چرا علامه امینی قبول نکرد در حرم امام رضا منبر برود؟
به گزارش خبرگزاری رسا، روزهای میانی تیرماه، مصادف است با نیمقرن فقدان علامه امینی، محقق، پژوهشگر و مولف کتاب پرزحمت «الغدیر». او ۱۲ تیرماه ۱۳۴۹ در حالی دنیا را بدرود گفت که کمتر از ۷۰ سال داشت و بسیاری از پژوهندگان، مرگ او را بر اثر ضعف مفرط جسمانی ناشی از کثرت تحصیل، تلاش علمی، مطالعه و امتداد و پیگیری نوشتن دانستهاند. هرچند حسن رشیدی، نوحهخوان باسابقه تهران ـ که از نزدیک با صاحب الغدیر معاشرت داشته ـ میگوید، او به دلیل ابتلا به سرطان درگذشته است.
با این چارپایهخوان قدیمی تهران که خاطرات فراوانی از علما، ذاکران و متدینین تهران دارد، به گفتوگو نشستیم تا آنچه به قول او، کمتر شنیده شده یا هیچ گاه در جایی ثبت نشده، بشنویم.
حسن رشیدی، نوحهخوان و معاشر با آیت الله امینی
سه رفیق گرمابه و گلستان علامه
رشیدی میگوید: علامه امینی، سه رفیق و دوست خیلی نزدیک داشت که هر گاه به تهران میآمد از او استقبال میکردند و در منزل خود او را مأوا میدادند. حاج کریم دستمالچی [۱] از متمولین بازار تهران، حاج خلیل شیرازی از هیأتیهای تهران و حبیب چایچیان (حسان) شاعر اهلبیت (ع) همان سه تنی بودند که بسیار به علامه عشق میورزیدند و برایش اعتبار و احترام قائل بودند.
وی ادامه میدهد: دستمالچی که زن و فرزندی نداشت، از مریدان مرجعیت و حامیان دانشمندان اسلامی مانند علامه امینی بود که بعد از مرگش نیز، تمام سرمایه خود را در اختیار آیتالله خویی قرار داد که بعضی از کمکهای فرهنگی و بشردوستانه این مرجع تقلید، مثل کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه، خوابگاه، درمانگاه، بیمارستان، مؤسسه خیریه و دارالایتام که در ایران و سایر کشورها ساخته شد با سرمایه او صورت گرفت.
این پیرغلام اهلبیت (ع) میافزاید: مرحوم حبیب چایچیان (حسان) هم که از الغدیر بسیار تأثیر گرفته، در واقع به دلیل دوستی و انس با علامه بوده است. حسان، همشهری و همزبان علامه بود، اما او هم توسط کریم دستمالچی به علامه معرفی شد. علاقه امینی به حسان، آنقدر بود که شاید اولین بار، عبارت «شاعر اهلبیت (ع)» را علامه امینی برای حسان به کار برد.
شفای فرزند وزیر معارف عراق
رشیدی با نقل خاطرهای شنیده نشده از شفای فرزند وزیر معارف عراق در نیم قرن پیش اظهار میدارد: او چند دختر داشت و خدا بعد از آنها یک پسر به او داده بود، اما همین پسر، سرطان گرفته و پزشکان، او را جواب کرده بودند.
وی اضافه میکند: حوالی سال ۱۳۴۵ بود که به او گفتند: شخصی در نجف اشرف به نام شیخ عبدالحسین معروف به امینی هست که میگویند رابطهاش با امیرالمومنین (ع) خیلی خوب است. وزیر معارف عراق، با اینکه وزیر حکومت سنیمذهب بوده، اما اعتقادات شیعی داشته و از جمله ارادتمندان مولا علی (ع) بوده است. برای همین نامهای پنهانی مینویسد و به پیک مخصوص خودش میدهد تا آن را به صورت مخفیانه به شیخ عبدالحسین امینی برساند.
