جریان ارتجاع خسارتهای غیرقابل جبرانی به ایران وارد کرد
اشاره: تحلیل و واکاوی جریان ارتجاع بسیار سخت بهنظر میرسد. جریان ارتجاع جریانی است که به نسبت هر زمان شکل و شمایل جدیدی پیدا میکند. امروز جریان غربگرا در کشور، جریان ارتجاع شناخته میشود؛ زیرا با وجود اینکه تجربه شکست خورده چند قرن غرب را پیشرو میبیند که در زمینههای مختلف از اخلاق تا سیاست و اقتصاد، انسانیت را تباه کردهاند؛ اما همچنان بر روند غربیسازی کشور اصرار دارند. با وجود اینکه تجربه تلاش استبدادی برای کپیبرداری ظاهری از غرب در ایران از سوی حکومت پهلوی را پیش چشم دارند؛ اما هنوز میخواهند همان روند غربیشدن را دنبال کنند.
از اینرو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا بهسراغ حجتالاسلام والمسلمین محمدجعفر حسینیان، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی حوزه علمیه قم رفت تا با وی درباره چگونگی عملکرد جریان غربگرایی و چرایی نام گذاری این جریان به ارتجاع و همچنین بررسی و واکاوی خرابکاریهای آنها در حرکتهای کشور ایران به سمت پیشرفت و تعالی بپردازد.
رسا ـ چرا غربگرایان از نظر رهبر انقلاب مرتجع هستند و چه خسارتها و خرابکاریهایی را برای کشور به وجود آوردند؟
قطعاً کسانی که هنوز به حقیقت، اهداف و جهتهای انقلاب توجه پیدا نکردهاند مسیر را اشتباه میروند. هرچند آنها بهگونهای رفتار کنند که بهظاهر افراد مخلص و بدون توجه به منافع شخصی بهنظر برسند؛ اما چون به اهداف، ارزشها و آرمانها توجه ندارند، دچار دوگانگی و انحراف در مسیر خواهند شد. از نظر رهبر انقلاب غربگرایان بهمنزله مرتجعین هستند. ارتجاع آنها به این دلیل است که غربگرایان خواسته یا ناخواسته بهسمت اهدافی میروند که استعمار میخواهد. علت بازگشت آنها به ارتجاع، حرکت به سمت واپسگرایی است؛ زیرا آنها چیزهایی را میخواهند که برای آن نمیتوانند هیچ آیندهای را ترسیم کنند. تعلق آنها به وضعیت سابق بهقدری شدید است که آیندهای جز گذشتههایی که در زمانی برای آنها باشکوه بود را ترسیم نمیکنند.
نگاه سیاسی با بررسی کنشها و واکنشهایی است که در جامعه بهسمت گذشتهها و قبل از انقلاب میل دارند. جریانات فرهنگی که پشتوانه جریانات سیاسی هستند حتماً یک طیف واپسگرا در جامعه هستند. واپسگرایان میگویند ما باید همان مسیر سابق را ادامه دهیم. آنها تحولات و انقلاب را برنمیتابند. حتی آنها نفس انقلاب را در گذشته تفسیر میکنند. آنها در یک فضای ثابت، خمودی پیدا کردهاند. زمینههای تحلیل آنها حتی نسبت به آینده، تفسیر براساس گذشتههاست. گرایش دیگر نیز غربگرایان هستند که تحول و نوگرایی را میخواهند و در این راه حتی از شیوههای مختلف اعم از کودتا، حرکتهای فرهنگی و ... نیز استفاده میکنند.
نوباوری و نوگرایی برای غربگرایان مطلوب است که بدون درنظر گرفتن جهتگیریها صرفاً میخواهند بهتوسعه برسند. واپسگرایان و مرتجعین بهطورکلی از هرگونه حرکت بیزارند و حرکتها را نیز در فضای استاتیک و گذشته تفسیر میکنند. رهبر معظم انقلاب اعتقاد دارند نتیجه هر دو نگاه حاضر، یکی است. درواقع نیز کسانی که قائل به تحول در حرکت هستند؛ اما به ثبات جهت اعتقاد ندارد و بههرقیمتی بهدنبال حرکت هستند که این نیز برابر با عدم حرکت خواهد بود. وقتی جهت در حرکت لحاظ نکنید؛ یعنی این پدیده میتواند در هر مسیری حتی در مسیر گذشته حرکت کند که دراین شیوه آیندهای ترسیم نخواهد شد.
