۲۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۰
کد خبر: ۷۷۳۱۷۱

یک گروگان‌ آمریکایی: پذیرش شاه توسط آمریکا از نظر امنیتی مشکوک بود

یک گروگان‌ آمریکایی: پذیرش شاه توسط آمریکا از نظر امنیتی مشکوک بود
پذیرش شاه توسط آمریکا بدون هیچ‌گونه تضمین امنیتی مشخص، به‌ویژه در شرایطی که ایران در آستانه انقلاب و بی‌ثباتی قرار داشت، تصمیمی پرریسک و قابل‌بحث بود. این تصمیم نه‌تنها از منظر انسانی و اخلاقی به‌سختی توجیه می‌شود، بلکه از منظر امنیتی و سیاسی نیز می‌تواند اشتباهی بزرگ به شمار رود.

«ویلیام جی. داگرتی» استاد علوم سیاسی کنونی،  در سال ۱۹۷۹ به عنوان یکی از کارکنان سفارت آمریکا در تهران منصوب شد. او یکی از گروگان‌های آمریکایی بود که در پی  تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، به مدت ۴۴۴ روز به همراه دیگر دیپلمات‌های آمریکایی در ایران گروگان بود.

 دکتر داگرتی بعدها تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی ادامه داد و به عنوان استاد در این حوزه فعالیت کرد. وی مقاله‌ای در سایت «دیپلماسی آمریکایی» منتشر کرده‌ است که در بخشی از آن به ابعاد جالب توجهی درباره فرار شاه از ایران و ازجمله پذیرش او از سوی آمریکا برای درمان سرطانش می‌پردازد. 

براساس نظر ویلیام جی. داگرتی، پذیرش شاه سابق ایران توسط دولت کارتر در ایالات متحده در سال ۱۹۷۹، به یکی از پیچیده‌ترین و پربحث‌ترین مسائل سیاسی و تاریخی تبدیل شد. پذیرش شاه بدون هیچ‌گونه تضمین امنیتی روشن و مشخص درخصوص حفاظت از منافع آمریکا در ایران، ازجمله کارکنان سفارت، در زمانی که اوضاع سیاسی ایران به‌شدت بی‌ثبات بود، تصمیمی پرریسک و مشکوک به نظر می‌رسد. این مسئله نه‌تنها نگرانی‌های جدی را در داخل دولت آمریکا برانگیخت، بلکه سوالات اساسی را در مورد تصمیم‌گیری‌های استراتژیک دولت آمریکا نیز مطرح کرد.

در ادامه تحلیل او را در این زمینه می‌خوانیم:

 قصد دارم به تحلیل این تصمیم و سوالات بنیادین آن بپردازم، که چرا پذیرش شاه در حالی که تضمین امنیتی برای منافع آمریکا وجود نداشت، می‌تواند نشان‌دهنده اشتباهی بزرگ باشد.

پرسش‌های بنیادین:

اولین سوالی که در این زمینه مطرح است این است که آیا کشوری دیگر وجود نداشت که شاه بتواند در آن‌جا درمان شود؟ بیماری شاه، که به گفته پزشکان به دلیل سنگ‌های صفراوی و مشکلات دیگر بود، به نظر نمی‌رسید که نیازمند درمان فوری و منحصر به فردی باشد که فقط در آمریکا قابل ارائه باشد. گزارش‌ها نشان می‌دهند که امکان درمان او در کشورهای دیگر، ازجمله مکزیک، وجود داشته است. اگر این امر صادق بود، چرا ایالات متحده خود را درگیر پذیرش او کرد، در حالی که روابط با ایران به شدت آسیب‌دیده بود؟ این تصمیم، بدون هیچ گونه تضمین امنیتی روشن، یک انتخاب مشکوک و پرخطر بود که به نظر نمی‌رسید به لحاظ انسانی نیز موجه باشد.

