«سازهای ناکوک» با اصول سینمایی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، فیلمسازهای ناکوک در وهله اول اثری تجربی یا دلی برای فیلمسازش است. بر خلاف اینکه اساساً ذات هنر برای مخاطب است، علی حضرتی در اولین ساخته سینماییاش تلاش کرده فیلمی بسازد که مخاطب نتواند با آن ارتباط برقرار کند. «سازهای ناکوک» با ابتداییترین شکل ممکن ساخته شدهاست. فیلمی که از نداشتن طرح، قصه و فیلمنامه به طور جدی رنج میبرد و فیلمسازش آنقدر سرگرم قاببندیهای چشم نواز به اصطلاح کارت پستالی بوده که عناصر اصلی درام و پردازش موضوعی و شخصیتی را فراموش کردهاست.
فیلمساز باید تمرکز بیشتری روی شخصیتهایش میکرد، اما انگار هدف حضرتی بیان خام مسئلهاش بوده است. اساساً در اینگونه فیلمها که موضوع آن روانشناسانه است، باید پرداخت صریح و پردازش عمیقی صورت بگیرد تا مخاطب بتواند با موضوع و بستری که فیلمساز میخواهد درباره آن حرف بزند، بیشتر آشنا شود. در فیلم برادرم خسرو مسئله بیماری و روان پریشی و علت آن به طور کامل در شخصیت و موضوع اثر نهادینه بود، اما در «سازهای ناکوک» آنقدر حفرههای ریز و درشت وجود دارد که مسئله اصلی فیلم گم شده است. هدیه، یک بیمار روحی است و از آن باید مراقبت کرد، اما مخاطب نمیتواند ارتباطی هر چند سطحی با او برقرار کند. اینکه هدیه مثل مادرش دچار افسردگی است و احتمال خودکشی در او بالاست در حد دیالوگ باقی میماند.
از طرفی دو کاراکتر دیگر وجود دارند. هلیا، خواهر هدیه که روانپزشک است، اما در کل فیلم شغل او هیچ کارکردی برای اثر ندارد، او فقط در آسایشگاه روانی که آن هم به طور کامل مشخص نیست، حضور دارد و مکان هم نمیتواند شخصیت بسازد، پس اگر هلیا دکتر هم نبود فرقی برای فیلم نمیکرد، اینکه چرا این خواهر اینقدر مواظب هدیه است باز هم الکن و ناقص میماند. هیچ گذشتهای از این دو خواهر و اینکه چرا هلیا که روانپزشک است نتوانسته بیماری روحی خواهرش را تشخیص بدهد و او را مداوا کند، ارائه نمیشود. او فقط دیالوگ میگوید، هدیه را از رفتن به خانه پدری منع میکند و اینکه چاقوها را از او پنهان نگه میدارد به هیچ وجه متقاعد کننده نیست. پارسا هم به عنوان شوهرهدیه هیچ نقش مهمی ندارد. او یک مرد منفعل است که فقط میگوید عاشق هدیه است. هلیا هم انگار از یک بیماری روانی رنج میبرد. درک هر سه آنها به دلیل رفتار نامناسب و عدم شخصیتپردازی صحیح مخاطب را از فیلم دور نگه داشته است. دکتر بودن هلیا یا آن کافه و صاحبش برای فیلم کارکردی ندارد. آن ساز چنگ هم برای هدیه بیاستفاده است؛ چراکه او قرار است آهنگی با آن بسازد، اما نه او را در حال نت نوشتن و نه در حال نواختن یک آهنگ با سازش دیدهایم، او فقط دستی به ساز میکشد، سکانس پایانی هم مثل کل فیلم بیمنطق رها میشود؛ چراکه فیلم نه ابتدایی دارد نه میانی و نه پایانی.
اینکه فیلمساز با زوم و زومبک و لانگ شات و کلوزآپ و حرکات بیمنطق دوربین بخواهد به فرم برسد، بیشک فاجعه است. سازهای ناکوک چند نمای خوب دارد و مابقی اداواطواری بیش نیست که این ذوق زدگی فیلمساز محسوب میشود. منطق سینمایی فیلمهای روانشناسانه در میزانسن و بازی با فیزیک نما و قاببندی و هوای بارانی و دیالوگهای کوتاه و تخت نیست؛ چراکه این منطق باید در محتوای اثر باشد. تدوین هم نتوانسته کمکی به ریتم کند فیلم کند که البته اتصال نماها در بعضی از سکانسها هم جزو ضعفهای فیلم است.
از هنگامه قاضیانی و حامد کمیلی بازی استانداردی را نمیبینیم و انتخاب غزل شاکری برای نقش هدیه یک ضعف محسوب میشود، او در دیالوگ گویی و ریاکشنهای جزئی هنوز مشکل اساسی دارد، چه برسد به نقش یک روان پریش یا هر چیز دیگر که قرار بود باشد، اما صورت نگرفته است./د102/ق
منبع: روزنامه جوان