روایت آیت الله موسوی جزایری از قیام سال 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی
خبرگزاری رسا ـ آیت الله موسوی جزایری، با بیان خاطراتی، حوادث سال 42 تا پیروزی انقلاب انقلاب اسلامی ایران، به رهبری حضرت امام خمینی (ره) را تشریح کرد.
آیت الله سید محمد علی موسوی جزایری، نماینده ولی فقیه در خوزستان که از جمله علمای مبارز دوران انقلاب اسلامی است، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا در اهواز، حوادث سال 42 تا پیروزی انقلاب انقلاب اسلامی ایران، به رهبری حضرت امام خمینی (ره) را تشریح کرد.
وی خاطرات خود را از سال 42 شمسی آغاز کرده و می گوید: 47 سال است که از نهضت بزرگ سال 42 می گذرد؛ آن زمان در شوشتر بودم حوادث آن سال از انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد؛ دولت اسد الله علم مصوب کرده بود که شرط مسلمان بودن وقسم خوردن به قرآن حذف شوند پیش بینی می شد این شرط به نمایندگان مجلس نیز کشیده شود.
حساسیت در آن زمان بر روی بهاییان بود؛ رژیم از حمایت این فرقه اهدافی داشت.می خواستند برنامه اسلام زدایی را در کشور اجرا کنند و ارتباط با آمریکا و اسرائیل را بیشتر کنند.
مراجع از قم مبارزات خود را از راه آگاهی بخشی به توده های مردم وتعیین وتکلیف شرعی شروع کردند. در رابطه با حذف شرط مسلمان بودند و قسم به قرآن، مبارزاتی از طریق نوشتن طومار، سخنرانی ها و اعتراضات عمومی صورت گرفت.رژیم در یک عقب نشینی اعلام کردند که حرف خود را پس گرفتند و این مصوبه را به تعلیق در آوردند که حضرت امام بار دیگر موضوع با مراجع مطرح کردند که تعلیق کفایت نمی کند، رسما باید لغو ودر روزنامه ها نیز باید اعلام کنند.
این مرحله نیز با پیروزی امام، علما و مردم به پایان رسید؛ پس از چند ماه اعلام شد که شاه خود می خواهد وارد قضیه شود .تا آن زمان مسأله از سوی وزیر نخست وزیر وهیات دولت مطرح شده بود ولی اعلام کردند به دولت مربوط نیست وخود شاه می خواهد مسئله را مطرح کند.
شاه می خواست لوایحی را به نام انقلاب شاه ومردم به رفراندوم عمومی بگذرد که مردم در این رابطه نظر بدهند. این لوایح شش گانه بود بعد تبدیل به لوایح 12 گانه شد؛ مراجع می دانستند که همه چیز اعم از مطرح کردن، اجرا و داوری بر عهده رژیم است.
از این رو، به طور کلی حضرت امام ومراجع تقلید شرکت در رفراندوم را حرام اعلام کردند. علی رغم تحریم از سوی مراجع، رژیم برنامه را در روز مقرر اجرا کرد ،اعلام کردند رفراندوم با حضور خوب مردم برگزار شد، و لوایح به تصویب مردم رسیدند در حالی که تعداد افراد شرکت کننده از سوی آنها اعلام شده بودعددی غیر واقعی بودوکذب آنها بطور واضح آشکار شد وبه یک مضحکه تبدیل شدند.
وی در ادامه مبارزات سال 42 می افزاید: حضرت امام خمینی و مراجع به مبارزات خود ادامه دادند تا به 15 خرداد سال 42 رسید که با 12 محرم مصادف بود؛ حضرت امام در محرم آن سال نامه هایی به طلاب قم ومراجع در سرتاسر کشور نوشتند مبنی بر اینکه سکوت حرام است وباید در برابر گستاخی های این رژیم هتاک به وظیفه خود عمل کنید ودر این راه از ایام سوگواری استفاده شده وعلما در منبرهای خود حقایق را برای مردم بازگو کنند. محرم آن سال حال و هوای دیگری داشت. منبرها از سوی فضلا و روحانیان به مسایل سیاسی وتنوبر افکار عمومی اختصاص داده شده بود تا اینکه در روز عاشورا امام فرمودند خودشان سخنرانی می کنند وحقایق را بیان فرمودند.
