آیتالله آقا نجفی قوچانی؛ فقیه سالک و روایتگر صادق رنجها و حقیقتها
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، زندگی آقا نجفی قوچانی جلوهای از توازن بینظیر میان علم و اخلاق و حکمت و عرفان است. او انسانی بود که نه تنها در جستوجوی دانش و حقیقت، بلکه در راه تعالی روح و تقویت وجدان جمعی مردم، گام برمیداشت. شخصیت او ترکیبی از فروتنی و وقار، صراحت و شجاعت، و محبت بیریا به همه انسانها بود. نجفی قوچانی نمونهای از عالمی است که تلاش میکند با عملی کردن ارزشهای انسانی و اخلاقی، معنای واقعی حضور یک عالم در جامعه را نشان دهد.
مقام معظّم رهبری آیتالله العظمی امام خامنه ای(دام ظلّه العالی): این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم. و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.
کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری میگفتند من احتمال قوی میدهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده. یک چنین شخصیتی.
آنجا منعکس است، که طلبه چهجوری درس میخواند و چهجوری تلاش میکند و چهجور پای درس استاد میرود، و استاد را انتخاب میکند و چهجور عبادت میکند و چهجور گرسنگی میکشد، البته زمان آقانجفی با حالا یک مقداری فرق میکند، و ما نمیگوئیم صد در صد آنجور است، نه، خیلی چیزها هست که زمان مرحوم آقا نجفی نبود و خوب هست، امروز، هست. بهتر از آن هم هست. آن روز طلبهها جهاد در راه خدا و مبارزهی در راه خدا را مثل امروز بلد نبودند و حضور در میدانهای خطر را. و همّتهای اینچنین بلند که ناظر به ادارهی دنیای اسلام است و حاکمیت اسلام در کل دنیای بشریت. از آن طرف هم البته تجرد و غنای نفس طلبههای آن روز شاید بیشتر بود. توجهاتشان یک مقداری بیشتر بود. طبعاً جلوههای زندگی صنعتی یک تأثیراتی میگذارد روی روحها و فکرها. اما عبادت دانستن درس و به عنوان یک کار عبادی یک وظیفهی شرعی و الهی درس خواندن، این یک چیز فوقالعاده مهمی در حوزههای علمیه هنوز هم هست.»(بیانات در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح ۱۳۶۴/۹/۲۶)
آیتالله سید محمدحسن حسینی نجفی قوچانی، مشهور به آقا نجفی قوچانی (۱۲۹۵–۱۳۶۳ق)، فقیهی وارسته و سالکی اهل معنا بود که نامش با تلاش علمی، زهد، و استقامت در مسیر دانش دینی درخشید. او از دیار قوچان برخاست و با روحی مشتاق به سوی عتبات گام نهاد و در پرتو محضر بزرگان، پایههای فقاهت و معرفت را در وجود خویش استوار ساخت.
آقا نجفی قوچانی از عالمان برجسته و فقیهان نامآورِ قرن چهاردهم هجری قمری است. پدرش، سید محمد، کشاورزی سادهزیست در روستای خسرویه فاروج بود که با محبت و اهتمام بسیار، فرزند خویش را در مسیر دانش دینی یاری میکرد. آقا نجفی تحصیلات مقدماتی را در فاروج، قوچان و مشهد گذراند و سپس به همراه عالم ربانی آیةالله حاج شیخ غلامرضا(ره) از طریق طبس و یزد وارد حوزه اصفهان شد شهری که در آن روزگار یکی از کانونهای مهم علوم عقلی و نقلی بود و از اساتید بزرگ فقه، اصول و فلسفه آن حوزه بهرهمند گردید.
در اصفهان در محضر استادانی بزرگ چون ملا محمد کاشی، جهانگیرخان قشقایی، سید محمدباقر درچهای، شیخ علیبابا فیروزکوهی و دیگر بزرگان، فقه، اصول، کلام و فلسفه را با جدیت آموخت و پایههای علمی خود را استوار ساخت. آنگاه شوق حضور در حلقه درس آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، او را راهی نجف ساخت. در آنجا در درس حضرات آیات آخوند خراسانی، ملا محمدباقر اصطهباناتی و سید محمدکاظم طباطبائی یزدی حضور یافت و سرانجام به مرتبه بلند اجتهاد دست یافت.
