نبود زیربنای رصد و آمار در عرصه تبلیغ/ نیازمند سند جامع فرهنگی هستیم
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اصفهان، مسأله تبلیغ و بازخوردهای فعالیتهای تبلیغی و هماهنگی و همگامی نهادهای مختلف فرهنگی تبلیغی که پس از انقلاب اسلامی پدید آمده و مشغول به فعالیت شدهاند، یکی از دغدغه های جدی مبلغان و فعالان عرصه فرهنگی تبلیغی است، چرا که موازی کاریها، بی برنامگیها و نبود هدفگذاری و سیاستگذاری دقیق و عدم آینده نگری و تعیین افقهای پیش رو موجب شده است تا برخی مبلغان دچار سرگردانی و یا بی انگیزگی در عرصه تبلیغی شوند به ویژه اینکه امکان رصد و بازخوردگیری دقیق و عملیاتی از فعالیت های تبلیغی نیز برای آنها فراهم نیامده است.
وجود سازمان های مختلف فرهنگی تبلیغی در ظاهر نشان دهنده توانمندیهای بالا در عرصه تبلیغ و ترویج معارف دینی و فرهنگ ایرانی اسلامی است، در حالی که شرایط موجود و چالش های گوناگونی که در عرصه های مختلف با آن مواجه هستیم نشان دهنده مشکلات عمیق فرهنگی تبلیغی و گاهی ناکارآمدی فعالیتهای تبلیغی است که ضرورت هم افزایی، برنامه ریزی و بازخورد گیری فعالیت های تبلیغی سازمانها و نهادهای فعال در این عرصه را بیش از پیش گوشزد میکند.
در این خصوص گفتگویی با حجت الاسلام محمد قطبی، رییس دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان داشته ایم، تا بیشتر به واکاوی ابعاد مشکلات و چالش های عرصه فرهنگی تبلیغی بپردازیم که مشروح آن در ادامه در اختیار شما قرار گرفته است:
رساـ علیرغم وجود دستگاههای متعدد تبلیغی هنوز عرصه تبلیغ با چالشهای مختلف از جمله موازی کاری و هدر رفت منابع مواجه است، به نظر شما علت این مسأله چیست؟
عوامل زیادی میتواند برای مشکلات عرصه تبلیغ وجود داشته باشد، یکی از علتهای این مسأله میتواند این باشد که دستگاهها متعددی در مأموریتهای خود متولی فعالیت های فرهنگی و تبلیغی هستند، برخی از این دستگاهها مانند حوزه علمیه مستقل هستند، برخی دیگر مردمی هستند و بعضی دیگر از این دستگاهها مانند ادارات ارشاد دولتی هستند، بعضی دیگر از این دستگاهها مانند دفتر تبلیغات اسلامی و صداوسیما مرتبط هستند با دفتر رهبر معظم انقلاب.
این چندگانگی میتواند در مأموریتها اختلاف سلیقه یا اختلاف مکتب فکری ایجاد کند، شاید راه حل های متعددی بتوان پیدا کرد اما تصور من این است که در باب آسیب شناسی یا سبب شناسی وقتی بررسی کنیم، این چندگانگی کانون تصمیم گیری یا مرجع اقدام در حوزه تبلیغ فرهنگ می تواند اختلاف نظر و اختلاف در منطق برنامه ریزی و اقدام در حوزه فرهنگ را به دنبال داشته باشد و نتیجه آن میتواند گاهی موازی کاری، یا دفع یکدیگر یا غفلت از برخی مباحث شود یا اینکه گاهی بیش از حد به یک موضوعی توجه شود. چرا که هرکدام از این سیستمها مستقل از هم برنامه ریزی می کنند و منطق برنامه ریزی آنها نسبت به یکدیگر دارای استقلال است.
