماران، خمینی بتشکن، شیطانها از مساجد میترسند.
اهالی محترم! هر هفته روزهای پنجشنبه به قبرهای شهدا بروید و نوحهخوانی کنید.
اهالی محترم! جبههها را از یاد نبرید و همیشه در موقع بیکاری حتماً به جبههها بروید و در راه فی سبیل الله اعم از مال و جانتان را به اسلام هدیه کنید و در آخر مرا ببخشید و حلال کنید که به شما خیلی اذیّت دادهام و غیبتتان کردهام، ببخشید.
سخنی با پدر و مادر
خدمت پدر و مادرم سلام عرض مینمایم، پدرم و مادرم! امیدوارم که همیشه در زیر پرچم اسلام باشید و همیشه از خداوند طلب آمرزش کنید. خداوند در این دنیا ما را آزمایش میکند، نکند از این آزمایشات سرافکنده بیرون بیاییم.
نماز را بپا دارید، دروغ و غیبت را از خود دور سازید و فرمایشات رهبرمان را ملاک عمل خویش قرار دهید، مواظب باشید که مال دنیا گولتان نزند و شهدا را فراموش نکنید.
در مسایل سیاسی مملکت شرکت کنید و مساجد را خالی نگذارید که امام امت فرموده است که دشمنان و شیطانها از مساجد میترسند و رابطه خود را با روحانیت متعهد نزدیکتر کنید، اینها بودند که ما را آزاد کردند.
ای مادر که شبها بر بسترم بیداریها کشیدی! تویی که رنجها دیدی، تویی که به قول خودت چقدر خون دل خوردی تا مرا بزرگ کردی، آیا یک نفر مسلمان میتواند در خانه بنشیند و مملکت و ناموس او را بگیرند و او بنشیند و بخورد و بخوابد؟ آیا زندگی فقط برای خوردن و خوابیدن است؟ نه مادرم،ما این نیستیم، ما مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین میدانیم.
خودم بودم که برای شهادت یا پیروزی به جبهه آمدهام
به دشمنانم بگوئید که او فقط به خاطر اسلام و امامش و ملّتش به جبهه رفت و شهید شد و این را بدانید که من با پای خودم به جبهه و نبرد با دشمنان اسلام آمدهام و هیچکس به من نگفت برو، این خودم بودم که برای شهادت یا پیروزی ـ که هر دو پیروزی است ـ آمدهام.
مادرم از تو میخواهم که به خواهرهایم، اکرم، مکرّم و رباب ـ که در خانه هستند ـ حجاب و تقوا بیاموزی، و ای پدرم و مادرم! این را بدانید که اگر شهید شدم به خاطر این که اسلام حاکم شود خود را نثار کردم، کار پیروان حسین را کردم و شما همه باید کار زینب(س) را بکنید و باید پیامم را به مردم برسانید و مرا حلال کنید.
من هم از خدا سعادت و تکامل روز افزون جمهوری اسلامی و بقا و طول عمر امام و پایداری امّت حزبالله را خواهانم.
مادر عزیزم! اکنون در جبهه حق علیه باطل هستم و آمدهام که انتقام خون ائمه اطهار و خون شهدای صدر اسلام و شهدای این انقلاب را که رهبری آن بر عهده آن بزرگ مردان راستین اسلام و آن بندگان صالحی که جان ناقابل خود را به خداوند تبارک و تعالی تقدیم نمودند بپیوندم، آمدم تا به آن بهشت رضوان که همانا وعده خداوند به مؤمنان میباشد، برسم.
افتخار کنید که در راه خدا فرزند شهید دادهاید
پدر و مادرم! افتخار کنید که در راه خدا فرزند شهید دادهاید و پدر و مادر و خواهرانم و برادرم! هر هفته در روزهای پنجشنبه به مزارم بیایید و آنطور هم گریه نکنید که دشمنان شماتت کنند، اصلاً ناراحت نباشید.
تو ای مادرم! آن عکسهایی که خودم در یک رمکهای که درست کردم با چیدن گلهای خوب، آن را موقع مجلسم به جلو بگذارید و یک عکس رنگی را هم بر سرمزارم بگذارید تا بدانید که شهید مانند سایر مردهها نیست، شهید همیشه در قلب تاریخ زنده است.
مرا در محلی دفن کنید که تمام شهدای قریه در آنجا دفن شده باشند.
برادرم حسین، شما هم ناراحت نباش و تو هم در پشت جبهه یعنی در پایگاهها همکاری کن و بعداً به جبهه حق علیه باطل راهی میشوی و برادرم، من که شهید شدم حتماً اسلحه مرا بردار و با صدام و صدامیان تا آخرین نفست بجنگ.
مادر جان! لباسهایم را به فقرا بدهید و مرا در محلی دفن کنید که تمام شهدای قریه در آنجا دفن شده باشند.
مادرجان! تنها توصیهام به شما و مادربزرگم و پدرم و سایر فامیلهایم این است که صبر و استقامت و تقوا داشته باشید و مرا حلال کنید و در آخر کتابهایم را برادرم و پدرم بخوانند و مرا هم دعا کنند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک والسّلام استان: آذربایجانشرقی شهرستان: سراب تولد: 1345 شهادت:25/11/64 ـ فاو
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./995/د101/ن
ارسال نظرات