گزارشی از سومین نشست حکمرانی معنوی با موضوع «حکمرانی و مسأله سبک زندگی»
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سومین نشست از سلسله نشست های حکمرانی معنوی با موضوع «حکمرانی و مسأله سبک زندگی» با حضور حجت الاسلام رضا غلامی رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی در پژوهشکده مطالعات معنوی برگزار شد.
وی در این نشست اظهار داشت: سبک زندگی الگوی متمایز فرد یا گروه برای برآوردن نیازهای بیولوژیکی، فردی اجتماعی و معنوی شان است. سبک زندگی ممکن است تقلیدی باشد و بر اساس دلبستگی ها شکل بگیرد اما سبک زندگی سعادت بخش و پایدار بر اساس آگاهی آزادانه پدید می آید. حکمرانی خوب آن است که بر اساس آگاهی بخشی آزادانه و هویتمندی و با مشارکت حداکثری مردم بستر مناسب برای ایجاد سبک های زندگی سعادت بخش را فراهم سازد.
متن کامل سخنان رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی به شرح زیر است:
برای تمامی نظام های حکمرانی، سبک زندگی رایج و جاری، یک مسأله جدی است. اغراق نیست اگر گفته شود، نظامات حکمرانی، خود زاییده سبک زندگی مسلط بر جامعه است، هرچند عقلانیت اجتماعی ایجاب می کند، نظام حکمرانی درباره سرنوشت سبک زندگی بیتفاوت نباشد و بر اساس ارزش ها و اهداف بلند جامعه، و البته با رویکرد و روش درست که در ادامه درباره آن سخن خواهم گفت، از سبک زندگی صیانت کند و آن را با هدف ارتقاء، دائماً تقویت نماید.
حتی حفظ و گسترش امنیت اجتماعی که یکی از مهم ترین شئونات نظام حکمرانی است نیز در گرو شکل گیری سبک زندگیِ رشد دهنده و «سعادتبخش» است. اگر سبک زندگی مردم قوی و سعادتبخش بود، نه تنها از ظهور بسیاری از مشکلات امنیتی ( منظور امنیت اجتماعی است ) پیشگیری می شود بلکه اگر مشکلی پدید بیاید، جامعه به صورت خودجوش آن را خنثی یا کم اثر میکند.
ضمناً در اینجا لازم می دانم واژه «سعادتبخش» را کمی توضیح دهم. منظور از سبک زندگی سعادت بخش، سبک زندگیای است که بتواند انسان را به آنچه در دو عرصه مادی و معنوی سزاوار آن است برساند. به بیان دیگر، خوشی و بهره مندی متعادل از دنیا و مانع زدایی و شکل گیری بسترهای مساعد برای رشد توأمانِ روحی و معنوی.
مفهوم سبک زندگی
وقتی از سبک زندگی صحبت می شود، بیشتر از آن به الگوی متمایز از شیوه زندگی که یک فرد یا گروه برای برآوردن نیازهای بیولوژیکی، اقتصادی، عاطفی، اجتماعی و مذهبی خودشان از استفاده میکنند، اطلاق می شود که معمولاً نگرشها، باورها، ارزشها و سپس رفتارها، آن الگو را عینیت می بخشند.
بنده این برداشت از سبک زندگی را کم و بیش قبول دارم اما در اینجا مایلم یک تعریف نسبتاً دقیق از سبک زندگی اسلامی- ایرانی که موضوع بحث این نشست است خدمتتان ارائه کنم:
سبک زندگی اسلامی- ایرانی عبارت است از مجموعه علایق، ترجیحات، نمادها، رفتارها و جهت گیری های کلانِ رفتاری یک فرد در زندگی روزمرّه که از متن فرهنگ اسلامی- ایرانی و اقتضائات جغرافیایی و تاریخی متولد شده و در بین اکثریت اعضای جامعه شیوع یافته یا از قابلیت شیوع یابندگی برخوردار است. علاوه بر این، سبک زندگی اسلامی- ایرانی، جزئی از هویت انسان مسلمان و ایرانی تبدیل می گردد.
