واکاوی سریالهای این روزهای تلویزیون/ از نبود قصه تا فقدان بیانگری
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، تلویزیون در مقطعی زیر سایه هنرمندان مجرب و کارکشته در حوزههای مختلف، یکهتاز رسانهها بود و در همه خانهها حرف اول را میزد اما در حال حاضر نه تنها رسانههای جدید و رنگارنگ عرصه را بر تلویزیون تنگ کردهاند بلکه خود این رسانه نیز با اتخاذ سیاستهایی قابل تأمل، فضا را برای پیشروی این رسانهها بازتر کرده است.
بیتوجهی مدیران سیما به جایگاه سریال در جذب مخاطب، باعث شده که بسیاری از علاقهمندان به هنرهای نمایشی یا به شبکه نمایش خانگی کوچ کنند (که در آنجا نیز هر چند وقت یکبار با یک اثر موفق روبرو هستیم) یا به طور کلی قید آثار ایرانی را بزنند و مشتری پروپاقرص سریالهای خارجی شوند، سریالهای خوش رنگ و لعابی که اکثر آنها از نظر فرهنگی، اختلاف فاحشی با سبک زندگی ایرانی دارند.
سریال «آزادی مشروط» از آخرین سریالهای پخش شده در تلویزیون است که نتوانسته چندان رضایت مخاطبان را جلب کند. با اینکه بسیاری از مخاطبان منتظر بودند ده نمکی اثری جسورانه و جذاب وارد میدان تلویزیون کند، اما این اتفاق نیفتاد
انبوه سریالهایی که در چند سال اخیر به شبکههای تلویزیون سرازیر شدهاند گویی قرار است فقط آنتن را پر کنند، نه اینکه در حافظه بصری جامعه ایران بمانند. قرار نیست مخاطبان تلویزیون منتظر قسمت بعدی آن باشند بلکه هرگاه از سر بی حوصلگی و خستگی پای تلویزیون نشستند نگاهی سرسری به این سریالها نیز بیندازند.
نبود قصه مشکل اصلی سریالهای ایرانی
با نگاهی به سریالها میبینیم مشکل اصلی ایده، مضمون و ساخت و پرداخت اثر است. آنچه باعث انتقاد به سریالها میشود، فقط کمبود بودجه رسانه ملی نیست، بلکه ضعیف و دمدستی بودن بازیها، متن شلخته و فاقد قصه بودن این سریالها است. در حوزه سریال سازی آنچه که در دنیا مهم است قصه است. البته قصهای که درست روایت شود و از ساختار هنری مناسبی برخوردار باشد.
وقتی شبکههای خارجی به صورت جهانی از همه کشورهای دنیا سریال میسازند و پخش میکنند به این معنی است که بازیگر و کارگردان در درجه دوم اهمیت هستند. چون وقتی تولید یکسری سریال در آلمان، اسپانیا یا هند تولید میشود، مخاطبان آمریکا و کانادا بازیگرها و کارگردان این کشورها را نمیشناسند پس چرا این سریالها برای مخاطبین جهانی جذاب است؟ علتش این است که این فیلمها قصه جذابی دارند که درست پرداخت شده است.
ناتوانی در «شیوه بیان»
قصه و محتوایی که نتواند فرم تصویری و زیباشناختی خود را پیدا کند، نمیتواند در حافظه جمعی مخاطبان ماندگار شود. آثاری ماندگاری چون «سربداران»، «هزار دستان»، «روزی روزگاری»، «کوچک جنگلی»، «قصههای مجید»، «امام علی(ع)»، «مختارنامه»، «در چشم باد»، «شب دهم»، «خانه سبز»، «مدار سفر درجه»، «روزگار دکتر قریب»، « وضعیت سفید»، «میوه ممنوعه»، «همسران»، «پدر سالار» و دهها اثر ماندگار دیگر اگر توانستهاند خاطره جمعی ایرانیها شوند، به واسطه «شیوه بیان» آنها بوده است.
هر سریال تلویزیونی محتوایی است که به بیان درآمده است، و درست در همین شیوه بیان است که تفاوتها روشن می شود. در طول تاریخ ادبیات فارسی صدها شاعر درباره«عشق» و «مرگ» نوشتهاند، اما تعداد محدودی از آنها توانسته است، شعرهایی خلق کنند که توسط مردم زمزمه شود و همه از بر باشند.
