شاعرانی که با عنایت امام حسین روسفید شدند
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، «چه حرفها که درونم نگفته میماند/ خوشا به حال شماها که شاعری بلدید» ... خوب که نگاه کنی، این انگار زبان حال خیل عظیم عاشقان اهل بیت (ع) است؛ و خوبتر که ببینی، خدا انگار بعضیها را به این دنیا آورده برای پاسخ به همین حسرت. بعضیها ماموریتشان در این عالم انگار این است که با ذوق و قریحه خدادادیشان، از دلهای بیقرار دستگیری کنند و با کلماتی که از چشمه احساسشان میجوشد، به بغضهای در گلو مانده عاشقان دلسوخته شهید کربلا، مجال رها شدن بدهند. آمدهاند مصرع و بیت و غزل خلق کنند و بشوند زبان گویای دلدادگان فاطمه و فرزندانش (ع). آمدهاند شعر بدهند و اشک بگیرند...
و مگر میشود واسطه شوی میان قطرهها و دریا، و خودت سیراب نشوی؟ مگر میشود پل شوی میان دستها و آسمان، و خودت بالانشین نشوی؟... شرح حال ثناگویان و مرثیهسرایان اهل بیت (ع) شهادت میدهد این واسطهگری لطیف، هرگز بدون پاداش نبوده. حالا ۱۴۰۰ سال است که عرض ارادتهای پرشور و پراحساس شاعران خاندان کرامت (ع)، مزین و متبرک شده به سلسلهای نورانی از صلهها و جایزهها و عنایتهای رشکبرانگیز. از این گنجینه تمامنشدنی، با ما در مرور ماجرای روسفید شدن چند شاعر معاصر هموطن با نظر لطف علی و اولادش (ع) همراه باشید. * (مرحوم «حبیب الله چایچیان»، معروف به «حِسان»)
فصل اول: شاعری که به عشق اهل بیت (ع)، تمام اشعارش را سوزاند!
طبع شعر «حبیبالله» نوجوان، از ۱۴، ۱۵ سالگی گل کرده بود و هر روز چنتهاش از اشعار زیبا، بیشتر پر میشد، اما او و پدر و مادرش که هر دو قاری قرآن و عاشق اهل بیت (ع) بودند، از عالم شعر، چیز دیگری میخواستند. اولین باری که همراه مادر و مادربزرگش به کربلا مشرف شد، آن آرزوی همیشگی را در حرم سیدالشهدا (ع) به زبان آورد؛ از آقا خواست توفیق شاعری درگاهش را نصیب او بفرماید و عنایتی کند که فقط اشعار مذهبی بسراید. شاعر جوان داستان ما زودتر از آنچه فکرش را میکرد، حاجت روا شد. هنوز از حرم اباعبدالله (ع) بیرون نیامده بود که یکی از سادات، کتابی به دستش داد به نام «بطلة کربلا»، نوشته دکتر «عایشه بنتالشاطی». ماموریت نانوشته او از زمان بازگشت به تهران و با ترجمه آن کتاب شروع شد. ترجمه کتاب را که با عنوان «زینب، بانوی قهرمان کربلا» به چاپ رساند، تصمیم نهاییاش را گرفت. هرچه شعر در زمینههای دیگر داشت، پاره کرد یا سوزاند و از آن روز تا پایان عمر ۹۴ سالهاش، ذوق و قریحه شعریاش را وقف مدح و مرثیه اهل بیت (ع) کرد.
«حِسان»، همان «حسین» است...
«حبیبالله چایچیان» هم مثل همه شاعران، مدام در جستوجوی یک تخلّص شعری پرمعنا و ماندگار بود. عاقبت یک روز، قرآن دستش را گرفت. این بار که سوره مبارکه الرحمن را زمزمه میکرد، آیه ۷۶ جور دیگری به دلش نشست. انگار گمشدهاش را پیدا کرده بود. لبش که خواند: «متّکئین علی رفرف خضر و عبقری حِسان»، چشم و دلش دنبال کلمه «حِسان» رفت. هرچه در معنای این کلمه، بیشتر دقت کرد، قلبش مطمئنتر شد. وقتی در مطالعاتش، به این نتیجه رسید که «حِسان» با «حسین»، همریشه و هممعناست، دیگر تردید نکرد و تخلص شعریاش شد «حسان».