همان شب ها یعنی شب یازدهم محرم امام را دستگیر کردند؛ با این اتفاق معلوم شد که جریان کشور آبستن حوادث دیگری است. در تهران وشهرستان ها در مراسم سوگواری به دستگیری امام ومسائل روز جامعه اشاره وعزاداری ها به این سمت سوق داده شد.
در تهران همه خود را برای روز دوازده محرم آماده کردند وعزاداری ها که مربوط به روز خاکسپاری شهدای کربلاست به اعلام انزجار ونفرت واعتراض مردم نسبت به دستگیر حضرت امام تبدیل شد.
درگیری شدیدی میان مردم ونظامیان رخ داد وافراد زیادی به شهادت رسیدند. نقش خوزستان در این جریان نیز این بود که در راستای این جریان سخنرانی های خوبی صورت گرفت. وقتی حضرت امام را به زندان انداختند آقایان به فکر آزاد سازی امام افتادند، چون زمزمه هایی مبنی بر اعدام امام به گوش می رسید. پیغامی از قم رسید واز آیت الله بهبهانی به عنوان شیخ العلماء خواسته شد که بهترین بروند وبه جمع روحانیانی که برای آزادی امام به تهران مهاجرت کرده بودند بپیوندند.
دراین تجمع مرحوم آیت الله سید مرتضی علم الهدی نیز از اهواز به تهران رفتند؛ از شوشتر نیز پدر اینجانب به تهران رفتند که بنده نیز ایشان را همراهی کردم، آنجا در خدمت مرحوم آیت الله حائری رسیدم؛ علما اعلام کرده بودند که تا امام آزاد نشود از تهران خارج نمی شویم.
این قضیه با کش و قوس هایی همراه شد ولی درنهایت رژیم عقب نشینی کرد واعلام کرد تا زمانی که شما علماء مهاجر در تهران هستید ایشان را آزاد نمی کنیم ولی قول می دهیم که به محض خروج شما ایشان را آزاد کنیم .طی مشورتی که میان علما صورت گرفت تصمیم گرفته شد که متفرق شویم .اگر امام آزاد شدند که به مقصود خود رسیده ایم و اگر آزاد نشدند دوباره تجمع می کنیم.
بنده و پدر بزرگوارم از آنجا به مشهد عزیمت کردیم؛ رژیم به گفته خود عمل کرد و بعد از متفرق شدن علما، حضرت امام را آزاد کردند. پس از آن در پی اعتراض امام به موضوع کاپیتو لاسیون وتبعید ایشان به نجف موج دیگر در کشور بوجود آمد.
کشور وارد فاز دیگری شد مبارزات زیر زمینی تشکیل نیروهای مسلح ونیروهای انقلاب صورت گرفت. در ابتدا انجمن موحدین تشکیل شد که بعدها جای خود را به انجمن دانشوران داد که در آن سخنران دعوت می کردند. مدتی این انجمن تعطیل شد. یکی از رسالت های ما این بود که با جریان کمونیست که جوانها را به سمت خود می کشاند مقابله کنیم وبه آنها بیاموزیم که مبارزاتشان در برابر رژیم بر مبنای اسلام وخط امام باشد.
نماینده ولی فقیه در خوزستان در خاطره دیگری از سال 57 عنوان می کند: روز عید فطر آن سال اطلاعی نداشتیم که در تهران قرار است تجمعی شود؛ روز عید خبر آوردند که در تهران نماز عید توسط آیت الله مفتح خوانده وتظاهراتی در حال انجام است. ما غافلگیر شدیم. برخی از دوستان به خیابان ها رفتند وتظاهراتی را به راه انداختند ولی آنطور که باید وشاید حق تظاهرات ادا نشد.
چند روز بعد در تهران راهپیمایی دیگری بدون اطلاع علما وتوسط نیروهای انقلابی جوان انجام شد که به داستان 17 شهریورمعروف شد؛ در این روز جمعیت تا میدان ژاله راهپیمایی کردند وفاجعه خونین 17 شهریور اتفاق افتاد.