مبتنی بر تعریفی که بیان شد، در ساخت سبک زندگی اسلامی- ایرانی، شش عامل کلیدی نقش آفرین می باشند : یکم. فرهنگ اسلامی که علاوه بر زیربنای سبک زندگی اسلامی بخش اعظم روبنای سبک زندگی را نیز می سازد؛
دوم. جغرافیا و شرایط اقلیمی ایران و رسوم برآمده از آن؛
سوم. زبان و ادبیات فارسی؛
چهارم. تاریخ و برداشت های تاریخی رسوب شده در حافظه تاریخی و سنت های ناشی از آن؛
پنجم. حوادث واقعه و شرایط عصری
و ششم. چارچوب ها و ساختارهای اجتماعی و نیز فناوری های حاکم بر زندگی.
همانطور که اشاره شد، سبک زندگی اسلامی- ایرانی معمولاً و نه همیشه، به مثابه یک ویترین، نشان دهنده بینشها، نگرشها و ارزشهای عُمق یافته در یک جامعه می باشد هرچند ممکن است برخی از وجوه سبک زندگی حاصل نوعی جوّزدگی، تاثیرپذیری منفی از فرهنگ رقیب و حوادث و شرایط واقعه نیز باشد.
در واقع صحبت بر سر این واقعیت است که هر آنچه به عنوان سبک زندگی شناخته می شود، لزوماً جنبه داوطلبانه ندارد و گاهی شرایط و فضای حاکم بر جامعه و بروکراسی و یا فناوری های حاکم بر آن انسان را به سمت تبعیت از سبک زندگی سوق می دهد لذا فضای حاکم بر جامعه و قواعد و نظم های وضعی و همچنین فناوری های سخت و نرم، در جای خود نقش مهمی در شکل گیری سبک زندگی دارد.
در اینجا یک نکته مهم را باید خدمتتان یادآوری کنم و آن اینکه سبک زندگی اسلامی- ایرانی یک وضع مطلوب دارد و یک وضع کنونی. نباید تصور کرد وقتی از سبک زندگی اسلامی ایرانی صحبت میشود، منظور، وضع کنونی است چرا که وضع کنونیِ سبک زندگی ما فراتر از درگیریهای اغتشاشزا با مدرنیته، با وضع مطلوب فاصله زیادی دارد.
مدرنیته و سبک زندگی
بعضی معتقدند به دلیل گسترش موفقیت آمیز مدرنیزاسیون در جهان، دیگر هیچ سبک زندگی ای تاب مقاومت در برابر سبک زندگی مدرن را ندارد و همه سبک زندگی ها با سبک زندگی مدرن درآمیخته اند. در این رویکرد، اساساً سبک زندگی امروزین، لباسی است که مدرنیته به تن جوامع دوخته است و نه تنها نمایشگر روش زندگی مدرن است بلکه به ارزش های مدرن تکیه دارد.
چه بسا شاید این یک تصویر اغراق آمیز از سبک زندگی غربی است چراکه امروز حتی در قلب شهرهای اروپایی هم سبک های زندگی تا حدی متفاوت مشاهده می شود ( البته تاکید می کنم تا حدی متفاوت ) اما در عین حال، یک مطلب مهم در این دیدگاه نهفته است و آن اینکه تا انسان درون جهان مدرنیته زیست می کند نمی توان از چارچوبهایی که آن تعیین می کند به طور کامل خلاص شود اما اینکه از درون جهان مدرنیته خارج شود، بحث دیگری است؛ البته اینکه در دنیای امروز می توان از مدرنیته به کلی خارج شد یا نه، پرسش مهمی است که در جای خود باید به آن پرداخت.
