رضاخان چگونه مخالفین را جلوی توپ میگذاشت؟
در آخرین سالهای حکومت احمد شاه قاجار، زمانی که «جوزف شائول کورنفلد» که یک خاخام آمریکایی بود و بهعنوان وزیر مختار کشور ایالات متحده در ایران حضور داشت، یکی از وقایع بسیار مهم دوره تاریخ معاصر، مربوط به قتل «ماژور رابرت ایمبری» در زمان صدرات رضاخان به عنوان نخست وزیر در «سقاخانه آقا شیخ هادی» که از سقاخانههای قدیمی و مشهور تهران است و قدمت آن به دوره قاجار میرسد، روی میدهد.
بعدازظهر جمعه ۲۷ تیر ۱۳۰۳، جمعیت زیادی در اطراف سقاخانه که در خیابان شیخ هادی واقع است، جمع شده بودند. همهمهای در میان جمعیت بهپاست. آنها شنیدهاند که بهائیها در چند روز گذشته قصد مسموم کردن آب آن را داشتهاند؛ از همینرو علیه پیروان این فرقه شعار میدادند. در این میان چشمشان به دو فرد میخورد که همراه خود دوربینی دارند. سر و وضع آن دو تن نشان میدهد که ایرانی نیستند؛ همین مسئله به اضافه دوربینی که با خود دارند حساسیتها را دوچندان میکند، اما یکی از آن دو خارجی، بدون توجه به نگاههای جمعیت، سهپایه دوربین خود را روی زمین میگذارد و شروع به گرفتن عکس میکند.
مردم از این حرکت برآشفته میشوند به او تذکر داده میدهند که در این معرکه، بانوان بسیاری حضور دارند و مردان ایرانی راضی نیستند که از زنانشان عکس گرفته شود، اما، وی گوش نمیدهد. مردم از این حرکت برآشفته میشوند و با شدت به او میگویند: نباید از اینجا عکس گرفت، اما این حرفها گویا به مذاق عکاس خارجی خوش نمیآید و او با عصبانیت فقط جای دوربین را تغییر میدهد. مردم خشمگین در نهایت بهمقابله فیزیکی روی میآورند و آن دو خارجی که شرایط را نامساعد میبینند قصد فرار میکنند، اما رهایی از خشم جمعیت ممکن نیست؛ خشمی که به ضرب و جرح این دو و در نهایت مرگ فرد عکاس منجر میشود.
فردای آن روز بلوای جدیدی در روابط خارجی ایران با کشورهای خارجی شکل میگیرد؛ زیرا کسی که از این واقعه جان سالم به در نبرد ماژور ایمبری، کنسول آمریکا در تهران، بود. این اتفاق در زمان اوجگیری قدرت رضاخان بود و چون او مایل نبود اخبار مربوط به این رویداد چاپ و منتشرگردد، هیچ نشریهای جسارت انتشار این ماجرا را نداشت؛ اما سه سال بعد از سقوط رضا شاه در مجله خواندنیها بهصورت مشروح به این قضیه پرداخته شد. حکومت ایران از این فاجعه بسیار پوزش خواست و مسئولیت این واقعه را به گردن توده متعصب انداخت.
پس از این اتفاق، سردار سپه رئیسالوزرا از این فرصت بهرهبرداری سیاسی نموده و افرادی را دستگیر کرد که بیشتر جزو مخالفان سیاسی او محسوب میشدند. از سوی دیگر چون قتل ناشی از بدفهمیهای برخی افراد ساده بود، از این بهانه استفاده کرده تا روحانیت را تحت فشار قرار دهد.همچنین، چند نفر نظامی مجروح و یک نفر هم فوت مینماید. اداره نظمیه به معیت نظامیان قویاً قضیه را تعقیب و متجاوز از ۵٠ نفر مرتکبین و مظنونین را دستگیر و تحت تعقیب قرار دادند.
حاکم نظامی تهران در تاریخ دهم آبان ماه ۱۳۰۳ به رضاخان اطلاع میدهد که سیدحسین پسر سیدموسی و علی پسر ابوطالب به جرم شرکت در قتل ایمبری در محکمه فوقالعاده نظامی محکوم به اعدام گردیدند. نکته جالب این است که گویا دادگاه نظامی ایران بدون بررسی نوع تخلف کنسول آمریکا در تصویربرداری از اماکن ایرانی، حکم اعدام ۳ ایرانی را صادر میکند. اما، برطبق قوانین جاریه در تمام دنیا بهدلیل آنکه در این هجمه افراد زیادی شرکت داشتند و قاتل اصلی مشخص نبود، سیدحسین ١٧ ساله و علی ١۴ ساله در حکم قشونی نمره ٢٣۶ با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم میشوند. صدور این حکم اعتراض شدید و تهدید شارژ دافر آمریکا را بههمراه داشت. او به صراحت میگوید که اگر اقدامات قانع کننده از سوی دولت ایران برای مجازات مهاجمین اصلی در قتل ایمبری، بهعمل نیاید روابط ایران و آمریکا تغییر خواهد کرد.