تفاوت شعر حافظ با دیگر شاعران در شیوه بیان اوست. او کلمات را به شیوه خاص خود کنار هم میچیند و تمهیدات و شگردهای ادبی میسازد، شگردهایی که تکثر معنایی ایجاد میکند و احساس زیباشناختی میسازد.
شب دهم به عنوان یکی از آثار ماندگار تلویزیون، هم قصه جذاب و شاعرانهای داشت و هم موضوعی دینی و مذهبی را پیش میکشید. اثری تاثیرگذار که بخشی از خاطره جمعی ایرانیهاست
پس در تحلیل آخر عموم سریالهای ماندگار، هم قصه جذابی داشتهاند، هم شیوه بیان خاص خودشان را ایجاد کردهاند و هم هر کدامشان معطوف به دوران و زمینه تاریخیای که در آن شکل گرفتهاند معنادار هستند.
راز ناتمام یکی از سریالهایی است که امسال از تلویزیون پخش شد. این اثر با اینکه قصه مشخص داشت و روایتی تاریخی را دنبال میکرد اما به واسطه فقدان «شیوه بیان» نتوانست مخاطب چندانی پیدا کند. سریالی به غایت ضعیف، گنگ و در عین حال کسالت بار
جوانانی که نادیده گرفته میشوند
ما در حوزه فیلم و سریال نویسندگان توانمند کم نداریم، حتی در حوزه ادبیات داستانی آثار فاخر بسیاری بویژه در حوزه دفاع مقدس نوشته شدهاند که پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به یک اثر نمایشی قوی و جذاب را دارا هستند اما متأسفانه از سوی برنامه سازان و مدیران نادیده گرفته میشوند چراکه بسیاری از مدیران بنابه دلایلی نامشخص و غیرقابل قبول فقط اصرار دارند تا با گروه خاصی همکاری نمایند.
بارها دیده شده، تلویزیون با گروه یا گروههای سریالسازی که کار ضعیف ارائه میدهند مخصوصاً در مقوله طنز، دوباره به سراغشان میرود و پشتِ هم کار میکنند. اما در همهجای دنیا وقتی کاری ضعیف باشد، مخصوصاً طنز، عوامل کار را طرد میکنند و خیلی زود آن شخص یا اشخاص هنرمند را از یاد میبرند.
درست است که در جریان فتنه اخیر برخی از هنرمندنماها آشکارا از مردم و نظام فاصله گرفته و همصدا با جریانهای معاند بر آتش اغتشاشات دمیده اند اما قطعا هنوز هم هنرمندان انقلابی و ارزشی بسیاری وجود دارند که بدلیل نبود حمایت و سلطه مافیای روشنفکری در برخی عرصهها هنوز امکان و فرصت دیده شدن پیدا نکردهاند.
مروری بر سریالهای پخش شده در سال اخیر
نگاهی اجمالی به سریالهایی که در سال ۱۴۰۱ به روی آنتن رفتهاند خود گواهی بر صحت مطالب بالاست. از سریالهای ضعیف و سطحی نوروزی چون «خوشنام» و «دردسرهای شیرین»گرفته تا سریالهای ماه رمضانی چون «نجلا ۲» و «از سرنوشت ۴»، از سریالهای کلیشهای و خسته کننده پاییزی چون«آتش سرد» و«جزر و مد» گرفته تا سریال در حال پخش «آزادی مشروط».
«جزرو مد» هم از آن دسته سریالهایی است که اصلا مشخص نیست برای چه ساخته شده است؟ آیا جذب مخاطب برایش اهمیت داشته است؟ آیا یک مشاور هنری، کسی که کمی ذائقه مخاطبان را بشناسد کنار این تیم نبوده که به ضعفهای کار اشاره کند. این سریال را میتوان به عنوان یکی از ضعیفترین سریالهای تاریخ تلویزیون دانست.
یکی از نکات قابل توجه سریالها در سال اخیر ساختن فصلهای بعدی سریالهایی است که اساسا بدون قصه جذاب و جدید تنها با تکیه بر موفقیت فصل قبل دوباره به روی آنتن رفتهاند.
