آیت الله یزدی از اول تا آخر انقلابی ماند
به مناسبت سالروز رحلت ملکوتی آیت الله محمد یزدی رییس فقید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفتوگویی با حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای عبدالخالق حمیدیان از شاگردان قدیمی درس اخلاق مرحوم حضرت آیتالله یزدی رئیس فقید جامعه مدرسین درباره ابعاد مختلف شخصیتی، علمی، اخلاقی و مبارزاتی این فقیه بصیر صورت گرفته است که متن آن به این شرح است:
سؤال: آنچه که باعث شد مزاحم حضرتعالی بشویم، به خاطر اوضاع و احوال آن زمان و اینکه حضرتعالی چگونه با آیت الله یزدی آشنا شدید و یا نکاتی اخلاقی که زبانزد بود و در درس اخلاق ایشان اشاره داشتند و یا نکات دیگری که مدنظر حضرتعالی هست بفرمایید ما استفاه میکنیم.
بسم الله الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و علی آله طیبین الطاهرین المعصومین علی سیما بقیه الله فی الارضین حجت ابن الحسن روحی و ارواحنا له الفداء.
آشنایی با حضرت آیت الله حاج شیخ محمد یزدی بعد از سال 50 هست حالا من یادم نیست که چون سال 53 من زندان بودم یادم نیست قبل از زندانم بود یا بعد از زندان، قاعدتاً قبل از زندان بوده، ایشان روزهای پنجشنبه درس اخلاق میگفتند در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفتند یکی از رفقای ما آن زمان تازه یک پیکانی خریده بود در طلبهها انگشتشمار بودند کسانی که ماشین داشته باشند.
یک کسی وسیله سواری داشت با هم میرفتیم منزل آقای یزدی ایشان را سوار میکردیم و میبردیم برای درس اخلاق، یک دفعه ایشان، حالا برای قدردانی یا چیزی، فرمود که اگر من تا سر خیابان پیاده بیایم دیگر نمیتوانم درس بگویم، به خاطر پایشان که مشکل داشت بالاخره این دیگر قسمت ما شده بود با آن رفیقم میرفتیم ایشان را سوار میکردیم میبردیم برای درس اخلاق.
سؤال: از همراهی مرحوم آیت الله یزدی با نهضت امام خمینی(ره) چه خاطره ای دارید؟
ایشان از معدود کسانی است که از اول انقلاب و اول قیام حضرت امام تا آخر باقی ماند یعنی مورد علاقه امام به ایشان، یکی از رفقای ما خدا رحمتش کند مرحوم شد، ایشان میگفت سال 42 حضرت آیت الله یزدی در مسجد امام هر شب منبر میرفت و هر شب آقای خمینی میآمد پای منبر ایشان، تا این اندازه مورد اعتماد امام بود و جرأت ایشان که در برابر امام، یعنی آن زمان که اسم امام را میآورد باید میرفت زندان، اسم امام بردن ممنوع بود ولی ایشان ترس و واهمهای نداشت، بالاخره قاطعیتی که ایشان داشت کمنظیر بود یا شاید بینظیر بود، یادم هست یک روز رفته بودم ایشان را سوار کنیم ببریم برای درس، یک نفر از این بازاریهای قم که من او را میشناختم بارها دیدمش، ایشان آمده بود درباره سید ابوالفضل برقعی بالاخره صحبت میکرد مثل اینکه جزء طرفداران بود کسی است که کتاب منهاج السنه عالم بزرگ وهابی را ترجمه کرده و جزء طرفداران ایشان است و در این کتاب توهینهایی به علامه حلی، توهین به شیخ مفید و توهین به علمای بزرگ اسلام کرده و جزء کسانی است که مورد تأیید وهابیها هست که در بقیع همیشه اسمش را به عنوان آیتالله آسید ابوالفضل برقعی میبرند، این آقا آمده بود به عنوان طرفدار ظاهرا یادم هست آیت الله یزدی همینطور داغ داشت و داد بر سرش زد و گفت بهش بگو بیاید پایین، من به بچه طلبهها میگم که او را در جیبشان کند، یعنی هیچ چیز نیست اینها ادعای باطل است، یعنی این طور قدرتی آیت الله یزدی آن زمان به خرج داد، یک دفعه هم در درس اخلاق (شما آن زمان نبودید) در زمان شاه خادمان حرم یک چیزی در دستشان بود به صورت چماق مانند، به اندازه مچ دست کلفتی آن بود بالاخره روی این دست میذاشتند دم حرم میایستادند، یک کسی در درس اخلاق از آیت الله یزدی سؤال کرد که این چماق یعنی چه؟ آقای یزدی گفت بر پدرش لعنت کسی که این چماق را به دست اینها داده، بر فرماندارش لعنت، این جملهی ایشان است، بر استاندارش لعنت، یعنی این قدر قدرتی که از احدی از این دولتیها و ساواکیها هیچ ترس و واهمهای نداشت.
