شورش علیه "اکتفا"
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، محمدحسین مهدویان این بار از روایت تاریخی جدا شده است و به روایتی اجتماعی دست زده است. داستان قاچاق دخترانی که به فریب یا با آگاهی به کشورهای حاشیه خلیج فارس میروند و در امور جنسی به کار گماشته میشوند.
نوشین دختر خانواده ای که پدرش به لحاظ اقتصادی ورشکسته شده است، برادرش برای نجات پدر دست به فعالیت اقتصادی میزند و در پیچ و خم نزول خواری کم میآورد و به زندان می افتد. نوشین با اینکه هنوز در سنین تحصیل است اما کار میکند ولی این وضعیت نمی تواند برادر را از زندان نجات دهد و اوضاع اقتصادی خانواده را دگرگون کند. پدر میخواهد به یکباره از زمین برخیزد پس تنها راه پیش رو را در فرستادن دخترش به امارات میبیند. این صورت مسئله است که متاسفانه مسئله جدیدی نیست و همه ما کم و بیش این مسئله را شنیدیم. راه حل مهدویان اما از اساس متفاوت است.
احیای فرد
هرچند علوم اجتماعی با طراحی مفهوم دولت ـ ملت سطح کنشگری را از فرد به دولت ارتقا داده است؛ اما از زاویه ای می شود گفت عملا دست فرد را بسته است و دغدغههای فرد را به دغدغه های جمعی فروکاسته است. مذهبیون دوره شاه اما به دلیل از خود ندانستن دولت، همچنان کنشگری فردی را زنده نگه داشته بودند و دغدغههای خویش را، خود پیگیر میشدند. این ویژگی با پیدایش انقلاب اسلامی و به دست گرفتن قدرت توسط طیف مذهبی به تدریج کمرنگ شد. مذهبی ها که گمان میکردند حالا با به دست گرفتن قدرت میتوانند همان دغدغهها را با قدرت بیشتری پیگیری کنند بعد از گذشت یک دهه متوجه شدند "ساختار" ویژگیهای خودش را دارد. حالا "مصلحت"، "حفظ نظام" و... عناصری بودند که کم کم وارد فضای مفهومی مذهبیها میشدند و خیلی از رزمندههای دیروز که مدیران امروز بودند دیگر به این نتیجه رسیدند که "ثبات، دهه ما دهه ثبات است".۱
موسای لاتاری(هادی حجازی فر) هم همین وضعیت را دارد. او جنگیده است، خوب هم جنگیده است بعد از آن جذب ساختار شده است و آنجا هم اتفاقا انسان پاک و درستکاری بوده است اما... همین اما، قصهی موسی را شکل میدهد. موسی خیلی خوب دغدغه های ساختار را اجرا کرده است ولی فقط دغدغه های ساختار را. همین اکتفا به کنشگری ساختار و رها کردن کنشگری فردی است که موسی را دچار عذاب وجدان می کند. موسی ناگهان سر بلند میکند و خود را وسط دغدغه هایی میبیند که روزی برایشان جان میداده است اما الان حتی از آنها بی خبر مانده است. این بی خبری هم محصول اتکال و اکتفای او به ساختار است. با خودش میگفته حتما مسئولان حواس شان هست. همین غفلت از دغدغه ها-که برای موسی معادل است با ارزش زندگی- است که او را میگیراند و به خروش میاندازد تا آنجا که جلوتر از قربانی اصلی ماجرا(امیرعلی با بازی ساعد سهیلی)، انتقام بگیرد. راه حل مهدویان احیای فرد است. فردی که ساختار را قبول دارد و البته منتقد است. کنش میکند و پای انتخابش می ایستد./۸۴۱/پ۲۰۰/س
مهدی وفایی، نویسنده حوزوی
۱. دیالوگ فیلم آژانس شیشه ای