۲۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
کد خبر: ۶۰۹۲۸۰

خاطرات حجت الاسلام دعائي از امام خميني

خاطرات حجت الاسلام دعائي از امام خميني
امام پرهیز داشتند از اینکه کسی را با پول، یار خودشان کنند و حریم خود را از طریق تزریق وجوهات و شهریه و سهم امام تقویت نمایند.
به گزارش خبرگزاری رسا، در گفت و شنودی که خواهید خواند، یار دیرین امام و چهره آشنای انقلاب حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود دعائی به بازگویی بخشی از خاطرات و تحلیل‌های خویش در این موضوع پرداخته است.
 
قبل از آغاز سخن درباره برخی جنبه‌های فرهنگی و سیاسی رویداد حضور امام در نجف، باید گفت عده‌ای براین باورند که حامیان و یاوران شاخص امام در نهضت، عمدتاً در میان نسل دوم شاگردان ایشان هستند. این مسئله به طور ویژه در نجف بروز نمایان‌تری دارد. چهره‌هایی مانند خود جنابعالی و سایر دوستان که از ایران به نجف رفتید و دور امام را گرفتید، از نسل دوم شاگردان امام بودید. به نظر شما علت این گرایش چه بود؟
 
من این منطق را قبول ندارم که تنها نسل دوم شاگردان امام گرایش سمپاتیک به ایشان داشتند. نه تنها نسل اول، حضور موفق و جدی و قوی‌شان در درس مرحوم آیت‌الله حائری بزرگ، هم ایشان را درک و هم یاری می‌کردند. اگر امام عنصر ناشناخته‌ای بود، در جامعه روحانیت و در مجامع حوزوی سراسر کشور، آن توفیقات را به دست نمی‌آورد. در اثر شناختی که جامعه اصیل روحانیت از امام داشت، بستری فراهم شد که امام موفق شد راهش را ادامه بدهد و از بسیاری از خطراتی که دشمن در بدو امر برایش تدارک دیده بود، مصون بماند. در جریان بازداشت امام در ۱۵ خرداد، رژیم تصمیم داشت امام را محاکمه کند و مهاجرت گسترده روحانیون بلندپایه و کهنسال سراسر کشور به تهران بود که مانع از تحقق هدف پلید رژیم شد. حمایت یکپارچه همه مراجع و بزرگان و مدرسین حوزه‌ها و روحانیون طراز اول شهر‌های بزرگ کشور بود که امام را در هاله‌ای از قدرت قرارداد و رژیم را از اتخاذ تصمیمات خشن علیه ایشان بازداشت؛ لذا این‌گونه نبود که در حرکتی که امام آغاز کرد، تنها نسل دوم شاگردان و نسل جوان، ایشان را یاری کرده باشد، بلکه ایشان از یک حمایت تقریباً وسیع و همه‌جانبه برخوردار بودند و مهم‌تر از همه اهداف و برنامه‌هایی را که امام ارائه و دنبال کردند، مبتنی بر یک منطق و تکلیف شرعی بود و این‌طور نبود که در بین جوامع روحانی و مذهبی، تشخیص این تکلیف و تقدیس این حرکت، امر بغرنجی باشد و تنها عده‌ای که شور انقلابی و مبارزاتی داشتند، این راه را دنبال کنند، بلکه در حقیقت همان خمیر مایه اصلی، مبنائی و آرمانی بود که همه کسانی که صادق بودند و از مبانی واقعیت‌های اجتماعی و دینی درک روشنی داشتند، ناگزیر از پذیرش و حمایت بودند. در دوران غربت و تبعید امام، طبیعتاً در دسترسی به امام و ارتباط نزدیک با ایشان محدودیت‌هایی وجود داشت. بخش عمده این دوران در نجف بود که ۱۴ سال به طول انجامید.
 
در این دوره کسانی که به دلیل شور و هیجان مبارزاتی با عشق و علاقه بیش از حد، خود را به آب و آتش می‌زدند و به هر قیمتی خود را به امام می‌رساندند، جوانان پرشور و حرارتی بودند که در بسیاری از موارد، پل‌های پشت سر خود را خراب می‌کردند و به امام می‌پیوستند. البته در کنار این جوانان، بزرگانی هم بودند که سنی از آن‌ها گذشته بود و از محضر امام و بزرگان دیگری کسب فیض کرده بودند و همین‌ها بودند که اصحاب استفتای حضرت امام و از چهره‌های اول درس ایشان در نجف بودند. بعد از تثبیت حضور امام در نجف و شروع یک زندگی دوباره در غربت و تبعید، پاکباختگان و عناصر صادق و بزرگواری بودند که سنی از آن‌ها گذشته بود و امام را ندیده و فقط آوازه ایشان را شنیده بودند؛ آن‌ها هم پس از مشاهده برجستگی‌های علمی و مبارزاتی امام به ایشان گرویدند و حلقه درس ایشان را نه تنها جوانان پرشور و علاقه‌مند به امام، بلکه فرهیختگانی از شخصیت‌های برجسته حوزه علمیه نجف هم تشکیل دادند و گرم کردند.
 
