۲۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۲
کد خبر: ۶۳۸۷۴۱
سینما تا انقلاب (9)

روایتی از مقاومت برای هیچ

روایتی از مقاومت برای هیچ
شاید بتوان درخت گردو را با «چ» مقایسه کرد، اینجا اختلاف نگاه حاتمی کیا با مهدویان مشخص می‌شود، هر دو از مردم کرد می‌گویند، اما یکی حماسه می‌سازد و دیگری حماسه می‌سوزاند.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، همه چیز از درخت گردو شروع می‌شود و به همان درخت هم ختم می‌شود، درختی که با بزرگ شدن بچه‌های قادر بزرگ‌تر و با جنایت حکومت بعثی عراق به مردم سردشت پیرتر شد.

اگر درختان هم بر اثر سن زیاد یا دیدن غم‌های بسیار برگ‌هایشان سفید می‌شد، حتما تمام برگ‌های درخت گردو با دیدن جنازه خانواده قادر و سرفه و خس خس سینه مردم سردشت، سفید سفید می‌بود.

عروسک مو طلایی برای خیلی از زنان ایران یادآور خاطرات هشت سال جنگی است که با سختی گذشت و یاد پدرانی  را زنده می‌کند که یا خودشان را نتوانستند به دخترشان برسانند یا دخترانی که نتوانستند هدیه پدر را به دست بگیرند.

 

روایتی از سینمای ضد جنگ برای مقاومت برای هیچ

 

درخت گردو نماد مقاومت مردم کرد

فیلم درخت گردو هم با عروسک مو طلایی یادآور خانواده‌ای است که هیچ کسی از آنها باقی نمانده جز دختری به اسم زندگی. دختری که معلوم نیست چه کسی است و کجا زندگی می‌کند، دختری که قادر را برای زندگی امیدوار نگه داشت تا خاک سرد سردشت او را در برگیرد و در آخر جنازه خمیده و خسته قادر بدون پیدا کردن ژینا در کنار همسر و فرزندانش با گریه اطرافیانش به خاک سپرده می‌شود.

درخت گردو با روایتگری مینا ساداتی در نقش هما، مرگ آهسته آهسته پیمان معادی در نقش قادر را به تصویر می‌کشاند. تصویری که ناملایمات زندگی قومیت‌ها در ایران را دوچندان می‌کند و شکاف قومیتی کُردها را با یک جمله تصویر می‌کند، جمله‌ای که قادر در جواب مترجم دادگاه لاهه گفت؛ «اگر ما کُردها امیدوار نبودیم خیلی زودتر از بین رفته بودیم.»

نگاه قومیتی در فیلم موج می‌زند

در نگاه اول، جمله حاشیه خاصی ندارد اما اگر با لحظاتی که قادر با بغض صحبت می‌کرد یا لحظاتی که به یک نقطه خیره می‌شد، همراه شویم تا مدتی با بدبینی به نظام برای جوابگو نبودن در برابر مظلومان و داغ دیدگان مرزنشین نگاه خواهیم کرد.

 

روایتی از سینمای ضد جنگ برای مقاومت برای هیچ

 

سرعت اتفاقات قادر را در غصه‌هایش تنها می‌گذارند، کمی ناخوشایند نشان می‌دهد اما نشأت گرفته از تفکرات کارگردان است. مسئولی که راننده خسته را از خواب بیدار کرد تا جنازه بچه‌های قادر را به سردشت برساند اما با پرخاش راننده مواجه شد و قادر را رها کرد، یا راننده خسته‌ای که از خواب خود گذشت و حاضر شد تا جنازه بچه‌ها را به سردشت برساند اما به خاطر همسر و بچه‌های خود حاضر نشد به منطقه آلوده بیاید و همه اینها را که کنار هم بگذاریم و بگوییم که هما و همسرش تا نقطه سرخط زندگی قادر با او بودند، کمی نمایانگر همین ناخوشایندی است.