باید نهادهای فرهنگی تبلیغی را در یک نقشه واحد به یکدیگر مرتبط کرد
باید این نهادها را به یکدیگر مرتبط کرد و در یک نقشه واحد علمی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین و تأیید شد ولی در مرحله اجرا به آن توجه نشد انها را به کار گرفت، این نقشه میتوانست تا حدی مانع موازی کاریها و تداخلها باشد اما به آن توجه نشد، تعدد مراکز فرهنگی تبلیغی میتواند یکی از عمدهترین مشکلات در عرصه فرهنگ و تبلیغ باشد، البته نظریهها هم در این زمینه مؤثر است، در عرصه فرهنگ نظریههای متعددی وجود دارد که هرکدام میتواند یک مشرب فکری و منطق اقدام را به دنبال داشته باشد.
کسانی که فرهنگ را یک لایه سطحی و رویین جامعه میدانند جنس فعالیتهایی که دنبال میکنند و جامعه را به سمت آن ترغیب میکنند معمولا فعالیتهای ظاهری، فرمیک و پوسته ای و قشری است، کسانی که با عمق اندیشه با فرهنگ مواجه هستند و موضوع فرهنگ را یک موضوع هستهای و مغز جامعه و نقطه درون و اتکای اصلی سبک زندگی میدانند، به شکل دیگری اقدام، برنامه ریزی میکنند و طرز تفکر آنها در چینش برنامهها و پیشنهادات و طرح هایی که دارند متفاوت خواهد بود.
این اختلاف نظرها میتواند یک منشأ و کانون سازمانی داشته باشد یعنی تعدد سازمانها و یا یک کانون اندیشهای داشته باشد یعنی تعدد تفکرات و مبانی نظری و اندیشهها و شاید بتوان علت های دیگری هم در این خصوص پیدا کرد.
رساـ به نظر شما اگر یک سیاستگذاری دقیق، هدفمند و یک نقشه راه تبلیغی ارائه شود و تقسیم کار در این خصوص انجام شود، مشکلات این عرصه تا چه حدی برطرف خواهد شد؟
این کار و رسیدن به چنین نقطه ای لازمه زیادی دارد، در قدم نخست باید یک وفاق نظری در مورد مسأله فرهنگ داشته باشیم، به تأویل صریحتر باید نظریه فرهنگ در جمهوری اسلامی اول در واقع به یک وفاق و تفاهم و دیدگاه ثابت تبدیل شود و به این جایگاه برسیم، وقتی نظریه فرهنگ را مورد وفاق قرار دادیم، از آنجایی که نظریه مهمترین کانون برای اقدام در همه حوزهها نظیر حوزه سلامت و سیاست و امنیت و اقتصاد است، در فرهنگ هم باید به وفاق در خصوص نظریه فرهنگ برسیم تا بتوانیم وارد عرصه اقدام شویم.
در جمهوری اسلامی اگر فرهنگ را به توافق و تفاهم برسانیم، میتوانیم سیاستها و نقشه راه را ترسیم کنیم و پس از ترسیم آن میتوانیم در قالب یک سند جامع هم افزای ملی که به وفاق همه نهادها و جریانهای اجرایی میرسد، هر دستگاهی را پیرامون مأموریتهای آن دستگاه فعال کنیم و هر دستگاه به مأموریت های خود خواهد رسید.
به عنوان مثال در حوزه علم و تکنولوژی در کشور نقشه جامعی توسط اندیشمندان و صاحب نظران بررسی، طراحی و تدوین شد و رهبر معظم انقلاب آن را ابلاغ کردند، در این نقشه جامع علمی که در حد زیادی تکلیف نهادهای مختلف به خوبی روشن شده است، باعث شد که در حوزه علمی کشور جهش خوبی داشته باشد و حداقلیترین نتیجه آن دستیابی به حدود 6 هزار شرکت دانش بنیان در کشور است، یعنی علم را به میدان کاربرد نزدیک کردیم و این یکی از کاربردهای اقدام بود در تدوین نقشه جامع علمی کشور.
نقشه جامع فرهنگی تبلیغی باید تدوین و به وفاق نهادهای فرهنگی تبلیغی برسد
در نقشه جامع علمی کشور وفاق حاصل شد و این علت موفقیت این نقشه است که به تأیید رهبر معظم انقلاب نیز رسید و ایشان آن را ابلاغ کردند و اثرات آن به خوبی مشهود است، اما در حوزه فرهنگ متأسفانه هنوز یک نقشه جامع، یک نظریه مبنا و یک الگوی مورد وفاق همه اندیشمندان عرصه فرهنگ و دین تهیه نشده است تا از یک نقطه کانونی متمرکز ابلاغ شود، مثلا به امضای رهبر معظم انقلاب به عنوان ولی فقیه و رهبر کشور که بر عرصه های مختلف از جمله فرهنگ اشراف دارند برسد و از سوی ایشان ابلاغ شود تا همه نهادها ارتباط خود را با آن سند پیدا کنند.