ما پس ازاینکه دیدیم راهپیمایی خوبی در روز عید فطر رخ نداد در صدد جبران بر آمدیم و راهپیمایی اختصاصی برای مردم اهواز ترتیب دادیم؛ این راهپیمایی بزرگ با حضور علما وبزرگان و مردم وانصاف مختلف برگزار شد. در آن جمعیتی چند هزار نفری راهپیمایی خود را از دارالعلم آیت الله بهبهانی آغاز و به سمت حسینیه اعظم حرکت کردند.
آیت الله موسوی جزایری، حوادث 28 مرداد 57 و حادثه تلخ آتش سوزی سینما رکس آبادان را یادآور شد و اظهار کرد: حادثه سینما رکس آبادان جریان خاصی داشت که خیلی فجیع بود؛ با قساوت تمام کف سینما را به مواد آتش زا آغشته کرده بودند.
ماموران پشت درها ایستاده بودند و وقتی که سینما آتش گرفته ومردم به سوی درها هجوم آوردند مامورین از باز شدن درها جلوگیری می کردند. به استنباط ما آنها این هدف را دنبال می کردند که انقلاب را بد نام کنند. انقلاب را متهم می کردند تا فاصله ای میان مردم و کادرهای انقلاب بیاندازند.
وقتی فاجعه سینما رکس اتفاق افتاد رژیم اعلام کرد که حادثه توسط خرابکاران که همان کادرهای انقلابی می باشند صورت گرفته است. برای ما یقین حاصل شد که هیچ آدم مسلمان وانقلابی در این قضیه دخالت نداشته وقطعا کار خودشان است. از این طریق می خواستند به وجهه انقلاب و حضرت امام لطمه وارد کنند یکی از عوامل موثری که باعث شد احساسات مردم برانگیخته شود وترس مردم از بین برود وفداکاری واز جان گذشتگی آنها بیشتر شود قضیه سینما رکس آبادان بود.
آیت الله موسوی جزایری در گذر دیگری از خاطرات خود به اعتصابات وتظاهرات صورت گرفته در سال 57 اشاره می کند و می گوید: یکی از ویژگی های مردم این استان اصل شروع اعتصابات بود. تا قبل از شروع اعتصابات دستگاه اداری سیاسی رژیم ثبات داشت وبر اوضاع مسلط بود. با شروع اعتصابات به طور کلی رژیم فلج شده وچرخ های رژیم منحوس به طور کلی متوقف شد؛ لذا برای فلج کردن رژیم وسقوط آن اعتصابات تاثیر زیادی داشت.
اواخر شهریور از معلمان وکادرهای انقلابی قم اعلامیه ای به دست ما رسید؛ در این اعلامیه آورده شده بود که اعتصابات معلمین در روز 26 مهر 57 در سراسر برگزار می شود.از نظر ما این اعتصابات دو اشکال داشت؛ یکی اینکه این مربوط به صنفی خاص یعنی معلم بود که قاعدتا اگر تحت فشار رژیم قرار می گرفت آسیب پذیری زیاد بود.اشکال دوم این که 16 مهر دیر بود چرا که با شروع مدارس ساواکی ها یا معلمان وابسته با ساواک یا حتی خود مدیران مانع این کار می شدند چرا که به اوضاع مسلط می شدند ولی اگر این اعتصاب باز به دریای دانش اموز کشیده می شد مهار کردن آن غیر ممکن بود.ما معتقد بودیم باید اعتصابات فرهنگی از کانال دانش آموزان شروع می شد ومعلمین به عنوان یک صنف شاغل.