آیا بیماری شاه به اندازه‌ای جدی بود که ایالات متحده مجبور به پذیرش او به دلایل انسانی شود؟ از گزارش‌ها درباره وضعیت پزشکی شاه چنین برمی‌آید که  که او به دلیل سنگ صفرا و مشکلات spleen به درمان نیاز داشت، هیچ‌گونه نشانه‌ای از وضعیت بحرانی که آمریکا را مجبور به پذیرش فوری او کند، نداشت. از سوی دیگر، در سال ۱۹۸۲، کارتر در خاطرات خود تاکید کرده که وضعیت پزشکی شاه «بسیار جدی» و «مشخص نبود»، در مصاحبه‌ای در سال  ۱۹۸۱، نیز می‌گوید شاه «در آستانه مرگ» قرار داشت، که این اظهارات هیچ‌گونه تطابقی با گزارش‌های پزشکان نداشت.

این تفاوت در تشخیص‌ها و گزارش‌ها، که در آن‌ها وضعیت پزشکی شاه نه‌تنها خیلی بحرانی نبود، بلکه حتی در مکزیک می‌توانست درمان شود، سوالات بیش‌تری را به وجود می‌آورد که چرا آمریکا تصمیم گرفت شاه را بپذیرد. اگر بیماری شاه به شدت تهدیدکننده نبوده، چرا ایالات متحده چنین ریسکی را پذیرفت؟

 

روابط و تمهیدات آمریکا با دولت موقت ایران

دولت موقت ایران، به سرکردگی مهندس مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی، در آن زمان هنوز در حال تثبیت قدرت خود بود. در حالی که ایالات متحده به روابط خود با ایران امیدوار بود و همزمان تصمیم داشت به‌تدریج به دولت جدید ایران نزدیک شود. پذیرش شاه در چنین شرایطی، بدون هیچ تضمین امنیتی برای کارکنان آمریکایی در ایران، نشان می‌دهد که آمریکا یا تصور می‌کرد که دولت موقت قادر به حفظ امنیت دیپلمات‌های اوست، یا به‌سادگی ریسک چنین اقدامی را پذیرفته بود.

در طول این دوره، ایران هنوز درگیر بحران‌های داخلی و در حال تغییرات عمیق بود. دولت موقت به‌وضوح ناتوان از کنترل کامل اوضاع در کشور بود و در حالی که مقامات ایرانی، به‌ویژه ابراهیم یزدی، در جلسه‌های رسمی نسبت به خطرات امنیتی هشدار دادند، ایالات متحده بدون توجه به این هشدارها، تصمیم خود را به پیش برد. در این‌جا، پرسشی اساسی مطرح است که چگونه می‌توان براساس روابط ناپایدار با دولتی که خود در حال درگیری با مخالفان داخلی بود، به امنیت در ایران و حفاظت از کارکنان سفارت در تهران امیدوار بود؟

 

فشارهای سیاسی و لابی‌ها

پذیرش شاه در ایالات متحده تحت تأثیر فشارهای سیاسی سنگینی قرار داشت. افرادی چون دیوید راکفلر، هنری کیسینجر و جان مک‌کلوی، که ارتباطات نزدیک و طولانی‌مدت با شاه داشتند، بر کاخ سفید فشار آوردند تا شاه را در آمریکا بپذیرد. این فشارها نشان‌دهنده ارتباطات پیچیده و درهم‌تنیده‌ای بودند که دولت ایالات متحده در برابر آن‌ها مقاومت می‌کرد، اما درنهایت تسلیم شد. این افراد استدلال می‌کردند که پذیرش شاه اقدامی انسانی است و باید در راستای حمایت از یک متحد دیرینه صورت گیرد. اما این پرسش همچنان مطرح است که چرا فشارهای سیاسی افراد صاحب‌نفوذ، مثل کیسینجر و راکفلر، توانست بر تصمیمات دولت کارتر تأثیر بگذارد و چرا ایالات متحده تصمیم گرفت در چنین شرایط حساس، شاه را بپذیرد؟

