مشروطه سکولار یا مشروطه مشروعه
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، بعد از گذشت بیش از یک قرن از شهادت شیخ فضل الله نوری و صدور فرمان مشروطیت، همچنان این سوال در برخی از اذهان تداعی می کند که جریان نهضت مشروطه چه بود و چه زوایای پنهانی داشت که شخصیت بزرگی مثل شیخ فضل الله نوری با آن مخالفت کرد و به دلیل همین مخالفت ها با این نهضت به شهادت رسید.
برای پاسخ به این سوالات، لازم است که در ابتدا نهضت مشروطه را با زوایای مختلفی که در آن نهفته بود، بازخوانی کرده و سپس با بررسی شخصیت شیخ فضل الله نوری، به دلایل مخالفت او با جریان نهضت مشروطه بپردازیم.
نهضت مشروطه
نهضت مشروطه که برخی از آن به انقلاب مشروطه نیز یاد میکنند، اتفاقی است که در اواخر دوران ۱۵۱ ساله حکومت قاجار در ایران روی داد و روند حکومت را که تا پیش از آن بر اساس تفکر فردی و استبدادی و سلطه پادشاه بر کشور حاکم بود، به روندی قانونی تبدیل کرد هر چند این روند دیری نپایید و دوباره حتی با وجود قانون، استبداد فردی بر کشور سایه افکند و برای ده ها سال دیگر ایران را زیر سلطه خاندان های مستبد نگه داشت.
نهضت مشروطیت از این جهت که باعث کاهش قدرت استبدادی پادشاه شد، جایگاه ویژهای در تاریخ سیاسی معاصر ایران دارد؛ چرا که توانست پایههای این قدرت مطلق و بیپایان شاه را که هیچ چیز خارج از اراده او انجام پذیر نبود و خواست و اراده مردم هیچ جایگاهی نداشت، فرو ریخته و آن را به پادشاهی مشروطه تبدیل کند.
عوامل شکل گیری نهضت مشروطه
در شکل گیری و پیروزی نهضت مشروطه زمینههای داخلی و خارجی نقش موثری داشتند که به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:
1- از دست رفتن بخش هایی از ایران
یکى از دلایل نارضایتى مردم از حکومت قاجار، از دست رفتن سرزمین هایى بود که به وسیله دولت هاى استعمارگر روس و انگلیس از ایران جدا شده بودند. قسمت هایی که توسط روسیه از ایران جدا شد عبارت بودند از: کل قفقاز در شمال غربى و منطقه ماوراءالنهر در شمال شرقی (شامل کشورهای قزاقستان، تاجیکستان و ترکمنستان کنونی) به این ترتیب، در شرق و غرب دریاى خزر، مناطق و ایالت هاى وسیع و زرخیزى از ایران جدا شد. سرزمین هایی که توسط انگلستان از ایران جدا شد عبارت بودند از: ایالت هاى هرات و قندهار؛ و بخش بزرگی از بلوچستان.
2- غلبه استعمار بر مملکت
کشورهای استعمارگر اروپایی از قرن شانزدهم میلادی شروع به اشغال سرزمین هایی در آسیا، آفریقا، و قاره آمریکا کردند و تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کشورهای متعددی را زیر سلطه جغرافیایی و برخورداری از منابع سرشار مواد اولیه، خود درآوردند. ایران نیز به دلایل داشتن موقعیتی ویژه، مورد توجه کشورهای استعمارگر قرار گرفت. ضعف حکومت قاجار و طمع ورزى و فساد مالى درباریان، زمینه سلطه بیگانگان را بر مملکت فراهم کرده بود. بارزترین نتیجه این وضعیت، امتیازهاى متعددى بود که به خارجیان داده می شد. علاوه برآن قرض هایی که شاهان قاجار از کشورهای بیگانه می گرفتند، موجب سلطه بیشتر استعمارگران بر مملکت شد.
3- استبداد دستگاه حاکم
حکومت قاجار بر بنادر استبداد متکى بود و قدرت در دست شاه و اراده او متمرکز بود. مردم ایران هیچ گونه تضمینی براى حفظ جان و مال و ناموس خود در مقابل دستگاه استبدادى نداشتند. شاه و بستگانش هر کارى که مایل بودند، انجام می دادند و هر بلایی که می خواستند، بر سر مردم می آوردند.