جلسه ای در خانه حجت الاسلام شیخ حمید کاشانی تشکیل داده ایم عده ای از دوستان که مشاورین ما بر اصناف مختلف از جمله بازاریان ،معلمین ، افراد دانشگاهی ، روحانی ، دانش آموز در خصوص مسائل انقلاب بودند نیز حضور داشتند .به مشورت پرداخته وقرار شد این اعتصابات از اول مهر شروع شود. برخی موافق بودند وبرخی نیز مخالفت می کردند.مشورت هایی نیز با آیت الله مشکینی وآیت الله صدوقی انجام شد که آن بزرگواران نیز اظهار نظر قطعی نکردند.وقتی دیدیم نظرات مختلف است بنده گفتم توکل به خدا، اوضاع کشور نشان می داد که مردم ما مقلد امام هستند.امام هم دستور فرموده هرکس هر توانی بر علیه رژیم انجام دهد.مردم نیز خیلی عاشق پیشرفت انقلاب بودند لذا به احتمال قوی این اعتصاب با موفقیت همراه می شد.با دانش آموزان انقلابی که مشورت کردیم ، آنها نیز موافق بودند و اعتصاب شروع می شد.تمرکز بیشتر در دبیرستان شهید مصطفی خمینی بود که آن موقع نام شاپور را داشت.
روز اول مهر که زنگ مدارس زده شد همه منتظربودیم که ببینیم چه می شود. بچه ها باروشها وتاکتیکهایی که مسلط بودند کار اعتصاب را شروع کردند تا قبل از ظهر سر تا سر دانش آموزان مدرسه از دبیرستان خارج شده واعلام اعتصاب کردند مردم مصمم نسبت به ادامه راه بودند. کشور مثل انبار باروت بود هر کجا که جرقه ای زده می شد به تمام کشور کشیده می شد. ظرف 2 الی 3 روز اعتصابات دانش آموزی سر تا سر کشور را گرفت ومستقر شد.شاه چند روز قبل از آن ، دو کار متناقض انجام داده بود یکی اینکه چند دقیقه ای در رادیو سخنرانی و در آن توبه کرده بود که مردم ،صدای انقلاب شما را شنیدم و به انقلاب می پیوندم! از آن طرف نیز دستور حکومت نظامی در یازده شهر بزرگ ایران را از جمله تهران، اصفهان، تبریز، اهواز ،یزد وشیراز را صادر و حکومت آشتی ملی را با نخست وزیر جعفر امامی شروع کرده بود.این اعتصابات موجب شد ترس مردم از حکومت نظامی از بین برود. مامورین مسلح در شهرها حضور داشتند و آماده تیر اندازی بودند.در تمام کوچه ها ، خیابانهای بزرگ هم تانک مستقر بود با تعطیلی مدارس در خیابانها ریختند و کلاس درس آنها به تظاهرات تبدیل شد.این تظاهرات به جنگ وگریز خیابانی تبدیل شد.
یکی از نقش هایی که مسجد جزایری در این میان داشت این بود که چون در مرکز شهر قرار داشت به پایگاهی برای جوانان تبدیل شد. وقتی جوانان تحت تعقیب قرار می گرفتند فرار می کردند وبه مسجد می آمدند.این تظاهرات وضع بازار را بهم ریخته بود. بازاریان وقتی تظاهرات دانش آموزان را دیدند بر آن شدند که به تظاهرات بپیوندند.
با پیوستن بازاریان، دومین جایی که اعتصاب شروع شد بازار بود.خیابان های امام ، کیکاوس ،سی متری همه صحنه درگیری جوانان ومامورین حکومت نظامی بود. اواسط مهر که موفق شدم به پاریس بروم ،خدمت امام رسیدم وسؤال ها ، مسائل مختلف وبشارت شروع اعتصابات دانش آموزی را که از اهواز آغاز شده بود را به ایشان ابلاغ نمودیم.امام بسیار خوشحال شدند ، ابلاغ سلام نمودند وتاکید کردند ادامه دهید.
وی در ادامه می افزاید: یکی دیگر از اتفاقاتی که خوزستان وشهر اهواز با آن شناخته شده مسأله چهارشنبه سیاه اهواز بود.این قضیه در 27 دی 57 یک روز پس از فرار شاه رخ داد. جلسه ای در اواخر محرم وابتدای ماه صفر در ارتباط با انقلاب در مسجد صاحب الزمان (عج) کمپلو (کوی انقلاب) تشکیل شده بود. سخنران آن جلسه آیت الله خزعلی بود. ایشان چند سالی در خوزستان ممنوع المنبر بودند وبا توجه به این که در آن زمان رژیمی نبود از ایشان خواهش کردیم که در سفری که به اهواز داشتند سخنرانی داشته باشند.