 

چرا آمریکا به تشخیص پزشک خاص اعتماد کرد؟

یکی دیگر از سوالات بنیادین این است که چرا ایالات متحده به گزارش پزشکی یک پزشک که اطلاعات و اهدافش شفاف نبود، اعتماد کرد. پزشکی که شاه را معاینه کرده بود، «دکتر کین» نام داشت. دکتر کین به کوئرناواکا رفت؛ جایی که اطلاعات بیش‌تری از لنفومای شاه از دکتر جورج فلندرین، یکی از پزشکان فرانسوی شاه، دریافت نماید. فلندرین نیازی به درمان در نیویورک ندید و تصمیم گرفت از این پرونده کنار بکشد. کین با شاه درباره حداقل نه کشور مشورت کرد که توانایی تشخیص و درمان او را داشتند، ازجمله مکزیک که این امکانات را داشت، اما هیچ‌کدام برای شاه قابل قبول نبود. در پی آن، مشاوره‌هایی بین پزشک ارشد وزارت خارجه، دکتر ایبان اچ. داستین، و دکتر کین انجام شد، جزئیاتی که نه وزارت خارجه و نه شرکت‌کنندگان هیچ‌گاه علنی نکردند. با این حال، طبق تحقیقاتی که نیویورک‌تایمز در سال ۱۹۸۱ انجام داد، کین به داستین گفت که ترجیحاً شاه باید در یک بیمارستان آمریکایی درمان شود، زیرا بیمارستان‌های مکزیکی به اندازه کافی برای انجام آزمایشات تشخیصی همانند بیمارستان‌های ایالات متحده مجهز نبودند و این آزمایشات فقط باید «طی چند هفته آینده» انجام می‌شد.

براساس اطلاعات موجود، او تنها گزارشی مبهم و غیرقطعی درباره وضعیت سلامت شاه ارائه داده بود. چرا آمریکا به این تشخیص اعتماد کرد؟ آیا تشخیص پزشک به نوعی تأثیرگذاری سیاسی را در نظر داشت یا اساساً برای حفظ روابط با شاه و حمایت از منافع اقتصادی و سیاسی ایالات متحده در منطقه بود؟ این سوالات از اهمیت بالایی برخوردارند زیرا تصمیمات کلیدی در سیاست خارجی آمریکا، به ویژه در این دوران بحرانی، باید بر مبنای اطلاعات دقیق و مستقل اتخاذ می‌شد.

درنهایت، پذیرش شاه توسط آمریکا بدون هیچ‌گونه تضمین امنیتی مشخص، به‌ویژه در شرایطی که ایران در آستانه انقلاب و بی‌ثباتی قرار داشت، تصمیمی پرریسک و قابل‌بحث بود. این تصمیم نه‌تنها از منظر انسانی و اخلاقی به‌سختی توجیه می‌شود، بلکه از منظر امنیتی و سیاسی نیز می‌تواند اشتباهی بزرگ به شمار رود. فشارهای سیاسی از سوی افراد صاحب‌نفوذ، گزارش‌های مبهم پزشکی و اعتماد به یک دولت موقت که هنوز قادر به تثبیت قدرت خود نبود، مجموعه عواملی بودند که به پذیرش شاه در چنین شرایطی دامن زدند. به‌ طور کلی، این اقدام ایالات متحده نشان‌دهنده یک انتخاب احساسی و واکنشی بود، نه تصمیمی استراتژیک و دقیق که از منافع بلندمدت امنیتی و دیپلماتیک آمریکا حمایت کند. این تصمیم از سوی دولت کارتر د نهایت منجر به بحران‌های گسترده‌تری شد، ازجمله تسخیر سفارت آمریکا در تهران در نوامبر ۱۹۷۹، که خود نتیجه مستقیم اشتباهات فاحش در تصمیم‌گیری در مورد پذیرش شاه بود.

برچسب ها: شاه فرار آمریکا
ارسال نظرات