نظری بر چرایی انتخاب رضاخان برای کودتا در ایران
به گزارش خبرگزاری رسا، یکی از مباحث در خور پرداخت در موضوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، تفوق نظامیگری بر سیاستورزی در آن است. از این روی بود که پس از ۱۰۰ روز، سیدضیاءالدین طباطبایی از قدرت کناره گرفت و عملاً جای خود را به رضاخان داد. در گفتوشنود پیش روی، مسعود رضایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره سخن گفته است.
بسیاری این پرسش را مطرح میکنند، چرا انگلیسیها برای انجام کودتا در ایران، رضاخان را انتخاب کردند و گزینههایی چون: مثلاً تیمسار یزدانپناه و هفت، هشت نفر دیگر را که به عنوان کاندیداها کشف کرده بودند، انتخاب نکردند؟ رضاخان واجد چه ویژگیهایی بود که انگلیسیها را مجاب کرد که این گزینه، بهتر میتواند این پروژه را به سرانجام برساند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. ابتدا مقدمهای درباره اینکه اساساً چرا انگلیسیها این کودتا را انجام دادند را عرض میکنم و بعد سؤال شما را پاسخ خواهم داد. ایران از مدتها قبل و حداقل به خاطر دو موضوع، برای انگلیسیها مهم بود. یکی اینکه در برابر هندوستان، حکم سپر حفاظتی را داشت. به این نکته توجه داشته باشیم که جایگاه هندوستان نزد انگلیسیها، بسیار بالا بود و نزدیکشدن به مرزهای هندوستان برای آنها، یک خط قرمز بود و اصلاً تحمل نمیکردند که کسی از رقبا، مثل روسیه یا پروس یا فرانسویها، بخواهند به حوزه هندوستان نزدیک بشوند. در آن ایام هم، هندوستان با ایران هممرز بود؛ چون هنوز پاکستان از آن جدا نشده بود. نکته دیگر اینکه ایران به دلیل قرارداد نفتی دارسی و منابع نفتیای که به این واسطه در اختیار انگلیسیها قرار داده بود، برای آنها فوقالعاده مهم بود و به خصوص در جنگ جهانی اول - که انگلیسیها احتیاج بیشتری به نفت پیدا کردند- نفت ایران واقعاً چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ جنگی، حکم خون را در رگهای انگلستان داشت و برای ناوگان جنگی عظیمشان، نیاز به این ثروت خدادادی ایران داشتند. یک عامل مهم دیگر هم، به واسطه انقلاب سوسیالیستی شوروی، به این فرآیند اضافه شد و آن هم سپر حفاظتی بودن ایران، در برابر نفوذ انقلاب سوسیالیستی به جنوب کشورمان و خلیج فارس به عنوان پایگاه سنتی انگلیسیها بود. بنابراین ایران از جهات مختلف، برایشان اهمیت داشت. میدانید که در آن دوره، روسیه هم به عنوان رقیب بیش از یک قرنه انگلیسیها در ایران، به واسطه انقلاب سوسیالیستی کنار کشیده بود و انگلیسیها در پی آن بودند که ایران را کلاً از آن خود کنند و این رویکرد با توجه به اینکه در آن برهه، انگلستان امپراتوری بلامنازع دنیا بود، کاملاً قابل فهم است؛ یعنی انگلستان وقتی هند را تصرف میکند و در خاورمیانه به عنوان فاتح جنگ جهانی اول دولتسازی میکند، طبیعی است که ایران را هم به عنوان جزیی از این نقشه کلان، برای پیریزی نظم نوین سیاسی و جغرافیایی مدنظر داشته باشد و این دولت بخواهد برای حفظ ایران، دست به اقداماتی کلان بزند.
انگلستان در گام نخست و برای تحقق سلطه خود بر ایران، به چه اقدامی دست زد و تا چه حد این نخستین گام، توفیق یافت؟
اولین کار انگلیسیها، انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ بود که لرد کرزن مطرح کرد و نهایتاً عملی نشد. این قرارداد از سوی وثوقالدوله و دو نفر دیگر امضا شد، اما مجلس آن را تصویب نکرد و احمدشاه هم زیر بار امضای آن نرفت! به هر حال وقتی که این قرارداد اجرا نشد، باید انگلیسیها در پی راهحل دیگری میبودند. در انگلستان آن روز دو جناح سیاسی وجود داشت؛ یکی جناح کرزن بود که میخواست از طریق قراردادهایی از قبیل ۱۹۱۹، کار را پیش ببرد...
