۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۰
کد خبر: ۷۹۴۴۰۸

آمریکا گرفتار در مارپیچ خشونت سیاسی

آمریکا گرفتار در مارپیچ خشونت سیاسی
خشونت سیاسی فزاینده در آمریکا، این کشور را به ۲ اردوگاه جنگی متخاصم تبدیل کرده است.

رشد و نمو خشونت سیاسی در آمریکا در یک دهه گذشته، اکنون این کشور را وارد عصری از خشونت کرده است که مرگ‌بارتر از همیشه پیش می‌رود؛ در نتیجه آمریکایی‌ها خود را در میانه یک دوره ناآرامی فوق‌العاده شامل تلاش‌های جدی برای ترور سیاسی، شورش‌های سیاسی و دیگر موارد خشونت‌های جمعی، گروهی و فردی می‌بینند.

به گزارش فارین افرز، تهدید‌ها و اعمال خشونت سیاسی در آمریکا تقریبا برای یک دهه در حال افزایش بوده و طیف گسترده‌ای از قربانیان، ازجمله استیو اسکالیس، نماینده جمهوری‌خواه، گرچن ویتمر، فرماندار دموکرات، نانسی پلوسی، رئیس وقت مجلس نمایندگان و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است.

آمریکا در سال ۲۰۲۵ در حال تجربه پیش‌بینی‌های سال‌های گذشته درباره تشدید خشونت سیاسی است؛ یک آتش‌افروز تلاش کرد خانه جاشوا پیروا، فرماندار پنسیلوانیا را در حالی که او و خانواده‌اش در داخل بودند به آتش بکشد، یک قاتل ملیسا هورتمن، نماینده مجلس ایالت مینه سوتا را به قتل رساند و در ماه سپتامبر، یک تیرانداز، چارلی کرک، فعال راستگرا را در مهم‌ترین ترور در آمریکا از دهه ۱۹۶۰ به قتل رساند.

چپ یا راست: کدام یک در تشدید خشونت سیاسی مقصر هستند؟

ترور کرک، به ویژه، بحث‌های تندی را در میان طرفداران ۲ حزب جمهوری‌خواه و دموکرات برانگیخته است که کدام جناح سیاسی چپ یا راست مقصر چرخش به سمت خشونت سیاسی است؛ حقیقت این است که هیچ‌کدام بیشترین مسئولیت را ندارند.

از آنجا که جمع‌آوری فهرستی جامع از حادثه‌های خشونت سیاسی و سپس طبقه‌بندی دقیق آن‌ها براساس انگیزه‌هایشان بسیار دشوار است، پروژه شیکاگو در مورد امنیت و تهدید‌ها (CPOST یک مرکز تحقیقاتی دانشگاه شیکاگو)، تهدید‌های علیه اعضای کنگره تحت پیگرد قانونی توسط وزارت دادگستری را مورد مطالعه قرار داد.

این مطالعه با تمرکز بر یک گروه مجزا و کاملا مشخص از اهداف بالقوه، تا حد زیادی از ذهنیت‌گرایی که بسیاری از تحقیقات در مورد خشونت سیاسی را مبهم می‌کند، اجتناب و مشخص کرد که از سال ۲۰۱۷، تعداد کل تهدید‌ها علیه قانونگذاران به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است و اعضای دموکرات و جمهوری‌خواه به‌طور مساوی هدف قرار گرفته‌اند.

این یافته از تحقیقات دیگری پشتیبانی می‌کند که نشان می‌دهد خشونت سیاسی در آمریکا اکنون از هر ۲ جناح چپ و راست، یک پدیده نادر و غیرمعمول خطرناک، ناشی می‌شود؛ اگر خشونت سیاسی به حال خود رها شود، احتمالا بیشتر تشدید خواهد شد و پیامد‌های گسترده تری درپی خواهد داشت که عبارتند از: ایجاد ترس در جوامع و در میان سیاستمداران، اعمال محدودیت‌های جدی از سوی دولت با سوءاستفاده از قدرت برای سرکوب بیشتر، ...

پوپولیسم (عوام‌گرایی Populisme) خشونت‌آمیز مرحله‌ای از سیاست که با سطوح بالای خشونت سیاسی و حمایت گسترده از آن مشخص می‌شود، اکنون خطر بیشتری برای آمریکا نسبت به هرگونه رقابت با کشور دیگر یا هرگونه تهدیدی از سوی یک گروه تروریستی خارجی است.

