شماره بیست و هشتم دوفصلنامه علمی«تاملات فلسفی» منتشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، بیست و هشتمین دوفصلنامه علمی «تاملات فلسفی» صاحب امتیازی دانشگاه زنجان با مدیرمسئولی سحر کاوندی و سردبیری زهره توازیانی منتشر شد.
این فصلنامه در14مقاله و 457 صفحه منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
سعد و نحس ایام و تبیین سینوی خواجه طوسی از آن
مریم جاوید؛ زهره توازیانی؛ شهناز شایان فر
چکیده : بحث اوضاع فلکی و موقعیت ستارگان و همچنین نحوه قرار گرفتن آنها و متعاقباً سعدی و نحسی روزها مسألهای است که از دیرباز توجه مردم را به خود جلب کرده است. بسیاری از مردمان بر این باورند ک اوضاع فلکی نقش تعیینکننده در اتفاقات زندگی آنها دارد. این باور در بخش علمی مسأله، امری انکارناپذیر است مانند اعتقاد به تأثیر خسوف و کسوف در پدیدارهای طبیعی. اما بخش غیرعلمی آن عموماً به شکل خرافات در زندگی انسانها نمود پیدا کرده است؛ این که اساساً اوضاع فلکی علاوه بر تأثیرات طبیعی بتواند تعیینکنندهی مفاهیم ارزشی از جمله سعد و نحس ایام باشد، دغدغهای است که حتی فیلسوفان از آن فارغ نبودهاند؛ از جملهی آنها خواجه نصیرالدین طوسی است. سوال پایه تحقیق حاضر آن است که خواجه نصیر الدین طوسی چه تبیین فلسفی از سعد و نحس ایام مطرح میکند؟ دستاورد این پژوهش عبارتست از آنکه مسأله سعد و نحس ایام و انتساب آنها به اوضاع فلکی از نگاه فیلسوفان به دور نمانده است و خواجه نصیر الدین طوسی بر اساس مبانی انسان شناختی و جهاشناختی تاثیر افلاک بر نفوس و سعد و نحس ایام را تحلیل و تبیین کرده است. او معتقد است فعل و انفعالات و حرکت افلاک و شکل و نظم بین ستارگان و اجسام فلکی ، با توجه به توان و قابلیتی که نفس انسانی برای تاثیر در جسم و تاثر از آن دارد، می تواند موجبات سعدی و نحسی ،در زندگی انسان و همچنین تأثیر در زمین و اجسام موجود در آن را فراهم سازد .
تبیین دیگرگرایی از منظر رویکرد عقلانی نیگل و رویکرد تجربی بتسون
زینب عباسی؛ محسن جوادی؛ بابک عباسی
چکیده: همواره پیبردن به غایت و انگیزه رفتارهای انسان از مسائل قابل توجه روانشناسان و فلاسفه اخلاق بوده است. خودگرایان انگیزه تمامی اقدامات خیرخواهانه انسان را دستیابی به نفع شخصی تلقی میکنند. در مقابل، دیگرگرایان میگویند انسان میتواند صرفاً برای تأمین منافع و رفاه دیگری کار کند و هیچ چشمداشت شخصی نداشته باشد. دنیل بتسون و تامس نیگل روانشناس و فیلسوف معاصرآمریکائی با دو شیوهی متفاوت از حامیان جدی و سرسخت دیگرگراییاند.بتسون با رویکردی تجربی و با طرح فرضیه آلتروئیسم ـ همدلی ضمن به چالشکشیدن ادعاهای خودگرایان از نوعی دیگرگرائی روانشناختی دفاع میکند. وی از طریق آزمایشات دقیق تجربی توانست وجود انگیزه دیگرگرایی در ذات انسان را ثابت نماید. بنا به ادعای او احساسِ عاطفی نگرانیِ همدلانه موجب ایجاد انگیزه دگرخواهانه جهت تأمین رفاه مطلوب دیگری میشود. از سوی دیگر نیگل با روش تفسیری خود از امکان نوعی دیگرگرایی با انگیزشِ عقلانی دفاع کرده، معتقد است دیگرگرایی بیطرفانه لازمه عقلانیت و شرط برقراری اخلاق است. این مقاله با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی به توصیف و ارزیابی آراء بتسون و نیگل پرداخته است. درنهایت نشان میدهد که تلقی آن دو از دیگرگرایی و نسبت دیگرگرایی با اخلاق متفاوت است. اما نکته مهم این است که دو رویکرد متفاوت فوق به دیگرگرایی با هم میتوانند پشتوانه محکمی برای رد خودگرایی باشند.