آقا نجفی پس از بیست سال اقامت در نجف، از درگذشت پدرش در قوچان آگاه شد و ناگزیر عزم بازگشت به ایران کرد. او پس از زیارت مرقد امام هشتم در مشهد و توقفی کوتاه در این شهر، به دعوت مردم قوچان راهی آن دیار شد و در همانجا ماندگار گشت. بیش از بیستوپنج سال پایانی عمر خود را، تا سال ۱۳۶۳ قمری، در مقام فقاهت و منصب حاکم شرع در قوچان سپری کرد و در کنار این مسئولیتها به اداره حوزه علمیه و تدریس در مدرسه عوضیه همّت گماشت.
در سختیها پشتیبان مردم بود و هرگاه گرفتاریای پیش میآمد، بیدرنگ به یاری آنان میشتافت. با آنکه در روزگار پایان عمر، در قوچان و حتی برخی شهرستانهای پیرامون، نفوذی گسترده و جایگاهی معنوی داشت، دل به دنیا نسپرده بود و از مال و منال آن بهرهای نیندوخته بود.
با همه طبقات جامعه حشر و نشر داشت؛ در صدور احکام، مردی استوار و قاطع بود؛ در محضر درس، استادی بلندمرتبه و توانا؛ و در برخورد با مردم انسانی ساده، بیپیرایه، برخاسته از فروتنی حقیقی. در عین سادگی، شجاعتی چشمگیر و صراحتی اثرگذار داشت و هیبتی که وقار علمی و معنویاش را نمایان میکرد.
آقا نجفی که در آغاز چندان دلبستگی به تحصیل نداشت، اندکاندک به چنان اشتیاقی در طلب علم رسید که حتی اندیشه ریاضتکشی در ذهنش جوانه زد. امّا به سبب منع شرعی از این کار دست کشید و آن را کنار نهاد؛ با این همه، راه مراقبت، تهذیب و تزکیه نفس را با جدیتی بیش از پیش در پیش گرفت و بدان سخت پایبند ماند.
آقا نجفی قوچانی، مجتهدی که همچون استاد خویش، آخوند خراسانی، در صف مدافعان مشروطه جای داشت، درباره درسهای خارج فقه و اصول در حوزه علمیه نجف چنین مینویسد:
«... اینطور درس ها که واقعاً تئاتر است و تماشاگاه و نمایشگاه است، نه درس. به دروغ چرا دل خوش کنیم؟
درس آقای سید محمد باقر که مورد اهمیت است و همگی درس او را می نویسند و زحمت هم می کشند و غرض استاد و شاگرد هم چیز فهمی است، آن هم این قدر مطول و مفصل است که سه مرتبه هر درسی را گوش می کنیم باز هم فراموش می کنیم؛ بس که وجوه عدیده بر مطلبی از کسی نقل می کند و بر هر وجهی ردّهای متعددی می گوید، بعد از آن خودش عکس آن مطلب را یا همان مطلب را مدّعی می شود و شش وجه دلیل می آورد و به هر دلیل چند توهّم وارد می کند و رد می کند و در ردّهای خود گاهی اِن قُلتُ می زند دو سه سطر، و قُلتُ می آورد شش سطر، که تار و پود آن قُلتُ را از هم می زند، کَما هو اَوضحُ مِن اَن یَخفی علی ذی مِسکةٍ رجز می خواند.
شاگردان به خون خود می غلطند که گذشته از مطلب فهمی، چطور این وجوه متسلسله را طوطی واری مرتب بنویسند؛ و استاد رجز می خواند که بر فصول غالب شده و یا بر حاج میرزا حبیب الله رشتی که استادش بوده؛ که درس آن مرحوم را اگر چه ندیده بودیم، لکن شنیده ایم که دوره اصول بر حسب تدریس آن مرحوم ششصد سال طول می کشیده.
