۳۱ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۹:۰۴
کد خبر: ۱۳۹۶۲۱
لحظه‌های ماندگار (11)؛

برخیزید که تا کربلا راهی نیست

خبرگزاری رسا ـ زمین گیر شده بودیم، شرایط بسیار سخت بود، ناگهان روحانی گردان بلند شد و در بین رزمندگان شرع به حرکت کرد و با صدای بلند خطاب به همه بچه‌ها گفت مگر شما نگفتید کربلا، مگر نگفتید یا حسین! پس برخیزید که تا کربلا دیگر راهی باقی نمانده است، گردان منقلب شد.
دفاع مقدس
 به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام حجت طالع زاری، مشاور عالی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ وی که خود یکی از مسؤولان اعزام بوده است، نقش روحانیت را در جنگ یک نقش اساسی و به تعبیر برخی فرماندهان محبوب جنگ، فایده حضور یک روحانی در یک گردان را همانند وجود یک هواپیمای جنگی اف 4 می‌داند. وی از دوران مقدس خاطرات زیادی دارد.
 
 برخیزید که تا کربلا راهی نیست
  در یکی از عملیات‌ها که فکر می‌کنم کربلای 5 باشد، ندای یک روحانی در گردانی که خسته و زمین‌گیر شده بود، چنان هیجانی ایجاد کرد و آنان را به حرکت واداشت که مثال زدنی بود. در آن عملیات گردان ما زمین گیر شده بود، شرایط بسیار سخت بود، ناگهان روحانی گردان بلند شد و در بین رزمندگان شرع به حرکت کرد و با صدای بلند خطاب به همه بچه‌ها گفت مگر شما نگفتید کربلا، مگر نگفتید یا حسین! پس برخیزید که تا کربلا دیگر راهی باقی نمانده است، گردان منقلب شد.
 
 بسیاری از شهدا می‌دانستند که شهید می‌شوند 
 رزمندگان عشق فراوانی به شهادت داشتند و زمان عملیات که بوی شهادت به مشام می‌رسید، با التماس خواستار حضور در عملیات می‌شدند. یادم نمی‌رود، نوجوانی را که هنوز محاسن چندانی بر صورت نداشت، پیشم آمد و گفت، حاج آقا برایم استخاره بگیر. من که نمی‌دانستم برای چه استخاره می‌خواهد، استخاره گرفتم، خیلی خوب آمد. آنقدر خوشحال شد که چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. گفتم مگر چه اتفاقی افتاده، پاسخ داد این استخاره را برای این گرفتم که بدانم در عملیات پیش‌رو به شهادت می‌رسم یا نه.
 
 قبری بری پیکر بی سر
  رزمندگان در دوران دفاع مقدس عاشق شهادت بودند. با بسیاری از آنها که برخورد داشتم، قریب به اتفاق از شهادت خود خبر می‌دادند.
 یادم هست یکی از روحانیان رزمی تبلیغی که به شهادت رسید، اطراف شیراز مسجدی بود که در کنار آن برای خود قبر کوچکی را کنده بود. برخی می‌گفتند چرا این روحانی چنین قبر کوچکی برای خود کنده، رفت جبهه و شهید شد. وقتی جنازه‌اش را آوردند، دیدند این جنازه سر در بدن ندارد، دقیقاً اندازه قبر بود.
 
 برایم مجلس فاتحه بگیرید
 یکی دیگر از روحانیان، پیش از عملیات خرما تقسیم می‌کرد. مقداری از خرماها را به دوستان رزمنده خود داد و گفت وقتی شهید شدم با این خرماها برایم مجلس فاتحه بگیرید. دوستان رزمنده که این حرف را جدی نگرفته بودند به شوخی با این روحانی پرداختند. اتفاقاً در آن عملیات، این روحانی شهید شد و دوستان رزمنده او مجروح شدند، بدنش را به معراج الشهدا بردند و همان‌جا برایش مجلس فاتحه برپا کردند.
  پیش از عملیات کربلای چهار شهید عبدوست را دیدم از من خداحافظی کرد و گفت این آخرین دیدار ما است. رفت و شهید شد. /919/د102/ن
ارسال نظرات