کسانی که بههرقیمتی تحول را قبول دارند به آینده نگاه ندارند؛ زیرا قدرت تفسیر و تحلیل نسبت به آینده و امور مطلوب را ندارند. بایستی در آینده اموری باشد که در گذشته وجود ندارد. ما نیازمند یک حرکت تکاملی هستیم و آن حرکت زمانی رقم میخورد که آینده را روشن و متکامل ببیند؛ نه آینده فقط گذشت زمان باشد و هیچ کمالی برای انسان فرض نشود. بلکه برای انسان کمال فرض نشود، یک نوع واپسگرایی خواهد بود. در هرگونه تحولی که خالی از تکامل باشد، واپسگرایی رخ خواهد داد و برابر با ارتجاع قرار خواهد گرفت.
بنابراین از نظر منطقی، فلسفی و فرهنگی واپسگرایی، جمود، لختی، بازگشت و رجوع بهگذشته و ارتجاع برابر با غربگرایی است که تحول بدون لحاظ جهت، رشد و تکامل در آن را اساس قرار داده است. آینده در چنین حرکتی برای حقیقت و منزلت انسان کمالی را فرض نمیکند. قبل از این نگاه انسان اسیر ماده، محسوسات و ملموسات بود که درحال حاضر نیز اسیر همانها بهنحو تکثرگرایی، تلون و گرایشهای داینامیکی که دائم رنگ عوض میکنند، میخواهند آینده را برای انسان بهشکل تکاملی تصویر کنند، درحالیکه ازنظر منطقی چنین چیزی امکانپذیر نیست.
حرکت مطلوب، حرکتی است که در آن تکامل وجود داشته باشد و نداشتهها را در آینده بهدست بیاوریم. در این مسیر نباید دچار ارتجاع و واپسگرایی شویم و به داشتههای خودمان دلخوش کنیم. عجب نسبت به وضعیت موجود میتواند جلوی حرکت روبهجلو را بگیرد. ازطرفی نباید در مسیر تحولگرایی چنان وابسته به غرب شویم که همه ارزشها و منویات خود را فراموش کنیم.
ما بایستی میان این دو، وجه سومی را اتخاذ کنیم که آن رهایی از وضعیت موجود و تعلق به آینده است. که حرکت تکاملی را برای ما ترسیم کند. در این مسیر باید تعریف ما از انسان، تکنولوژی و امکانات و منزلتها مشخص باشد. آینده ما آیندهای نیست که بر حاکمیت تکنولوژی یا منابع و سرمایه بر انسان ختم شود. بلکه آینده متصور ما آینده انسانی است که دارای کرامت نفس و اخلاق برتری است که انسان را نسبت به تکنولوژی و امکانات برتری میبخشد. دستیابی به یک انسان اخلاقمدار است که کاملاً بهدور از وضعیت موجود بتواند بهسمت مطلوبیتهایی که برای بشریت در ساحت دین وجود دارد، پرواز کند. بنابراین واپسگرایان بهنوعی غربگرا هستند و به دنبال تحولی هستند که هیچ جهت و ارزشی در آن ملاحظه نمیشوند و مانند کسانی که بهدور خود میچرخند و سرجایشان میایستند، هستند.
رسا ـ جریانهایی که توضیح دادید در کشور ایران چه خسارتها و زیانهایی را برجای گذاشتند؟
این جریان ها همواره خسارتهای زیادی و حتی غیرقابل جبرانی تحمیل کرده اند. ما از ابتدای انقلاب درگیر خسارتهای بسیار زیاد این دو طیف قرار داشتیم. بهتعبیر روایت امیرالمؤمنین که فرمودند: «قصم ظهری رجلان: جاهل متنسک و عالم متهتک»؛ دو طایفه جاهل متنسک و عالم متهتک کمر حضرت علی را شکستند. این روایت عجیبی است؛ زیرا بیان میکند حوادث زمان حضرت علی(ع) بههمین دوعامل بستگی داشت. امروز نیز، چنین است؛ زیرا ما از ابتدای انقلاب با این دو طیف برخورد داشتیم که ضربههای عمیقی به جامعه ما زدند و هزینههای مختلف و متعددی برجای گذاشتند.