یعنی هنوز شرایط مشخص شدن نسبت نهادهای مختلف فرهنگی و دینی و تبلیغی از نهادهای مردمی تا نهادهایی نظیر دفتر تبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی، فراهم نیامده است، اگر یک نقطه عطف اینچنینی در حوزه فرهنگ در کشور ما به دست بیاید میتواند تا حد زیادی تشتت فکری و نظری موجود را از بین ببرد و همه مشکلات این عرصه را از بین ببرد و دستاوردهای مختلفی در عرصه های گوناگون از جمله تبلیغ دینی داشته باشد.
نقشه مهندسی فرهنگی برای لایه های درون جامعه تدوین نشده بود
نقشه مهندسی فرهنگی هم حدود یک دهه پیش تصویب شد و حتی ابلاغ اولیه آن هم از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی صورت گرفت اما چند ایراد اساسی در آن پیدا شد، نخست اینکه لایه های بعدی که باید تبدیل میشد به منطق اقدام و برنامه کاری و نگاشت نهایی که باید در دولت قبل انجام میشد صورت نگرفت، اشکال دیگر این بود که شورای عالی انقلاب فرهنگی اگرچه بنابر قانون اساسی نهاد بالاسری فرهنگ در نظر گرفته شده است و مصوبات آن به معنای قانون تلقی میشود ولی شاید به دلیل اینکه بیشتر به آن نگاه سیستمی شده و ردههای سازمانی را بیشتر در نظر دارد، نتواند در لایه های مردمی و عرصه های عمیق مردمی که در فرهنگ تأثیر بالایی دارد، تأمین و تسری پیدا کند و این هم یک ضعف مهم است.
فرهنگ مانند آموزش نیست، سند جامع علمی کشور به دنبال ارتباط دانشگاهها با یکدیگر بود و همه اینها سیستمی بودند اما فرهنگ دامنه وسیعی در متن جامعه دارد که با قانون نمیتوان آن را در جامعه پیش برد، برای مردم نیز باید با دامنه گستردهای از اقدامات نظیر عادت وارهها، آداب، رسوم، سنتها و مسائلی از این دست مباحث فرهنگی را ارائه و نهادینه کرد و متأسفانه در سند جامع فرهنگی این موارد دیده نشده بود و ابعاد آن سازمانی بود تا مردمی و اجتماعی.
اشکال دیگر سند مهندسی فرهنگی این بود که گفتمان سازی در جامعه صورت نگرفت تا نخبگان فکری و فرهنگی و اندیشهای که از آن پشتیبانی میکردند به وفاق اندیشه ای برسند و این هم صورت میگرفت، یک سند زمانی میتواند اثرگذار باشد و اجرایی شود که وفاق نخبگانی در آن ایجاد شود، لایه های سازمانی و مردمی را باهم توأمان و همراه هم ببیند و بتواند در عرصه اقدام همه امتداد نقشه خود را تا مرحله برنامه و اقدام در درون خود پیش بینی کند و این سه ضعف مهم نقشه مهندسی فرهنگی بود که مبنایی برای آوردگاه فرهنگی و فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی در جامعه نشد و صرفا به عنوان یک سند رسمی مانند دیگر سندهایی که محقق نشده اند به بایگانی پیوست.
رساـ آیا نهاد و مجموعهای به عنوان رصدخانه فعالیتهای فرهنگی تبلیغی در کشور به منظور یاری رسانی در تدوین نقشه راه وجود دارد؟
زیربنا و فرهنگ رصد در عرصه فرهنگی تبلیغی در کشور وجود ندارد
پیش از اینکه بگوییم رصدخانه و یک نهاد متولی رصد نداریم، باید بگوییم اصلا زیربنای رصد فرهنگی تبلیغی در کشور وجود ندارد، رصد یک نهاد اجرایی میخواهد که چندان پیچیده نیست، قبل از این سازمان اجرایی یک نظام رصدی لازم داریم و پیش از آن هم فرهنگ رصد را باید داشته باشیم، که این فرهنگ در کشور شکل نگرفته است.
