نبض پنهان مدنیت

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، آنچه تمدن اسلامی را تمایز بخشیده، شکلگیری صورتهای متنوعی از ظهور عقل عملی در قالب دانشهای اجتماعی با روشها و ساختارهای متفاوت است؛ برخلاف تمدن ایران پیشاز اسلام و تمدن یونان.
انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است و به زندگی با همنوعان خود اُنس دارد و در ارتباط با همنوعان خود، مجموعهای از مناسبات انسانی و تعاملات جمعی را رقم میزند و برای تسهیل روابط اجتماعی و رفع نیازها و رسیدن به اهداف و آرمانهای خود، به ساخت شبکهای از هنجارها، قوانین و ساختارها دست میزند. بر همین اساس واقعیتی به نام «جامعه» ساخته میشود و «مدنیت» به وجود میآیند؛ اما نکتۀ مهم این است که هر تمدن و هر جامعهای متناسب با آرمانها و اهداف مستقر در فرهنگ عمومی، نوع خاصی از جامعه و مسائل اجتماعی را به وجود میآورند که طبیعتاً متفاوت از سایر جوامع است.
«قدرت» مفهوم مرکزی اندیشه اجتماعی غرب
مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی در تمدن جدید غرب ذیل مفهوم «قدرت» شکل گرفته است. بر همین اساس در کانون اندیشهی اجتماعی و علوم اجتماعی مدرن، پرسش از «قدرت» و تبیین روابط قدرت در جامعه و سیاست است.
از نیکولو ماکیاولی، بهعنوان آغازگر اندیشهی سیاسی و اجتماعی مدرن تا فرانسیس بیکن، بهعنوان پایهگذار منطق یا قانون جدید که بهعنوان دو مُبدع مهم تمدن غرب شناخته میشوند، تا ماکس وبر که تمام کنشهای انسان را بر اساس انواع اقتدارهای حاکم بر آن صورتبندی اجتماعی کرده است، همگی تمدن غرب و مناسبات و کنشهای انسانی را ذیل مفهوم کلیدی «قدرت» فهم کرده و به بیان نظر خود در توصیف و تبیین پرداختهاند.
کتاب «شهریار» ماکیاولی بنیان جدیدی را برای صورتبندی مفهوم قدرت بنا نهاده که مسیر سیاست و جامعهی غربی را تغییر داده است. مفهوم پایهای منطق جدیدِ فرانسیس بیکن هم قدرت است و کسب قدرت و سلطه بر طبیعت را محور علم و غایت اندیشمندی معرفی کرده است. هابز و سایر اندیشمندان سیاسی نیز به تبیین روابط قدرت برای کنترل ارادهها و تنظیم قرارداد اجتماعی پرداختند.
هرکدام از فلاسفهی غربی نیز اهمیت مفهوم قدرت را بهخوبی تشخیص دادند و بُعدی از ابعاد قدرت را در نظر گرفته و به تبیین فلسفهی خود پرداختهاند. برای مثال، فلسفهی غربی از دکارت تا کانت بر محور سوبژکتیویسم و فاعلیت اراده و قدرت انسان سامان یافته است. از دیگر مفاهیم مهم در فلسفهی غرب «دیالکتیک» است که محور تبیین جدالی جهان طبیعی و جهان اجتماعی است. در علوم طبیعی نیز همچون نیوتن، قدرت بیرونی را در نظر داشت. به نظر میرسد همۀ این اندیشهها ذیل بسط معنای قدرت در تمدن غرب، قابلیت صورتبندی دارد.
«ولایت» مفهوم مرکزی اندیشهی اجتماعی اسلام
آنچه که مفهوم پایه، محوری و اساسی در تمدن اسلامی بوده و ذیل آن یک تمدن بزرگ متعالی ایجاد شد که بیش از پنج الی شش قرن بر همه روابط انسانی و ساختار دانشیِ بشر حاکم بود، مفهوم «ولایت» است. برایناساس اندیشه و دانش اجتماعی اسلام بسط نظریۀ «ولایت» در جامعۀ اسلامی است. آیات متعددی در قرآن کریم به موضوع اجتماع یعنی آن مفهوم کلیدی، پایهای و اساسی پرداخته که با همین واژهی «ولایت» بیان شدهاند. حال چه ولایتی که از سوی خداوند متعال بر مردم شکل گرفته، چه ولایتی که بین خود مردم وجود دارد و چه ولایتی که میان طاغوت با مردم برقرار است. هر آیهای که دربارۀ ارتباط و نسبت وجودی انسانها و مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بحث شده، استفاده از مفهوم ولایت را شاهد هستیم.