اصولاً یک خاصیت بارز عالم مدرن ( و فرزند ارشد آن یعنی نظام سرمایه داری ) این است که برای گسترش یا برای تداوم حیات خود، زندگی فردی و به تبع آن، جمعی را برای افتادن در ریل مدرنیسم و بهرهگیری از میوههای مدرنیته، با خصلت های زیبایی شناسانه و لذتگرایانه، فرمول بندی کرده است.
این مطلب را باید در پرانتز متذکر شوم که وقتی ما درباره سبک زندگی مدرن صحبت می کنیم، با آنکه این سبک زندگی هسته بنیادین واحد دارد اما در محتوا و شکل یکجور نیست. لذا یکدست دیدن سبک زندگیِ مدرن، صحیح نیست. از سوی دیگر، وجود هسته بنیادی سبک زندگی غربی که می توان نام آن را اومانیسم گذاشت، به منزله آن نیست که سبک زندگی غربی هیچ وجه مثبت و قابل استفاده ای برای ما ندارد؛ خیر، به میزانی که سبک زندگی غربی متأثر از عقل فطری و متاثر از عقل ابزاریِ مقیّد شده بوسیله اخلاق و عدالت باشد، و هسته بنیادی سبک زندگی غربی کمتر آن را احاطه کرده باشد، ارزشمند و قابل بهرهگیری است و چه بسا در سبک زندگی اسلامی نیز بخشی از وجوه زندگی به طور طبیعی به همین شکل ( حتی در مواردی محتوا ) از سبک زندگی گرایش پیدا کند.
ضمناً به طور معمول، ورود گسترده سبک زندگی غربی در جوامع سنتگرا پدیده آنومی را به دنبال دارد. آنومی در جامعه شناسی عبارت است از : بیهنجاری یا بیثباتی اجتماعی ناشی از فرسایش یا به هم ریختگی و جابجایی هنجارها، معیارها و ارزشها در یک جامعه.
اگر به جوامع سنتی ای که در معرض سطوح جدی تر مدرنیته قرار گرفته اند دقت کنید در اغلب آنها در اثر درگیری سنت و مدرنیته، نوعی آشفتگی قابل مشاهده است که شاید بتوان نام آن را آنومی گذاشت؛ البته این پرسش همیشه مطرح بوده است که سبک زندگیهایی که شکل گیری و گسترش آن جنبه طبیعی ندارد یا مولود آگاهی و آزادی نیست چقدر دوام خواهد آورند؟ بعضی بر این دیدگاه هستند که بیداری فطرت و قوه عاقله در انسانريا، می تواند به سبک زندگی های تحمیلی یا سبک زندگی هایی که مولود آگاهی و آزادی نیست ( هر قدر هم که قوی و پرهیمنه باشند ) پایان بدهد.
اصرار اندیشه اسلامی بر آگاهی بخشی آزادانه
در رویکرد اسلامیِ صحیح به سبک زندگی، آگاهی، همراه با آزادی است. یعنی آگاهی امری القایی نیست. آگاهی و آزادی دو عنصر همزاد به شمار می روند. اقتضای آگاهیِ آزادانه این است که تا هر کس بر اساس نتیجه آگاهی های آزادانه و خردورزانه خود سبک زندگی مطلوبش را انتخاب کند. سبک زندگی تقلیدی، منبعث از مُدها، دلبستگی های پوچ، و تغییرات صرفاً عاطفی و سطحی، نمی تواند به رشد و تعالی فرد و جامعه کمک کند و مهم تر اینکه معلوم نیست تا کی دوام داشته باشد.
بر خلاف رویکردی که اندیشه اسلامی به سبک زندگی دارد، در سبک زندگی مدرن، هر چند آزادی به مثابه نقش محوری رخنمایی دارد اما جدای از آنکه آزادی برای آگاهی در همه امور، یک توهم است، سبک زندگی مدرن عمدتاً از آگاهی آغاز نمیشود. از فناوری از فرمها، از ساختارها، از نمادها و از ارزش ها و ایدئولوژی ها آغاز میشود و ممکن است همانجا هم متوقف شود و هیچگاه به آگاهی نرسد.