حال تو را به خدا این طور درس ها به درد کسی می خورد؟ شاگرد و استاد، علاوه بر عمر خدادادی، از که پانصد سال قرض کند که دوره اصول را تمام کند؟
پیغمبر اکرم که در ظرف بیست و سه اصول و فروعِ عقائد و اخلاق به تمام شعبها و دقایق ها بیان نمود و شاگردها نیز خوب فهمیده بودند، ما عمرها باید در اصول فقط بمانیم و به جایی نرسیم. آن تصنیفات و این هم تدریسات!
خدا را زین معمّا پرده بردار!
صاحب جواهر که شرایع را شش جلد ضخیم شرح نمود، خنده دارد که شنیده ام یکی از علماء شرح جواهر می نویسد، بیست و چهار جلد ضخیم خواهد شد. فقه را هم از بین میبرند. اصول بی پدر و مادر را در او داخل نمودند که هنوز در موضوع اصول نزاع واسعی است که چیست؟
... پیدا کردن موضوع علم اصول که لزوم ندارد و دانستن آن واجب نیست؛ نه در دنیا خیری دارد و نه در قبر از او سئوال میشود، نه در پای حساب. آخر این چه ناخوشی است که در میان ایشان افتاده؟»[سیاحت شرق، به تصحیح ر. ع. شاکری، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1362، صص. 183-186]
تدریس فلسفه در نجف:
در اینکه در سراسر تاریخ، جز در دورههایی کوتاه و استثنایی، فلسفه همواره با مخالفت برخی محافل حوزوی روبهرو بوده، جای هیچ تردیدی نیست؛ و این حقیقت بارها در گفتار بزرگان حکمت و عرفان نیز به صراحت یاد شده است. چنانکه امام خمینی قدّس سرّه با اندوهی آشکار فرموده بودند: «فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده و باید به صورت قاچاق خواند، به خصوص در حوزه های علمیه»(دوانی، زندگانی آیت الله بروجردی، ص387)
همچنین استاد دینانی نیز گفته است:
«حوزههای علمیه شیعی و یا حتی سنی – به طور مطلق و شیعه هم همینطور – و مخصوصا نظامیههای بغداد دشمن خونین فلسفه بودند...حوزههای شیعی بیشتر طلاب را مستعد و آماده میکردند که فقه و حدیث بیاموزند و فلسفه را علم بیگانه میدانستند...هیچ گاه در حوزههای دینی فلسفه یک علم رسمی نبوده است»(آینههای فیلسوف، ص196 – 197)
آقا نجفی قوچانی در سیاحت شرق، در دو موضع به بحث فلسفه پرداخته است.اولی درباره شیخ محمدباقر اصطهباناتی است و دومی از قضا مربوط به سید محمدکاظم یزدی است. فقیه بزرگی که خود در کتاب شریفش، تصریح کرده که یادگیری فلسفه نه واجب است و نه مستحب.(العروة الوثقی، ج4، 105)
آقا نجفی، اصطهباناتی را فردی منزوی و مفلوک (تعبیر از سیاحت شرق است) میداند که با تلاشهای او از انزوا خارج شده است. سپس درباره درس معقول نامبرده، از خود اصطهباناتی نقل میکند که به او و دوستانش چنین گفته بود:
«من از این معقول گفتن شهرت گرفتهام به حکیم که تالی مرتبه لاابالیگری و بیدیانتی و بیعلمی است و از این رو سالها در گوشه انزوا به فقر و فلاکت و قرض داری مبتلایم...و چون معروف به حکیم هستم کسی به درس اصول من حاضر نمیشود، مگر به همت و زحمت شما چنان که در درس معقول دو نفر را به دویست نفر رسانیدید.»(ص209)
سپس خود آقا نجفی در پاسخ به اصطهباناتی میگوید:
«این که دیدی دو نفر به دویست رسید، جهات دیگری هم داشت یکی انحصار درس و بحث بود به جنابعالی و از قبیل میوه نورس و موجود تازه ای بود درس معقول در نجف»(ص210)
همچنین درباره سید محمد کاظم یزدی میگوید:
«خود آقا اقرار داشت که غیر از فقه و اصول علوم دیگر را ندیده نه معقول و حکمت و نه ریاضیات ...معذلک همه را مردود و باطل میدانست...بلکه اجازه نمیداد طلبه معقول و ریاضیات بخواند.»(ص309)
چنان که جواب صاحب عروة را به طلبه ترشیزی در خصوص معقول خواندن چنین نقل میکند:
«نه، نه نباید بخوانی که مطالبشان ناحق و باطل صرف است و لااقل اگر به ضلالت هم نیفتی تضییع عمر نمودهای و از این جهت من حرام میدانم.و من بارها عزم کردم کتابی در رد کتب معقول بنویسم و هنوز موفق نشدهام.»(ص 310 – 311)
[سیاحت شرق، نشر حدیث، چاپ دوم، 1375]
البته گزارشهای متفاوت دیگری درباره صاحب عروه نیز وجود دارد؛ جز آن که عمده آنها به فلسفهدانی ایشان اشاره دارد نه اعتقاد به فلسفه.همچنین نباید فراموش کرد که آقا نجفی خود شیفته افراطی فلسفه بود و به تصریح سیاحت شرق، حتی فقه را نیز داخل در فلسفه میدانست!
