نامه ای از آینده
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، ابرمرد دوران غیبت امام معصوم (عج)، امام خمینی (ره)، در سن حدود ۶۰ سالگی پس از یک عمر کسب معارف، خودسازی و سیر و سلوک الی الله و نوشتن انواع کتابهای عمیق فقهی فلسفی عرفانی از جمله تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، سرالصلوة، رساله لقاءالله و حاشیه بر اسفار اربعه، پای در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و شجرهی طیبهای به نام انقلاب اسلامی را که اولین ثمره اش، نظام جمهوری اسلامی ایران بود بنا نهاد، اما به واقع، عظیمتر از تغییر ساختار سیاسی در ایران، انقلاب معرفتی آن حکیم الهی بود.
سرگذشت عرفا و حکمای بزرگ الهی مالامال از سختیها و فشارهای جانسوز است. از سر بر دار شدن منصور حلاج و شیخ شهاب الدین سهروردی، تا به آتش کشیده شدن عین القضات همدانی، تا تبعید صدر المتألهین ملا صدرای شیرازی به کهک قم، تا متهم شدن به صوفی گری اولیائی همچون حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبائی و اقدام نافرجام به قتل ایشان، تا تبعید عارف بیداردل سید حسن مسقطی از نجف اشرف، تا فحاشی و دشنامها به امثال علامه طباطبائی و علامه حسن زاده آملی.
علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) در کتاب «گفتگو با علامه حسن زاده آملی» میفرمایند: «روزی مرحوم علامه طباطبایی را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان، تا درب منزلشان رفتم. به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند. عرض کردم مرخص میشوم. ایشان، در پله بالا ایستاده بودند و من پایین بودم و رو به من کردند و گفتند: حکمای الهی این همه فحشها را شنیدند، سنگ حوادث را خوردند، قلمها به دشنام و بدگویی آنها پرداختند. این همه فقر و فلاکت و بیچارگی را از تبلیغات سوء کشیدند. گاهی به "کهک" بسر میبردند و گاهی ... با این همه حقایق را در کتابهایشان نوشتند و گفتند: آقایانی که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگی را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شورانیدید، حرف این است و حق این است که نوشته ایم و برای شما گذاشته ایم، حال هر چه میخواهید بگویید. آنها حرف حقشان را نوشتند و برای نفوس مستعد به یادگار گذاشتند و تمام تلاش این هست که منطق وحی را بفهمیم.»
آنگاه که سید روح الله موسوی خمینی، در اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جلسهی تفسیر فلسفی عرفانی خود از سورهی مبارکهی حمد را به دلیل برخی اعتراضهای تفرقه افکنانه نتوانست بیش از پنج جلسه ادامه دهد، حقیقت این اندیشهی غالب در طول تاریخ بیشتر خودنمایی کرد. آن حکیم الهی و عارف کامل، در تاریخ ۱۱ دی ماه ۶۷، یعنی تنها چند ماه قبل از پایان عمر مبارکشان، پیامی به میخائیل گورباچف، رهبر بزرگترین دولت ملحد جهان، از طریق شاگرد محضر فلسفی عرفانی مرحوم علامه طباطبائی، آیت الله جوادی آملی ارسال کرده و آنان را به اسلام دعوت میکنند.
اما ایشان کافران را با چه براهینی به اسلام فرا میخوانند؟ در این پیام آمده است: «انسان مىخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، مىتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههاى فارابى و بوعلى سینا - رحمة اللَّه علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مىباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است؛ و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمىکنم و از کتب عرفا و بخصوص محى الدین ابن عربى نام نمىبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.» [۱]
نهضتهای توحیدی انبیاء الهی در طول تاریخ با این رویکرد شروع میشد که نظر انسانها را از کثرت به حقیقت وحدانی عالم معطوف دارند و در این راستا بشریت را از نظامهای استکباری که انسانها را بندهی خود میگردانیدند عبور دهند. در همین رابطه نمایندهی مسلمانان در جنگِ با سردار لشگر یزدگرد که پرسید: برای چه میخواهید به ایران بیایید؟ جواب داد: «جِئْنا لِنُخْرجَ العباد مِن عبادةِ العباد الی عبادة الله وَ مِن ضیقِ الدنیا اِلی سَعَتِها وَ مِنْ جُورِالأدْیان إلی عَدْلِ الإسلام، والسلام علی من اتبع الهدی».[۲] آمدهایم تا انسانها را از بندگی غیر خدا به بندگی خدا دعوت کنیم و آنان را از تنگنای دنیا به بیکرانهی عالم معنا سوق دهیم و از جور ادیان تحریفشده به اسلام برسانیم، والسلام علی من اتبع الهدی.
