۰۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۵
کد خبر: ۵۶۶۱۴۰

اصول عقلانیت وحیانی در بیان آیت الله جوادی آملی

حضرت آیت الله جوادی آملی به سؤالاتی در خصوص عقلانیت وحیانی پاسخ داد.
آیت الله جوادی آملی

به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علی روح الهی معاون آموزش بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا  در دیدار با حضرت آیت الله جوادی آملی به طرح سؤالاتی در خصوص عقلانیت وحیانی که در ادامه پاسخ این استاد برجسته درس خارج حوزه علمیه قم به این سؤالات را از نظر می گذرانیم:

 با تشکر از حضرتعالی که این فرصت را در اختیار معاونت آموزش بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء قرار دادید. در خصوص تبیین عقلانیت وحیانی چه راه هایی وجود دارد و اساساً طرح این موضوع مستلزم چه مقدماتی است؟

حضرت آیت الله جوادی آملی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم. در تبیین عقلانیت وحیانی دو راه وجود دارد؛ یکی راه عمیق علمی است که نیاز به طرح چند اصل دارد و یک راه هم به منزله شرح الاسم است و توضیح روشنی دارد که قابل گفتگو است. آن راه عمیق علمی در جمع خواص قابل طرح است اما راهی که قابل طرح عمومی است این است که اگر ما به چند اصل توجه کنیم عقلانیت وحیانی به خوبی روشن می شود؛ یکی آنکه انسان معنای عدل را به خوبی درک می کند، عدل که یعنی هر چیزی یا هر شخصی را در جای خود گذاشتن و یا هر کاری را در جای خود انجام دادن و مانند آن. این معنای عدل است.

دوم اینکه عدل کمال است و انسان این را درک می کند که این عدل کار خوبی است و کار بدی نیست.

سوم آن است که انسان خود را موظف می داند به این کمال کامل بشود یعنی در صدد رسیدن به این کمال است.

چهارم این است که هیچ راهی برای ادراک این معنا ندارد. چرا؟ چون جای اشیاء را اشیاء آفرین می داند. جای اشخاص را اشخاص آفرین می داند، به عنوان مثال، موجودات فراوانی در دریا هستند، در صحرا هستند، در فضا هستند، آیا اینها حلال اند؟ حرام اند؟ پاک هستند؟ نجس هستند؟ ما چگونه باید با اینها رفتار بکنیم که بشود عدل؟ هیچ نمی دانیم. تنها کسی که از اینها آگاه هست آفریدگار اینهاست به نام خدا. پس عدل که کمال است و تحصیل او لازم است جز با هدایت و راهنمایی خدا ممکن نیست.

در این شرایطی که فرمودید انسان چگونه می تواند از عدل بهره مند شود و آن را کسب نماید؟

حضرت آیت الله جوادی آملی: خداوند اگر بخواهد معنای عدل را، خصوصیات اشیاء را، خصوصیات افعال را یا خصوصیات اشخاص را بیان کند از راه وحی است. باید پیامبری بفرستد و از راه وحی این امور را معین کند و وحی عبارت از علم ویژه ای است که خداوند به انبیا و مرسلین عطا می کند. وحی را، معنای وحی را و ضرورت وحی را عقل به خوبی می فهمد، البته حقیقت این وحی را تنها خود پیغمبر می یابد نه عقل! آن انسان کاملی که به مقام نبوت می رسد قلبش محبت وحی است که عقل از آن اطلاعی ندارد، عقل فقط گوشش به فرمایش پیغمبر است که این پیغمبر این وحی را از خدا سبحان دریافت کرده است.  پس این وحی ای است که عقل اصل معنایش را می فهمد که خداوند از راه غیب پیامبرانش را آگاه می کند. ضرورتش هم ایجاب می کند که حتماً باید وجود داشته باشد، گیرنده اش هم پیامبر است، همین معنا را هم قرآن کریم امضا کرده است؛ قرآن کریم در بخش پایانی سوره مبارکه نسا فرمود ما انبیا فرستادیم؛ «رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ ».[1] انبیا فرستادیم برای تبشیر در برابر کارهای خیر و انذار در برابر کارهای شر، چرا؟ چون «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»[2] تا مردم علیه خدا نتوانند دلیل اقامه کنند، احتجاج کنند و حجت بیاورند، این مطلب آزادی عقل وحیانی را، آزادی عقل برهانی را، آزادی عقل مستقل را، تثبیت می کند که آن قدر این عقل توانمند است که می تواند در برابر خدایی که او را ثابت کرده و خود را بنده او می داند و تمام کمال خود را در بندگی او می داند با او گفتگو کند و احتجاج کند که چرا پیغمبر نفرستادی! برای اینکه من موظفم عادل باشم و معنی عدل را بدانم. در نتیجه حتما باید خدا راهنمایی کند، لذا فرمود «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».