چه بسا خیلی از کسانی که سبک زندگی غربی را انتخاب کرده اند از انتخاب خود آگاهی ندارند و اتفاقاً سبک زندگی مدرن و غربی به گونه ای است که فرصت پرسش گری و نقد درباره سبک زندگی را کمتر فراهم می کند. با این حال، مایلم تاکید کنم، مطالعات انسان شناختی به علاوه مطالعات تاریخی، تایید می کند که سبک زندگی ممکن است به صورت پنهان و زیر پوستی قابل تحمیل باشد ( و تحمیل هم شده و می شود ) اما در جوامع واقعاً آزاد نه تنها به صورت آشکار و صریح قابل تحمیل نیست بلکه اگر فرضاً تحمیل شود دوام آن محل تردید جدی است.
اصل خودشناسی در سبک زندگی اسلامی
سبک زندگی آگاهانه و آزادانه، منبعث از معنا، هدف زندگی و هویتی است که از این طریق شکل می گیرد. اینکه انسان تمام زندگی را در ارضاء حاجت های حیوانی خود بداند و دنیا و حیات مادی را تمام زندگی خود بداند یا برعکس، برای خود یک ساحت دیگر به نام ساحت انسانی و جهان دیگر به نام جهان معنوی قابل باشد، در شکلگیری سبک زندگی سعادت بخش نقش اساسی دارد. بنابراین، گام اول این است که انسان خود را بشناسد. این بیان زیبا به امام علی (ع) منسوب است که خطاب به انسان ها می فرماید : «شما فکر میکنید یک موجود کوچک هستید، در حالیکه کل جهان در درونتان نهفته است. «و تحسب أنک جرم صغیر فیک انطوی العالم الأکبر». در اینجا امام علی (ع) می خواهند انسان را متوجه ارزش بی نظیر خود بکنند.
با این وصف، هویت یابی، در شکل گیری سبک زندگی نقشی سرنوشت ساز دارد. برای درک عناصر هویت ساز مولانا سئوالات سه گانهای را طرح می کند :
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
در حقیقت، همه چیز در این دنیا برای زندگی است، اما انسان باید از خود سئوال کند که زندگی برای چیست؟ اینجاست که مسأله سعادت برای انسان مطرح میشود.
به قول سعدی
طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت
به درآي تا ببيني طيران آدميت
نه بيان فضل کردم که نصيحت تو گفتم
هم از آدمي شنيديم بيان آدميت
یا سعدی می گوید : اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد، همه عمر زنده باشی به روان آدمیت.
به بیان دیگر، این حیوانیت، و شهوات ناشی از حیوانیت را باید مهار کرد و به تعادل رساند. البته نباید کشت. کشتن شهوات که جزئی از طبیعت انسان است و رهبانیت غلط است و اسلام آن را تایید نمی کند اما مهم این است که انسان بداند همه زندگی او در این شهوات و در این دنیای مادی خلاصه نمی شود، آدمی یک موجود دو ساحتی است و ظواهر دنیا و عالم مادی نباید از انسان یک موجود تک ساختی بسازد.
به قول مولانا: کف دریاست صورتهای عالم، ز کف بگذر اگر اهل صفایی
شاید مولانا قصد دارد به ما بفهماند که ظواهر و جذابیت های دنیا را خیلی جدی نگیریم بطوریکه این ظواهر، زندگی ما را احاطه کند. کف دریا واقعیت است، خیال نیست اما این کف با همه چشم نوازی و سر و صدایی که دارد، خیلی زود رفتنی است.