هرگونه واپسگرایی دلیل بر انجماد افراد متنسک است که مشخصه آنها جهالت است. آنها همان واپسگرایان هستند که اطلاع کافی از امور ندارند و بهدنبال آن نیستند. آنها درعینحال به وضعیت گذشته خود تعصبی دارند که سبب میشود آنها در فضای بستهای حبس باشند. این فضای بسته باعث میشود که مسیری برای حرکت خودشان باز نکنند و وابسته گذشته خود باشند. این وابستگیها از ابتدای انقلاب در جامعه گرایشهایی را به وجود آورد. برای مثال بهنظرمیرسد بتوان جناح راست را به این جاهلان متنسک و جناح چپ یا غربگرایانی که اهل حرکت با تنوع و تحول هستند و دست از جهتگیری بهسوی ارزشها و منویات انقلاب برمیدارند را میتوان بهعالمان متهتک تفسیر کرد.
تنها کسانی که در این مسیر درست حرکت کردند افراد جبهه انقلاب هستند که آرمانهای انقلاب را دنبال میکنند. افرادی که متدین، انقلابی و تحولخواه واقعی هستند. تحول و دینداری در یک کلمه برای دوطیف نامبرده، قابل جمع نیست. عدهای میگویند دینداری با تحول جمع نمیشود و بهسراغ دین گذشته برویم؛ زیرا روزگار قدیم بهتر بود. عدهای نیز تحولخواه هستند و میگویند عالم رشد میکند؛ اما دینداران بهدنبال سنتهای سابق هستند. ما در این میان دوپیام را میخواهیم جمع کنیم. انقلابیها و طیف طرفداران امامین انقلاب بهدنبال تحقق این طیف جدید دیندار و انقلابی هستند. انقلابیها باید هم تحولخواه و هم دیندار باشند.
کسانی که خواستهاند در تاریخ اینها را باهم جمع کنند؛ چون از راه صحیح وارد نشدند، یا منحل در سنتگرایی و ارتجاع یا منحل در غربگرایی شدند. کسانی که برای مثال تحتعنوان چپ، گاهی اوقات حرکت انقلاب و جامعه را تحتالشعاع قرار دادند، برخی از آنها از اول انقلابی و متدین بودند یا پشت سر امام حرکت کردند؛ اما به دلیل نداشتن قدرت تحلیل جدی از پیوند این دو حرکت، دینداری را با ارتجاع برابر دانستند و تحولخواهی را برابر با غربگرایی تلقی کردند و هرکدام از سمتی از بوم افتادند.
برخی از چپگرایانی که بهتعبیر خودشان راستگرا بودند و سپس وارد فضای چپگرایی شدند. بهنظرمیرسد این فرهنگیترین تحلیل نسبت به فضای چپ و راست است. انقلاب دو بعد تحولخواهی و دینداری را دارد. یک بعد تحولخواهی بهمعنای توسعه و تکامل با توجه به آینده و بعد دیگر دینداری و در اصطلاح حفظ شریعت و امور موجود در کتاب و سنت خداوند متعال و اهل بیت است که بایستی مدنظر قرار دهیم.
اگر این دو جدا شود باید فاتحه انقلاب را بخوانیم. صحبت از انقلاب بدون دین و مناسک شریعت و از طرفی صحبت از دین بدون تحول، حرکت و تکامل یا بدون حرکت بهدنبال دیدگاههای جدیدی که بتوان دین را در عرصه حاکمیت جریان داد، انقلاب را به قهقرا خواهد برد.
ما میخواهیم بعد از انقلاب دین را در عرصه حاکمیت جاری و ساری کنیم. همین مسأله عمده، مشکلی را فراروی ما میگذارد. دینداری حکومتی هنوز شکل نگرفته است. جامعه باید به فضای دینداری برسد؛ نه تک تک افراد. بنابراین حتی باید تغییر و تحولاتی در روشها ایجاد کنیم تا با پیوند دوگانه سنتگرایی و تحولگرایی یا نگاه به شریعت در کنار توسعه و تکامل، انقلاب را پیش ببریم.