4- ورود اندیشه های جدید
دورانی که شاهان قاجار بر مردم حکومت می کردند، دوران تحول های فکری و آزادی خواهی در قسمت هایی از جهان بود. در تعدادی از کشورها، حکومت مشروطه برقرار شده بود. لذا ایرانیان نیز به طور مستقیم و یا غیر مستقیم تحت تاثیر این نهضت های جهانی قرار گرفتند. زمینه ورود این تفکر به ایران به شکل های مختلفی صورت گرفت مانند اعزام دانشجو به خارج، سفرهای درباریان و سیاستمداران به خارج از کشور و مهاجرت برخی از ایرانیان.
5- حادثه نوز بلژیکی
کلید حرکت نهضت مشروطه از اهانت به روحانیون شروع شد؛ به این شرح که: عکسی از مسیو نوز بلژیکی – مسؤول امور مالی ایران و کسی که تعرفههای گمرکی علیه بازرگانان را وضع می کرد – در لباس روحانیت و در مجلس رقص در حال کشیدن قلیان منتشر شد که این کار موجب نارضایتی مردم و خشم عمومی آنان شد و مردم خواستار عزل او شدند.
6- احداث بانک استقراضی روس در قبرستان مسلمانان
حادثه دیگری که در تحریک احساسات مردم مؤثر واقع شد، احداث بانک استقراضی روس در یک زمین وقفی و در قبرستان مسلمانان بود که در اثنای ساخت بانک استخوان های تازه مردگان کشف شد و روس ها با بی اعتنایی اجساد و استخوان ها را در چاهی ریختند؛ این اهانت باعث شد که مردم به ساختمان در حال احداث بانک روس حمله کنند و آن را ویران نمایند.
7- تنبیه تاجران
عامل دیگر، تنبیه تاجران توسط علاء الدوله حاکم تهران بود. در دوران قاجاریه بیشتر قند مصرفی ایران از روسیه تأمین میشد و روسیه نیز در این دوران تاریخی در حال جنگ با ژاپن – جنگ ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ م – بود که به همین دلیل واردات قند از کشور روسیه کم و یا قطع شده و قند در ایران، به ویژه در تهران گران شده بود. علاء الدوله حاکم تهران که مردی مستبد، قلدر و ستمگر بود، تصمیم گرفت چند نفر از تاجران معروف قند را به دار الحکومه دعوت کرده علت گران شدن قند را از آن ها سوال کند، اما هدف اصلی او این بود که تجار را که در جریان «مسیونوز بلژیکی» سرکشی کرده بودند، گوشمالی دهد تا برای دیگران درس عبرت شود.
وی از میان تاجران دعوت شده، چهار نفر را که تاجر قند بودند، انتخاب کرد و دستور داد به فلک بسته، شلاق بزنند. بی احترامی و کتک زدن تجار خوش نام بازار، بویژه «حاج سید هاشم قندی» که به دیانت و صداقت مشهور بود، باعث اعتراض شدید مردم و تعطیلی بازار و تجمع در مسجد شاه تهران (مسجد امام خمینی (ره) فعلی) شد. مردم خواستار جلوگیری از ظلم به مردم و تشکیل عدالتخانه شدند.
این اجتماع با تحریک امام جمعه تهران یعنی حاجی میرزا ابوالقاسم (داماد مظفر الدین شاه) که مخفیانه افرادی را در مسجد آماده کرده بود، با اهانت به مردم و علما پراکنده شد و به دنبال آن هجرت صغری از تهران به حضرت عبدالعظیم شروع و مردم در عبدالعظیم تحصن کردند. پس از قبول درخواست های متحصنین از سوی مظفرالدین شاه، آن ها به تهران برگشتند اما عین الدوله از اجرای کامل خواسته های آنان سرباز زد. پس از درگیری و کشته شدن یکی از طلبهها، مردم دوباره در مسجد جمع شدند که به محاصره نیروهای حکومت درآمدند و پس از چندی با درخواست آنان مبنی بر خروج از تهران موافقت شد، بدین ترتیب هجرت کبری با حرکت آنان از تهران به قم و تحصن در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) آغاز گشت.
پیروزی نهضت و صدور فرمان مشروطیت
مظفرالدین شاه پس از این که متوجه شد هر روز بر تعداد مهاجرین در قم و متحصنین در سفارت انگلیس افزوده میشود، با درخواست های آنان موافقت کرد و فرمان مشروطیت را در چهاردهم جمادی الثانی ۱۳۲۴ ق / ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ ش صادر کرد.
پس از صدور این فرمان عضدالملک (رییس ایل قاجار) برای بازگرداندن علما به قم رفت و آنان را با احترام به تهران آورد. چند روز بعد، مجلس در محل مدرسه نظام افتتاح شد و به تدوین نظامنامه انتخابات پرداخت. نظامنامه با عجله تمام تدوین گردید و در سال ۱۳۲۴ هّق/ ۱۲۸۵ ش انتخابات تهران آغاز شد و در همان سال مجلس را افتتاح کردند.