بررسی مدل زبان شناسی کلام عقلی اسلامی
سمیه اجلی؛ محسن جاهد؛ سحر کاوندی
چکیده : به رغم توجه جدی فلاسفه ی غربی به زبان دین که پس از وقوع چرخش زبانی اتفاق افتاد، در میان مباحث کلام اسلامی، پژوهش مستقلی حول محور مدل زبان شناسیِ کلام عقلی اسلامی، شکل نگرفته است. این در حالی است که مدل زبانی مورد استفاده ی متکلمان، عامل تعیین کننده ای در تبیین، اثبات و استخراج موضوعات و مسائل کلامی است. در واقع مبانی تصوری و تصدیقی متکلم درباره ی زبان، معنا، حقیقت، یقین و اموری از این دست، نوع مواجهه ی او با متن را رقم می زند و رویکرد ظاهرگرایانه یا تاویلی وی را سامان می دهد. مسئله ی اصلی پژوهش حاضر، به این موضوع اختصاص یافته است.در یک تقسیم بندی کلی، مدل های زبان شناسی به دو دسته ی سنتی و مدرن تقسیم می شوند. با توجه به شواهد تاریخی و قرائن موجود در کلام اسلامی، مدل زبان شناسیِ کلام اسلامی، انطباق بیشتری با مدل زبان شناسیِ سنتی دارد که مولفه های آن عبارت است از: 1)اتم گرایی لفظی 2)نظام تک معنا 3)جدایی فکر از تکلم 4)مزیت وضوح 5) فضیلت یقین. مدل زبان شناسی سنتی با وجود مزیت نسبی ای که در دوره ای از تاریخ علم کلام داشته اما از عهده ی تبیین بسیاری از موضوعات کلامی از جمله تمثیلات، صفات خبری و پیچیدگی های زبان بر نمی آید و رهیافت های مدل های زبانی مدرن، تبیین بهتری از این امور ارائه می دهند.
تأویلات حِکمی حکیم سبزواری از مطهرات (مطالعه موردی آب)
طاهره کمالی زاده
چکیده : سبزواری یکی از حکمای تاثیر گذار دوره قاجار است. ویژگی روش حِکمی سبزواری که در روش تأویلی او نیز تأثیر گذار بوده است، همراهی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. وی در یک تغییر روشی در صدد است تا با تفسیر باطنی و تأویل روشمند آراء و مبانی این دو جریان حِکمی و فلسفی حقیقت مورد نظر حکیمین متألِّه ( سهروردی و صدرا) را بدون اندک ناسازگاری و تعارض و در عین هماهنگی و هارمونی ارائه کند. لذا از ویژگیهای مهم تأویلات حکمی سبزواری، تلفیقی روشمند از مبانی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. مسأله پژوهش، بررسی تأویلات جامع(وجودشناختی و معرفتشناختی) بر اساس مبانی نوری و وجودی منسجم از آب به عنوان نخستین از مطهرات و تأویلات مشابه از سایر مطهرات( آفتاب و آتش)، ارائۀ مصادیق عینی رویکرد جمع و تلفیق علوم اسلامی در نزد حکیم سبزواری است. نتایج این پژوهش: تاویلات حکمی سبزواری از آب در عین اینکه جامع حکمتین اشراق و متعالیه است به باطن احکام شرعی و علم فقه نیز نظر دارد و به نحوی جمع بین حکمت عملی و نظری محسوب میشود. به این ترتیب و به نحو ضمنی امکان قابلیت حکمت (حکمت اسلامی) در معنای عامّ به مثابۀ پل ارتباط علوم اسلامی و انسانی معاصر نیز بررسی میشود.