امروز در عرصه اقتصاد فرهنگ رصد و آمار رصد در جامعه شکل گرفته و مردم مترصد آن هستند و فهم اهمیت رصد ارقام و اعداد در عرصه اقتصاد را دارند اما در حوزه فرهنگ و تبلیغ این اتفاق در هیچ سطحی از کشور شکل نگرفته است، وقتی یک مؤلف کتاب یا مؤلفین مقالات و جزوات به ثبت آنها اهمیت نمیدهند و تمایلی به اخذ شابک و فیپا و امثال اینها ندارند نشان دهنده نبود فرهنگ رصد در عرصه تبلیغ و فعالیتهای فرهنگی در کشور است.
اینها اعداد قابل شمارش است، چیزهایی که امکان شمارش آن وجود ندارد یا به سختی میتوان مورد شمارش قرار داد بحث دیگری در این خصوص که آنها اصلا هیچ جامعه آماری ندارند، مثلا میزان شرکت کنندگان در نماز جماعت در مسجد یا در عزاداری یا در پای منابر وعظ و سخنرانی تنها بر مبنای حدس و گمان است و هیچ آمار دقیق و ثبتی برای آنها وجود ندارد.
اگر قرار باشد در عرصه فرهنگ و تبلیغ بخواهیم یک حوزه آماری و رصد دقیق داشته باشیم باید هر مسجد و هر مجموعه فرهنگی تبلیغی اطلاعات دقیق مثبت و منفی محدوده خود و مخاطبین خود را جمع آوری کند، اینها باید ثبت شود و تبدیل به دیتا و داده شود و پس از آن میتوان در مدلهای علمی فرادستی براساس الگوهای علمی تحلیل های لازم را انجام داد و وضعیت جامعه در عرصه فرهنگی و بازخورد فعالیتهای تبلیغی را به دست آورد، در غیر این صورت نمی توانیم با راه اندازی دستگاهها و سازمانها و ساختمانها فعالیت های فرهنگی تبلیغی را رصد کنیم، چرا که تا زمانی که این اقدامات ثبت نشود و تبدیل به داده نشود نمیتوان اقدام مؤثری انجام داد.
به نظر من ضعف ما نه صرفا نبود یک نهاد رصدگر بلکه نبود یک نظام آماری رصدگر و قبل تر از آن یک فرهنگ رصدگری در کشور در عرصه فرهنگی تبلیغی است، باید به این باور برسیم که در فرهنگ هم ثبت آمار و دیتا مؤثر است و این باید تبدیل به یک باور در جامعه شود و باید بلوغ کافی در این خصوص پدید بیاید.
نظام جامعه شناسی و روانشناسی غربی برای رصد عرصه فرهنگی تبلیغی کشور ما ناکارآمد است
این در حوزه آمار ثبتی است، در حوزه آمار پیمایشی که در کشور ما مرسوم است و از طریق نظر سنجیها و افکار سنجی ها صورت میگیرد، داده های کیفی تولید میشود، یعنی پارامتری کردن دادههایی که کیفی است و ابتدائا عددی نیست و در ادامه تبدیل به عدد میشود در این حوزه داده های کیفی هم ضعف جدی داریم و هیچ مدل نظاممند تحلیل کیفی هم در عرصه فرهنگ و فعالیت های فرهنگی و تبلیغی نداریم و آنچه امروز در کشور ما مرسوم شده است و در مجامع علمی شاهد آن هستیم تقریبا بالای 90 درصد مدلهای برگرفته از نظام جامعه شناسی و روانشناسی غربی است.