شیخ فضل الله نوری
شیخ فضلالله نوری، پسر ملاعباس نوری مازندرانی معروف به شیخ فضلالله یا حاجی شیخ نوری از روحانیون متنفذ شیعه بود. وی در ماه ذیحجه سال ۱۲۵۸ هجری قمری در تهران به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در همین شهر خواند و سپس برای ادامه تحصیلات عازم عتبات گردید. وی از درس شیخ راضی نجفی استفاده برد و سپس به همراه داییاش ـ محدث نوریـ و در ۱۲۹۲ق به سامرا رفت و چند سال از درس میرزای شیرازی استفاده کرد، تقریرات او را نوشت و از شاگردان بارز میرزا به شمار میرفت.
شیخ فضلالله پس از تحصیل علوم دینی در سال ۱۳۰۰ هجری قمری به تهران بازگشت و به تدریس پرداخت وی در سال ۱۳۰۹ در جریان جنبش تنباکو به رهبری میرزای شیرازی نیز مشارکت داشت. پس از درگذشت میرزای شیرازی و احتمال مرجعیت وی و میرزا حسن آشتیانی، شبنامههایی در ذیقعده ۱۳۱۲ قمری علیه وی پخش شد. با این حال طبق پیشبینی دوست و دشمن، شیخ فضلالله پس از درگذشت میرزای آشتیانی، عالم و مجتهد اول تهران شد.
شیخ فضل الله و مشروطه
در ۱۳۲۳ هجری قمری آیتالله سیدعبدالله بهبهانی از آیتالله سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری برای اتحاد و قیام هماهنگ علیه اقدامات توهینآمیز برخی اتباع بیگانه مستخدَم دولت و اعمال و رفتار و برخوردهای تبعیضآمیز و تجاوزات مستمر دولتی ها به جان و مال مردم که عامّه را به ستوه آورده بود، دعوت کرد. شیخ فضلالله این دعوت را رد کرد و سیدمحمد طباطبایی با بیان این شرط که «اگر جناب آقای سیدعبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد، من همراه خواهم بود»، دعوت را اجابت کرد. شیخ فضلالله علیرغم تأکید آیتالله طباطبایی و بهبهانی، در تحصن مشروطهخواهان شرکت نکرد. زیرا مخالفتها را به تحریک جناحهای رقیب در حکومت میدانست. به همین دلیل در این دوره، به دلیل عدم شرکت در این تحصن مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
اما پس از آن که کار نهضت بالا گرفت و صفوف مبارزین اعم از علما و مردم به طور مشخص در برابر دولتی ها و طرفدارانشان قرار گرفت و کار به درگیری و جدال کشید، پس از مهاجرت صغرا به حرم حضرت عبدالعظیم و بازگشت آنها و کشته شدن یکی از طلاب و جریانات مسجد جامع، شیخ فضلالله نیز با وجود مخالفت اولیه با این حرکت، با آنها همراه شد و در کنار مبارزین قرار گرفت و در قضیه مهاجرت کبری به قم، با آن که هنوز عینالدوله و نصرالسلطنه نسبت به وی موضعی مثبت داشتند، ولی هرچه به وی اصرار کردند که از مهاجرت به قم صرف نظر کند، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست.
شیخ فضلالله در طول توقف در قم تا زمان صدور دستخط و فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و بازگشت مهاجرین از قم، با آنان همداستان بود. اما پس از بازگشت از قم و انعقاد مجلس شورا و مطرح شدن نگارش قانون اساسی و مسأله بررسی آن توسط علما، تدریجاً از صف رهبران نهضت جدا شد و بنای مخالفت با حکومت مشروطه را نهاد. وی این موضع خود را در سخنرانیها و اطلاعیههای گوناگون اظهار و اعلام کرد.
دلایل مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه
1- تفسیر غلط از مشروطه توسط برخی از بزرگان
روزی که عضدالملک برای اعلام موافقت شاه با تقاضای عدالت خواهان به قم آمده بود، شیخ فضل اللّه نوری به علما گفت: «تا حالا کارها خوب پیش رفته، امّا از این به بعد چه خواهید کرد؟ هدف شما چیست؟» سید محمد طباطبایی در پاسخ گفت: مراد ما مشروطه است و مجلس شورای ملی. مشروطه چیزی است که برای پادشاه و وزیران حدّ و حدودی تعیین می کند که نتوانند هر طور خواستند با ملت رفتار کنند. مشروطه آزادی کامل برای ملت می آورد و برای همه کارهای دولتی و ملتی و شرعی، قانون و حدودی معین خواهد کرد.