نقش اعیان ثابته بر اختیار انسان از منظر ملاصدرا
مرضیه اخلاقی
چکیده : اعیان ثابته در مباحث هستیشناسی عرفانی، کلید فهم بسیاری از مباحث قضا و قدر، جبر و اختیار، علم پیشین خدا و امثال آن است. صدرالمتألهین در حلّ برخی مسائل فلسفی خود اعیان ثابته را به کار گرفته است. پذیرش نظریه اعیان ثابته به عنوان الگوهای از پیش تعیینشده تغییرناپذیر موجودات در عالم علم الهی، ناسازگاری عمیقی با نظریه مختار بودن و فاعل حقیقی دانستن انسان در نظام صدرایی را متبادر به ذهن میسازد. در نوشتار حاضر، پس از بررسی و تحلیل ویژگیهای اعیان ثابته بهویژه روابط حاکم میان این حقایق کلی و جزئی با افراد عینی و خارجی آنها، این نتیجه به دست میآید که در نگرش عرفانی ملاصدرا، اگرچه تمامی اعمال و افعال هر فرد در هر شرایطی تحت هدایت و ربوبیت اسمی و تابع مقتضیات عین ثابت اوست اما با توجه به حاکمیت فرمول «اندیشه تا عمل» بر افعال انسانی هرگز نافی مختارانه عمل کردن و فاعل حقیقی بودن انسان نیست بلکه ویژگیهای نهادینه شده در عین ثابته افراد عبارت خواهد بود از بروز آثار و احکام حرکتهای موّاج گوناگون و مختلفی که هر فرد با انتخاب خودش بالإجبار، تحت ربوبیت و هدایت تکوینی و ذاتی اسمی از اسماء الله قرار میگیرد و مقتضیات لوازم آن اسم را برحسب استعداد و قابلیتی که در سیر استکمالی و حرکت صعودی، در خود، فراهم نموده است به منصه ظهور میرساند.
بررسی و نقد نظریهی سویین برن درباره علم مطلق خدا
طیبه شاددل؛ منصور ایمانپور؛ حسین اترک
چکیده :«علم مطلق» وصفی از خداباوری کلاسیک است که چگونگی فهم آن بر سایر آموزههای خداباوری کلاسیک، همانند تغییرناپذیری، اختیار خداوند، و اختیار انسان تأثیرگذار است. سویینبرن، فیلسوف انگلیسی معاصر دین، بر این نظر است که تلقی کلاسیک علم مطلق، نگاه منسجمی نیست و با اختیار انسان، اختیار خداوند، گزارههای ناظر برشخصِ اول، گزارههای زمانمند و در نهایت متن مقدس ناسازگار است؛ لذا وی از تلقی کلاسیک «علم مطلق» گذر نموده و تبیینی تعدیلیافتهتر از این مفهوم ارائه نموده است. وی معتقد است که چون محدود بودن علم خداوند یا به جهت قواعد منطقی یا برنامههایی است که خداوند هنوز تصمیم نگرفته است؛ یا از این جهت است که خداوند خود علمش را محدود ساخته است، بنابراین چنین محدودیت هایی از پرستش او نمیکاهد. اما به نظر میرسد نظریهی علم مطلق تعدیلیافتهی سویینبرن با دیگر وصف خدا، یعنی خالقیت او سازگار نیست. همچنین سویینبرن علم را منحصر در معرفت گزارهای نموده است و از علم شهودی خدا، غفلت نموده است. از آنجا که سویینبرن خداوند را زمانمند در نظر گرفته است برای زمانی که خداوند علم خود را محدود نموده است مرجحی نمیتوان در نظر گرفت. توصیف و تفصیل منسجم مطالب فوق و بررسی آن ها به شیوه تحلیلی، موضوع و دغدغه اصلی این مقاله است.