اگر بخواهیم از این گروه نام ببریم، بسیارند. از جمله مرحوم شهید آیت‌الله مدنی که از فرهیختگان با سابقه و از یاران برجسته امام در نجف بود و با خلوص و عشق و علاقه‌بالایی به امام پیوست و با مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حبیب‌الله اراکی که در نجف از اصحاب استفتای مرحوم آیت‌الله عبدالهادی شیرازی بود و بعد از مرحوم آیت‌الله بروجردی، مدتی مرجعیتش در نجف قوام گرفت و به‌عنوان مرجع طراز اول شناخته شد. ایشان نابینا بود و به رغم آن، مرجعیت یافت. عزیزترین و مهم‌ترین چیزی که در اختیار مراجع هست، مُهر آنهاست و آن را پای هر ورقه‌ای نمی‌زنند و این مهر برایشان بسیار اهمیت دارد. این بزرگوار حتی اجازه نمی‌داد که مهرش در اختیار فرزندانش باشد، ولی در اختیار آقای اراکی بود، یعنی آقای اراکی تا این حد رازدار و حامل سرّ مرحوم آسیدعبدالهادی بود. پس از اینکه امام وارد نجف شدند، آقای اراکی از ملازمان نزدیک امام و جزو اصحاب استفتا و از ممتحنین ایشان شد که اگر ضرورتی پیدا می‌شد که نسبت به دانش طلبه‌ها، با واقع‌بینی عمیق تصمیم گرفته شود، آقای اراکی امتحان می‌گرفت، فرزند ایشان، حاج آقا محسن اراکی هم مدتی امام جمعه دزفول در یکی از شهر‌های خوزستان و مدتی نماینده مقام معظم رهبری در انگلستان بود.
 
از دیگر چهره‌های بزرگوار علاقه‌مند به امام در آن مقطع، مرحوم آشیخ عباس قوچانی از عرفای برجسته و به نام و از پیشکسوتان آموزش عرفان و فلسفه در نجف بود و با حضور امام در آنجا به ایشان پیوست و یکی از کسانی که مستمراً در بیت امام حضور داشت، ایشان بود. افراد دیگری هم بودند که اگر بخواهم نام ببرم، شاید حافظه‌ام یاری نکند. بسیاری از کسانی که در حوزه‌های معرفتی و دانشی مراجع دیگر نجف حضور داشتند، وقتی که امام وارد نجف شدند، با حفظ گرایشات قبلی و احترام به مراجع دیگر، به امام گرایش پیدا می‌کردند و این‌ها با هم منافاتی هم نداشت. ظاهراً عده‌ای از آقایان گفته بودند ما فارغ‌التحصیل بودیم، ولی وقتی آقای خمینی به نجف آمدند، تازه فهمیدیم که باز هم باید درس بخوانیم.
 
البته این تعبیر از جناب آقای راستی کاشانی بود که البته این از صداقتشان است؛ خاطرم هست همین سخن البته به بعضی از بزرگان حوزه هم برخورده بود که شما اعتبار حوزه را با این بیان زیر سؤال بردید! از این بزرگان یکی هم مرحوم آقای صدر بود که از پرورش‌یافتگان محضر آقای خوئی و بزرگان دیگری در نجف بود، با این همه هنگامی که محضر امام را درک کرد، به تمام دوستان و شاگردان خود توصیه کرد که از امام بهره ببرند و شاید بخشی از شاگردان جوان حضرت امام را شاگردان خاص ایشان تشکیل می‌دادند که نمونه‌اش آقای سیدمحمود شاهرودی است.