مدرنیسم و این جهانی کردن انسان
مشکل اینجاست که مدرنیسم، سر انسان ها را از آسمان به سمت زمین چرخانده و فرصت به آسمان نگریستن را نیز از آنها سلب کرده است. حتی به نظر می رسد این تعبیر که در ادبیات عرفانی ما درباره دیو یک چشم آمده را بتوان با وضع مدرن تطبیق داد. چه بسا مدرنیسم انسانها را به دیو یک چشم تبدیل کرده است. تک چشمی یعنی کوری درباره درک عالم معنا. یعنی انسان مدرن فقط دارای چشم دنیا بین است و چشم ملکوتی خود که چشم فرشتهخو است را از دست داده است.
در این میان، همه تلاش اندیشه اسلامی این است که چشم دوم را به انسان برگرداند و انسان را از دیوصفتی نجات دهد و فرشته خو کند. البته برگرداندن چشم دوم و پایان دادن به دیو صفتی جز با بیداری عقل و به تعبیر امام علی (ع) «لیثیرو دفائن العقول» ممکن نیست.
پس همه بحث بر سر این است که برای شکل گیری سبک زندگی سعادت بخش، به طور طبیعی، ابتدا باید مردم را به اندیشه ورزی و زندگی آگاهانه ترغیب کرد. مردم را باید به هویتمندی حقیقی سوق داد و مهم این است که بدانیم هویتمندی آنقدر مهم است که خودش مساوی طی شدن هفتاد- هشتاد درصد راه برای شکل گیری سبک زندگی سعادت بخش است.
مشکل فروکاستگرایی در نگاه نظام حکمرانی به سبک زندگی
قابل درک است که بعضی در جامعه ما درباره ترویج سبک زندگی اسلامی دچار فروکاست گرایی شده اند. میخواهند از همان روشی که ما در اندیشه اسلامی، منتقد آن هستیم برای ترویج سبک زندگی اسلامی استفاده کنند. یعنی جنبه پروژه ای محض به شکل گیری سبک زندگی بدهند. تصور می کنند با القاء یکسری پیام ها در جهت نفی سبک زندگی غربی و تایید سبک زندگی اسلامی- ایرانی، آنها را به هدف خود می رساند! البته من نفی کننده تاثیر اقدامات پروژه ای در فرایند شکلگیری سبک زندگی نیستم اما همه این ها باید در اتمسفر آگاهی های آزادانه و هویتبخش اتفاق بیفتد. اگر آگاهی بخش های آزادانه و هویتبخش نباشد، اقدامات درباره تقویت سبک زندگی ثمر بخش نیست کما اینکه مدرنیسم با همه قدرت تمدنی ای که طی سده های اخیر داشته است، امروز، در نگهداشت و توسعه سبک زندگی مدرن با چالش های جدی روبروست.
نیهیلیسم، مهم ترین چالش سبک زندگی مدرن
مهم ترین نشانه رویارویی سبک زندگی مدرن با چالش، گسترش چشم گیر پوچ گرایی یا نیهیلیسم طی دهه های اخیر در مرفه ترین کشورهای اروپایی و به تبع آن به نقاط گوناگون جهان است.
نیهیلیسم محصول همان بی هویتی، همان بی معنایی و بی هدفی است که به آن اشاره کردم. سبک زندگی آنگاه دوام دارد و آنگاه به انسان خوشی و آرامش می دهد، که نه تنها برخاسته از معنای قابل قبولی از زندگی باشد بلکه دائماً زندگی را در این معنا غرق کند.
خب، بر اساس آنچه شرح داده شد، تز اصلی من برای ورود نظام حکمرانی به موضوع سبک زندگی، آگاهی بخشی آزادانه و هویتمندی است. به عبارت دیگر، من آگاهیبخشی آزادانه و هویتبخش را دروازه تمامی فعالیت هایی میدانم که نظام حکمرانی با مشارکت حداکثری خود مردم می تواند برای سبک زندگی اسلامی- ایرانی دنبال کند. اگر این اتفاق افتاد، هم گسترش وجوه منفی سبک زندگی غربی کُند می شود و هم با ورود ظرفیت های بی بدیلی که در فرهنگ ایرانی اسلامی هست و با ظرفیتی که فرهنگ ایرانی-اسلامی مطلوب برای به روز شدن دارد، سبک زندگی فرصت ظهور و برز پیدا خواهد کرد.
