ردای سرخ(۶۵)؛
ماها مداخله كرديم و پيرزن گريه مىكرد و مىگفت او حق گردن پسر من دارد و در متن وصيّتنامهاش نوشته: وقتى مسير كربلا باز شد، عكسم را در حرم امام حسين عليه السلام بگذاريد.
کد خبر: ۷۶۳۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰
ردای سرخ(۶۴)؛
خب، يك بحث دودوتاچهار تاست كه من بايد خيالم راحت باشد و همسايه نه. حسين زنده است، حسين نگهبان است؛ پس، من هيچ نگران نيستم و مىدانم اين انقلاب نگهبانهايى دارد و هيچ آسيبى نمىبيند.
کد خبر: ۷۵۸۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲
ردای سرخ(۶۳)؛
عجب. پيرزن داشت مىرسيد بالاى سر بچهاش. با خودم گفتم كه بگذارم برود داخل اتاق، يا اينكه تا همينطور سلانهسلانه از پلهها بهزحمت مىكشد بالا، بچهاش را ببرم سردخانه و بهش خبر بدهند كه بيايد آنجا. كار دوم بىدردسرتر بود.
کد خبر: ۷۵۴۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸
ردای سرخ(۶۲)؛
به من گفت: من وصيّت كردهام اين نامه را با من دفن كنند. فرق ما با هم در همين اجازه و نامه است. بدون اجازۀ خدا، قاضى قاضى و بازجو بازجوست.
کد خبر: ۷۵۲۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۳
ردای سرخ(۶۱)؛
اصغر. كجاست؟ توى آمبولانس. دويديم به سمت آمبولانس. تركش شكمش را پاره كرده بود. خدايا حالا باز با چه رويى برويم مراغه؟
کد خبر: ۷۵۱۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۶
ردای سرخ(۶۰)؛
اصغر گفت، يك چيزى مي گويم بهم نريزى. بايد قول بدهى. مادر شهيد قول مي دهد و على اصغر مي گويد من به يك سفر طولانى مي روم. خيلى طولانى و بعد مرا سر دست برايتان مىآوردند.
کد خبر: ۷۵۰۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۴
ردای سرخ(۵۸)؛
اين را خواندم و قوّت قلب گرفتم و همين را بردم پيش مادر و پدرم و خواندم و پرسيدم: شما اگر جاى خدا باشى، حاجت بندهات را روا نمىكنى؟ حيف نيست واقعاً؟ دلتان مىآيد به همچين بندهاى نه بگوييد؟
کد خبر: ۷۵۰۰۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰
ردای سرخ(۵۷)؛
من پشت سرش مىرفتم. طوف هفتم بود كه دو تا فرشته دستهايش را گرفتند و او را بردند سمت بالا. فرياد كشيدم، مهدىِ من را كجا مىبريد؟ برش گردانيد، اما فرشته كى به حرف آدم گوش مىكند؟
کد خبر: ۷۴۹۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱
آیت الله علیرضا اعرافی در پی شهادت شهادت حجت الاسلام محمدی پور در حادثه تروریستی کرمان پیام تسلیت صادر کرد.
کد خبر: ۷۴۹۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶
ردای سرخ(۵۶)؛
مادر خواب ديده بود عباس در آسمان پرواز مىكند و به قلبش تيرى مىنشيند و تا چشمش را باز كرده بود، براى بابا تعريف مىكند.
کد خبر: ۷۴۸۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۶
ردای سرخ(۵۵)؛
دوازدهسال هم طول كشيد تا توانستم به ياد همان روز پارك، تابوت دايىمرتضى را كه داشت در دارالرّحمۀ شيراز تشييع مىشد، در بغل بگيرم و برايش با زبان بچهها حرف بزنم.
کد خبر: ۷۴۶۷۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۷
ردای سرخ(۵۴)؛
ما به كتابها نگاه كرديم و بعضى سرهايمان پايين افتاد. بعد برنامههاى مطالعاتى كه گذاشته بود و برنامههايى مثل تمرين سكوت، تمرين زبان، همه و همه را مرور كرديم.
کد خبر: ۷۴۶۱۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
ردای سرخ(۵۳)؛
دير كردهاى على جان! مثل همان روزى كه دهها بار آمدم تا دم در خانه و در را باز كردم و چشم دوختم به كوچه و از تو خبرى نشد.
کد خبر: ۷۴۴۷۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
ردای سرخ(۵۲)؛
درواقع، احمد انصارى براى اينكه روحيۀ نيروهاى حزب را خراب كند، شروع كرده بود به خواندن قرآن و تا من به صحنه برسم، كارد تابيخ گلويش فرو شده بود.
کد خبر: ۷۴۳۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۳
ردای سرخ(۵۱)؛
از او كه ظهر عاشورا به دنيا آمده بود، همين انتظار مىرفت تا در مكتب امام حسين قدم بردارد، لباس روحانيت را بپوشد و براى دفاع از ناموسش در برابر دشمن قد علم كند.
کد خبر: ۷۴۲۲۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
ردای سرخ(۵۰)؛
ابراهيم به جاى جواب، مامان را بغل كرد و گفت: اگر شهيد يا مفقودالاثر شدم بىتابى نكنيد. اين راه را خودم انتخاب كردم و راضىام به رضاى خدا.
کد خبر: ۷۴۱۸۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
ردای سرخ(۴۹)؛
مىدانستم اتفاقى براى بچهام افتاده. فردايش خبر دادند كه مفقود شده، ولى من به پدرش گفتم مهدى شهيد شده!
کد خبر: ۷۴۱۵۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
ردای سرخ(۴۸)؛
گوشۀ لبهايش را گزيد و چشمهايش پر شد. به ياد روزى افتاد كه او را به دنيا آورده بود. نُهُم مِهرِ سال چهل و سه، در روستاى «سكندرِ» محلات. از همان بچگى چهرۀ مظلومى داشت.
کد خبر: ۷۴۰۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۳۱
ردای سرخ(۴۷)؛
رعد و برق اين بار با شدت بيشترى مىغرّد. از فكر بيرون مىآيم. تابلويى را مقابل خودم مىبينم: «به گُلزار شهداى قزوين خوش آمديد».
کد خبر: ۷۴۰۴۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۳۰
ردای سرخ(۴۶)؛
به خودم كه آمدم، اشكهايم روى كاغذ چكيده بود. درحالىكه دستهايم مىلرزيد، گوشى مسروقه را برداشتم و بين مخاطبين، شمارهاى را گرفتم كه به اسم «مامان» ذخيره شده بود.
کد خبر: ۷۴۰۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۹