سؤال: مهمترین ویژگی آثار و تالیفات مرحوم آیت الله یزدی را بیان بفرمایید.
ایشان کتابی دارد در رابطه با ابا عبدالله علیه السلام حسین بن علی را بهتر بشناسیم. من به نظرم تا حالا کسی به این صورت نتوانسته کتاب بنویسد از نظر انشاء، از نظر مطالب، ایشان آمده در اول این کتاب کسانی که مجلس عزا برای امام حسین میگیرند چهار پنج قسم کرده، پادشاهان، طبقه پایینتر از آنها، کسانی که کدخدا بودند کسانی که فرماندار و استاندار بودند بالاخره همه کسانی که برای امام حسین علیه السلام مراسم میگرفتند، ایشان گفته اینها نظرشان چیست؟ تا چه اندازه اینها برای امام حسین کار میکنند؟
حتی من یادم هست در یزد، نزدیک محلهی ما حاکم بزرگ یزد یک باغ بزرگی داشت حاکم به نام مشیرالممالک، که خودش مرحوم شده بود ما او را ندیده بودیم پسرش هر سال بالاخره مراسم روضهخوانی مفصلی داشت، در این مراسم کی منبر میرفت، آقای یزدی در کتاب توضیح داده، آن کسی که منبر میرود میتواند حرف حسابی بزند در برابر حاکم، آنهایی که پای منبر میرفتند کمی دعا و شعار میکردند یک کمی تعریف از حاکم میکردند منبرشان این طور بود، من در این مجالس مشیرالممالک بارها شرکت کرده بودم، کارخانهدار یزدی شخصی بود به نام محمد آقا، ایشان که در خانهاش یک باغ بسیار بزرگ و تشریفاتی بود مجلس عزا میگرفت اینها توضیح حرف مرحوم آیت الله یزدی است که واقعا خوب بررسی کرده بود، این محمد آقا باغ بزرگی در وسطش حوض و فواره و ... حالا نزدیک به دویست سیصد نفر هم شاگرد در کارخانهاش کار میکنند که اینها نون شب ندارند، زندگیشان میگذرد.
آقای یزدی میگوید این روضهها و این مجالس اینها صدی هفتاد یا صدی هشتادش امام حسین را نشناختهاند، برای غیر امام حسین است.
