شکستن «پنجه عقاب» در طبس/ روزی که ایران گورستان آمریکاییها شد
شب بود. بهترین ساعت برای دور زدن رادارهای جمهوری اسلامی ایران و رد شدن از نقاط کور راداری. کار، تمام شده بود و جوانهای جسور ایرانی باید تاوان حمله به سفارت جاسوسیِ آمریکا در تهران را با پاتک نظامیِ «دلتا فورس»ها میدادند. چه کسی میتوانست در برابر این ۱۳۲ کماندوی آبدیدهی ارتش آمریکا بایستد؟ به حساب «جیمی کارتر»، رییس جمهور وقت آمریکا، هیچکس! و نام عملیات، «پنجه عقاب» شد. عقابی که نمادش شش فروند هواپیمای نظامی سی-۱۳۰ و هشت فروند بالگرد نظامی مجهز گروه جیمی کارتر بود و باید با پنجههایش، استخوانهای سینه جمهوری اسلامی ایران را خرد میکرد!
حجت الاسلام «محمدجواد زنجانی طبسی»، یکی از شاهدان عینی شکستن «پنجه عقاب» در طبس بود. او به همراه دو نفر از همکارانش یک روز پس از این ماجرا یعنی در ششم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ و برای محافظت، به نزدیکترین نقطه جایی رفت که گورستان آمریکاییها شده بود. حجتالاسلام زنجانی، جزییات آن روز را اینطور به خاطر میآورَد: «وقتی رسیدیم هنوز آتش و دود بود که از هواپیماها و هلیکوپترهای سوختهی دلتا فورسها بلند بود. تجهیزاتی که کماندوهای آمریکایی با خودشان آورده بودند جلوی چشمهایمان بود؛ بالگرد و هلیکوپتر و اسلحه! با خودمان گفتیم همه اینها فقط برای آزاد کردن چند گروگان؟ اما نه، از همان لحظات ابتدایی برای همهمان مشخص شده بود که هدف اصلیشان ضربه زدن به مراکز مهم تهران بود و در نهایت، بردن گروگانها.»
عملیات قدرتمندانه
همه شرایط برای یک حمله نظامی استراتژی آماده شده بود. کماندوها حتی وضعیت آب و هوایی منطقه را بررسی کرده بودند و در سامانههای پیشرفته هواشناسیشان هیچ خبری از طوفان شن نبود. «همیلتون جردن»، معاون رییس جمهور وقت آمریکا «پنجه عقاب» را یک عملیات قدرتمندانه دانسته بود که به دلیل شکست آمریکا در برابر مقاومت ایران نقشهچینی شده بود. او بعدها در تحلیل دلیل انجام این عملیات توسط آمریکاییها در کتابش «بحران»، نوشت: «تصمیم به انجام یک عملیات نجات قدرتمندانه در قلب ایران، زمانی از سوی جیمی کارتر اتخاذ شد که همه تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی تا آن زمان بی نتیجه مانده بود.»
جز بالا آمدن سپیده صبح، مانعی تا پیروزی آمریکاییها نمانده بود اما یکی از بالگردها در ۱۲۰ کیلومتری شهر «راور» کرمان به دلیل نقص فنی مجبور به فرود شد و همه سرنشینانش به بالگرد دیگری منتقل شدند. خیلی خب، اتفاقی که نیفتاده! نقص فنی، هرچند که بعد از آن همه کنترلِ پیش از عملیات نباید اتفاق میافتاد اما بقیه بالگردها سالم بود و این یعنی برگ برنده آمریکاییها. پس پنجه عقابیها به حرکتشان در هوا ادامه دادند و طعم پیروزی زیر دهنشان مزه کرده بود که دستگاه هیدرولیک بالگرد دوم هم از کار افتاد! این بار دیگر هیچ چیز طبیعی به نظر نمیرسید و باید فرود اضطراری انجام میشد. ۶ فروند هواپیمای سی-۱۳۰ و ۶ فروند بالگرد، شبانه در صحرای طبس فرود آمدند. یک مرحله را با نقص فنی پشت سر گذاشته بودند و باید هر چه زودتر وارد مرحله دوم میشدند اما در حین سوختگیری برای آغاز مرحله بعد، سومین بالگرد هم دچار نقص فنی شد! برایشان واقعا مسخره بود! کماندوهای دلتا فورس به هم ریختند. برای انجام مرحله بعدی پاتکشان حداقل به ۶ بالگرد نیاز داشتند و همه محاسباتشان به هم ریخته بود. اما چطور ممکن بود؟
جنازه آمریکاییها
گزارش نقص فنیها را به ناو «نیمتیز» دادند و خبرها در سریعترین زمانِ ممکن از آنجا به «کاخ سفید» رسید. رییس جمهور دستور عقب نشینی داد. اما طوفان شن، هواپیماها و بالگردهای جیمی را به هم کوبید و به آتش کشید و پنجه عقاب نه در آسمان آمریکا که در طبس شکسته شد.