همه پاپس کشیدند الا هیچ کس

دقیقا هما و همسرش نماینده چه قشری از جامعه بودند، شاید اسلحه کشیدن سرباز ایرانی به روی صاحب حمام برای شستن بدن‌های شیمیایی کُردها آب سردی بر روی پا پس کشیدن‌های سریع دیگر کارکترها باشد اما همین صحنه نیز ادامه دهنده سیر تفکر کارگردان در دو فیلم ماجرای نیمروز 1 و 2 است که رد جدایی نیروهای انقلابی را در رد خون کامل می‌کند.

محمد حسین مهدویان با توان بالای کارگردانی، در ژانر ملودرام با پس زمینه جنگ، تا حدود زیادی خود را به سمت تجربه کارگردانی اسپیلبرگ با شباهت فیلمی «فهرست شیندلر» می‌کشاند. فیلمی که سکانس‌هایش بدون هیچ سروصدای سینمایی، فقط با غرق شدن در نقش‌ها و سکوت، تا مدت‌ها بعد در لحظات مختلف زندگی احساسات بینندگان را تحریک می‌کند. احساسی که دود سیگار و جنازه‌ فرزندان قادر بر روی دوشش را به یاد می‌آورد.

 

روایتی از سینمای ضد جنگ برای مقاومت برای هیچ

 

نگاه ضد جنگ، خشم و غم

از کارگردانی مانند مهدویان، انتخاب بازیگران مشهور برای فروش بیشتر بعید است. انتخاب‌های آگاهانه او توجه نقادان را به خود جلب و ذهن آنها را به خود مشغول می‌کند. انتخاب‌های زیرکانه و مرموزانه مهدویان سوالات زیادی را در ذهن به وجود می‌آورد که چرا جواد عزتی در فیلم‌های ماجرای نیمروز چنین شخصیتی را به دست می‌گیرد و چرا شخصیت قادر به دست پیمان معادی سپرده شده است؟

پیمان معادی با سابقه بازی در فیلم‌های پرحاشیه از جمله؛ «ابد و یک روز»، «جدایی نادر از سیمین»، «متری شیش و نیم»، «کمپ ایکس ری» و... و کارگردانی فیلم‌های «برف روی کاج‌ها» و «بمب؛ یک عاشقانه» چه چیزی را به مخاطب القا می‌کند؟ فیلم‌هایی که برای اهالی سینمای انقلاب صدای آژیر خطر را به صدا در می‌آورد و نمایشی از اثر ضد جنگ ورای اهمیت آن است.

جنگ را از دو زاویه می‌توان دید

کسی بر پایمردی مردم کرد تشکیکی وارد نمی‌کند، اما هر چه هست بر سر زاویه نگاهی است که به موضوع کردها در ایران و منطقه می‌شود. همیشه دو زاویه نگاه تمام اختلافات را بر سر موجودیت آن پررنگ می‌کند. فیلمی که ابتدا تا انتها بدبختی و زجر است و بیرون از حماسه جنگ را ابتدا مذموم و زشت می‌داند.

نریشن ابتدای فیلم، آنجا که خلبان‌های عراقی را هم مردمی خانواده‌دار معرفی می‌کند و معتقد است که برای امنیت خودشان این اتفاق می‌افتد و سپس تمام بدبختی‌های کردها را به نمایش می‌گذارد و همه را با هیچ کس تنها می‌گذارد تا بر مزاری خالی اشک بریزند.

شاید بتوان درخت گردو را با «چ» مقایسه کرد، اینجا اختلاف نگاه حاتمی کیا با مهدویان مشخص می‌شود. هر دو از مردم کرد می‌گویند، اما یکی حماسه می‌سازد و دیگری حماسه می‌سوزاند. /882/ 702/

احمد ساعدی

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۰:۵۴
با تشکر از خبرگزاری
واقعا خیلی خوب بود، بنده با خانواده که رفتیم و دیدیم خیلی لذت بردیم ولی وقتی چنین نقدی رو خواندم و فهمیدم کجا را دارند هدف میگیرند واقعا خیلی نسبت به مهدویان نگاهم عوض شد
با تشکر
1
0
دوست
Iran, Islamic Republic of
۲۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۰:۵۸
خیلی خوب بود
با تشکر از عوامل خبرگزاری
1
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۵
پیمان معادی بازیگر و کارگردان سینما متولد نیویورک می باشد و در سن 5 سالگی به ایران باز گشته است.
2
0