این اعمال فشار، باعث می شود تا رضاخان دستور دهد تا حکم صادره مورد بازنگری قرار گیرد. بههمین دلیل، در ۹ مهرماه همان سال، اما اینک حکم آنها بار دیگر تغییر کرده و وزارت جنگ برای این دو تن حکم اعدام صادر کرد. آن دو نفر ایرانی، برای جلب رضایت آمریکاییها و انگلیسیها، در صبح روز 10 مهر 1303 در شرایطی که شارژ دافر آمریکا برای اجرای حکم شخصاً در محل حضور یافته بود، جلوی توپ قرار داده شده و اعدام شدند.
گفتنی است که دولت ایران بابت غرامت قتل ماژور ایمبری، کنسول آمریکا در تهران، به نقل از میلسپو، مدیرکل مالیه ایران، آمدهاست که هزینه ١١٠ هزار دلار بابت مخارج کشتی حامل جنازه ایمبری از ایران به آمریکا، پرداخت گردیدهاست. خانم کاترین ایمبری، همسر معاون کنسول ایالات متحده در تهران نیز توانست از دولت وقت ایران مبلغ ۶۰ هزار دلار غرامت دریافت کند.
اما، کشور و ملت ایران چنین وضعیتی را در گذشته هم تجربه کرده بود. در زمان قتل گریبایدوف، سفیر روس در ایران، براساس درایت و تدبیر میرزا تقی خان امیرکبیر، با اعزام یک هیئت حسن نیت و اعطای یک قطعه جواهر به تزار روسیه، موضوع فیصله یافته بود.
اما، اصل موضوع بهگونه دیگری بود. چند ماه بعد از وقوع این حادثه، اسم یک نفر در افواه شایع شد. این اسم که نخست به طور نجوا برده میشد سپس علناً بر زبانها جاری میشد، در شماره 24 سپتامبر 1924/2 مهر 1303، روزنامه هرالد تریبون چاپ نیویورک فاش شد و قتل ماژور ایمبری به حساب یک فرد انگلیسی که «هارولد اسپنسر» نام داشت، گذاشته شد. وی سالخوردهترین و در عین حال، لایقترین عامل مخفی انگلیس در خاور نزدیک بود اما پشتیبان این عامل کمپانیهای مقتدر نفت انگلیس و آمریکا بودند. کنسول آمریکا کمی پیش از حادثه قتل تمام نفوذ خود را به کار انداخته بود تا منابع نفت شمال ایران را از چنگ یک کمپانی انگلیسی و آمریکایی به در آورده و آن را به کمپانی مشهور سینکلر واگذار کند. اما مداخله او در سیاست نفت به بهای جان او تمام شد.
محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا نیز با بررسی اسناد آمریکایی درباره قتل ایمبری، دریچه تازهای را برای موشکافی علل و عاملان واقعی این قتل گشوده است. او نتیجه تحقیقات خود در این زمینه را در کتاب «نفت و قتل کنسول آمریکا در تهران» که به همت مصطفی امیری به فارسی برگردانده شده، نگاشته است. همانطور که از عنوان کتاب آشکار است، این محقق ایرانی قتل ایمبری را در پیوند با مسئله نفت در ایران دیده است. دکتر مجد در این کتاب، از اختلاف انگلیس و آمریکا بر سر نفت خاورمیانه در آن برهه از تاریخ سخن گفته و با پیگیری این ماجرا تا قضیه نفت شمال، مسئله مشارکت شرکت استاندارد اویل و شرکت نفت انگلیس و ایران و رقابت آنها با شرکت نفت سینکلر و نتایج آن را بررسی نموده است. او در کنار توجه به این رقابتها، همچون یک کارآگاه نکته بین به همه گزارشهایی که درباره قتل ایمبری در روزنامهها، اسناد و خاطرات بازتاب داده شده، اشاره کرده و با مقایسه این گزارشها ردپای عوامل قتل این کنسول آمریکایی را پیگیری کردهاست.