کسانی که از دوران اقامت امام در نجف خاطراتی را نوشته‌اند، نقل می‌کنند که شهریه امام به شکل فزاینده‌ای زیاد شد و حتی به شهریه آقای خوئی هم رسید و پس از مدتی از آن هم پیشی گرفت، اما در عین این مسئله، همراه بود با غربت امام، در حالی که شهریه در تثبیت جایگاه یک مرجع نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. علت این امر چه بود؟
 
اولاً در ابتدای ورود امام به نجف، ایشان بنای بر پرداخت شهریه نداشتند و آن را از شئون مدعیان مرجعیت می‌دانستند. شهریه را کسی می‌دهد که مقلد دارد و برای تثبیت حوزه پیرامونی خود، این کار را می‌کند. امام از این ادعا ابا داشتند و حتی تدریس هم نمی‌کردند، منتهی هنگامی که به ایشان تحمیل شد که تدریس کنند و بعد هم به عنوان کسی که مقلد و مروج دارد، شاخص شدند و معلوم شد که ایشان از کسانی هستند که وجوهاتی در اختیارشان قرار می‌گیرد، ضرورتاً باید شهریه می‌پرداختند. به هر حال این امر به ایشان تحمیل شد، چون هم مقلد و هم حوزه درسی داشتند و عده زیادی می‌آمدند و از درس ایشان استفاده می‌کردند و همه این‌ها اقتضا می‌کرد که شهریه بپردازند. تحمیل این جنبه به ایشان باعث شد که ایشان سدی را در نجف بکشند. در نجف مرسوم بود که طلاب غیر ایرانی را طلاب درجه دوم به حساب می‌آوردند و مثلاً به طلاب افغانی، نصف شهریه طلاب ایرانی را می‌پرداختند.
 
چرا؟
 
از قدیم سنت بود که ایرانی‌ها آینده‌بهتری دارند، بهتر درس می‌خوانند و امیدواری بیشتری به شکوفایی این‌ها هست و باید بیشتر به آن‌ها رسیدگی شود و طلاب غیر ایرانی، در صورتی که کوشش و تلاش ویژه‌ای نشان دادند، باید به آن‌ها کمک شود! چنین توجیهی داشتند. امام این سیاست را برنتابیدند و از همان اول که تصمیم گرفتند شهریه بدهند، ایرانی و افغانی و هندی و عرب همه یکسان شهریه می‌گرفتند.
این سنت‌شکنی امام بود و طبیعتاً باتوجه به رونق و پیشرفت امور، شهریه هم بیشتر شد. در ابتدا که امام به نجف آمدند، هر چند در واقع از مراجع درجه اول بودند، اما ظاهراً از مراجع درجه دو محسوب می‌شدند. ایشان هم اصراری نداشتند که همطراز با مراجع درجه اول شهریه بدهند، اما بعد از آنکه مرجعیت ایشان تثبیت شد و به‌عنوان یک نیروی شاخص و برجسته شناخته شدند، شهریه را بالا بردند و در حد متوقع از ایشان، شهریه پرداخت می‌شد.
 
بعد از رحلت مرحوم آقای حکیم، تلاش زیادی برای معرفی جانشینی ایشان می‌شد و علاقه‌مندان مرحوم آقای خوئی در نجف اصرار داشتند که ایشان را مطرح کنند و این طبیعی هم بود، چون شاگردان و علاقه‌مندان ایشان زیاد بودند و خود ایشان هم شایستگی و برجستگی داشت. مرحوم امام در نجف به‌عنوان یک تبعیدی و به‌عنوان عنصری که به هر حال وابسته به ایران هستند تلقی می‌شدند؛ بنابراین حمایت از ایشان در حدی که موجب رونق و گیرایی حوزه مردم آقای خوئی شده بود، نبود. از آن طرف تمکن مالی امام فوق‌العاده زیاد بود، چون هم از کشور‌های اسلامی و هم از ایران، افراد بی‌شماری می‌آمدند و وجوهات می‌پرداختند و حتی یادم هست که از آمریکا هم آقای دکتر یزدی که در آن زمان نماینده ایشان بود، وجوهاتی را می‌فرستاد و یا مثلاً از اروپا، توسط مرحوم آقای دکتر بهشتی و یا کسانی که از سوی امام نمایندگی داشتند، وجوهات فرستاده می‌شد.
 