سخن آقا نجفی قوچانی دربارهٔ مدّعیان مقامات معنوی در اوائل طلبگیاش با مریدان یکی از اقطاب حوزوی:
«همینطور دو نفر تنها میرفتیم تا به حدود گناباد رسیدیم. به ایوان کاروانسرای شاهعبّاسی فرود آمدیم. رعایای آنحدود که ملّاسلطانی بودند، دور ما را گرفتند. خواستند ما را پابند حضرت آقا نمایند.
یکی گفت: غرض از این غزل خواجه حافظ که میگوید: جلوهای کرد رُخَش دید ملك عشق نداشت / برق غيرت شد و آتش به همه عالم زد ... مقصود از آن امثال حضرت آقا است، نه هر بی سر و پائی باشد.
گفتیم: نه چنين است که خیال کردهاید؛ شاید کسانی باشند در عالَم، غير معروف، که سالها آقای شما در نزد آنها زانوی ادب به زمين باید بزند برای چیز یاد گرفتن. بلکه آقای شما چون خود را اشتهار داده و طالب مرید است، هنوز تکمیل نشده و در انانیّت خود باقی است.
... بلکه ما خود را از آقای شما بهتر میدانیم و حال آنکه اقرار داریم که بچهطلبه هستیم.
... آقای شما که به توسّط شما ساعتبهساعت خود را بزرگتر و پهنتر میکند، این چهطور به مرتبهٔ فنا رسیده؟ و آنچه مدّعی است که من سرخ شده و کار آتش میکنم دروغ میگوید؛ محض گرمی حوزه و نرمی روضه است. نظير فرعون، ریاستطلب است!
... این همه آوازهها انداختن در هند و سند و مصر و شام به توسّط بعضی از شیاطین که به وعد و نوید، آنها را خر کرد لزومی ندارد!
... آقای شما که مدّعیِ مقام ولايت و تصرّف در بواطن است، با غاصبین صدر اوّل محشور خواهد شد.
... اگر غرض از تصوّف، زهد است، اینها ندارند. و اگر تصفیهٔ باطن است، اینها قلبشان مملوّ از حبّ دنیا و حبّ ریاست است. اگر مستوری و مهجوری است، اینها در اشتهار خود کوشان و در خودپرستی ساعیاند. و شرکی بدتر از خودپرستی نیست. اگر دکّانداری و بیباکی است، پس بترسید از آن روزی که: یومَ یُدعیٰ كلُّ اُناسٍ بإمامهم.
فانظر بأيّ إمامٍ اقتدیتَ، و مِن أيّ عالمٍ أخذتَ!»
(سیاحت شرق، گزیدهای از صفحات ۹۵ تا ۹۲)
آقا نجفی قوچانی از دیدگاه حاج آقا مرتضی حائری: مرحوم آیةالله حاج آقا مرتضی حائری یزدی دربارهٔ آیةالله آقا سیّد محمّدحسن نجفی قوچانی (صاحب دو کتابِ ارزندهٔ سیاحت شرق و سیاحت غرب) مینویسد:
«مرحوم آقا نجفی قوچانی که من ایشان را شاید در حدود متجاوز از چهلسال قبل دیده بودم، از قیافه و رفتار و کردارشان آثار صلاح و درستی و راستگویی و وارستگی پیدا بود. با اینکه از علماء درجهٔ اوّل بود و از لحاظ درجهبندی از رؤسای آنوقت حوزهٔ قمْ مقدّم، چون ایشان از قدمای شاگردهای مرحوم آخوند ملّامحمّدکاظم بود.