 

بحران خشونت سیاسی در آمریکا

خشونت سیاسی همواره در آمریکا وجود داشته است؛ به‌عنوان مثال، در دهه ۱۹۲۰، کو کلاکس کلان و بومی‌گرایان علیه سیاه‌پوستان، کاتولیک‌ها و مهاجران کارزار‌های تروریستی انجام دادند؛ در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، شورش‌های شهری و ترور‌های سیاسی از ویژگی‌های رایج‌تر زندگی آمریکایی‌ها بودند.

اما برخلاف دیگر موج‌های عوام‌گرایی خشونت‌آمیز در طول قرن گذشته، موج جدید با سطوح بالای خشونت سیاسی که از نظر تاریخی توسط رویکرد‌های چپ و راست تحریک شده است، تعریف می‌شود.

از زمان ترور کرک، مقام‌ها و مفسران آمریکایی بر سر اینکه کدام جناح سیاسی بیشتر مسئول افزایش خشونت سیاسی است، بحث کرده‌اند؛ ترامپ و دیگر اعضای دولت وی مصرانه ادعا کرده‌اند که چپ رادیکال اکنون به‌طور نامتناسبی مقصر است و در مقابل نویسندگان و اندیشکده‌های برجسته اظهار داشته‌اند که جناح راست بیشتر مقصر است.

برای مثال، در ۱۱ سپتامبر (۲۰ شهریور)، موسسه کاتو مطالعه‌ای منتشر کرد که ادعا می‌کرد بین ۱ ژانویه ۱۹۷۵ (۱۱ دی ۱۳۵۳) و ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ (۱۹ شهریور ۱۴۰۴) به استثنای حادثه ۱۱ سپتامبر که میزان مرگ‌ومیر آن یک مورد استثنایی بود، تروریست‌هایی که با انگیزه‌های راست‌گرایانه تحریک شده‌اند، آمریکایی‌های بیشتری را نسبت به تروریست‌هایی که با انگیزه‌های چپ‌گرایانه تحریک شده‌اند، به قتل رسانده‌اند.

۲ هفته بعد، مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی مطالعه‌ای منتشر کرد که ادعا می‌کرد در سال‌های اخیر، آمریکا شاهد افزایش تعداد حمله‌ها و توطئه‌های تروریستی چپ‌گرایانه بوده است.

واقعیت این است که آمار مرگ‌و‌میر نمی‌تواند نشان‌دهنده تهدید ناشی از عوام‌گرا‌های خشونت‌طلب باشد.

آنچه این ۲ دیدگاه به ظاهر متضاد را همسو می‌کند، این باور است که یک طرف باید بیشترین تقصیر را داشته باشد و اینکه شناسایی دقیق این جناح عامل، کلید معکوس کردن روند افزایش خشونت است، اما واقعیت این است که الگوی خشونت سیاسی آمریکا از اساس تغییر کرده است.

سیاستمداران چپ و راست اکنون در معرض درجه فوق‌العاده‌ای از تهدید قرار دارند؛ در واقع، نگاهی دقیق به داده‌های هر یک از مطالعات دوئل‌گونه، الگویی از حمله‌های رو به افزایش را نشان می‌دهد که توسط عاملان راست و چپ از حدود ۱۰ سال پیش آغاز شده است.

 

بحران خشونت سیاسی در آمریکا

مطالعه کاتو نشان می‌دهد که از سال ۱۹۷۵، مهاجمانی که محققان آن‌ها را به‌عنوان راست‌گرا طبقه‌بندی کرده‌اند، افراد بیشتری را نسبت به مهاجمانی که به‌عنوان چپ‌گرا توصیف شده‌اند، کشته‌اند، اما آمار مرگ‌ومیر نمی‌تواند نشان‌دهنده تهدید ناشی از عوام‌گراهای خشونت‌طلب باشد.

تعداد افرادی که در یک حادثه خشونت‌آمیز سیاسی کشته شده‌اند، اغلب تابع شرایط است و از آنجا که حمله‌های مرگ‌بار نمونه کوچکی هستند، تنها یک تیراندازی جمعی دیگر کافی است تا آنچه را که این مطالعه ادعا می‌کند آشکار می‌کند، به‌طور چشمگیری تغییر دهد.

حتی مهم‌تر از آن، اگرچه مطالعه کاتو نشان می‌دهد که اگرچه حمله‌های جناح راست بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۲۰۱۵ شایع‌تر از حمله‌های جناح چپ بود، اما پس از سال ۲۰۱۶، آن‌ها تقریبا برابر می‌شوند؛ داده‌های مطالعه مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی CSIS نشان می‌دهد که اعمال خشونت سیاسی انجام‌شده توسط مهاجمانی که آن را به‌عنوان چپ و راست دسته‌بندی می‌کند، هر ۲ در دهه گذشته افزایش یافته‌اند.