مسئول امور مالی ایشان مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی، از متمولین نجف و نماینده مرحوم آقای بروجردی و نماینده مرحوم آقای خوانساری و بعد هم نماینده امام شد. ایشان کار صرافی هم می‌کرد، یعنی در واقع کار بانکداری اسلامی را انجام می‌داد و وجوهاتی که برای امام می‌رسید، نزد ایشان بود. مرحوم آقای خوئی پس از رحلت مرحوم آقای حکیم تصمیم داشتند که یک حرکت جدی و قوی را در ممالک اسلامی شروع و پایه‌های مرجعیت خود را تحکیم کنند و لذا نیاز به وجوهات زیادی داشتند و عجیب است که آمدند و از آسید نصرالله خلخالی بخش عمده‌ای از وجوهات امام را قرض گرفتند، یعنی شاید دو سه ماه ایشان شهریه‌های بسیار بالایی را به حوزه‌های علمیه ایران و عراق و جا‌های دیگر، با پولی که از وجوهات حضرت امام و نزد آقای خلخالی بود، تزریق کردند. امام می‌دانستند، ولی به روی خودشان نیاوردند.
 
کس دیگری هم می‌دانست؟
 
خصیصین امام می‌دانستند و امر ناپسندی هم نبود. البته امام به همه مراجع احترام می‌گذاشتند و رابطه گرم و خوبی با آن‌ها داشتند. در رحلت حاج آقا مصطفی، نماز ایشان را به پیشنهاد مرحوم حاج احمد آقا و پذیرش امام، مرحوم آقای خوئی خواندند. امام در پرداخت وجوهات یک مشی وسط معتدل و به دور از جنجال و هیاهویی را دنبال می‌کردند.
 
نقل می‌کنند که امام به اطرافیان خود پول توجیبی یا امتیازاتی مافوق سایر طلبه‌ها نمی‌دادند، در حالی که در برخی از بیوت، افرادی به دلیل نزدیک بودن به آن مرجع، از امتیازات بیشتری برخوردار بودند. اما امام می‌فرمودند وجوهاتی را که به من می‌رسد، باید در مورد خاص خودش مصرف کنم و این هم نوعی سنت‌شکنی بود.
 
امام پرهیز داشتند از اینکه کسی را با پول، یار خودشان کنند و حریم خود را از طریق تزریق وجوهات و شهریه و سهم امام تقویت نمایند. امام به شدت از این مسئله پرهیز داشتند، اما در عین حال مراقب بودند که کسی به دلیل حضور در اطراف ایشان صدمه نبیند و در عسرت قرار نگیرد. ایشان به یارانشان تأکید می‌کردند هر وقت نیازی داشتید، بگویید و وقتی مطمئن می‌شدند که نیاز وی واقعی است، او را تأمین می‌کردند، ولی اینکه از قبل وجوهاتی را در نظر بگیرند که، چون این‌ها در اطراف من هستند، باید وجوه خاصی را دریافت کنند، این‌گونه نبود. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که عده‌ای به دلیل وابستگی به ایشان دچار محرومیت هستند، چون دیگران به آن‌ها شهریه نمی‌دهند و از ایران یا جا‌های دیگر برای این‌ها چیزی نمی‌رسد. طبیعی است که ایشان برای برآوردن نیاز این افراد احساس تکلیف و مسئولیت می‌کردند، ولی ابداً این‌گونه نبود که، چون کسی در اطراف امام هست، حق ویژه‌ای داشته باشد. حتی مرحوم حاج آقا مصطفی به حج رفته بودند، به کسانی گفته بودند که اطرافیان امام در عسرت هستند و وقتی به ایران بر می‌گردید، وجوهاتی را برای آن‌ها تدارک ببینید مرحوم آقای محلاتی این را نقل می‌کرد که می‌آید به ایران و وجوهات خاصی را تدارک می‌بیند و برای مرحوم آقا مصطفی می‌فرستد که نیاز‌های این چنینی را برآورده کند. البته نمی‌شود گفت خست، بلکه می‌شود گفت که امام دقت و حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به پرداخت‌های اضافی به افراد داشتند.
 
وضعیت افرادی مثل شما که به عشق امام از ایران رفته و پل‌های پشت سرشان را هم خراب کرده بودند، در نجف چگونه بود؟
 
نیازهایمان برآورده می‌شد. ما طلبه بودیم. طلبه از نظر اسکان در مدارس علمیه ساکن می‌شود و شهریه را هم دریافت می‌کند و اگر کمبودی هم پیش می‌آمد، امام جبران می‌کردند. نیاز‌های فوق‌العاده مثل ازدواج که پیش می‌آمد و حادثه‌ای اگر اتفاق می‌افتاد و مثلاً پدر یا مادر کسی فوت می‌کرد و هزینه‌هایی داشت، امام می‌پرداختند. کمک‌های این‌چنینی همیشه بود و در مجموع در عسرت و تنگنا نبودیم. بالاخره همه یاران امام، مثل خود ایشان زندگی مقتصدانه‌ای داشتند و راضی هم بودند.
 