در حرم امام حسین (ع)، روسفید شد
هرچه از عمر بیشتر گذشت، حسان در عهدی که با اهل بیت (ع) بسته بود، مصممتر شد. موهایش که در ثنا و رثای علی و اولادش (ع) سفید شد، یک روز به خودش نهیب زد که: اصلا خبر داری ارباب، دلگویههایت را خریدار است یا نه؟ اینطور بود که در اولین فرصتی که طلبیده شد، این سؤال را از خود آقا (ع) پرسید. شرح آن ماجرای لطیف، از زبان مرحوم آیت الله فاطمینیا، خواندنیتر است: «بنده با ایشان خیلی مأنوس بودم. شاعر توانمندی بود. میگفت: من عهد کردهام در مسیر شاعری از راه اهل بیت (ع) خارج نشوم. خیلی هم اهل شوخی و مزاح بود. یادم هست خاطرهای نقل میکرد و میگفت: سوم شعبان رفتم کربلا. به سیدالشهدا (ع) گفتم: اگر من در میان اهل بیت (ع) رو سفیدم، با نشانهای برایم معلوم کن. میگفت: آن ایام، عدهای در حال بنایی داخل حرم بودند. همانطور که در حرم راه میرفتم، یک استانبولی گچ چپ شد و برگشت روی سر و لباسم؛ و اینگونه رو سفید شدم» ...
امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود...
فارغ از این خاطره لطیف و مزاح ظریف، جلوههای حسرتبرانگیز فراوانی در زندگی شاعرانه حسان، وجود دارد که نشانه روسفیدی او در محضر اهل بیت (ع) است. در جوانی دلش میخواست به شکلی خاص به محضر امام حسین (ع) عرض ارادت کند. یک بار در محرم، آنقدر به وقایع کربلا و شهادت سالار شهیدان و یاران باوفایش فکر کرده و اشک ریخته بود که در شب عاشورا، مزدش را گرفت. شب دهم، درحالیکه از یادآوری مصائب اهل بیت (ع) منقلب شده بود، عنایت ارباب شامل حالش شد و این ابیات از قلبش جوشید و روی کاغذ آمد:امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود/ فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشودامشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی/ فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشودامشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی/ فردا صدای الأمان زین دشت برپا میشودامشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است/ فردا خدایا بسترش آغوش صحرا میشود...
همنشینی با صاحب «الغدیر»، صله اهل بیت (ع) به من بود
نَفَس «حِسان»، صاحب شعر ماندگار «آمدمای شاه پناهم بده»، تا همین ۷ سال قبل، گرمابخش مجالس مدح و رثای اهل بیت (ع) بود و پای صحبتش که مینشستی، ردپای عنایتها و جایزههای صاحب این مجالس را در تمام لحظات زندگیاش میدیدی. خودش میگفت: «اگر بگویم ملاقات با علامه امینی، یکی از صلههایی است که من از اهلبیت (ع) گرفتهام، مبالغه نکردهام.» * (مرحوم «علامه امینی»، صاحب کتاب «الغدیر»)
ماجرای آشنایی علامه امینی، صاحب کتاب شریف «الغدیر» با حسان، به شعری برمیگردد که او از زبان حضرت ابوالفضل (ع) در شب عاشورا خطاب به امام حسین (ع) سروده بود. وقتی یکی از مداحان در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) آن شعر را خواند، علامه نام شاعرش را جویا شد و از علاقهاش برای ملاقات با او گفت. مدتی که گذشت و به دلایلی دیدار حاصل نشد، علامه گفت: «اگر حسان نمیآید، من به دیدن او میروم» ... همین جمله متواضعانه از آن عالم بزرگ، کافی بود که حسان در اولین فرصت به محضر ایشان برود. آن دیدار، شروع ۴۰ سال همنشینی و انس آقای شاعر با علامه امینی بود؛ دیدارهایی که برای حسان، الهامبخش بود و بارها منشأ سرودن اشعار ناب در وصف اهل بیت (ع) شد.
فصل دوم: این شاعر معروف اهل بیت (ع)، ۴۵ سال است گمنام است!
دلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من/ به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با مناگر گم کردهای ای دل، کلید استجابت را / بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من... شاید کمتر کسی بداند شاعر این ابیات معروف و زیبا، چه کسی است. شاعری که گمنامی، رفیق تمام عمر او بود. * («محمدحسن فرحبخشیان»، معروف به «ژولیده نیشابوری»)
همانطور که خیلیها در دوران دفاع مقدس، اشعار حماسیاش را میخواندند و نمیدانستند شاعرش کیست، در تمام این سالها هم، خیلی از مداحان و مجریان و عاشقان اباعبدالله (ع)، اشعار حسینی او را خواندهاند؛ بیآنکه اسم شاعرش را بدانند یا به زبان بیاورند. مشت نمونه خروارش، این شعر معروف:الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم/ نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردمپی ابقای قد قامت به ظهر روز عاشورا/ برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردمعلی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست/ ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردماگر با کشتن من دین تو جاوید میگردد/ برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم... * («ژولیده نیشابوری» در دوران جوانی)
گفتند: حسن کوچک هم شعر بخواند
صحبت از مرحوم «محمدحسن فرحبخشیان»، معروف به «ژولیده نیشابوری» است که کلامش از نوجوانی، آهنگین شد به عشق اهل بیت (ع). شرح عنایتی که پای او را در نوجوانی به محفل شاعران اهل بیت (ع) باز کرد، هیچوقت کهنه نمیشود: «اولین بار که با مادرم در مجلس عزاداری اهل بیت (ع) شرکت کرده بودم، سخنران درباره حضرت زهرا (س) و علت شهادت ایشان سخن میگفت. در پایان مجلس که به ذکر مصیبت ایشان پرداخت، من زار زار گریه کردم. در آن لحظات، جرقهای در قلبم زد کهای کاش من هم میتوانستم در مدح و ثنای بانوی دو عالم شعر بگویم. همانجا از بیبی (س) خواستم مرا کمک کند... گذشت تا اینکه یک شب در خواب دیدم وارد مجلسی شدم که بزرگان همه جمع بودند و در مدح اهل بیت (ع) شعر میگفتند. در میان آنها، بشیر و شهریار را دیدم که مورد عنایت اهل بیت (ع) قرار گرفتند. خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید شعر بگویم. در همان لحظه، یکی از بزرگان مرا به اسم صدا زد و گفت: «حسن کوچک هم شعر بخواند» ... صبح فردا که از خواب بیدار شدم، بیاختیار شعر مثل باران از دهانم خارج میشد! من که در آن زمان ۱۲ سال بیشتر نداشتم، شروع کردم به نوشتن اشعاری که میسرودم؛ و روز به روز بیشتر از محبت اهل بیت (ع) بخصوص فاطمه زهرا (س) و سرور و سالار شهیدان، امام حسین (ع) بهرهمند شدم...» * (مزار ژولیده نیشابوری در گلزار شهدای امامزاده «حسین رضا (ع)» ورامین در جوار فرزند شهیدش)
زندانی سیاسی، شاعر جبههها و پدر شهید شد
اوایل جوانی محمدحسن که مصادف شد با قیام سال ۴۲ امام خمینی، اشعار سیاسی و انقلابی هم به کارنامه شاعریاش اضافه شد؛ اشعاری که به خاطرش ۳سال و ۸ماه از عمرش را در زندان رژیم پهلوی گذراند؛ و جالب اینکه، تخلص «ژولیده» هم، سوغات همان سالهای سخت زندان و ابتکار یکی از معروفترین زندانیان سیاسی آن روزها، مرحوم آیتالله طالقانی بود. شاعر زندانی دهه ۴۰، تا روز خوب پیروزی، انقلابی ماند. گفته میشود شعار معروف «در بهار آزادی، جای شهدا خالی» هم، از ابداعات اوست. ژولیده، به تأسی از سالار شهیدان (ع)، لباس مبارزه با ظلم را تا آخر عمر از تن درنیاورد. در دوران دفاع مقدس، بارها داوطلبانه به مناطق جنگی اعزام شد و در این راه، مثل مولایش، فرزندش را هم تقدیم اسلام کرد. * (مراسم چهارپایه خوانی)
دستم خالی است، اما دلم که میتواند عزاخانه حسین (ع) باشد
اما آنچه در تمام عمر شاعری ژولیده، به سرودههایش رنگ و نور میداد، عشق اهل بیت (ع) بود. اهل فن میگویند اشعار آیینی ژولیده، هم سوگ دارد، هم حماسه. هم پیام دارد، هم عشق. میگویند آن شاعر بیادعا، فاصله مردم با شعر را کم کرد. قدیمیترها یادشان هست که ژولیده، در ایام مسلمیه روی چهارپایه میرفت و شعر میخواند. اهل نه گفتن به عاشقان اباعبدالله (ع) نبود. اینطور بود که به همه هیئتها میرفت و میخواند. در یک کلام، در شعرخوانی برای اهل بیت (ع)، کم نمیگذاشت. * (عیادت جمعی از شاعران از ژولیده نیشابوری در اواخر عمر).