صنعت سریالسازی در جهان سالهاست که برای ساخت فصلهای بعدی یک سریال، پرمخاطب بودن و تأثیرگذاری آن را ملاک تصمیمگیری قرار میدهد.
متأسفانه در ایران این رخداد یعنی ساخته شدن فصلهای متعدد سریالها، شرایطی را فراهم آورده تا سازندگان به غلط تصور کنند کاری موفق ساختهاند. از همین رو به سمتِ ساخت فصل دوم و سوم سریالها میروند. در صورتیکه همان سریالها در طبقه زیرمتوسط تلویزیون به شمار میرود و تنها در فصل نخست توانستهاند اندکی مخاطب داشته باشند.
گاهی اوقات در شبکه نمایشخانگی برای سودآوری و در تلویزیون هم به جهتِ نداشتن سوژه و حضور در کنداکتور این اتفاقات میافتد. یکی از مشکلات اساسی در این میان، تغییر نویسنده و کارگردان است که ماهیت بسیاری از سریالها را تغییر میدهد.«زیرخاکی ۳»، «نجلا۲» و «ازسرنوشت ۴» هیچکدام نتوانستند در فصل جدید خود مخاطب را چندان راضی نگهدارند، مخاطبی که به واسطه ذهنیت خوبی که از فصل یا فصلهای قبلی این سریالها دارد پای تلویزیون مینشیند اما با گذشت چند قسمت میبیند که جز تکرار و کلیشه چیزی عایدش نمیشود.
به نظر میرسید با پخش سریال تاریخی«گیلدخت» و سریال پلیسی امنیتی«تمام رخ» خونی تازه در رگهای تلویزیون دمیده شود اما متأسفانه این سریالها نیز نتوانستند انتظارات را برآورده سازند. مخاطبی که از سریال«پس از باران» خاطره دارد از نظرش «گیلدخت» سریالی کشدار است که آب بسته شده است و نتوانسته گرههای داستانی خود را با ریتمی مناسب روایت کند. بویژه آنکه پخش دوشب در هفته آن برای مخاطبی که در این سالها عادت کرده سریالها را هرشب دنبال کند به دیده شدن سریال لطمه زیادی وارد کرده است.
سریال گیلدخت در قسمتهای ابتدایی نوید اثری درخشان را میداد اما به مرور از جذابیت آن کم شد و بیدلیل کشدار و آب بسته شد.
سریال«تمام رخ» نیز در قیاس با سریالهایی چون«خانه امن» و «سرجوخه» تا اینجای کار به دلیل ریتم کند و داستان تکراری و خسته کننده چندان موفق نبوده است. فقدان خلاقیت و نگاه نو در عموم این آثار موج میزند و و مخاطب برخی آنها را حتی برای دقایقی نمیتواند تحمل کند.
آخرین سریال تلویزیون سریال«تمام رخ» است، سریالی با موضوعی امنیتی که به واسطه فقدان خلاقیت هنری نتوانسته است مخاطبان را جذب کند. نه قصه جذابی برای پیگیری دارد و نه شیوه بیان خاصی. ملغمهای است از کلیشه و تکرار و کسالت.
در زمانهای به سر میبریم که تنوع رسانهها بسیار است و از این رو سریال بدون جذابیت نمیتواند مخاطب را پای تلویزیون بنشاند، مخاطبی که روز به روز سلیقهاش ارتقا پیدا کرده و حالا دیگر در موقعیتی است که برای وقت گذاشتن و تماشای یک سریال، باید دلایل زیباشناختی داشته باشد.
تحلیل آخر
در پایان باید گفت اینکه چرا در طول این سالها مسئولان و مدیران فرهنگی نتوانستهاند از روند روبه رشد ریزش مخاطبان رسانه ملی بکاهند و با وجود سامانههای پژوهشی قابل اعتنا در زمینه آسیبشناسی رسانه ملی و مخاطبان، اقدام عملی به خرج ندادهاند جای تأسف و مطالبه گری اساسی است. مگر رسانه ملی با داشتن دهها شبکه رادیویی و تلویزیونی متنوع چه چیزی کم دارد که شبکههای هنجارشکن ماهوارهای دارند. باید پذیرفت که ما اکنون در وضعیت شبیخون فرهنگی از شبکههای ماهوارهای قرار گرفتهایم و بیشک یکی از دلایل این مضوع کم کاری و بیتوجهی و عدم استفاده از افراد متخصص و متعهد است.