در حین سخنرانی یادداشتی به ایشان دادند. وقتی یادداشت را خواندند،خندیدند!خطاب به مردم گفتند :مطلبی را عنوان کردن میکنیم ،ذوق زده نشوید. فرمودند شاه فرار کرده است.
وقتی مردم این خبر را شنیدند بی اختیار از جای خود بلند شدند وبه هلهله کردن پرداختند و از مسجد بیرون رفتند.جشن بی سابقه مردمی در اهواز رخ داد.
این مسأله موجب شد که نظامیان وفادار به شاه به چاره اندیشی بیافتند. بعد از ظهر آن روز، جامعه روحانیت اهواز طی جلسه ای در منزل شیخ مرتضی انصاری دور هم گرد آمدند.طی مشورت حوادث پس از فرار شاه از جمله خرابکاری وغیره توسط منتسبین به انقلاب پیش بینی شد که قطعا به انقلاب نسبت داده می شد. از این رو دستور العملی از سوی جامعه روحانیت اهواز نوشته شد که از چند ماده تشکیل می شد که از مردم خواستیم که با تشکیل کمیته ،اوضاع شهر را بدست گیرند. بلافاصله به مردم پیغام رساندیم که در حسینیه اعظم جمع شوند. سر ساعت معین به طرف حسینیه رفتیم.حسینیه اعظم وخیابانهای اطراف آن مملو از جمعیت بود.وارد حسینیه شدیم.بنده به بالای منبر رفتم وشروع به سخنرانی کردیم. دراین حین شخصی در گوش من گفت که ستونی از تانکها بر روی پل معلق در حال حرکت به سمت حسینیه می باشد.پس از چند دقیقه شخص دیگری آمد وگفت این تانکها پرچم سفید برافراشته اند ومسأله مهمی نیست آمده اند به انقلاب ومردم بپیوندند. چند دقیقه بعد شخص دیگری آمد وگفت پرچم سفید را پایین برده اند وپرچم قرمز بر افراشته اند ووضعیت نگران کننده است. در این حین صدای شلیک گلوله ها برخاست.معلوم شد این ستون تانک قصد حمله به حسینیه را دارند. دیدیم که بیرون از حسینیه شلوغ است. معلوم شد نمی خواهند به تیر اندازی به مردم قناعت کنند ومی خواهند با تانک وارد حسینیه شوند وتمام مردم را له کنند.ما نیز به مردم قضیه را اعلام کردیم.در این حین مرحوم عبدالحسین روغنی با چند نفر دیگر جلوی آنها ایستادند وزنجیر بستند وبه آنها گفتند این خانه امام حسین است ، تا نظامیان را از آمدن به حسینیه با تانک منصرف کنند.
حدود 20 الی 22 نفر در این حمله به شهادت رسیدند. ما بسیار ناراحت شدیم وتصمیم گرفتیم در مقابل این جسارت عکس العملی نشان دهیم.روحانیون حاضر در جلسه اعلام کردیم که از آنجا خارج نمی شویم، هر کاری که می خواهید انجام دهید. این برنامه با غرش تانکها ،رگبار مسلسلها از زمین وپرواز هلی کوپترهای کبری همراه شد. حسینیه را از بالا به رگبار بستند.ما در محاصره بودیم واعلام کردیم تا مشخص نشود علت حمله چه بوده وعاملان این حمله مجازات نشوند از حسینیه خارج نمی شویم.به اعتصاب خود ادامه دادیم تا اینکه از سوی بختیار اعلام شد که این خود سرانه بوده وعذر خواهی کردند.ما از حسینیه خارج شدیم.فکر می کنم این اعتصاب حدود 24 ساعت طول کشید. همزمان با برنامه حسینیه ، برنامه دیگری در دانشگاه اعلام شده بود.عده زیادی در دانشگاه جمع شده بودند. سخنران آنجا آیت الله خزعلی بودند.ستون تانکی نیز به آنجا حمله کرده بود وعده ای در دانشگاه نیز به شهادت رسیدند. این ستون تانک در خیابانهای امام ، طالقانی ونادری حرکت کرده بودند ولی ظهر این تهاجم به اتمام رسید.