اما شاید هیچچیز مثل خاطره همسر ژولیده نیشابوری نتواند عشق ساده، اما خالصانه او به امام حسین (ع) را به تصویر بکشد. از همسر ژولیده نقل است که: «ما قبل از انقلاب، خانهای با دو اتاق داشتیم. ژولیده هم، بضاعت مالی چندان خوبی نداشت. با این حال، محرم که از راه میرسید، یکی از اتاقها را برای عزای امام حسین (ع) سیاهپوش میکردیم. هیئت در خانهمان برپا میشد و هر شب، مادحین اهل بیت (ع) میآمدند و شعر میخواندند...»
بیبی (س) عنایت کرد، ژولیده زیارت عاشورا را به شعر درآورد
اهل بیت (ع) هم، پاداش آن عرض ارادتهای خالصانه ژولیده را به دفعات و هر بار، دلنشینتر از قبل دادند. یکی از آن جایزهها، حالا بهعنوان یک یادگاری ماندگار از ژولیده نیشابوری باقی مانده است. شاعر دلداده اهل بیت (ع)، درباره این صله ارزشمند اینطور گفته است: «یک شب جمعه، بعد از خواندن زیارت عاشورا، به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شدم و بعد از گریه و زاری به خواب رفتم. ساعت ۲ نیمه شب بود که زنگ خانه به صدا درآمد. یک آقای بزرگوار با شال سبز مرا به اسم صدا زد و گفت: چرا زیارت جدم را به شعر نمیگویی؟ و از نظر رفت. با عنایتی که نصیبم شد، آن شب تا صبح، تمام متن زیارت عاشورا را به شعر درآوردم.»
برای حسین (ع) شعر گفت، خدا طلبیدش...
شعر معروف دیگری که از ژولیده به یادگار مانده – بیآنکه خیلیها نام شاعرش را بدانند -، شهادت میدهد اهل بیت (ع) عنایت ویژهای به این شاعر بیریا داشتهاند. روایتی از خود ژولیده درباره این شعر و ماجرای خاصش به این شرح ثبت شده: «ما را به جلسهای دعوت کرده بودند تا برای پارچه سیاه رنگ روی خانه کعبه شعر بگوییم. گفته بودند هرکس شعر بهتری بگوید، با سفر زیارتی مکه و مدینه، از او تقدیر میشود. من در آن جلسه این شعر را خواندم:عالم همه مست از گل رخسار حسین استذرات جهان در عجب از کار حسین استدانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش؟ یعنی که خدای تو عزادار حسین استهرکس به جهان گشته گرفتار نگاریعمری است که «ژولیده» گرفتار حسین است... و همین ابیات باعث شد که سفر حج، قسمت من شود.» * (نمایی چشم نواز از حرم قمر بنی هاشم (ع))
وقتی ژولیده با ۱۰ کلمه «چشم»، قمر بنیهاشم (ع) را وصف کرد.
اما نمیشود از ژولیده نیشابوری بگوییم و از شعر بینظیری که در وصف قمر بنیهاشم (ع) سروده، یاد نکنیم. ماجرا برمیگردد به مجلسی که در آن، به ژولیده نیشابوری گفتند: «میتوانی به صورت بداهه، شعری درباره حضرت ابوالفضل (ع) بگویی که ۵ بار کلمه «چشم» در آن به کار رفته باشد؟» اینجا بود که ژولیده، قدرتش در ساختن اشعار ناب را به رخ همه کشید و در پاسخ این درخواست، فی البداهه شعری در وصف ماه بنیهاشم (ع) سرود که ۱۰ بار کلمه چشم در آن به کار رفته بود:چشمها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بودمحو چشمم، چشمها و چشم من بر آب بودچشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم ز آبمن سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود * (مرحوم «عباسقلی یحیوی»، معروف به «تاج الشعراء»)
*فصل سوم: «أحقر»، نه! بگویید «تاج الشعراء»
اسمش را گذاشتهاند «تاج الشعراء»، بس که اشعار عاشوراییاش در قله عظمت و حماسه است... ماجرای شاعری برای او، از ۱۳ سالگی شروع شده بود و هرچه گذشت، ابیاتی که در وصف اهل بیت (ع) میسرود، غنا و عمق بیشتری پیدا کرد. به نشانه ادب و تواضع در دستگاه اهل بیت (ع)، تخلص «أحقر» را برای خودش انتخاب کرده بود، اما گذر زمان، هر روز ارج و قربش را در این دستگاه بالاتر برد. با نوآوریهای ارزشمندی که به خرج داد و با تحول بنیادینی که در سوگنامه پردازی و مرثیهسرایی ایجاد کرد، پایهگذار یک مکتب شعری ویژه در شعر آیینی شد. اینجا بود که لقب «تاج الشعراء» برازنده «عباسقلی یحیوی»، شاعر بلندآوازه اردبیلی شد.