بررسی تطبیقی رابطه علّی نفس و بدن از نگاه ملاصدرا و فاستر
حمید رضا عبدلی مهرجردی؛ فروغ السادات رحیم پور
چکیده : تبیین چگونگی ارتباط نفس و بدن از بحثهایی است که پس از پذیرش دوگانگی آن دو مطرح میشود. یکی از انواع ارتباط بین نفس و بدن، پذیرش علیت بین آن دو و تاثیر و تاثر بین آنهاست. ملاصدرا بدن را علت مادی نفس میداند و پس از آن به اثرگذاری متقابل نفس و بدن اشاره میکند؛ در حالیکه فاستر فقط به جهت دوم میپردازد. فاستر، از حامیان دوگانهانگاری دکارتی، راهکاری برای مشکل اختصاص علّی ارائه میکند و وحدت ذهن و بدن را تبیین مینماید. مشکل اختصاص علی یک نفس خاص به بدن خاص، در فلسفه ملاصدرا با مبانی جسمانیه الحدوث و وحدت نفس و بدن، منتفی میشود و این وجه کارآمدی دیدگاه صدرایی است. از نگاه ملاصدرا، نفس و بدن دو روی یک وجود واحدند؛ اما فاستر آرایشهای نفسانی را ضامن اتحاد آنها میداند. نحوه این ارتباط در فلسفه ملاصدرا به نوعی یگانگی میرسد که بهتر میتواند تاثیر و تاثر متقابل آن دو را توضیح دهد؛ اما این مسئله همچنان برای فاستر، بیپاسخ خواهد ماند. ملاصدرا مسئله را وجودشناسانه میکاود و فاستر به تبیین معرفتشناختی اکتفا میکند. از اهداف مقاله، بررسی میزان کارآمدی راهکارهای ارائه شده از سوی این دو فیلسوف است.
پیتر سینگر و «استعداد درک درد و رنج حیوانات» بعنوان ملاکِ اخلاقی توجه برابر به منافع حیوان و انسان
ناصر جعفری پور؛ علیرضا آل بویه
چکیده :یکی از مهمترین دلایل مدافعان حق حیات حیوانات و لزوم تغییر رفتار نامناسب با آنان، «استعداد درک درد و رنج» در حیوانات است. پیتر سینگر از مدافعان اصلی این استدلال و با تاکید بر لزوم توجه برابر به حیوان با انسان، هرگونه استفاده از حیوان اعم از خوردن گوشت، پژوهش آزمایشگاهی، دامداری صنعتی را به چالش میکشد. او با انکار برتری انسان بر حیوان، تمام بهرهوریها از حیوان را به لحاظ اخلاقی نادرست دانسته و با نقد نگاه ادیان در این باره آن را زمینهساز تضییع حقوق حیوانات معرفی میکند. در این مقاله ضمن بررسی و نقد این استدلال و با تاکید بر لزوم رعایت حریم حیوانات و مسوولیت انسان در قبال آنها بیان میگردد که با توجه به جایگاه ویژه انسان در عالم هستی و تفاوتهای وجودی او با حیوانات، استفاده هدفمند و مسوولانه او از حیوان از نظر اخلاقی مجاز است که نگاهی بر آموزههای ادیان نیز موید آن میباشد. توجه به رابطه درد و رنج با علم و آگاهی، میزان ارزش انسان، ملاک یکسان جنین و حیوان، تناقض در ادعا نیز از جمله نقدهایی است که میتوان به سینگر وارد کرد.
