اسیر اسرائیل خاطرات زندگی نامه شهید داوود حنفیه
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، کتاب اسرائیل اسیر یا همان اسیر اسرائیل خاطرات زندگی نامه شهید داوود حنفیه است که از جدیدترین آثار انتشارات ابراهیم هادی در سال 1399 می باشد.
مزیت این کتاب این است که خاطرات به صورت کوتاه به همراه تصاویری از شهید است که باعث می شود راحت تر و سریع تر کتاب را بخوانید.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
شهید داوود حنفیه از خاطرات اسارات خود می گوید، این روزهای آخر دیگر صبر و تحمل خودم را از دست دادم. از بیرون از زندان هم هیچ خبری نداشتم. می ترسیدم که زیر شکنجه اقرار کنم و آبروی نظام را ببرم. چون اسرائیل منتظر بود که یک اسیر نظامی ایرانی را رسانه ای کند و آبروی ایران را ببرد و دستاویزی برای کارهای خودش قرار دهد. لذا پس از فکر بسیار تصمیم به خودکشی گرفتم. مدتی بود که به این موضوع فکر می کردم، اما هیچ وسیله ای در اختیارم نبود که بتوانم با آن خود کشی کنم. یکبار که از بازجویی برگشتم، جلوی درب سلول کمی ایستادم و با کمک نور راهرو، خوب آنجا را بررسی کردم. دو مأمور هم که مشکوک شده بودند مرا به داخل پرت کردند و در را بستند. باز هم ظلمات شد، اما زمانی که جلوی در بودم، یک سر پیچ خالی که جای لامپ بود را روی سقف دیدم. ارتفاع سقف سه متر بود. اما گفتم باید امتحان کنم که چطور می شود با برق داخل آن خود کشی کرد.
امیدوار بودم که موفق شوم ساعتی بعد که تردد در راهرو کمتر شد تصمیم گرفتم طرح خودکشی را عملی کنم. می دانستم داخل این سرپیچ برق دارد چون برخی سلول های اطراف من، روشن بود و از مکالمه نگهبان ها شنیده بودم که سلول من، لامپ را برداشته اند. به سختی از جا بلند شدم،خواستم بشکه را بکشم وسط سلول اما دیدم بدنم قدرت ندارد هرچه تلاش کردم نشد. از طرفی لبه های بشکه باریک بود، تری پایم را روی لبه ها بگذارم و بیفتم داخل بشکه و به خاطر ضعف شد دیگر نتوانم خارج شوم. هر چه آن روز تلاش کردم نتوانستم طرح خود کشی را عملی کنم. برای همین منصرف شدم. گفتم شاید خدا به این کار من راضی نباشد. شاید گشایشی در کار من ایجاد شود. تصمیم گرفتم برای رضای خدا این آزارها و شکنجه ها را تحمل کنم. آن روزها از درون با خدای خودم حرف می زدم. ارتباطم با خداوند خیلی قوی تر شده بود. می دانستم که تمام این سختی ها را خداوند می بیند و همین برایم کافی بود.
مرتب می گفتم که خدایا از من راضی باش و راه درست را به من نشان بده. من هر روز ۲۳ ساعت در محیط تاریک سلول بودم، نه یک روز و دو روز. طبق آنچه حساب کردم دو ماه از این وضعیت می گذشت. معمولا توی سلول، پشت به درب ورودی و رو به بشکه می نشستم و مشغول فکر کردن می شدم. یا اینکه گریه می کردم. البته بدنم خیلی تحمل نداشت، وقتی هم از فکر کردن و گریه کردن خسته می شدم، روی زمین نمناک سلول دراز می کشیدم. زمانی که برای غذا می آمدند و در را باز می کردند، چون من جلوی در بودم، یک لگد به من می زدند. بعد از اینکه تصمیم خودکشی من عملی نشد، یک نشاط خاصی پیدا کردم. یقین داشتم این کار خدا بوده، چون من خیلی تلاش کردم اما موفق نشدم. مطمئن بودم به زودی گشایشی در کارم ایجاد می شود. بازجوی ایرانی من می خواست با سؤالات تکراری و شکنجه و... مرا شکست دهد، اما خودش شکست خورد. دیگر با سردی سؤالات را تکرار می کرد و من هم با لبخند، جواب های همیشگی را می دادم.
برای خرید کتاب اسرائیل اسیر می توانید از سایت فروشگاه اینترنتی کتاب قم با تخفیف این کتاب را خرید کنید.