در این میان برخی از مخاطبان و منتقدان هم تقسیم نامتوازن بودجه را علت این امر برشمرده و ساخت برخی از پروژه ها و همکاری با برخی چهره های پرخرج با دستمزدهای بالا را اسراف بودجه و بیتالمال میدانند و معتقدند صداوسیما هر چند ممکن است نسبت به سطح تورم، بودجهی کمی دریافت کرده باشد، اما از همان میزان هم آنطور که باید و شاید استفاده نکرده است.
همچنین عدهای با تاکید بر لزوم اجرایی کردن سیاستهایی چون کوچک سازی و ادغام ها ـ رویکردی که گفتنش آسان اما عملی کردنش با توجه به تعداد بالای کارمندانی که در استخدام این سازمان هستند، دشوار به نظر میرسد ـ تبدیل صداوسیمای عریض و طویل به مجموعهای کوچک تر اما با بازدهی بالاتر را تنها راه حل موجود میدانند.
از سوی دیگر تولید محتوا برای شبکههای تلویزیونی در دنیا اصول مرسومی دارد که قریب به اتفاق شبکههای تلویزیونی دنیا متکی بر آن سفارش تولید میدهند. استانداردی که در سریالسازی در سطح بینالمللی وجود دارد، ساخت قسمتهای «نمونه / Pilot»از سریالهای تلویزیونی است. این نمونهها معمولاً قسمت اول از فصل اول هر سریال محسوب میشود. این رویکرد نیز میتواند در تلویزیون کشورمان رخ دهد و از هر سریال یک تا سه قسمت تحت عنوان «نمونه / Pilot» تولید شود و پس از اطمینان از موفقیت در پخش تلویزیونی و جلب نظر مخاطبان، روند تولیدش در قالب فصلهای متعدد پی گرفته شود.
علاوه بر آن، با تکیه بر برپایی مناقصههای عمومی میان تهیه کنندگان دارای صلاحیت، نظام مالی پرحرف و حدیث تولید در تلویزیون شفاف میشود. صرف کردن هزینههای قابل توجه برای ساخت سریالهای قوی تلویزیونی، در همه ژانرها بسیار اهمیت دارد. صرف هزینه در این ناحیه قطعاً باعث صرفه جویی هزینهها در بخشهای دیگر شده و سلامت روانی و فرهنگی جامعه را بهبود خواهد بخشید.
سریال خوب باید به کلیشهها بتازد و تماشاگر را به ورود خلاق به دنیایی دیگر تشویق کند. سریال خوب باید جهانی تازه خلق کند و مثل اسطوره «قالی پرنده» مخاطب را از دنیای هر روزه به دنیای تخیل و خلاقیت بکشاند.
تلویزیون باید با تولید سریالهای سرگرم کننده و در عین حال آگاهی بخش به بزرگترین مسائل زندگی امروز، هم در بعد شخصی و هم در بعد اجتماعی بپردازد و ریشههای تاریخی اوضاع امروز را بررسی کند. لازم است دوباره بر این نکته تاکید کنم که برای رسیدن به این مهم نیاز به شناخت، نگاه زیباشناسانه و فرم هنری و شیوه بیان نو داریم. یعنی همانقدر که «قصه» و «محتوا» برایمان مهم است باید به همان اندازه، «ساختار»، «فرم»، «زیبایی شناسی» و...موضوعاتی از این دست را مهم بدانیم. چون در نهایت تاثیرگذاری نه از طریق محتوا بلکه از طریق همان فرم و شیوه بیان و زیباشناختی است که میتواند روی ادارک مخاطب تاثیرگذار باشد.
صدا و سیما با بهره گیری از نظرات و انتقادات دلسوزان فرهنگی و اجرایی کردن پیشنهادات راهبردی آنان باید به اصلاح سازمانی خود پرداخته و با مدیریت مالی هوشمندانه در جهت ساخت سریالهای ارزشمند دوباره مردم را با جعبه جادویی آشتی دهد.