"سرگشتگی فاعل اخلاقی در بستر عدم قطعیت و تردید"
معصومه موحدنیا
چکیده :این جستار پژوهشی درباره عدم قطعیت هنجاری با تقریرهای مختلف و بررسی لوازم آن است. به این منظور عدم قطعیت در حیطه هستیشناسی، معرفتشناسی، اجتماعی و حالات روانی را شرحی مختصر داده و با استفاده از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی تأثیر عدم قطعیتها را فی الجمله بر اخلاق هنجاری بررسی مینماید؛ ازنظر این نوشتار با فرض عدم قطعیت پیامد واقعی رخدادها، شناخت رخدادها و پیامد آنها، ثبات حالات فاعل اخلاقی و واکنشهای اجتماعی مشخص نیست و وجود قواعد اخلاقی دائم قابلتردید است. از یک سو معیارهای اخلاقی برای تصمیمگرفتن در حیطه هنجاری کافی نیست، از سوی دیگر عدم قطعیت هنجاری با خوانش ذهنگرا یا عین گرا لوازم خاصی دارد. یافتههای تحقیق نشان میدهد. با فرض عدم قطعیت اخلاقی و ترکیب آن با دیگر عدم قطعیتها، تصمیم پیچیدهتر میشود، زیرا در این شرایط فاعل اخلاقی با گزینه درست و نادرست، مجاز و غیرمجاز... مواجه نیست، بلکه ممکن است با گزینههای حداکثر درست و حداقل نادرست مواجه باشد. همچنین در این شرایط رفتار بر اساس گزینه حداکثری، سرزنش فاعل اخلاقی به نقض اخلاق میانجامد.
خودِ دیگر من: کشف بنیاد اخلاقی متافیزیک در اندیشه ارسطو
سیده زهرا مبلّغ
چکیده :تفسیر غالب از نسبت میان متافیزیک و امر اخلاقی و عملی در آموزههای ارسطو، تفسیر تفکیکی است. طبق این تفسیر، ارسطو عقل و حکمت نظری را از عمل جدا میداند و از دید او میان متافیزیک و حکمت عملی، ارتباطی نیست. تقسیم عقل و دانش به نظری و عملی که معمولاً با نوعی ارزشگذاری همراه است، در تاریخ فلسفه پیامدهایی به همراه داشته است. در قرن اخیر، برخی متفکران به لوازم خطرناک این تفکیک برای جهان انسانی اشاره کردهاند و ارسطو را به عنوان واضع این تفکیک نقد میکنند. در این نوشتار نشان میدهم که تفسیر تفکیکی از آموزههای ارسطو درباره متافیزیک تفسیر دقیقی نیست. بلکه بازخوانی و تحلیل متون ارسطو در حوزه متافیزیک، اخلاق و زیستشناسی روشن میکند که در منظومه فکری او، لحظه تولد متافیزیک یک لحظه اخلاقی است و متافیزیک برای انسان، فقط در مواجهه و روی داشتن به سوی دیگری امکان تحقق دارد. در این بازخوانی با بررسی کارکردهای مفهوم کلیدی «نوس» در تقویم متافیزیک ارسطویی توضیح داده میشود که نوس مبنای امکان و عینیت متافیزیک ارسطویی و یگانگی متافیزیک با خلاق است. کشف یگانگی در عین غرابت دیگری، وضعیتی است که متافیزیک در آن آغاز میشود و به پیش میرود. این کشف، با دو کارکرد هستیشناسانه و معرفتشناسانه نوس ممکن میشود. بر این اساس، در فهمی دقیقتر از لحظه پیدایش متافیزیک، در تفسیر مبنی بر گسست عمل و نظر در آموزههای ارسطو باید تردید کرد.