انقلاب اسلامی از این جهت همان صورت کاربردی توحید انبیاء الهی در دنیای معاصر است که بنا دارد انسان را از یوغ بندگی جهان استکباری آزاد کند و به عالم بیکرانهی معنویت آشنا گرداند و در همین راستا وقتی وزیر امور خارجهی آقای گورباچف جواب نامهی حضرت امام را آورد و در آن از تعارفات دیپلماسی سخن رانده بود، امام فرمودند: «به ایشان بگویید من میخواستم جلوی شما یک فضای بزرگ باز کنم. من میخواستم دریچهای به دنیای بزرگ، یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود، امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش کنند». [۳] در تاریخ امروز ما نور قلب رسول خدا (ص) از طریق انقلاب اسلامی در عالم ظهور کرده تا سبک سلوک محمدی (ص) در امور فردی و اجتماعی به جامعهی بشری برگردد و از این جهت از تقابل این انقلاب با جهان استکباری گریزی نیست، زیرا هرگز توحید و شرک با همدیگر کنار نمیآیند و حتماً در این تقابل نور توحید پیروز خواهد شد و از این جهت باید بدانیم انقلاب اسلامی آمده است تا با روش الهی نظام عالم کفر و شرک را ویران کند و بشریت را به سلوک انبیاء برگرداند که شامل سلوک معنوی در امور فردی و اجتماعی است.
فرهنگ مادیِ حاکم بر جهان، نور وجود انسان را خاموش میکند و جنبهی خلیفةاللهی انسان را به حاشیه میبرد و انقلاب اسلامی یادآور عهدی است که انسان با خدا دارد تا در زمین خلیفهی الهی باشد و آئینهی کمالات الهی گردد مشروط بر آنکه با این رویکرد به انقلاب اسلامی نظر کنیم.
انقلاب اسلامی، حرکتی است برای بازگشت به خانهای که با رجوع به غربزدگی از دست دادهایم. حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» روشن کردند میتوان با بازگشت به اسلامی زنده و زندگیساز موقعیت وجودی انسان را به او باز گرداند و «دین» را که معلوم نبود در کجا جای دارد در زندگی مسلمانان جای گیرد و روشن فرمودند بشریت نیاز به زبان دین دارد و آدم و عالم را باید با زبان دین مطالعه کرد که در آن عقل و قلب هر دو در صحنه باشند، وگرنه انسان همواره از یافتن حقیقت دور خواهد ماند. این است جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی که نه تنها مسلمانان بلکه همهی بشریت را مخاطب خود قرار داده است و خبر از زوال تمامی قدرتهایی میدهد که در پی پوشاندن این حقیقت از انسان امروز هستند و سر نباء قدسی امام به زوال شوری و رهبری انقلاب به افول آمریکا در همین است.
[۱] صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۲۲۳
[۲] تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۴:«...فلما دنا من رستم تعلق به الحرس وجلس على الأرض وركز رمحه بالبسط فقالوا ما حملك على هذا قال إنا لا نستحب القعود على زينتكم هذه. فكلمه فقال ما جاء بكم؟ قال: الله ابتعثنا والله جاء بنا لنخرج من شاء من عبادة العباد إلى عبادة الله ومن ضيق الدنيا إلى سعتها ومن جور الأديان إلى عدل الاسلام...».
[۳] صحیفهی امام، ج ۲۱، ص ۳۰۱