بعدها فهمیدیم گروهی که از قم وتهران به کمک ما آمده بودند وقتی وضعیت را این گونه دیدند ونظامیان با تانک در شهر پراکنده شده اند در پشت بام های مرتفع خیابانهای نادری سنگر گرفتند وبا سلاح هایی که در دست داشتند با مامورین نظامی درگیر شدند وحدود 13 الی 14 نفر از آنها را به هلاکت رساندند.حمله این گروه موجب شد که نظامیان دریابند که با مقابله مردم روبرو هستند.
سال 57 برای ایران سالی پر حادثه بود و در این میان نباید از مهمترین نقش خوزستان یعنی اعتصاب نفت گذشت. نماینده ولی فقیه در استان در این خصوص می فرماید:یکی دیگر از بخش هایی که می توان گفت خوزستان موضوعیت خاصی در آن داشت در ارتباط با اعتصاب شرکت نفت بود.آمریکا و قدرتهای هم پیمان آن،شاه را برای نفت ایران و به یغما بردن آن می خواستند.وقتی این معنا احساس شد به این نتیجه رسیدیم اگر اعتصاب به نفت برسد تیر خلاص برای رژیم رها خواهد شد. در نشستی که با دوستان شرکت نفتی داشتیم آنها نیز به فکر افتادند که در این رابطه رسالت تاریخی و الهی دارند و باید دین خود را ادا کنند.شوراهایی را تشکیل دادند . جمع آنها 48 تا 50 نفر می شد که منتخبین کل کارکنان نفت بودند.از بین آنها 3 نفر انتخاب شدند که رابطین مجموعه نفت با ما بودند که در جلسات ما حضور داشتند و به گفتگو می نشستند.یک نفر از آنها آقای سید مهدی مصطفوی نوه ی دختری آیت الله بهبهانی بود که هم اکنون نیز در قید حیات هستند. با تصمیماتی که گرفته شد اعتصابات شروع شد.اوایل اعتصابات بود و هنوز رژیم تسلط خود را داشت به همین دلیل گروه اعتراض کننده اعلام کردند که فشار بالاست ما را شناسایی کرده اند و اعلام نموده اند که ما را به اعدام محکوم می کنند.
فرمانده حکومت نظامی در اهواز سرلشکر شمس تبریزی بود که تقریبا فرد ملایمی بود ولی استاندار سپهبد بقراط جعفریان فردی بسیار خشن بود.اولین روزی که وارد اهواز شد تقاضای ملاقات با جمع روحانیت استان را داشت. در جلسه با کمال بی ادبی شروع به تهدید کردن نمود که من را وزیر کشور نفرستاده،من را شخص شاه فرستاده است و گفته خوزستان برای من مهم است به هر قیمتی شده باید نظم را به خوزستان بازگردانی.ما هم جواب مناسب را به صورت ملایم دادیم.منظور از بیان این مطلب این بود که کارکنان نفت واقعا تحت فشار بودند و شرایط شوخی بردار نبود.
نظر اکثریت بر این بود که در حوزه نفت چند روزی اعتصاب شکسته شود و به سر کار خود برگردند و در این مدت ما تاکتیک های جدیدی را برای شروع اعتصاب طراحی کردیم. اعتصاب جدید با شروع دوره بختیارهمراه شد.
فشارها به کادرهای انقلاب از سوی ساواک زیادتر شده بود. در این میان بختیار اعلام کرد با این اوضاع در صورتی به کارکنان حقوق پرداخت می شود که سر کار باشند در غیر این صورت حقوق آنها قطع می شود. این موضوع موجب شد که کارمندان به فکر فرو روند. در این رابطه نیاز بود که ما عکس العملی نشان دهیم. بلا فاصله چند صندوق خیریه به منظور پشتیبانی از انقلاب در کشور تشکیل شد.وقتی که این سخن بختیار پخش شد ما در مقابل اعلام کردیم که آماده ایم تمامی حقوق کارکنان و کارمندانی که در اعتصاب هستند را پرداخت کنیم و از این به بعد دولت ما هستیم.