امیرالمومنین (ع) دستور داد، ابوالفضل العباس (ع) صله داد
حالا گرچه ۴۵ سال است شمع وجود مرحوم عباسقلی یحیوی، معروف به تاج الشعراء در ظاهر خاموش شده، اما شعرهای حماسی عاشوراییاش نسل به نسل منتقل میشود و نسلهای جدید عاشقان حسینی را پرورش میدهد؛ و چه روایتهای نابی، سینه به سینه در میان اردبیلیهای عاشق میگردد از عنایتهای ویژه اهل بیت (ع) به شاعر برجسته همشهریشان. اما مرور ماجرای الطاف خاندان عصمت و طهارت به شاعر خوشذوق اردبیلی، از زبان خودش، لطف دیگری دارد. تاج الشعراء بارها با نهایت احساس و هیجان، برای دوستان و مستمعانش از رویای صادقهای گفته بود که سند قبولی نوکریاش در محضر علی و اولادش (ع) بود. مرحوم یحیوی میگفت: «شبی در عالم رویا، مجلسی آراسته دیدم که جمعیت زیادی در آن نشسته بودند و جای سوزن انداختن نبود. در صدر مجلس، مولای متقیان، حضرت علی (ع) را دیدم که حضرات دیگری در طرفین ایشان جلوس کرده بودند. شاعران با اشاره آن حضرت بلند میشدند و شعر میخواندند و امیرالمومنین (ع) گریه میکردند. من در صفوف اول روبهروی ایشان نشسته بودم و آرزو داشتم که کاش مرا هم لایق بدانند و از من هم بخواهند شعر بخوانم. * (تمجید رهبر معظم انقلاب از اشعار ناب تاج الشعرا و قوت تصویرسازی او در اشعار عاشورایی)
کمی که گذشت، مولا (ع) به من اشاره فرموده، اسمم را به زبان آورده و گفتند: «یحیوی! برخیز و شعرت را بخوان.» من با نهایت ادب و احترام برخاستم، سلامی و تعظیمی کردم و شعری برای ایشان خواندم که سخت گریستند. تشنه سو کنارینده لبلره سلام اولسونقانه غرق اولان باشسیز پیکره سلام اولسون... (سلام بر کسی که در کنار آب، با لب تشنه، تنش غرق خون شد) شعر که تمام شد، آن حضرت به فرزند دلاورشان، ابوالفضل العباس (ع)، دستور دادند که: «انعام یحیوی را بده.» همان لحظه که سردار رشید کربلا از جا برخاست و عبایی از حریر بر دوش من انداخت، هراسان از خواب پریدم و دیدم بالش زیر سرم از اشک خیس شده...» * («تاج الشعرا» در مغازه محل کسب و کارش)
وقتی مولا (ع) برای تاج الشعراء خلعت فرستاد...
تاج الشعراء باز هم سند افتخار داشت از عنایت ویژه اهل بیت (ع). او این بار، با چشمهای بارانی، از صلهای میگفت که از جانب مولا (ع) و ارباب بیکفن (ع) برایش فرستاده شده بود: «صبح یکی از روزهای تابستان به طرف مغازه محل کسب و کارم راه افتادم. جلوی مغازه که رسیدم، دیدم مرحوم حاج رجزی (پارچهفروش و رجزخوان) که از دلباختگان اهل بیت (ع) بود، ایستاده و منتظر من است. بعد از سلام و احوالپرسی، پرسیدم: حاجی! چه شده که اول صبح آمدهای؟! گفت: مغازه را باز کن تا بگویم. همینکه داخل مغازه رفتیم، حاجی رجزی، بستهای که در میان کاغذ پیچیده شده بود، به من داد و گفت: این هدیه برای شماست. گفتم: داخل بسته چیست؟ گفت: یک قواره کت و شلوار اعلاست که از این گرانبهاتر نتوانستم پیدا کنم. گفتم: چه کسی فرستاده؟ گفت: نپرسید. گفتم: به خدا قسم تا اصل قضیه را ندانم، هدیه را نمیپذیرم. * (یادگاریهای به جا مانده از تاج الشعرا در موزهای در اردبیل)
مرحوم حاج رجزی آهی کشید و گفت: دیشب در عالم رویا دیدم مولا علی (ع) و امام حسین (ع) در مجلسی نشستهاند. مولا به شما دستور شعرخوانی داد و شما شعری خواندید که حضرات را متأثر کرد. مولا عل (ع) به من فرمود: «حاجی رجزی! فردا صبح از جانب ما خلعتی گرانبها به یحیوی هدیه کنید.» بنده هم اطاعت امر کردهام. حالا این خلعت، حواله آن حضرت است که تقدیم شما میشود... هدیه را گرفتم، بوسیدم و بر چشم گذاشتم...» * (دکتر «حسین الهی قمشه ای» و پدر و مادرش)
*فصل چهارم: به این طفل، آب هم بدهی، میمیرد...