رسا ـ وظیفه نهادهای مختلف از دانشگاهها تا حوزه علمیه درقبال برخورد گفتمانی با این دو جریان چیست؟
دو جریان جناح غربگرا و جناح سنتگرا و ارتجاع در پیوند دو عامل که یک طرف، توجه به کمال و طرف دیگر توجه به وضعیت حاکمیت دین و شریعت که ما باید آن را تحولخواهی جمع کنیم. ما باید از ریشههای فرهنگی شروع کنیم. ریشههای فرهنگی در متن منطقها بایستی به منطق جامع و شاملی برسد تا دوگانه تحول و شریعت در آن بهتفصیل نهادینه شده باشد. اگر نتوانیم در این دوگانه یک پیوند منطقی برقرار کنیم، در روبنا یا دچار اسارت غرب میشویم یا به سمت غربگرایی میرویم؛ مانند اعتقاد برخی افراد مانند سروش و کدیور که تفکر سروش را ادامه میدهد.
از طرفی اگر عدهای ادعا میکنند که انقلاب سبب میشود عدهای دست از دین بردارند، ما باید بهسراغ مبنای منطقی واحدی برویم که دو تا جریان را با هم توصیف و تفسیر کند. این تفسیر جدید یک نگاه جدید دوگانه تحولخواهی و دینداری است تا در یک فضای منطقی به هدف واحد برسد. درغیراینصورت ما غربگرایی را با منطق اصالت حس و تجربه و دینداری سنتگرایان را با منطق اصالت نظر و فضای انتزاعی و تجریدی بهدست خواهیم آورد.
تحول خواهی در فضای سنتی قابل تفسیر نیست. از طرفی توجه به مبانی در نگاه غرب سبب میشود اساساً دین را وارونه تفسیر کنید. دینگرایی در فضای غرب نوعی دینگرایی حسی است؛ یعنی دین تحت شمول رفتارهای اجتماعی قرار میگیرد و تفسیر میشود تا بتوانند بر اساس همان فضای جامعه شناسی خودشان آن را کنترل کنند. بنابراین تنها راهی که میتواند این مبانی منطقی را بهدرستی پیوند بدهد، راه درستی بهنظر میرسد. دو راه دیگر نیز که یکی میگوید تحول و تکامل جز از طریق غربگرایی امکان پذیر نیست و دیگری که میگوید دینداری جز در فضای ارتجاع و سنت قابل تحقق نیست، بهاین دلیل که به پایه منطقی و پیوند نزدیک نمیشود.
رسا ـ مردم برای جلوگیری از نفوذ مرتجعین در سرتاسر ارکان سیاسی و فرهنگی کشور چه کاری میتوانند بکنند؟
جهاد تبیین تنها راه آن است؛ چرا که ارتباط ما با اهداف و ارزشهای انقلاب با زور یا سودمحوری نبوده است؛ زیرا بهدنبال تطمیع یا زور نیستیم تا عدهای را بدون شکل دادن آن مفاهیم بنیادین ذهنی و نظری یا بدون ایجاد بصیرت آنها را بهسمت خود بیاوریم. دینداری بایستی در یک فضای روشن برای جامعه تبیین شود. نمیتوان مردم را با زور و تطمیع مسلمان کرد و مسلمان نگه داشت. اگر چنین دینداری امکان پیدا کند، حتماً محتوا ندارد و مسیر زود عوض میشود؛ مانند تجربهای که در صدر اسلام و حوادثی که بعد از شهادت پیامبر در سقیفه و ... شاهد بودیم.
ما با عدهای روبرو هستیم که دارای اختیارند و بدون اختیار چطور میتوان آنها را مسلمان کرد؟ اختیار جز با بصیرت موجب هدایت نمیشود. «لا اِكْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» تبیین بایستی برای انسانها واضح شود و رشد آنها بهدنبال این تبیین شکل خواهد گرفت. «فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی» استمساک به حقایق دینی و شرعی بایستی بعد از روشنگری اتفاق بیافتد که تبین بر پایه محبت توأم با معرفت است؛ نه محبتی که آنها را بهسمت ترس و واهمهای سوق دهد که با دین سازگار نیست.
آزادی گام اول در دینداری است که بایستی انسان آزادیخواه نسبت به کل تعلقات شود. آزادی از تعلقات زمینهساز جذب انسان به حقیقت معبودی است که به دنبال آن میگردد. تفاوت بین معبودها و تلعقات مختلفی مانند تعلق به نفس، تعلق به جاه و مقام، تعلق به سرمایه و ... که در این عالم وجود دارد تا تعلق لذایذ شیطانی میتواند مانع حرکت انسان به رسیدن آن معبود حقیقی شود. عبور از نفس، شیطان، دنیا و تفاخر اجتماعی میتواند به معبود حقیقی برسد.