ایجاد هرگونه شمارش قابل اعتماد از حادثه‌های خشونت سیاسی یک چالش بزرگ است؛ اف‌بی‌آی (پلیس فدرال) هیچ تعریف رسمی برای خشونت سیاسی ندارد؛ ایجاد چنین تعریفی نیاز به قانون‌گذاری کنگره دارد، زیرا فقط کنگره آمریکا قدرت تعریف آنچه را جرم فدرال محسوب می‌شود، دارد.

ثبت همه حادثه‌ها با قطعیت و قضاوت دقیق انگیزه‌های عاملان می‌تواند بسیار دشوار باشد و تحلیلگران در بررسی و تحلیل حادثه‌های خشونت‌آمیز در معرض اتهام سوگیری قرار دارند؛ دشواری‌های ذاتی جمع‌آوری یک مجموعه داده جامع و طبقه‌بندی انگیزه‌های سیاسی نیز زمانی که عمق شواهد مورد به مورد متفاوت است و زمانی که رویداد‌ها ممکن است توسط رسانه‌ها به خوبی پوشش داده نشوند، وجود دارد.

 

بحران خشونت سیاسی در آمریکا

مارپیچ مرگ در آمریکا

ترور کرک صرفا یک نقطه داده دیگر در یک روند چند ساله نبود؛ این حادثه نشان‌دهنده شتاب اخیر و حتی شدیدتر در خشونت سیاسی بود و این امر باعث ایجاد آبشاری از رویداد‌های تشدیدکننده شد: سرکوب آزادی بیان، حمله‌ای احتمالا تقلیدی به دفتر اداره مهاجرت و گمرک در دالاس و در اواخر سپتامبر، دستور ترامپ به ژنرال‌های آمریکایی مبنی بر مقابله با دشمن داخلی و رفتار با شهر‌های آمریکا به‌عنوان میدان‌های آموزشی.

در عین حال، مخالفان ترامپ برخاسته‌اند؛ عمدی یا غیرعمدی، نخبگان سیاسی آمریکا در هر ۲ طرف طیف حزبی، کشور را به ۲ اردوگاه جنگی جداگانه تشویق کرده‌اند.

این قطب‌بندی خشونت‌آمیز در خیابان‌ها قابل مشاهده است: در سال جاری میلادی نمایندگی‌های تسلا هدف نزدیک به ۱۰۰ حمله با انگیزه سیاسی قرار گرفته‌اند و افسران اداره مهاجرت و گمرک مرزی ICE با حمله‌هایی رو‌به‌رو هستند.

ترامپ با تهدید‌های فزاینده‌ای مبنی بر برخورد با شهر‌های عمدتا دموکرات مانند مناطق جنگی پاسخ داده است و ده‌ها میلیون آمریکایی که مرتکب خشونت سیاسی نشده‌اند، اکنون می‌گویند که از آن حمایت می‌کنند.

نظرسنجی‌های متعدد و تحقیقات مختلف برای سنجش میزان حمایت آمریکایی‌ها از خشونت سیاسی در سال‌های اخیر، به‌وضوح نشان می‌دهند که حمایت مردمی از خشونت سیاسی اغلب قبل از ترورها، بمب‌گذاری‌ها و خونریزی‌های واقعی افزایش می‌یابد.

به همین دلیل است که درک وسعت فعلی حمایت از خشونت سیاسی در آمریکا و همچنین این واقعیت که اعمال خشونت‌آمیز توسط افرادی با انگیزه‌های راست و چپ انجام می‌شود، بسیار مهم است؛ چرخه‌های خشونت می‌توانند به خودی خود شتاب بگیرند و چرخه‌های متقابل تقلید و انتقام ایجاد کنند.

در غیاب تلاش عمده برای جلوگیری از چنین مارپیچی در آمریکا، شتاب خشونت سیاسی متوقف نخواهد شد.

تحقیقات علمی به‌طور مداوم نشان می‌دهند که اگر مردم در معرض لفاظی‌هایی از سوی مقام‌های خود قرار گیرند که تهدید به خشونت می‌کند یا مخالفان سیاسی خود را با استفاده از استعاره‌های غیرانسانی توصیف می‌کند، حمایت آن‌ها از خشونت سیاسی افزایش می‌یابد.

ارسال نظرات