سمیه بالای سرم خم شد: «بفرما خواهر، دم در بده، اون بالا برات جا باز کردم.» به دست اشاره شدم که «نه، ممنون» رفت و با یک هدیه برگشت! از زیر عبا نگاهش میکردم، حواسش به تک تک بچهها بود، قربان صدقهشان میرفت، گیس باز شدهشان را میبست و پذیراییهای مخصوصشان را میآورد.
                                    کد خبر: ۷۱۸۸۲۹   تاریخ انتشار                        : ۱۴۰۱/۰۶/۱۶