آگاهیبخشی آزادانه به ظور دقیق تر، یعنی آن آگاهیبخشیای که توام با تحمیل نباشد و فرد بتواند از درون شکها، چون و چراها و نقدها و از مسیر تعقل و استدلالورزی به نتیجه برسد. این آگاهیبخش آزادانه است که هویتساز است.
اگر اتمسفر آگاهی بخشی آزادانه و هویتمندی در انسان شکل گرفت، آنوقت است که می توان انتظار داشت فرهنگ اسلامی - که علاوه بر زیربنای سبک زندگی اسلامی بخش اعظم روبنای سبک زندگی را نیز میسازد - کارساز باشد؛ یا جغرافیا و شرایط اقلیمی ایران و رسوم برآمده از آن به صورت جدی تر در سبک زندگی ما جا پیدا کند؛ از همه مهم تر، زبان و ادبیات فارسی منزلت واقعی خود را در سبک زندگی بیاید؛ یا چارچوب ها، ساختارها و قواعد اجتماعی و نیز فناوری های حاکم بر زندگی در مسیر تقویت سبک زندگی اسلامی-ایرانی، یاری رسان باشند. بنده فکر می کنم این آگاهیبخش آزادانه و هویتبخش، دروازه ورود به ساحت سبک زندگی توسط هر کسی است که بخواهد به تقویت سبک زندگی یا تخریب سبک زندگی خاص کمک کند و چنانچه کسی این دروازه را گُم کند، توفیق چندانی برای ورود به این ساحت نخواهد داشت.
امکان وجود تنوع و تکثر در سبک زندگی اسلامی- ایرانی
از طرف دیگر، اگر سبک زندگی سعادتبخش مولود آگاهی بخشی های آزادانه و هویتساز باشد، دیگر سبک زندگی اسلامی- ایرانی در کل جامعه یک شکل و یکدست نیست. تنوع و تکثر در سبک زندگی یک امر طبیعی است و نباید توقع داشت همه اعضای جامعه با آنکه مسلمان و ایرانی هستند و انتخاب اکثر آنها بر فرض سبک زندگی اسلامی است، لزوماً در همه جزئیات مشابه هم زندگی کنند. سبک زندگی اسلامی- ایرانی، زمانی اسلامی و ایرانی است که روح اسلام و ایران در آن حضور کامل داشته باشد نه اینکه لزوماً از جهت کالبدی یک شکل و یکدست باشد.
ضرورت بازیگری مردم برای تحول در سبک زندگی
در پایان، یک اصل مهم دیگر در نوع مواجهه نظام حکمرانی با سبک زندگی را هم باید متذکر شوم و آن اینکه، در جامعه اسلامی، این خود مردم هستند که بازیگر اصلی میدان تحول در سبک زندگی هستند لذا نباید تصور کرد ورود نظام حکمرانی ( که دولت ها مهم ترین جزء این نظام محسوب می شوند ) در این زمینه، باید از نوع ورود حداکثری باشد. خیر، آنچه از دولت ها انتظار می رود، کنار گذاشتن سطحی نگری ها، و بسترسازی و مانع برداری برای تحقق عاملیت مردم است و منظور از مردم در اینجا، طیف های گوناگون مردم است. مردم با افکار، سلایق و ذائقه های گوناگون. وقتی از مردم ایران صحبت می کنیم منظورمان هشتاد و چهار میلیون نفر ایرانی است که تک تک آنها در فرایند شکلگیری سبک زندگی نقش تعیین کننده دارند.