اصحاب ائمه در طول تاریخ حتماً توسط یکی از اینها شکست خوردهاند که نتوانستند وارد خیمه ولایت اهل بیت بهخصوص ولایت سیدالشهدا شوند تا به آن فوز عظیم برسند. بنابراین جهاد تبیین تنها راه است که باید همراه با بصیرت رقم بخورد. بصیرت نیز باید به منطقی متصل باشد که بتواند دو بال تحول و دینداری را در زیربنا به هم پیوند بدهد. بصیرت برای انسان متکی بر ایمان پیش برنده است؛ زیرا بدون ایمان و عشق به معبود واقعی و حقیقی، حرکت امکان پذیر نیست.
یک وقت به جهاد تبیین فردی نگاه میکنیم و زمانی هم آن را در فضای سازمانی نظاممند ترسیم میکند که خود جامعه ابزاری در اختیار دارد که تبیین را بهصورت نظامواره پیش میبرد. نظامی که مبتنی بر جهاد تبیین است با توصیه رهبری یا خواص تفاوت دارد. نباید فراموش کرد که جهاد تبیین بر محور خواص جامعه پیش میرود که بایستی آنها پیوند میان عموم جامعه با رهبری را بهوسیله تبیین و روشنگری برقرار کنند؛ مانند جریان عمار باید در میدان بیایند و مسؤولیت روشنگری را بر دوش بگیرند.
خواص بهوسیله روشنگری پیوند میان امت و امام را برقرار میکنند تا جامعه رو بهصلاح برود و از میان گرایشهای مختلف تنها یک گرایش حاکم در جامعه شکل خواهد گرفت که همان گرایش انقلاب، اهداف و ارزشهای مقدس انقلابی است.
رسا ـ آیا سخن و نکتهای دارید که در سؤالات مطرح نشده باشد؟
نکته مهم دیگر این است که جهاد تبیین در مقابل تحریفات صورت میگیرد. اساساً بعد از هر انقلابی تحریف رقم میخورد که باید از آن جلوگیری کرد. تعبیر جالب رهبر انقلاب برای سیر حرکت امام حسین از مدینه تا زمان بازگشت اسراء که میفرمایند اگر حضرت زینب(س) نبودند و تبیین حادثه کربلا توسط ایشان رقم نمیخورد، حتماً جای قاتل و شهید در کربلا عوض میشد.
در حقیقت این توصیه رهبر انقلاب برای تبیین حقایق برای جلوگیری از تحریفهاست. حادثه کربلا، حادثه بزرگی بود؛ اما کار بزرگتر، کار حضرت زینب با محوریت امام سجاد با سخنرانیهای روشنگرانه موجب حفظ جریان قیام امام حسین شد. وقتی هر تحول اساسی در جامعه اتفاق میافتد، برای تحریف آن نیز تلاش صورت میگیرد؛ زیرا با تلاش برای حفظ ارزشهای معنوی و دینی، ابلیس و جنود آن برای مقابله و از بین بردن ارزشهای معنوی تلاش میکنند.
برای مثال ما شاهد تلاشهای جریان شیطان برای جلوگیری از رساندن پیام الهی دین اسلام از سوی پیامبر گرامی اسلام به مردم بودیم. شاهد همین تلاشها نیز در زمان انقلاب اسلامی بودیم، امروز چهل سال از وقوع انقلاب اسلامی میگذرد که تقریباً یک نسل فعال است. اگر ما نتوانیم ارزشهای انقلاب را بهاندازه خودمان تبیین کنیم و به نسل آینده منتقل کنیم، حتماً نسل آینده با ارزشها ارتباط نخواهد گرفت و حتی رویکرد جدیدی میتواند جای انقلاب را بگیرد که یا آن انقلاب تبدیل به یک نوستالژی میشود و در خاطرهها میماند، یا جریان غربگرا آن را میبلعد. حتی رسانههای قوی آنها بهراحتی میتوانند انقلاب را در هاضمه خودشان تغییر دهند. بنابراین مهمتر از شهادت افرادی که برای انقلاب شهید شدند، حفظ، رساندن و تبیین پیامهای انقلاب برای نسل جدید جامعه خواهد بود.