حرم نورانی حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام در نجف اشرف در سالهای دور
این نوحهخوان همروزگار با علامه امینی تعریف میکند: آن زمان، خانه علامه امینی در بازار اویس و بسیار نزدیک به حرم امیرالمومنین (ع) بوده است. امربر وزیر معارف خود را به خانه شیخ میرساند و نامه را شخصاً به علامه امینی میدهد. او نامه را میخواند و در حالی که به شدت میگرید، رو میکند به سمت حرم حضرت علی (ع) و میگوید: «یا ابالحسن (ع) برات کشیدم، نکول نکن.»
وی میگوید: «برات» و «نکول» از اصطلاحات بانکی است. یعنی من ضمانتش را کردهام و شما آن را رد نکن. بعد از آن، علامه امینی زیر نامه وزیر معارف مینویسد: «بسمالله الرحمن الرحیم... ۱۱۰ و هوالشافی» فردا آوازه شفا یافتن فرزند وزیر معارف در نجف و بغداد و کاظمین میپیچد.
آنها که «الغدیر» را از لبان علامه شنیدند
حسن رشیدی، نوحهخوان سبک سنتی درباره هیأتی که صبح جمعهها به نام «الغدیر» در تهران شکل میگرفت، حرفهای جالبی دارد. او میگوید: این هیأت را خود علامه تأسیس کرده بود و جلسات آن قیامت میشد. هیأت، سیار و در منزل متدینین تهران در حوالی محلههای مولوی و میدان اعدام (محمدیه فعلی) برگزار میشد و خود شیخ منبر میرفت.
وی ادامه میدهد: علامه امینی در جلسات هیأتی که همنام کتابش بود، مبانی غدیر و مطالب الغدیر را شفاهی و به زبان ساده برای مردم تعریف میکرد. این تنها جایی بود که او منبر میرفت و دیگر به یاد ندارم علامه در هیأت یا جلسهای سخنرانی کرده باشد.
رشیدی میگوید: از پسر ارشد علامه به نام رضا امینی شنیدم که میگفت: پدرم به کشورهای زیادی سفر کرده و همه روایتهایی را که اهل سنت درباره مولا علی (ع) نقل کرده بودند، دیده بود. او ۱۰۰ هزار کتاب را دیده و تورق کرده بود و ۱۰ هزار عنوان از این تعداد را به دقت مطالعه کرده بود. گاهی حین مطالعه آثار، در حالی که گریه میکرد، مرا صدا میزد و میگفت: رضا بیا مظلومیت علی (ع) را ببین.
منبر مهم علامه در مشهد
این نوحهخوان همعصر با علامه امینی اظهار میدارد که علامه با افراد زیادی انس و معاشرت نداشت و هنگامی که به سفرهای زیارتی میرفت، اجازه نمیداد کسی دنبالش راه بیفتد یا دیگران از این سفر مطلع شوند. او در دهه ۴۰ سفری به مشهد داشت. به آیتالله سیدمحمدهادی میلانی، از مراجع بنام و معروف مشهد خبر دادند که علامه امینی به مشهد آمده و فقط قصد زیارت دارد. آقای میلانی، شأن علامه را میدانست. نه کسی را پی او فرستاد و نه در محل اقامتش حاضر شد. پرسیده بود: چه وقتهایی آقا به حرم میروند؟ نزدیکان گفته بودند: ایشان برای اقامه نماز شب به حرم رضوی میرود، پس از آن نماز جماعت صبح را بجا میآورد، بعد از آن در قسمت بالاسر امام رضا علیهالسلام ایستاده، وقوف میکند و زیارتنامه میخواند. بعدش به محل استراحت میرود.
آیتالله سیدمحمدهادی میلانی، از مراجع بنام شیعه
رشیدی ادامه میدهد: آیتالله میلانی عبا را روی سرش میکشد و کنار ضریح حضرت رضا علیهالسلام مینشیند. علامه امینی که میآید، عبا را برمیدارد و سلام و احوالپرسی میکند و خیر مقدم میگوید. مرجعی با آن عظمت و بزرگی، علامه را به امام رضا علیهالسلام قسم میدهد که «به صاحب این قبر، ۱۰ شب برای مردم مشهد در مسجد گوهرشاد منبر بروید. علامه قبول میکند، اما میگوید: منبر میروم، اما نه در حرم. من صدایم را مقابل حضرت رضا علیهالسلام بلند کنم. مگر آیه دوم سوره حجرات [۲] نمیگوید که در مقابل پیامبر (ع) صدایتان را بلند نکنید؟ پیامبر با ائمه اطهار (س) چه تفاوتی دارند؟ آیتالله میلانی قانع میشود، اما اصرار میکند که در جای دیگری برای مردم مشهد منبر برود. علامه امینی قبول میکند و مدرسه علمیه نواب مشهد، میزبان ۱۰ شب سخنرانی صاحب «الغدیر» میشود.