مرحوم آشیخ غلامرضا فقیه یزدی که بالاخره استاد خیلی از افراد و همدوره آیت الله بروجردی بودند ایشان را دعوت کرده بود در این باغ و خانه که منبر میرفت آن را من نبودم یکی از اقوام ما گفت یک روز آشیخ غلامرضا میگوید این اوضاعی که اینجا میبینید او خدا دنیا بهش داده، خدا به شما آخرت داده، خیلی ناراحت نباشید بعدش سید محمد آقا میشنود می گوید آشیخ غلامرضا بیسواد است و دیگر دعوتش نمیکند، یعنی مجلسها این طور بود و به این صورت بود، کسانی که بر وفق آنها صحبت داشتند آنها دعوت میشدند، شاه خودش مجلس میگرفت، دکتر مهاجرانی در کاخ گلستان، دکتر مهاجرانی آخوندی بود که منبر میرفت من از رادیو منبرش را گوش دادم در برابر خود شاه چقدر تعریف میکرد و حالا این میتواند بگوید که آقای شاهنشاه چقدر در زندان شما محبوس هستند اینها چه گناهی کردند؟ نه! باید تعریف کند آقای یزدی میگوید این روضهها و این مجالس اینها صدی هفتاد یا صدی هشتادش امام حسین را نشناختهاند، برای غیر امام حسین است. ما باید سعی کنیم ببینیم قیام ابا عبدالله علیه السلام این قیام و این حرکت برای چه بوده. حالا در این بین افرادی هم هستند که نیتشان خالص است ولی صدی هفتاد هشتادش غیر خدایی است و کتاب بالاخره کمنظیری و به نظر من بینظیری است. آیت الله یزدی این کتاب را در سن جوانی نوشته، قدرت قلم ایشان، نمیدانم شما خواندید یا نه، در سن جوانی بسیار این کتاب، کتاب زیبایی است امیدواریم که خداوند به همهمان توفیق بدهد و بتوانیم آنها راهی که رفتند إنشاءالله ما هم ادامه بدهیم.
سؤال: چه کسانی همواره در مسیر نهضت انقلاب ثابت قدم ماندند؟
من سال 53 – 54 در زندان شاه بودم زندان شاه هم مثل بیرون فرقی نمیکند، صدی هفتاد هشتادش درست بیرون نیآمدند، چهار نفر با من بودند از قول آنها میگویم، خدا رحمت کند آیت الله علومی، پسر من این را گفته بود برای من، برای من نقل کردند، گفتند فقط فلانی، آن چهارتا همه منحرف شده بودند، یکیشان بعد از انقلاب اعدام شد، یکیشان جزء اشرار شد، دوتای آنها هم (رفقای ما که وقتی آزاد شده بودند) آمدند پیش من که حرف شما در اینها اثر دارد شما بیایید به حضورشان و نصیحتشان کن، فحش به مراجع و علما میدهند و .... بالاخره یک روز ما رفتیم و وقتی رفتیم، گفتند شما فلانی را قبول دارید فلانی در رأس مجاهدین خلق بود، غیر از مسعود رجوی، چند تا بودند کشته شدند اسمشان را الان یادم نیست، گفتند فلانی را قبول دارید؟ گفتم نه! وقتی گفتم نه، دیگه هیچ چیزی نتوانستند بگویند، اینطور افرادی بودند بالاخره میگویم یکی از جاهای انحراف کننده آنجا بود که افراد بالاخره کمتر بیرون میآمدند، در انقلاب و از کسانی که بیرون بودند غالبا پایشان لرزیده، ولی امثال آیت الله یزدی و آیت الله مصباح و عدهای از این آقایان اینها از اول انقلاب تا آخر باقی ماندند و ما باید از خداوند بخواهیم ما را حفظ کند و هیچ راهی به جز این نیست حتی در زندان من ترسم این بود که بلایی بر سر من بیاورند که من دست از طلبگی بردارم، چون رفتن زندان شاه یعنی خلاص، یعنی میکشنت، یعنی از بین میبرند، یک شب خواب دیدم بالای یک ساختمان بلندی هستم و این ساختمان لرزید، نزدیک بود که از آن بالا بیفتم پایین، یکی از علماء، خدا رحمتشون کند، ایشان از آن بالا پیدا شد و گفت دستت را بده دست من، دست من در دست امام زمان است آن بالا دست من را گرفت نگذاشت بیفتم پایین، ما باید در کارهایمان از خدا بخواهیم خدا ما را حفظ کند و خدا رحمت کند مرحوم آیت الله یزدی از اول انقلاب، از اول قیام حضرت امام و قبل از آن، انسان بسیار مجاهدی بود و تا آخر استقامت به خرج داد امیدواریم که خدای تبارک و تعالی دست همه ما را بگیرد دست همه جوانها را بگیرد که بتوانیم باقی باشیم بر ایمان ثابت و بر عقائد درست.