«مرحوم الهی قمشهای، منظومه «نغمه حسینی» را برای پسرش، حسین آقا (دکتر حسین الهی قمشهای) - که حالا مطرح است - گفته. خود مرحوم آقای الهی این قضیه را شخصاً برای من تعریف کرد که این بچه، مریض بوده و ایشان قطع امید کرده بودند از اینکه بچه شیرخواره زنده بماند. نذر میکند اگر بچه زنده بماند، منظومهای بگوید درباره امام حسین (ع).» چند سال قبل که رهبر معظم انقلاب در دیدار سالانه با شاعران، برای اولین بار این واقعه را روایت کردند، داستان حاجتروایی و روسفیدی مرحوم آیتالله «مهدی الهی قمشهای» با عنایت سیدالشهدا (ع)، نقل محافل شد.
وقتی یاد تشنگی علی اصغر (ع)، معجزه میکند.
اما ماجرا را از زاویه دید مرحوم الهی قمشهای، پدر مضطر داستان، بخوانیم: «بچه داشت میمرد. برای اینکه مادرش جان کندن او را نبیند، گفتم برو پشتبام دعا کن. درواقع به این بهانه خواستم از بالای سر بچه دورش کنم. در همان حال، این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچه خوب شود، منظومهای درباره امام حسین (ع) میگویم. به فکر فرو رفتم که از کجا شروع کنم و ذرهذره رسیدم به علیاصغر (ع) و تشنگی علیاصغر (ع) ... * (مرحوم آیت الله «مهدی الهی قمشه ای»)
همینجا ناگهان چیزی در ذهنم جرقه زد. یادم آمد به دستور دکتر، این بچه ۳، ۴ روز است نه آب خورده و نه شیر. دکتر گفته بود آب و شیر برایش ضرر دارد و اگر بخورد، میمیرد. با خودم گفتم: این بچه، تشنه است. حالا هم که دارد میمیرد. آب بدهم که لااقل تشنه نمیرد... خلاصه، شروع کردم با قاشق چایخوری ذرهذره آب ریختم لای لبهای بچه. چند بار که این کار را کردم، دیدم چشمهایش را باز کرد. بیشتر که به او آب دادم، شروع کرد به گریه کردن. رفتم کنار راهپله و مادرش را صدا زدم و گفتم: بیا بچهات شیر میخواهد. مادر فکر کرد بچه مرده و من با این روش دارم او را خبر میکنم. اما وقتی پایین آمد، دید بچه دارد گریه میکند و واقعاً شیر میخواهد. همان شیر خوردن باعث شد بچه، خوب شود...»
دیوان «نغمه حسینی»؛ نذری که ادا شد
دیوان «نغمه حسینی»، که در قالب مثنوی و بر وزن مخزن الأسرار نظامی گنجوی در شرح شهادت امام حسین (ع) سروده شده، درواقع حاصل ادای نذری است که مرحوم آیتالله مهدی الهی قمشهای برای شفای فرزندش کرده بود. زمزمه ابیاتی از این منظومه ماندگار، خالی از لطف نیست:عهد نمودم که گر این طفل ناز/ باز رهد زین مرض جانگدازقصه سلطان شهیدانِ دین/ نظم کنم نغز چو درّ ثمین... حادثه کربوبلای وصال/ سوخت ز سیمرغِ خرد، پر و بالقصه سلطان شهیدان، حسین/ قلب جهان ساخته پُر شور و شینقصه او مخزن اسرارِ هوست/ بشنوی آر هست تو را مهرِ دوست...ای فلک! امشب، شب عاشور ماست/ شور مکن گر به دلت شور ماستشب نه که معراجگه مصطفی/ لیله اسرای سپاه وفا...