مهم‌ترین رویداد واپسین ماه‌های حضور امام در نجف، درگذشت مشکوک مرحوم حاج آقا مصطفی است. باتوجه به اینکه شما از اولین اشخاصی بودید که از این مسئله مطلع شدید، چه تحلیلی از این واقع دارید؟
 
حاج آقا مصطفی سابقه بیماری نداشت و همیشه ملاقات‌های متعددی هم داشت. آخرین کسی که با ایشان ملاقات کرد، نوه مرحوم حاج سیدعبدالله شیرازی، یک جوان فعال و مبارز لبنانی بود. حاج آقا مصطفی اهل نماز شب بود. ایشان سر سجاده نشسته بود و صبح زود که سراغی از او می‌گیرند، می‌بینند از زمان توقف قلب، مدتی سپری شده است.
 
خانه من نزدیک خانه ایشان بود. صبح زود رفتم نان بگیرم که در بازگشت، صغرا خانم، خدمتکار منزل ایشان را دیدم که پابرهنه، توی سرخودش می‌زند و گریه‌کنان می‌آید. به من گفت آقا فوت کرده و من هم سراسیمه دویدم و به هر وسیله‌ای که بود ایشان را به بیمارستان رساندم. در همین فاصله هم طلبه افغانی را که به او اطمینان داشتم فرستادم تا احمد‌آقا را خبر کند. مصطفی فوت کرده است، مانده بودیم که خبر را چگونه به امام بدهیم. احمد آقا سریعاً خودش را به منزل رساند و عده‌ای از یاران و اصحاب امام هم وقت گرفتند که خدمت امام برسند؛ اما همه بغض را در گلو داشتند و کسی هم دل گفتن این خبر را به امام نداشت. امام باهوش و درایت فراوانی که داشتند، خودشان متوجه شدند که موضوع مهمی پیش آمده است. ایشان به احمد آقا گفتند: «از مصطفی چه خبر؟» که ناگهان احمد آقا و تمام حضار به گریه افتادند. لحظه برخورد امام با این فاجعه، یکی از تاریخی‌ترین لحظه‌هاست. ایشان انگشتان دستشان را روی زمین نهادند و سه بار فرمودند: «انالله و اناالیه راجعون». امام در طول آن مدت چنان صبر و سکوتی داشتند که همه نگران شده بودیم که نکند از شدت فشار روحی سکته کنند، اما هیچ کس گریه و بی‌قراری از امام ندید.

کسانی که از دوران اقامت امام در نجف خاطراتی را نوشته‌اند، نقل می‌کنند که شهریه امام به شکل فزاینده‌ای زیاد شد و حتی به شهریه آقای خوئی هم رسید و پس از مدتی از آن هم پیشی گرفت، اما در عین این مسئله، همراه بود با غربت امام، در حالی که شهریه در تثبیت جایگاه یک مرجع نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. علت این امر چه بود؟
 
اولاً در ابتدای ورود امام به نجف، ایشان بنای بر پرداخت شهریه نداشتند و آن را از شئون مدعیان مرجعیت می‌دانستند. شهریه را کسی می‌دهد که مقلد دارد و برای تثبیت حوزه پیرامونی خود، این کار را می‌کند. امام از این ادعا ابا داشتند و حتی تدریس هم نمی‌کردند، منتهی هنگامی که به ایشان تحمیل شد که تدریس کنند و بعد هم به عنوان کسی که مقلد و مروج دارد، شاخص شدند و معلوم شد که ایشان از کسانی هستند که وجوهاتی در اختیارشان قرار می‌گیرد، ضرورتاً باید شهریه می‌پرداختند. به هر حال این امر به ایشان تحمیل شد، چون هم مقلد و هم حوزه درسی داشتند و عده زیادی می‌آمدند و از درس ایشان استفاده می‌کردند و همه این‌ها اقتضا می‌کرد که شهریه بپردازند. تحمیل این جنبه به ایشان باعث شد که ایشان سدی را در نجف بکشند. در نجف مرسوم بود که طلاب غیر ایرانی را طلاب درجه دوم به حساب می‌آوردند و مثلاً به طلاب افغانی، نصف شهریه طلاب ایرانی را می‌پرداختند./۹۹۹/د101/س
 
برای مطالعه ادامه این مطلب به اینجا مراجعه کنید.
 
منبع:گذرستان؛ نشریه الکترونیکی تاریخ معاصر ایران
ارسال نظرات