«احمد حبیبی»، عضو سپاه طبس و یکی دیگر از شاهدان عینی شکست پنجه عقاب در این صحرا، با اشاره به گستردگی عملیات و تعداد بالگردهایی که فراتر از آمار رسمی بود، کشفیات آن روز را اینطور مرور میکند: «فقط چند ساعت از حادثه گذشته بود که من و چند نفر از بچههای سپاه وارد منطقه شدیم. شاید باورتان نشود اما پنج هلیکوپتر غول پیکر را در دو طرف جاده استتار کرده بودند و وقتی نزدیکشان شدیم چند جنازه آمریکایی داخلشان در حال سوختن بود. کمی بعد از ما هم، «محمد منتظر قائم» از سپاه یزد وارد منطقه شد. واقعا معلوم نبود چه خبر است و آقای منتظر قائم برای بررسی یکی از هلیکوپترها جلو رفت اما قبل از اینکه نزدیکتر شود دو هواپیمای فانتوم از بالای سر و با فاصله کم آنقدر تیراندازی کردند که هلیکوپتر منفجر شد و محمد همان جا به شهادت رسید. آن موقع که نه اما بعدها و پس از تحقیقات متوجه شدیم که تیراندازیِ یک نفس فانتومها برای از بین بردن اسناد موجود در هلیکوپترهای آمریکایی بوده و اگر آن سندها افشا میشد، چهره منافق گونه برخی از افراد هم روشن میشد.»
طوفان شن
اما چه چیزی طوفان شنی را که هیچ خبری از آن در سامانههای هواشناسی نبود ناگهان به پا خواسته بود؟ آن هم در شرایطی که کماندوهای آمریکایی میتوانستند بی سر و صدا کار جمهوری اسلامی ایران را تمام کنند. امام خمینی (ره) پس از این حادثه اینطور به این سوال پاسخ داده بود: «نباید بیدار شوند آنهایی که به معنویات توجه ندارند؟ و به این غیب ایمان نیاوردند؟ چه کسی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند؛ شنها مامور خدا بودند؛ باد مامور خداست. این مانور احمقانه به امر خدای قادر شکست خورد.»
احمد حبیبی با یادآوری بیانات امام خمینی (ره) درباره شنها، اینگونه مشاهدات میدانی خود از گفتوگو با مردم منطقه را به خاطر میآورد: «اینکه امام (ره) فرمودند که شنها مامور خدا بودند واقعا یک حقیقت بود که من به چشم خودم دیدم. یادم میآید وقتی از مردم بومی منطقه در فاصله حدود پنج ده کیلومتری شکستن پنجه عقاب میپرسیدیم «شما دیشب طوفان شن داشتید؟» جواب منفی میدادند و این نکته نشان میداد که طوفان شن فقط و فقط در همان محل سقوط هلیکوپترهای آمریکایی رخ داده بود.»
احساس ناامیدی ملی
«زبیگنیف برژیسکی»، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر، شکست آمریکا در صحرای طبس را یکی از عوامل «احساس ناامیدی ملی» در آمریکا دانست و گفته بود: «ماجرای مفتضح ایران، یکی از سه عامل مهم شکست کارتر بود و این ماجرا، احساس ناامیدی ملی را برانگیخت.»
«ویلیام سولیوان»، سفیر سابق آمریکا در تهران نیز شکستن پنجه عقاب در طبس را «دوران تحقیر ملی آمریکا» نامید و این تحقیر را اینطور تعریف کرده بود: «روش سست و بیقید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او، به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا انجامید و دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده بود، آغاز شد.»
شکست پنجه عقاب آمریکایی در صحرای خشک و خالی طبس آن هم بی آنکه کسی در برابر کماندوهای دلتا فورسشان بایستد به گونهای غرور آمریکاییها به توانایی و تجهیزاتشان را به هم ریخته بود که حتی «هارولد براون»، وزیر دفاع وقت آمریکا وقتی در برابر این سوال که «چگونه این فاجعه بزرگ به وقوع پیوست؟» قرار گرفت در حالی که ناگزیر از تسلیم قبول امداد الهی شده بود گفت: «آیتالله خمینی در بالکن محل سکونت خود حضور یافت و با هر حرکت دست او یک هواپیما به زمین افتاد!» هرچند که امام خمینی (ره) فرمودند: «من به ملت ایران عرض میکنم مغرور نشوید، تمام قدرت قدرت خداست و باید به او اتکال کنید.» اما آنچه که پایان این ماجرا را برای جمهوری اسلامی ایران شیرینتر کرد اعتراف کارتر پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری در همان سال بود که گفت: «سالهای آخرِ ریاست جمهوری من در گروگان آیتالله خمینی بودم.» «داغ شکستی که آمریکاییان در ایران خوردند آنها را رها نخواهد کرد. این شکست ضربهای دوباره به احساس غرور و اعتماد به نفس آنها زد.»