به عنوان مثال برای سنجش میزان ایمان به خدا و یا ایمان و اعتقاد به قیامت هیچ مدل قاطع و روشنگر علمی نداریم که بگوییم بر مبنای این مدل وقتی وارد میدان عمل شویم میتوانیم میزان باورها و اعتقادات مردم را مورد سنجش قرار دهیم، آنچه در حوزه آمار داریم بر اساس مبانی غربی است و ایمان و اعتقاد و باور دینی در آن جایی ندارد، بیشتر دنبال حوزههای رفتار انسانی در عرصه جامعه شناسی غربی هستند و این نیز یکی دیگر از ضعفهای ما است و در نهایت بگوییم در حوزه آمار چیزی برای ارائه نداریم.
رساـ به نظر شما حوزه علمیه توانسته است جایگاه خود را در عرصه تبلیغ و فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی پیدا کند؟
پاسخ این سؤال بستگی به این دارد که نگاه ما به رسالت حوزه های علمیه چگونه باشد، اگر رسالت حوزه علمیه را تربیت مبلغ بدانیم و میدان تبلیغ را مردمی بدانیم بر این اساس که مردم وظیفه دارند میدان تبلیغ و عرصه تبلیغ را مهیا کنند و طلاب و مبلغین در این میدان به فعالیت بپردازند، خب باید بگوییم در این حالت حوزه علمیه درصد بالایی از وظایف و رسالت خود را عمل کرده است.
اما اگر رسالت حوزه علمیه را امتداد سازی ببینیم یعنی اگر یک جایی در جامعه مردم ورود نکردند و فضای تبلیغی مهیا نشد، حوزه علمیه و طلاب وظیفه دارند آنجا وارد عمل شده، فرهنگ سازی کنند و اتفاقات تبلیغی را رقم بزنند، یعنی مأموریت حوزه های علمیه را بسیار وسیع تر ببینیم و نگاه ما به حوزه علمیه به این صورت باشد باید بگوییم دچار ضعفهای بسیاری هستیم، متأسفانه در ایجاد میدانهای جدید تبلیغی در حوزه علمیه موفقیتی نداشتهایم، نسل نوخاسته کودک، نوجوان و جوان امروزی که آماری از تعداد آنهایی که دسترسی در میدان تبلیغی به آنها وجود ندارد هم نداریم، باید ببینیم وظیفه حوزه علمیه است به سراغ آنها برود و میدان تبلیغی را برای آنها فراهم کند یا اینکه حوزه وظیفه دارد در همان میدان تبلیغی موجود بماند و منتظر باشد تا آنها جذب شوند و یا دعوت کنند از حوزه علمیه برای تبلیغ.
حوزه علمیه در فراهم کردن میدان تبلیغ و جذب مخاطب ضعیف بوده است
در صورتی که بگوییم حوزه وظیفه دارد به سراغ آنها رفته میدان تبلیغی فراهم کند و آنها را جذب کند و فعالیتهای تبلیغی لازم را انجام دهد، باید بگوییم که در این عرصه بسیار ضعیف هستیم و کم کاریهای بسیاری داریم و نتوانستیم جایگاه خود را به درستی پیدا کنیم.
یک نسل نوخاسته کودک و نوجوان در جامعه ما زندگی میکنند که ما به عنوان حوزه علمیه و مبلغین دینی نتوانستهایم با آنها ارتباط بگیریم و گفتگوی علمی و فرهنگی و تبلیغی و دینی با آنها ایجاد کنیم، پس ما ضعیفیم و نتوانستهایم هنوز میدان شعاع تبلیغ خود را گسترده کنیم و همه اضلاع جامعه را در بربگیریم و متأسفانه این نسلی که نتوانستهایم با آنها ارتباط برقرار کنیم تعداد بالایی دارند و از نظر درصدی قابل توجه هستند و نمیتوان آنها را در حاشیه و فاقد اثرگذاری ترسیم کرد و نسلی هستند که بیشتر نیاز به تفکر و اندیشه و بحثهای دینی و مذهبی دارند.
با این نوع نگاه ما در حوزه های علمیه ضعفهای زیادی در میدان تبلیغ داریم و باید این فاصله ها را کاهش دهیم تا حوزه علمیه بتواند شعاع تأثیرگذاری خود را به درصد بیشتری از جامعه را تحت پوشش فعالیت های دینی و تبلیغی قرار دهد./1304/گ404/ب1
گفتگو از متین فیروزآبادی