این پیرغلام معاشر با علامه امینی میگوید: این منبر ۱۰ شبه در ۱۲ نوار کاست تکثیر شد و در آن زمان، خیلی مورد استقبال مذهبیون و متدینین قرار گرفت. بعدها کتاب «جرعهنوش غدیر» هم تقریباً بر مبنای همین سخنرانیها چاپ و منتشر شد.
پینوشت:
۱. دقت کنید که در جمع متمولین بازار تهران، دو نفر به نام «کریم دستمالچی» شناخته میشدند که شخص مورد نظر در این گزارش با کریم دستمالچی (اعدام شده در ۲۲ تیر ۱۳۶۰) از بازاریان ثروتمند و یکی از اعضای جبهه ملی ایران متفاوت است.
۲. سوره مبارکه حجرات، آیه ۲: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ/ اى کسانى که ایمان آوردهاید، صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و همچنان که بعضى از شما با بعضى دیگر بلند سخن مىگویید با او به صداى بلند سخن مگویید. مبادا بىآنکه بدانید کردههایتان تباه شود
مرد بزرگ و بی نظیر بودند و حق بزرگی بر گردن محبین امیرالمومنین علی علیه السلام دارند
شادی روحش صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
وی ادامه داد: علامه از خواب بلند میشود و به سمت کربلا میرود. پس از زیارت حرم امام حسین(ع)، یک وقت یکی از خطبای بزرگ کربلا ایشان را میبیند و میگوید بیا برویم خانه ما. ایشان هم خسته بود و دعوت را قبول میکند. وقتی به منزل ایشان میرود، قبل از اینکه استراحت کند میگوید من میخواهم کتابخانه شما را ببینم. علامه بلند میشود و به کتابخانه میرود. همین طور که کتابخانه را نگاه میکردند، یک زمان چشمش به این کتاب میافتد. اشکش جاری میشود. میزبان میبیند که علامه دارد گریه میکند. از ایشان میپرسد چه خبر شده؟
وی افزود: علامه میگوید که این کتاب را فلانی داشت و هر چقدر به او التماس کردم، آن را نداد. در خواب امیرالمومنین(ع) را دیدم که مرا به سمت کربلا هدایت کرد. این طوری شد که به منزل شما بیایم و کتاب را با چشم خودم ببینم. آن وقت خود صاحب خانه هم شروع به گریه کردن میکند و میگوید یکی از شخصیتهای مهم بغداد میخواست بابت خرید این کتاب هزار دینار به من بدهد اما من کتاب را ندادم.
السلام علیک یا امیر المؤمنین
ممنون از حسن نظرتون
به روی چشم. تمام تلاشمون رو خواهیم کرد تا مطالب بهتری در اختیار شما مخاطبان فهیم قرار دهیم.
سپس فرمود: ((من در اين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤ منين عليه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امينى مى نمايند.
در عالم خواب ديدم : حوضى است آقا اميرالمؤ منان عليه السلام بر لب آن ايستاده اند. افراد مى آيند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند.
گفتند: اين حوض كوثر است .
در اين حال آقاى امينى به نزديك حوض رسيدن ظرف را گذاشتند، آستينها را بالا زده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند: بَيّضَ اللّه وَجهك كما بَيَّضت وجهى (پروردگار رو سفيد كند تو را كما اينكه مرا رو سفيد كرد). مولا در اين عبارت دو حقيقت را بيان كردند.
متأسفانه امروزه افرادی برای جوانان کشورمان الگو شدهاند که اصلا شایستگی آن را ندارند.
ظاهرا مبلغان باید در الگوسازی برای جوانان مقداری کوشا باشند.
مطمئناً ابعاد شخصیتی علامه امینی و تألیفهای ایشان آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
همانا تنها مردمان عالِم خداترسند