ولایت ظهور انسانی و اجتماعی «فطرت» انسان است که همه مردم مفطور به آن هستند. توحید که حقیقت اسلام و محور همهی معارف اجتماعی و سیاسی اسلام است1 نوع خاصی از ولایت، محبت و همبستگی و نظام اجتماعی را تحت «نور» سامان میدهد؛ «اللَّهُ وَلِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یخرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَتِ إِلَی ٱلنُّورِ» (بقره ۲۵۷)
آیتالله خامنهای در کتاب «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» به طور مفصل حقیقت اجتماعی توحید را تبیین کرده و در جمعبندی معتقد است: «توحید بر دوش فرد موحد و جامعه موحد مجموعهای از تکالیف و تعهدات مهم، کلی، بزرگ و اولی میگذارد که از حد فرمانهای شخصی و تکالیف فردی بالاتر است و شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اوّلیترین و اساسیترین مسائل یک جامعه است مثل حکومت، اقتصاد، روابط بینالملل، روابط افراد با یکدیگر که اینها مهمترین حقوق اساسی برای اداره و زندگی یک جامعه است». ایشان معتقد است: «تعهدِ توحید و مسئولیتی که بارِ دوش موحد میشود، مسئولیتیست در حدّ تکالیفِ اساسی و حقوقِ اساسیِ یک جامعه.» آن هم در قالب یک نظام و ساختار اجتماعی توحیدی که متمایز و متفاوت با قیافه و اندام و ساختار جامعه غیر توحیدی است و صرف شباهت در برخی عناصر سازمانی و قانونی نمیتوان آنها را یکی دانست.
بلکه «قواره جامعه توحیدی، شکلِ قرار گرفتن اجزایِ این جامعه، اندامِ عمومی اجتماعی که بر اساس توحید و یکتاپرستی و یکتا گراییست، با غیر اینچنین جامعهای بهکلی متفاوت است… نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکلِ اجتماعیِ جامعه توحیدی یک چیزیست بهکلی مغایر و مباین و احیاناً متعارض و متضاد با جامعه غیر توحیدی».
این تفاوت را باید در حاکمیت ولایت توحیدی بر مناسبات انسان و معادلات اجتماعی در مقیاس کلان زندگی انسان دانست که به شکلگیری واحد مستقل عزتمند میانجامد.
استاد مطهری معتقد است که این ولایت توحیدی مسلمین با یکدیگر موجب همبستگی اجتماعی و شکلگیری نظام اجتماعی مستقلی میشود: «اسلام خواسته است مسلمانان بهصورت واحد مستقلّی زندگی کنند، نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است بداند، تا جامعهی اسلامی قوی و نیرومند گردد که قرآن میخواهد جامعه مسلمانان برتر از دیگران باشد».
بر همین اساس مؤمنان نسبت به یکدیگر ولایت متقابل دارند و به واسطه این ولایت مجموعهای از تعهدات اخلاقی و مسئولیتهای اجتماعی را پذیرا هستند:
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاۀَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاۀَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان میدهند و از کارهای زشت و ناپسند باز میدارند، و نماز را برپا میکنند، و زکات میپردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت مینمایند؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار میدهد؛ زیرا خدا توانای شکستناپذیر و حکیم است.» (توبه 71)
آیتالله شهید مطهری در تفسیر ابعاد اجتماعی این آیهی شریفه مینویسد:
«مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و بهموجب اینکه با یکدیگر نزدیکاند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقهمندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل میدهند علاقه میورزند و لذا امربهمعروف میکنند و یکدیگر را از منکر و زشتیها باز میدارند. این دو عمل (امربهمعروف و نهیازمنکر) ناشی از وداد ایمانی است و لذا این دو جمله: یأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ، بلافاصله به دنبال بیان ولاء ایمانی مسلمانان واقع شده است.
علاقه به سرنوشت اشخاص از علاقه به خود آنها سرچشمه میگیرد. پدری که به فرزندان خویش علاقه دارد، قهراً نسبت به سرنوشت و رفتار آنان نیز احساس علاقه میکند؛ اما ممکن است نسبت به فرزندان دیگران در خود احساسی نکند، چون نسبت به خود آنها علاقهای ندارد تا به سرنوشتشان نیز علاقهمند باشد و کار نیکشان در او احساس اثباتی به وجود آورد و کار بدشان احساس نفیی. امربهمعروف در اثر همان احساس اثباتی است و نهیازمنکر در اثر احساس نفیی و تا دوستی و محبت نباشد، این احساسها در نهاد انسانی جوشش نمیکند؛ اگر انسان نسبت به افرادی بیعلاقه باشد، در مقابل اعمال و رفتار آنها بیتفاوت است، امّا آنجا که علاقهمند است، محبّتها و مودّتها او را آرام نمیگذارند و لذا در آیهی شریفه با کیفیت خاصی، امربهمعروف و نهیازمنکر را به مسئلهی ولاء ارتباط داده و سپس بهعنوان ثمرات امربهمعروف و نهیازمنکر، دو مطلب را ذکر کرده است: یقیمونَ الصَّلاۀَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاۀَ. نماز را به پا میدارند و زکات را میدهند.