یعنی همان شیوه سنتیای که انگلیسیها تا آن زمان در پی آن بودند؟
بله، او در همان سنت فکری و عملی میاندیشید و اصرار داشت که بهتر است از طریق قرارداد پیش بروند. دیگرانی مثل چرچیل، مونتاگ وزیر امور هندوستان، لرد چسورلد نایب السلطنه انگلیس در هندوستان و نورمن سفیر جدید انگلیس در ایران - که وقتی به ایران میآید، درمییابد قرارداد ۱۹۱۹، اساساً به بنبست خورده و امکان اجرای آن وجود ندارد- در مجموع و نهایتاً به این نتیجه میرسند که باید از طریق یک فرد مقتدر، تسلط خودشان را بر ایران تحمیل کنند. روسها هم که در سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵، به عنوان مانعی بر سر راه انگلیس عمل میکردند و انگلیس ناچار بود با آنها قرارداد ببندد و ایران را به دو یا سه قسمت تقسیم کند، حالا دیگر عملاً وجود ندارند و انگلستان دیگر به تنهایی، میتواند کل ایران را به کام خویش بکشد! بنابراین آنها در آن دوره، به دنبال کسی میگردند که بتواند این کار را انجام بدهد. رضاخان صاحب ویژگیهای موردنظر انگلیسیها بود. قبل از هر چیز، در کسوت یک قزاق قرار داشت. قزاقها از همان ابتدا، دارای ویژگی مهمی بودند و آن هم اینکه تحت اوامر بیگانه قرار داشتند...
ظاهراً قزاقخانه، اول زیر نظر روسیه بود و بعد تحتنظر انگلیس قرار گرفت. اینطور نیست؟
اوایل زیرنظر روسها بود و پس از انقلاب اکتبر - که روسیه تبدیل به اتحاد جماهیر شوروی شد- تعدادی از افسران روس از ایران میروند و تعدادی همچنان باقی میمانند و انگلیسیها در نهایت، آخرین فرد قوای روسی قزاق، یعنی استار وسلسکی را هم تحمل نمیکنند و او را هم کنار میگذارند! شخص رضاخان، در این کنار گذاشتنها دخیل است. او پیش از این یکبار با کمک انگلیسیها، در کودتای کوچکی در قوای قزاق دخالت میکند. کلنل کلرژه در زمان دولت کرنسکی به ایران میآید و فرماندهی قوای قزاق را به عهده میگیرد، اما انگلیسیها نسبت به کلرژه، حساسیت دارند و در پی آنند که او را برکنار کنند. در ماجرایی که فرمانده روسی برکنار میشود، رضاخان نقش دارد. بعد از استار وسلسکی، فرمانده جدید قزاقها به این سمت گمارده میشود و رضاخان هم به عنوان معاون او، شروع به کار میکند.