پیش بینی کردیم علی رغم اعلام این خبر این افراد از ترس حکومت نظامی برای گرفتن حقوق خود از خانه هایشان خارج نمی شوند از آن طرف نیز باید ثابت می کردیم که خبر اعلام شده مبنی بر پرداخت حقوق واقعیت دارد. به همین منظورشب ها با همین لباس های روحانی به صورت مخفیانه به در خانه های یکی دو نفر از کارکنان و کارمندان که آدرس آنها قبل را از قبل تهیه کرده بودیم رفتیم و مبلغی را به آنها دادیم. هدفمان این بود که این امر منعکس شود.
قضیه دیگری که در خصوص اعتصابات صنعت نفت رخ داد حساسیت امام(ره) در خصوص این موضوع بود یکی از آقایان در خرمشهر نزد ما آمد و گفت از اقامتگاه حضرت امام در پاریس تلفن زدند و می خواستند با شما تماس بگیرند ولی ارتباط با اهواز برقرار نشده؛ لذا با ما تماس گرفتند و گفته اند که به علمای اهواز پیغام برسانید که از شروع اعتصاب نفت تشکر می کنم اما حالا بدانید با شروع این کار در ذهن خارجی ها ادامه انقلاب یعنی ادامه اعتصابات شرکت نفت است و این دو موضوع به هم گره خورده اند. اگر رژیم موفق شد اعتصابات شرکت نفت را بشکند و دوباره کارکنان و کارگران به کار خود بازگردند ضربه زیادی به وجهه ی انقلاب وارد می شود.
راوی به ما گفت که امام فرموده اند من دست علمای اهواز را می بوسم؛ با تمام وجود کار کنند که اعتصابات نفت ادامه پیدا کند.بعد از پیام امام اعتقاد و تصمیم ما مصمم تر شد و خیلی محکم پای کار ایستاده ایم.
مسأله سوم این بود که چند روز قبل از تشریف فرمایی امام به کشور سرمای شدیدی برخی کشور را فرا گرفت. اعتصابات نفت موجب شده بود نفتی تولید نشود. مصرف داخل در آن زمان 700 هزار بشکه بود و حدود 4 میلیون بشکه نیز از طریق جزیره خارک صادر می شد.انقلابیونی که در صدور نفت در دست آنها بود محکم ایستادگی کردند و از صدور نفت جلوگیری به عمل آوردند.
به امام پیشنهاد شد که با توجه به این سرما لازم است مقداری نفت مصرف داخلی را تولید کنیم؛ از این رو حضرت امام رسما به عنوان مقام تصمیم گیرنده طی دستوری هیاتی را به ریاست مهندس بازرگان و با عضویت آقای هاشمی رفسنجانی و مهندس مصطفی کتیرایی برای تولید مقدار مصرف داخل معین کردند. شهید بهشتی با ما تماس گرفتند که چنین هیاتی قرار است به استان بیاید. محل ورود، پذیرایی و محل مورد بازدید را مشخص کردیم. این هیات تشریف آوردند. کارگران شرکت نفت نیز اعلام کردند ما تنها به حرف امام گوش می دهیم. ما با دستور امام اعتصاب کردیم و با دستور امام اعتصاب را خواهیم شکست و حرف هیچ کس را قبول نداریم.
نوشته حضرت امام و امضای ایشان را به کارگران نشان دادیم؛ طی سفرهایی که به شهرستان ها داشتیم و سخنرانی هایی که صورت گرفت آنها قبول می کردند و به مقدار نفت مصرفی داخل تولید آغاز شد.
اعتصابات نفت تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و نقش زیادی در پیروزی ایفا کرد چرا که با شروع اعتصابات از همان ابتدا خبرنگاران خارجی در اهواز حضور داشتند./945/
ارسال نظرات