شیخ فضل الله در جواب گفت: «امّا فوائدی که برای مشروطه برشمردید و آن این که برای پادشاه و وزیران حدودی معین می شود، بسیار نیکو است، ولی این که فرمودید آزادی کامل برای ملت خواهد بود، این سخن از نظر اسلامی باطل و کفر است و آزادی کامل [به نحوی] که هر فرد برای هر کاری آزاد باشد، چنین آزادی در اسلام نیست و این که فرمودید قانونی وضع خواهد شد، اوّل این که قانون ما مسلمین در هزار و سیصد و اندی سال قبل وضع شده است و اگر هم برای تنظیم و اصلاح روابط اجتماعی و اداری قانونی نوشته شود، باید مطابق با شریعت اسلامی باشد و امّا این سخن که فرمودید برای شرع حدّی معین خواهد شد، بدانید که برای شرع و دین حدّی نیست.»
2- حضور روشنفکران غربزده در مجلس شورای ملی
مجلس تدوین قانون اساسی، بعد از صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه تشکیل شد. با توجه به ترکیب اعضای مجلس اختلافاتی بین علما و روشن فکران به وجود آمد. روحانیان که خواهان اسلامی بودن و شرعی بودن قوانین بودند با خواسته های روشن فکران غرب زده و فراماسون ها که خواستار قانونی همسان کشورهای غربی بودند، به مخالفت برخاستند. اکثر مجلس در دست روشن فکران وابسته و فراماسون ها بود، به طوری که از شانزده نماینده تهران سیزده نفر فراماسون بودند.
شیخ با وجود اعتراض قبلی به همراه بهبهانی و طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کرد تا شاید بتواند جلوی تصویب قوانین غیر اسلامی را بگیرد. ولی فراماسون ها عنوان نظام را مشروطه قرار دادند. شیخ فضل اللّه نوری وقتی این وضع را دید، تصمیم به مقاومت گرفت و برای اصلاح وضع، اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس را پیشنهاد کرد. این پیشنهاد با مخالفت آن ها روبرو شد و ایشان به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد و از آن هنگام سیل تهمت ها علیه او جاری شد.
3- مشروعه نبودن مشروطه
شیخ فضل اللّه با مشروطیت مخالفتی نداشت و بحث او در کیفیت آن بود. با دیدن وضع آن روز جامعه گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بی دین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که می خواهند به اسلام لطمه بزنند. روزنامه ها به انبیا و اولیا توهین می کنند و حرف های کفرآمیز می زنند. علمای اسلام برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم در جامعه مامورند. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم می شوم؟ من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیده ام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم. معاندین گفتند این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم؟ چگونه بی طرف شوم و سخنی نگویم؟ من مخالف اساس مشروطیت نیستم؛ بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم؛ امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد».
سرانجام نهضت مشروطه
تداوم نهضت مشروطه با مرگ مظفر الدین شاه و به قدرت رسیدن پسرش محمد علی میرزا که از مخالفان سرسخت مشروطه بود به مخاطره افتاد؛ چراکه او بعد از رسیدن به قدرت به مخالفت با قانون اساسی پرداخت و در ذیقعده ۱۳۲۵ دستور انحلال مجلس تازه تأسیس را صادر کرد که با مقاومت مردمی روبرو شد و این دستور به اجرا در نیامد. او یک سال بعد، زمانی که از یک ترور مشکوک جان سالم به در برد به کلنل لیاخوف روسی فرمانده بریگاد قزاق در تیرماه ۱۲۸۷ دستور داد تا مجلس را به توپ ببندد و به دنبال آن آزادیخواهان و مشروطه طلبان دستگیر، زندانی، تبعید و یا اعدام شدند.
این اقدامات به مدت یک سال، ایران را به استبداد ننگینی فرو برد که از آن به استبداد صغیر یاد میکنند اما با هجوم همه جانبه آزادیخواهان که از آذربایجان، گیلان و اصفهان و از نقاط دیگر به طرف تهران حرکت کرده بودند، با تصرف آن در ۲۳ تیر ۱۲۸۸، محمدعلی شاه مجبور به پناهندگی نزد سفارت روسیه شد و استبداد صغیر به پایان رسید. فاتحان تهران اگر چه توانستند در پرتو تلاش مردم، استبداد محمد علی شاه را از بین ببرند ولی با محاکمه و اعدام شیخ فضل الله به بیراهه رفتند.
محمد حسین روانبخش