الهیات طبیعی معاصر و خدای رخنه ها
روزبه زارع
چکیده : الهیات طبیعی در دوره معاصر وارد مرحله جدیدی شده و بر شواهد تجربی و یافتهها یا تنگناهای تبیینی علوم جدید در این پروژه تأکید تام میشود. از سوی دیگر، خداباوری زخمخورده راهبردی است که در آن از مجهولات معرفتی زمانه به نفع وجود خدا و نقش مباشر آن در تحقّق آن پدیده مجهول استدلال میشود (خدای رخنهها). از آنجاییکه راهبرد خدای رخنهها به یک اندازه میان خداباوران و منتقدان آنها مردود است، محققان پروژه الهیات طبیعی معاصر تلاش میکنند تا نشان دهند که خدای پروژه آنها از سنخ خدای رخنهها نیست. در این مقاله چهار ایراد اصلی که راهبرد خدای رخنهها با آنها مواجه است و راهحلهای پیشنهادی آنها، گزارش و نهایتاً تکلیف دو مسئله تعیین شده است: 1) تفکیک مسائل یا پرسشهای مرزی از مسائل علمی به رسمیت شناخته شده و معیاری با درنظر داشتن تعریف حکمای مسلمان از مسائل فلسفی برای آن تفکیک ارائه شده است. 2) نحوه فاعلیت عوامل فراطبیعی و از جمله خداوند در جهان طبیعت از منظر حکمت اسلامی به صورت جامع تصویر شده و مبتنی بر آن، هم پروژه الهیات طبیعی معاصر مردود اعلام شده و هم پروژه رقیب آن (طبیعتگرایی). نوآوری اصلی مقاله، تبیین و تأکید بر نقش مباشر فاعل فراطبیعی در تحقق هر رویداد طبیعی است.
مطالعۀ انتقادی جایگاه عقل شهودی در خلق و فهم هنر سنتی از منظر سنتگرایان
جواد امین خندقی؛ سیده مرضیه هندسی
چکیده : سنتگرایی یکی از جریانهایی است به طور مستقیم در برابر باورهای تجددگرایانه قرار میگیرد. دیدگاه سنتگرایان در طول تاریخ اندیشه، تبدیل به یک نظام فکری منسجم شده است. یکی از زمینههایی که در این اندیشه جایگاه ویژهای دارد، نظریه در باب هنر و زیبایی است. یکی از مفاهیمی که در فهم نظریۀ سنتگرایان در باب ادراک هنر و زیبایی اهمیت بسزایی دارد، درک جایگاه «عقل شهودی» در خلق و فهم هنر سنتی از سوی هنرمند و مخاطب است. تبیین و بررسی تعریف سنتگرایان از عقل شهودی و چگونگی کارکرد آن در خلق و فهم هنر سنتی، امری مهم برای فهم چگونگی فرایند انتقال سنت است. در این پژوهش، با بهرهگیری از روش گردآوری اسنادی و تحلیل کیفی، پس از بررسی مفاهیم اصلی همچون سنت، هنر سنتی و عقل شهودی به عنوان چارچوب نظری، جایگاه عقل شهودی در خلق و فهم هنر سنتی در دیدگاه سنتگرایان بررسی و نقد میشود. این پژوهش نشان میدهد که دیدگاه سنتگرایان در مسایلی همچون کافی نبودن تعریف عقل شهودی، مشخص نبودن کارکرد و متعلق شهود عقلی، مفروضات غیر قابل پذیرش برای همگان، دچار شدن به کثرتگرایی باطنی، تبیین شخصیت عرفانی اغراقآمیز برای هنرمند و مخاطب، تعمیمدهی نادرست و تعصب در برخی موارد دچار مشکل است. همچنین در زمینۀ ارایۀ یک نظریۀ هنر در ارتباط با دیگر زمینههای فرهنگی و زمینهسازی برای ارایۀ تفسیر متفاوت عرفانی از هنر مزیت دارد.