یکشب ماه رمضان هم در خدمت ایشان و مرحوم آقای حاج سیّد صدرالدّین صدر در منزل آقای سیّد علیاکبر برقعی بودیم که ایشان این قصّه را نقل کردند ...». (سرّ دلبران، ص۱۶۲)
آیةالله حائری پس از نقل حکایتی مختصر از مرحوم آقا نجفی، مینویسد:
«بنابرآنچه حافظه کمک کرد نوشتم. هرکه تمام خصوصیّات این حکایت را میخواهد به کتاب سیاحت شرقِ این سیّد محترم، ملّای کلّهشقّ ضدّدروغ و حقّهبازی رجوع نماید». (همان، ص۱۶۵)
مهمترین تألیفات:
۱. سیاحت شرق:
سیاحت شرق که یکی از تألیفات مهم ایشان است، سوانح زندگی را از ابتدای کودکی تا دوران تحصیل و اجتهاد در حوزه علمیه نجف گزارش میدهد؛ تحصیلات، مشقات دوران علمی، و مباحث و معارف اسلامی را با استناد به آیات و روایات به زبانی ساده بیان میکند و خواننده را با نکات علمی و رویدادهای زمان خود آشنا میسازد. این اثر همچنین انعکاس رویدادهای تاریخی، از جمله نهضت مشروطه در عراق و بهویژه نجف، را به تفصیل در بر دارد و مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در آن جایگاه ویژهای دارد.
۲. سیاحت غرب: یکی از مشهورترین کتابهایی که در سده اخیر تألیف شده، سیاحت غرب یا سرنوشت ارواح بعد از مرگ اثر شادروان آقا نجفی قوچانی است. این اثر پس از سیاحت شرق، زندگینامه او، نگاشته شده و مرحوم قوچانی با آنکه روحانی بود، همانند نویسندهای حرفهای، به بیان داستان خویش پس از مرگ پرداخته است.
وی با بهرهگیری از آیات و روایات مختلف، تصویری ملموس از عالم برزخ و منزلگاههای گوناگون و هولناک آن ارائه میدهد و خواننده را با ترسها و حوادثی که پس از مرگ گریبانگیر او خواهد شد، آشنا میسازد. به تبع لسان دین، اهل دل و حکمای الهی، این عالم را «غرب» نامیده است. مرحوم مطهری میفرمودند که احتمال قوی میرود اینها مکاشفات خود مرحوم نجفی باشد که به این شکل در کتاب ثبت شده است. این کتاب تلنگری است برای انسانها تا در آبادانی آخرت خود از هیچ تلاشی فروگذار نکنند و دین خود را به بهایی ناچیز نفروشند.
۳. شرح رساله تفاحیه ارسطو
۴. حاشیه بر کفایه الاصول
ایشان در سال ۱۳۶۳ هجری قمری در قوچان درگذشت و در منزلی که به تحصیل اشتغال داشت، مدفون گردید.
آثار و رفتار آقا نجفی قوچانی پیامآور این اندیشه است که زندگی انسانی تنها با دانش محدود نمیشود، بلکه پیوندی ژرف با فضایل اخلاقی، مسئولیت اجتماعی و پرورش روح دارد. او الگویی است برای کسانی که میخواهند در مسیر علم و معنویت، همزمان به خدمت به انسانها و رشد خود بپردازند. یاد او یادآور اهمیت تعهد به حقیقت، وفاداری به ارزشها، و پایداری در مسیر انسانیت است؛ میراثی که فراتر از زمان و مکان، الهامبخش همه نسلها باقی مانده و همچنان میتواند مسیر انسان را روشن کند.
حجت الاسلام محمدرضا بیگی خمینی محقق و پژوهشگر