کلمه بعد ظرف است این ظرف مفهوم ندارد مگر اینکه در مقام تحلیل باشد و چون اینجا در مقام تحلیل است مفهوم دارد، آن وقت این می شود دو قضیه؛ یک قضیه این است که عقل علیه خدا حجت دارد که اگر وحی نیاید عقل حجت ندارد، اما چون وحی و انبیا و مرسلین آمده اند در سوره مبارکه انعام می فرماید «وقُلْ فَلِلَّهِ ٱلْحُجَّةُ ٱلْبَٰلِغَةُ ۖ فَلَوْ شَآءَ لَهَدَىٰكُمْ أَجْمَعِینَ»[3]  و در سوره مبارکه انبیاء می فرماید «لَا یسْـَٔلُ عَمَّا یفْعَلُ وَهُمْ یسْـَٔلُونَ» [4] خدا زیر بار سوال نمی رود! چرا؟ چون هر چه که باید بگوید گفته؛ انبیا و مرسلین را فرستاد، عقل از درون، وحی از بیرون، این درون و بیرون یکدیگر را خوب درک می کنند. این مطلبی که خدا در بخش پایانی سوره نسا می فرماید معنایش این است که برای عقل خیلی عظمت وجود دارد منتها این عظمت را خدا به او داد، در کتاب کافی مرحوم کلینی، جلد اول، حدیث 21 و 22 درباره این است که وقتی وجود مبارک امام زمان سلام الله علیه ظهور می کند جامعه عاقل تر می شود، حدیث بعد این است که از امام سوال می کنند که حجت خدا بر خلق چیست و حجت بین خلق و خالق چیست؟ حضرت می فرمایند حجت خدا برخلق وحی انبیا و مرسلین است و حجت خدا بین خدا و خلق عقل است، خب این تعبیر خیلی رقیق تراست، امام به خودش اجازه نمی دهد که بگوید که عقل حجت علی الله است، منتها خود خدا این قدرت را دارد، فرمود که عقل حجت علی الله است ولی امام صادق سلام الله علیه در این روایت می فرماید که حجت بین خدا و بین خلق عقل است نه اینکه حجت علی الله عقل باشد. این تفاوت است!

 سوالی که در اینجا مطرح است این است که ما الان مستقیم به وحی دسترسی نداریم، آیا خداوند به عقل این قدرت را داده که وحی را بفهمد؟ یعنی به جای اینکه وحی از طریق انبیاء بیاید این وحی برای انسان از طریق عقل بیاید؟

حضرت آیت الله جوادی آملی: نخیر! ما کاملا به وحی دسترسی داریم وآن قرآن و سنت است؛ فرمود دو تا اصل را قرآن کریم تبیین کرده؛ یکی، ما هرچه که گفته ایم برای مردم بوده است، دیگر اینکه پیامبر هیچ چیز نگفت مگر به اجازه ما، یکی موجبه کلیه است، یکی سالبه کلیه، آن که موجبه کلیه است آن است که «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» پیامبر هر چه می گوید وحی است. سالبه کلیه این است که پیامبر هیچ چیز وحی را کتمان نکرده است؛ «ما هو علی الغیب بضنین»[5]. پس می شود دو تا اصل کلیه؛ یکی موجبه کلیه که هر چه می گوید عقل است و یکی سالبه کلیه که هیچ چیزی را کتمان نکرد.