ناطبیعیگرایی در اخلاق و ابهامهای آن
محمد علی مبینی
چکیده : برخی اندیشمندان معتقدند که ارزش اخلاقی هویت خاص خود را دارد و قابل تحویل به امور غیر اخلاقی نیست. جرج مور با اظهار چنین اندیشهای، نتیجۀ خاص بودن ارزش اخلاقی را این میداند که قابل بررسی در علوم طبیعی از جمله روانشناسی نیست و لذا عنوان «ناطبیعی» بر آن مینهد؛ اما در ادامه، ناطبیعی خواندن ارزش اخلاقی را از این حیث دچار مشکل میبیند و تلاش میکند از راههایی دیگر ناطبیعی بودن آن را تبیین کند. او به وجود ابهام در این مسئله اقرار میکند. پس از مور هم این ابهام ادامه پیدا کرده و همواره بر سر تمایز میان طبیعی و ناطبیعی و چگونگی ناطبیعی بودن ارزش اخلاقی بحث و جدل وجود داشته است. در مقالۀ پیشرو، کوشش شده است با روش توصیف و تحلیلِ مباحثی که در این زمینه انجام گرفته است، ابهامات موجود در این زمینه آشکار شود. در نهایت نتیجه گرفته شده است که با توجه به ابهامهای موجود، بهتر است اساساً از عناوین «ناطبیعی» و «ناطبیعیگرایی» صرف نظر کنیم و به جای آن از عناوین ایجابی برای بیان موضع خود در زمینۀ استقلال ارزش اخلاقی و تحویلناپذیری آن استفاده کنیم.
پیوند حق و اخلاق در فلسفهی کانت: آموزهی وابستگی
پرهام مهرآرام
چکیده :فلسفهی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار میآید و او حتی پیش از طرح فلسفهی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعهی مفصلتر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» مراجعه کرد. شاید مهمترین مسئله در تفسیر این اثر پیوند میان اخلاق و حق باشد. ساختار این اثر، عبارات موجود در آن و موضعگیرهای دیگر کانت در آثار پیشینش مانند «بنیاد متافیزیک اخلاق» و «نقد عقل عملی» دریافت رویکرد کانت دربارهی این پیوند را با دشواریهایی روبهرو کرده است. در این میان میتوان برحسب آنکه «الزام اخلاقی» جزئی از مفهوم حق است یا خیر، مفسران کانت را به دو دستهی باورمندانِ به وابستگی حق به اخلاق (آموزهی وابستگی) یا مخالفانِ این وابستگی (آموزهی ناوابستگی) تقسیم کرد. از بین این دو مکتب، مکتب وابستگی رویکرد رایجتر و همخوانتر با ساختار «متافیزیک اخلاق» است. هواداران آن کوشیدهاند از طریق یافتن بنیادی مشترک برای هر دو حوزهی اتیک و حقوق از آن دفاع کنند. بدین ترتیب، هوفه امرِ مطلقِ عام، کرستینگ و گایر آزادی و پائر اشتودا فرمول قلمروی غایات را بهعنوان اصل برین عقل عملی پیشنهاد دادهاند. سورین بائیازو نیز با جدا کردن اعتبار عینی و ذهنی قواعد حقوقی، تلاش کرده است به انتقادهای ویلاشک بهعنوان مهمترین مدافع نظریهی ناوابستگی پاسخ دهد. این مقاله می-کوشد با بررسی انتقادی نامدارترین چهرههای این جریان، همچنین بیانِ تعارضهای متنی «متافیزیک اخلاق»، نشان دهد که هیچکدام از آنان نمیتوانند تفسیری آنچنان یکدست از فلسفه حق کانت ارائه دهند که بتواند به همه تعارضهای نام برده پاسخ دهد.
علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره دوفصلنامه علمی«تاملات فلسفی» می با شماره تلفن: 2433054101 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس http://phm.znu.ac.ir/مراجعه کنند یا تماس بگیرند.