به شهادت اسناد، انگلیسیها از چه دورهای رضاخان را تحتنظر گرفته بودند؟
اساساً عملکرد و رفتار انگلیسیها در کشورهایی که تحت سلطه آنها بودهاند یا در آنجا نفوذ داشتهاند، اینگونه است که به دنبال شناسایی آدمهایی هستند که به کار آنها میآیند و این کار را به طرق مختلف، انجام میدادند. مثلاً خاندانهایی را در نظر میگرفتند که بتوانند در آینده از آنها استفاده کنند. یا در پی این بودند که بدانند در جنوب ایران، کدام خاندان یا کدام فرد ذینفوذ، با آنها هماهنگ است و میتوانند از آنها استفاده کنند. در شرق و غرب کشور و در مناطق مختلف، شبکه چهرهها و تبارهای دارای جایگاه را کاملاً شناسایی میکردند. در این فرآیند، آنها به نظرشان میرسد که رضاخان برای کودتا فرد مناسبی است، به خصوص که یکی از مأموران برجسته آنها به نام اردشیرجی ریپورتر هم به عنوان کسی که از مدتها قبل در کار شناسایی آدم برای انگلیسیها بود، پیشتر رضاخان را شناسایی کرده و اساساً پرورده و او را فرد قابل اتکایی دیده بود. درست است رضاخان تا وقتی که روسها قوای قزاق را اداره میکردند، تحت فرماندهی آنها بود و بعد هم انگلیسیها زمام امور را در دست گرفتند و تحت فرمان آنها خدمت میکرد، ولی به هر حال جربزههایی هم داشت. او به هر حال در جنگهایی که در شمال با میرزاکوچکخان درگرفته بود، حضور داشت و فردی است که فرمانده آتریاد (تیپ) همدان شده و موقعیت نظامی برجستهای هم پیدا کرده است و دیگران هم با او هماهنگ بودند. ما در آن دوره افراد دیگری را هم داریم، مثلاً ماژور مسعودخان کیهان که تحصیلکرده مدرسه نظامی فرانسه بود، اما چرا او را انتخاب نمیکنند؟ یا چرا کلنل کاظمخان سیاح و دیگران را انتخاب نمیکنند؟ به دلیل شناختی که از رضاخان دارند. آنها معتقدند رضاخان آدم شجاعی است که در عین حال، تحلیل و سواد سیاسی لازم را ندارد! صاحب شخصیت مستقلی هم نیست و اگر ما او را در مسیری قرار بدهیم، در همان مسیر جلو میرود! دیگران ممکن است به لحاظ سواد یا بینش، آدمهای عمیقتری باشند و احتمالاً در ادامه راه، با ما هماهنگی لازم را نداشته باشند، ولی رضاخان به شهادت اتفاقاتی که پیش از آن روی داده است، از جمله دخالت او در برکناری کلرژه، شناخت اردشیرجی ریپورتر از او، دخالت او در برکناری استار وسلسکی - که آخرین فرمانده روس قزاق است- و مسیری که پیش از آن طی کرده، تماماً درسویه مدنظر انگلستان است.
برخی معتقدند اگر سیدضیاء میتوانست به مفاد اعلامیه «اعلام میکنم»، ظرف ۱۰۰ روز عمل کند، شاید نوبت به رضاخان نمیرسید! یعنی اگر توان کافی داشت و شرایط را دستکم به شکل حداقلی برای پیشبرد اهداف کودتا جمعوجور میکرد، طبیعتاً نوبت به رضاخان نمیرسید! برخی دیگر هم میگویند مهره اصلی رضاخان بود و سیدضیاء، صرفاً نقش محلل را ایفا کرد! دیدگاه شما در اینباره چیست؟
اساساً ستون اصلی برای انجام کودتا از نظر انگلیسیها، وجود یک فرد نظامی بود. افراد سیاسی زیادی آمدند و رفتند. افراد بهتر و ملیتری مانند مشیرالدوله هم در بین آنها بودند که بالاخره زیربار امضای قرارداد ۱۹۱۹ نرفتند. بنابراین طیف از سیاسیون از منظر انگلیسیها، کسانی نبودند که بتوانند کار مورد نظر آنها را انجام بدهند. انگلیسیها در این اندیشه بودند که ما ۱۰۰ سال است در ایران با روسیه رقابت کردهایم و هر کاری هم که انجام دادهایم، حریف آنها نشدهایم! حالا یک موهبتی نصیب ما شده و انقلابی در روسیه صورت گرفته و آنها خودشان را کنار کشیده و دنبال گرفتاریهای خودشان هستند! بنابراین در حال حاضر، زمینه برای تسلط کامل بر ایران فراهم است. ما یک ایران یکپارچه میخواهیم تا بتوانیم آنچه را که آرزوی ما بوده در آن پیاده کنیم.
حالا اگر سیدضیاء بخواهد به عنوان مهره اصلی کودتا بر سر کار باشد، مگر ما با قدرت او میتوانیم این کارها را انجام بدهیم؟ این همه قوای پراکنده و نیروهای محلی و این همه رجال هستند که سیدضیاء در برابر آنها قدرتی ندارد! آدمی مثل فرمانفرما هست که خودش یک مافیای سیاسی است! شیخ خزعل، اسماعیل آقا سیمیتقو و امثال او هستند. انگلیسیها ایران و شخصیتهای سیاسی ایران را مثل کف دستشان میشناختند...
