از «شلختهپوشی» تا «برهنگی»
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، لباس و نوع پوشش به عنوان یکی از «نمودها» و «نمایشهای» هویت اجتماعی و ذهنیت فرهنگی مردم، نقش مهمی در فهم تغییرات فکری و فرهنگی و اجتماعی دارد. به همین دلیل اولیای دین نیز در این زمینه حساسیتهای فراوانی داشتند و در آیات و روایات فراوان در این زمینه سخن گفته شده است.
در سالهای اخیر شاهد بودیم که برخی از جوانان و حتی میانسالان با لباسهای شلخته و پاره و چروکیده در جامعه حاضر میشدند و در ادامه این شلختهپوشی جای خود را به لاابالیگری پوششی داد. تا جایی که هماکنون به وفور شاهدیم که افراد نه چندان کمی با لباسهای پاره و شلخته و حتی لباسهای زیر مردانه در امکان عمومی مثل پاساژها، پارکها، و حتی مساجد! حاضر میشوند. لباسهایی که پیشتر صرفاً در محیط خانه و در جمع محرمان نزدیک یا در محیطهای بسته ورزشی و امثال آن پوشیده میشد و هیچ زن یا مردی حتی به هنگام باز کردن درب خانه یا جارو زدن جلوی خانه با چنین لباسهایی نمایان نمیشد.
این نوع پوشش از نوعی به همریختگی مرزهای میان «خانه» و «خیابان» و «حریم خصوصی» و «حریم عمومی» حکایت میکند. این مرزشکنی از «شلختهپوشیهای» دهه هفتاد و هشتاد شروع شد و در دهه نود و در آغاز قرن پانزدهم به نوعی «لاابالیگری پوششی» رسیده است! و اگر تدبیر درستی به کار گرفته نشود به زودی شاهد «پوششگریزی» و بالاترین سطح «برهنگی» هم خواهیم بود.
شیوع این نوع مرزشکنیهای فرهنگی میتواند بسیاری از نهادهای بنیادین اجتماعی مثل نهاد خانواده و نهاد تعلیم و تربیت و نهاد فرهنگ را دچار دگرگونیهای بنیادین کند. دگرگونیهایی که لزوماً در راستای کمال و سعادت آدمیان نخواهد بود. بلکه به تعمیق ابعاد حیوانی و نفسانی و شهوانی آن هم در گستره اجتماعی دامن خواهد زد.
برخلاف برخی تحلیلها به اعتقاد این بنده به طور قطع این سطح از شلختهپوشی و لاابالیگریی پوششی را هرگز نمیتوان نشانه همراهی و همدلی با تهیدستان و کارگران و طبقه محروم جامعه دانست. همچنین هرگز نمیتوان آن را نشانهای از مخالفت با مصرفگرایی و تجملگرایی یا مبارزه با مد و مدگرایی تلقی کرد!
با توجه به نکتهای که در صدر این نوشتار آوردم، باید دید که چه تغییراتی در بنیانهای فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی جامعه در جریان است که خود را در قالب «راحتپوشی در اماکن عمومی» و «آزادپوشی در مجامع عمومی» و به تعبیر دقیقتر نوعی «شلختهپوشی» و «لاابالیگری پوششی» نمایان میکند.
آیا تهاجم فرهنگی غرب و ترویج سبک زندگی غربی توانسته است تا این سطح تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند؟
آیا این سبک از رفتار، واکنشی دربرابر «فرایند رسمی کردن رفتارهای اجتماعی» و نشانهای از «رسمیتزدایی» و مبارزه با «نُرمهای اجتماعی» است؟
آیا نمیتوان این رفتارها را نشانه نوعی «خودگرایی» و «خودخواهی» عمیق و نهفته در ذهن و دل عدهای از مردم دانست؟ به گونهای که هیچ ارزشی برای هنجارهای اجتماعی و به طور کلی «دیگران» قائل نیستند و یک تلقی خودمحورانه و خودخواهانه نسبت به اماکن عمومی هم دارند؟
احمدحسین شریفی