این با مبنای حضرتعالی که فرمودید میزان قرآن است درست است اما اشکالی که هست این است که کسانی که نگاه اخباری به بحث دارند به خاطر وجود متشابهات در قرآن، معتقدند که قرآن نمی تواند میزان باشد، بلکه روایات میزان هستند، به همین خاطر ما باید قرآن را بر روایات عرضه کنیم.

حضرت آیت الله جوادی آملی: این درست نیست! برای اینکه خود قرآن تبیین کرده، گفته محکمات دارم و متشابهات؛ متشابهات را باید به محکمات عرضه کرد، مطلب دوم در خود روایات، ائمه(ع) فرمودند که همانطوری که قرآن محکمات و متشابهات دارد روایات ما هم محکمات و متشابهات دارد، سوم اینکه روایات چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد الا ولابد باید بر وحی عرضه بشود، اگر معارض داشته باشد در برابر نصوص علاجیه که در کتاب اصول هست که عرضه کنید بر قرآن، هر چه که مخالف بود رها کنید و هر چه که موافق بود اگر معارض نداشته باشد بگیرید! روایات فراوانی است که کسی به نام قرآن جعل نمی کند. اما به نام ما جعل می کند لذا هرچه از ما رسیده است بر قرآن عرضه کنید، چون به نام ما دروغ زیاد جعل می کنند؛ «ستکثروا بعدی القاله علیّ»[6] خدا قرین رحمت کند مرحوم مجلسی را می فرماید این که پیامبر(ص) فرمود: «ستکثروا بعدی القاله علیّ» همین دلیل است برای اینکه به نام پیامبر چیزی را جعل کردند. چرا؟ برای اینکه این روایت یا صادر شده یا صادر نشده.

اگر صادر شده که پیغمبر فرموده باشد پس معلوم می شود چیزی به نام ایشان جعل شده، اگر صادر نشده باشد که معلوم می شود همین روایت را به نام او جعل کردند. پس الا ولابد ما هر روایتی داریم باید بر قرآن عرضه کنیم، اول قرآن را باید ارزیابی کنیم که میزان بشود اما در این مرحله هنوز حجت نیست چون خود قرآن می فرماید که پیغمبر مبین است «وَأنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» و به پیغبر هم فرمود و در سوره حشر هم فرمود «وَمَآ ءَاتَئكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَئكُمْ عَنْهُ فَٱنتَهُوا۟»[7] خود پیغمبر هم فرمود «انی تارک فیکم الثقلین» پس ما قرآن را باید اول به عنوان ترازو داشته باشیم بعد روایات را با این ترازو بسنجیم که اگر مخالف با او نبود آنها را بگیریم! در نتیجه دوتا سفره پهن است یکی سفره متن، و یکی سفره شرح! آن روایات می شود شرح و آن یکی می شود متن، این دوتا را کنار هم بگذاریم می شود «لن یفترقا».

ذیل سه موضوع حضرت عالی مباحثی را مطرح فرمودید؛ یکی علم دینی، یکی اسلامی شدن علوم و یکی هم بحث عقلانیت وحیانی، آیا اینها یک مطلب هستند یا سه مبحث جدا هستند؟

حضرت آیت الله جوادی آملی: خیر! اینها سه مبحث و موضوع جدا هستند و عقلانیت وحیانی ذیل آن دو موضوع دیگر قرار نمی گیرد./۱۳۲۳/د۱۰۳/ق

ارسال نظرات