در گزارشی که لرد کرزن تهیه میکند، آمار دهکورههای ایران را هم دقیقاً آورده است! گمان نمیکنم مالیه ایران در آن دوره، چنین گزارشی از کشور را داشته باشد، اینطور نیست؟
نخیر ندارد! در کتاب «ایران و قضیه ایران» این گزارش آمده که آدم واقعاً تعجب میکند! آن هم آن موقع، یعنی سال ۱۸۹۷ که تنها یک نفر رفته و همه جا را گشته و همه ایلات و طوایف را میشناسد! با آن مجموعه اطلاعات دقیقی که انگلیسیها داشتند، کاملاً ایران را میشناختند. خب آنها در مقطع کودتا، میخواهند بر ایران مسلط شوند. آیا سیدضیاء حریف فرمانفرما میشود؟ حریف مصدقالسلطنه میشود؟ حریف شوکتالملک میشود؟ بدیهی است که حریف اینها نمیشود. دستگیریهایی که در صبح روز کودتا شروع شد و حدود ۱۰۰ نفر جلب شدند و سیدضیاء گفت: بروید و آنها را بگیرید، به پشتوانه نیروی قزاقی بود که پشت سرش قرار گرفته بود. اگر این نیروی قزاق پشتسرش نبود، دستور میداد که بروید بگیرید، کسی جرئت نمیکرد این کار را بکند و شاید اول از همه، خودش را میگرفتند، میبردند به سیاهچال میانداختند! کسی که میرود جلوی احمدشاه میایستد و شاه به او میگوید: «تو در کشور چه کار میکنی؟ ارکان حکومت را متزلزل کردهای!» و سیدضیاء به او جواب میدهد: «ارکان حکومت چرا باید اینقدر سست باشد که یک سید روزنامهنویس، بیاید و آن را متزلزل کند؟» اینکه سیدضیاء نیست رفته و جلوی احمدشاه ایستاده، بلکه در واقع دو سه هزار نفر قزاق پشتسر او هستند که میرود و به این شکل با احمدشاه صحبت میکند! سیدضیاء، قوام، فرمانفرما و همه صاحبان نام و وجهههای بزرگ آن موقع را دستگیر میکند! او قطعاً به پشتوانه نیروی قزاق و به عبارت دیگر، به پشتوانه انگلیسیها این کار را میکند. انگلیسیها خیلی بهتر از خود سیدضیاء- که میگویند: سید روزنامهنویس- میدانند که چنین رفتارها و برخوردهایی نیازمند یک نیروی نظامی است. آنها با تلاش و برنامهریزی، فرماندهان روسی قزاقخانه را عوض کرده و این نیرو را، تحت امر رضاخان درآوردهاند. چون میدانند که کودتا پشتوانه نظامی میخواهد و در واقع تنها رضاخان است که میتواند طرح کودتا را به سرانجام موردنظر انگلیس برساند. انگلیس این کاره است و در آن مقطع، حداقل ۲۰۰ سال از دوران استعمارگریاش، میگذشت و تجربه مدیریت رویدادهای هندوستان، آفریقا و شرق دور را داشت و میدانست با چه روشهایی، جلو رفته و چگونه باید در هر جایی، مسئله را متناسب با شرایط آن حل کند و شرایط آن روز ایران چیست؟
بنابراین انگلیسیها، خیلی خوب میدانند که این کار، باید به دست یک نیروی نظامی انجام شود. بهخصوص با تجربه اخیری که به دست آورده بودند و کرزن تلاش کرده بود از طریق قرارداد پیش برود، نهایتاً متوجه شدند که امکانپذیر نیست. نهایتاً هدف، تسلط بر ایران بود و برای تحقق این امر رضاخان را انتخاب کردند که به نظر من برای آنها، انتخاب بسیار مناسبی هم بود.
پس از نظر شما گزینه اول انگلستان، رضاخان و سیدضیاء عملاً محلل این رویداد بود، اینطور نیست؟
دقیقاً همینطور است و انگلیسیها در این ماجرا، خیلی حسابشده و با برنامهریزی عمل کردند.