نماز نمونهای است از رابطهی خلق و خالق، و زکات نمونهای است از حسن روابط مسلمانان با یکدیگر که در اثر تعاطف و تراحم اسلامی از یکدیگر حمایت میکنند و به هم تعاون و کمک میکنند و سپس بر آن متفرّع کرده است: اولئک سَیرْحَمُهُمُ اللهُ، آن وقت است که انواع رحمتهای الهی و سعادتها بر این جامعه فرود میآید».
علاوه بر اینکه ولایت جنبه اثباتی دارد جنبه نفی و سلب هم دارد. «ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنی اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی که مسلمان عملاً عضو پیکر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شکل در آید که عضویتش در پیکر اسلامی بههیچوجه در نظر گرفته نشود».
بنابراین، مفهوم «ولایت» اساس اندیشۀ اجتماعی اسلامی است و همۀ صور حیات اجتماعی در قرآن کریم و تاریخ و تمدن مسلمین را میتوان ذیل این مفهوم مرکزی صورتبندی کرد.
دانش اجتماعی؛ بستر پنهان تمدن اسلامی
تمدن اسلامی، یکی از دستاوردهای مهم بشری است که نقش بسیار مهمی در پیشرفت و تعالی بشریت داشته است و تحولات دانشی، فرهنگی و سیاسی دنیای جدید، مَرهون تولیدات و خدمات عالمان و فرهیختگان مسلمان در عصر زرین تمدن اسلامی است. علیرغم آنکه مورخان تاریخ تمدن و علم، بیشتر به تحولات علومتجربی در تمدن اسلامی و پیشرفتهای مادی توجه دارند؛ اما آنچه تمدن اسلامی را تمایز بخشیده، شکلگیری صورتهای متنوعی از ظهور عقل عملی در قالب دانشهای اجتماعی با روشها و ساختارهای متفاوت است؛ برخلاف تمدن ایران پیشاز اسلام و تمدن یونان.
در تمدن بزرگ ایران پیشاز اسلام، عقل عملی، فقط در قالب اندرزنامهها و سیاستنامههای اخلاقی عینیت یافته است. در تمدن یونانی نیز عقل عملی در قالب «حکمت مدنی» تعین یافته است. اما هنگامی که تمدن بزرگ اسلامی را مطالعه میکنیم، گونههای مختلفی از ظهورات عقل عملی و دانشهای اجتماعی وجود دارد که ریشهی معرفتشناختی آن را هم قرآن کریم بیان کرده است. در آیات قرآن روشها و شیوههای مختلفی را برای شناخت حقیقت و بحث و گفتگوی علمی معرفی کرده است. به طور نمونه در این آیه شریفه آمده است:
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَالْمَوْعِظَۀِ الْحَسَنَۀِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ [مردم را] با حکمت و موعظه و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث و مجادله بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و نیز به راه یافتگان داناتر است» (نحل 125).
بر همین مبنا شیوهها و روشهای متنوعی در مباحثات علمی و اجتماعی در جامعۀ اسلامی به وجود آمد و رشتهها و آثار علمی تدوین شد که بخشی از آن مسبوق به سابقه نبوده و در ذیل معارف و فرهنگ اسلامی به وجود آمده و برخی از آنها از فرهنگ و تمدن ایران و یونان ترجمه شد و در ذیل فرهنگ اسلامی بازخوانی و بازتولید شد. این هم برآمده از نظام معرفتشناسی قرآن کریم و سیره نبی مکرم اسلام بود که مسلمین را به شنیدن حرفها و نظرات مختلف تشویق میفرمودند تا به واقعیت دست یابند و در مسیر حق و حقیقت حرکت و اقدام کنند. به طور نمونه در قرآن کریم آمده است:
فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب؛ پس به بندگانم مژده بده! آنان که سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میکنند، اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمنداناند» (زمر 17).
امیرالمؤمنین امام علی(علیهالسلام) نیز فرمودند: «الْحِکْمَۀُ ضَالَّۀُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکْمَۀَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ؛ حکمت گمشده مؤمن است. حکمت را فرا گیر هر چند از منافقان باشد» (نهج البلاغه، حکمت ۸۰).
برخی از راویان حدیث آن را به این صورت نقل کردهاند: «الْحِکْمَۀُ ضالَّۀُ الْمُؤمِنِ فَلْیَطْلُبَها وَلَوْ فى أیْدى أهْلِ الشِّرْکِ… فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ اَلْمُشْرِکِ، تَکُونُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها» و بعضى: «… وَلَوْ فى أیْدى أهْلِ الشَّرِ»، در برخی «… یَأْخُذُهَا حَیْثُ وَجَدَهَا» و «… فَحَیْثُ وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا» که مضمون همهی این روایات با یکدیگر نزدیک است.
دکتر سید مهدی موسوی، دکتری فلسفهی علوم اجتماعی، استاد سطوح عالی حوزهی علمیهی قم