فهم ناقص از کلام امام خمینی و پاسخ به یک شبهه
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، از جمله وظایف متفکرین و مبلغین و صاحبان قلم و رسانه نسبت به انقلاب اسلامی، انتقال معارف انقلابی به نسل جدید است. رسانههای بیگانه و شبههپراکنان از هر فرصتی برای آلودهکردن اذهان استفاده میکنند تا ناامیدی و تناقض و عقبافتادگی را القاء کنند.
از شبهاتی که مطرح میشود، تمسک به تعبیری از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا برای اثبات عدم مشروعیت نظام است! امام در فرازی میفرمایند: «ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مى کند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق- فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه- نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمى تحقق پیدا کرد و همه ملت هم- ما فرض کنیم که- رأى مثبت دادند ...؛ آن اجداد ما که رأى دادند براى سلطنت قاجاریه، به چه حقى رأى دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.» (صحیفه امام، ج6، ص11)
شبیه همین تعبیر را نیز روز بعد، در سخنرانی مدرسه علوی دارند که: «در قانون اساسى، در حقوق بشر، اين است كه هر ملتى بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند يعنى ما الآن خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم. ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم. اعقاب ما بعد مىآيند؛ خودشان سرنوشتى دارند، به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما.» (صحيفه امام ؛ ج6 ؛ ص32)
با توجه به این تعابیر، این طور استدلال میکنند که هرچند در سال 58 به جمهوری اسلامی رای «آری» داده شد؛ اما بعد از چهلسال، نسل جدیدی آمده و هر سرنوشت هر نسلی به دست خودش است؛ بنابراین لازم است دوباره رفراندوم برگزار شود!
با رجوع به اصل سخنان و رهنمودهای امام راحل، منظور اصلی این تعابیر روشن میشود. امام دقیقا در جملات قبل از فراز مذکور در بهشت زهرا میفرمایند: «اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است.» در حقیقت بحث اصلی ایشان در این سخنرانی، استدلال بر غیرقانونی بودن حکومت سلطنتی است. ایشان در دو مرحله بر این مسئله استدلال میکنند: مرحله اول، ردّ قانونیبودن حکومت متحقق پهلوی؛ مرحله دوم، باطلدانستن اصل حکومت سلطنتی بهعنوان سیستم حکومتی ثابت.
ایشان ابتدا حکومت سلطنتی موجود و متحقق پهلوی را بر اساس قانون اساسی آن زمان، غیرقانونی معرفی میکنند: «این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین بود. آنهایى که در سن من هستند مىدانند و دیده اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود... بنا بر این سلطنت محمد رضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است.»
سپس علاوهبراین، اصل حکومت سلطنتی را مورد مناقشه قرار داده و از اساس باطل میدانند. بهعبارتی بر فرض آنکه نسلی از یک ملت، به حکومت سلطانی رضایت داده باشند؛ رضایت آن نسل، موجب این نمیشود که نسلهای بعدی نیز حق حاکمیت نوادگان آن سلطان را به رسمیت بشناسند. چراکه حکومت سلطنتی اساسا خلاف قواعد عقلی و حقوق بشر بوده و نوعی دیکتاتوری است. ایشان در همان سخنرانی در بیانی شیوا میفرمایند: « ما فرض مى کنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] »
دقیقا بعد از همین جملات است که میفرمایند: «ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مىکند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق- فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه- نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمى تحقق پیدا کرد و همه ملت هم- ما فرض کنیم که- رأى مثبت دادند اما رأى مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینى که بعدها مىآیند؛ در زمانى که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأى دادند براى سلطنت قاجاریه، به چه حقى رأى دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتى بوده، یک سرنوشتى داشته است و اختیارى داشته ولى او اختیار ما را نداشته است که سلطانى را بر ما مسلط کند.»
بنابراین رویکرد اصلی ایشان نقد بنیانی رژیم سلطنتی است. به عقیدهی ایشان، رژیم سلطنتی اساسا قابلیت آن را ندارد که به عنوان یک ساختار حکومتی ثابت بر جامعه استقرار پیدا کند؛ چراکه «رژيم سلطنتى فاسد است همهاش. حالا فرضاً كه خيلى عادل هم باشد لكن خلاف حقوق بشر است. ديكتاتورى است. اما رژيم نيست ديكتاتورى».
در مقابل رژیم دیکتاتوری، نظامی است که متکی به آرای خود مردم باشد و آحاد جامعه سرنوشت خود را با رأی خود رقم بزنند. (صحيفه امام، ج6، ص411) و این ساختار سیاسی چیزی نیست جز حکومت جمهوری که امام از ابتدا به عنوان هدف ملت از انقلاب بیان میکردند و مردم نیز در شعارهای خود اعلام مینمودند. جمهوری اسلامی ایران، جزء نادره انقلابهای جهان است که بعد از پیروزی، نوع حکومت را در انتخاباتی کاملا آزاد به رای عمومی گذاشت و تمامی کارگزاران خود را مستمرا -به صورت مستقیم و گاهی با واسطه- خود و را با رای خود انتخاب میکند و سرنوشت خود را رقم میزند. ازاینرو اساسا مخالفت با نظام جمهوری، مخالفت با حکم عقل است و تجدید رفراندوم برای اصل نظام جمهوری، عملی بیمعناست. چراکه لازم است سرنوشت هر نسل، توسط همان نسل رقم زده و نوشته شود.
حقیقت آن است که، دقیقا همین «رقمخوردن سرنوشت ملت به دست خودش» یا به تعبیری «استقلال ملی»، ریشهی دشمنی آشکار و پنهان آمریکا و متحدانش با نظام جمهوری اسلامی ایران است. دشمنیای که گاهی در قالب جنگ سخت و تحمیلی هشتساله نمود میکند و گاهی در قالب جنگهای نرم روانی و رسانهای و شبههپراکنی. در این چهل سال، دشمن حیاط خلوت خود را در منطقه از دست داده و از بسیاری از منافع اسکتباری خود بازمانده است. واقعیت آن است که ایران در رژیم سلطنتی پیشین، کشوری عبد بود و نقشی در سرنوشت خود نداشت. امام در فرازی میفرمایند: «ليست را از سفارتخانه ها مى آوردند و مى دادند مىگفتند اينها بايد وكيل بشوند! مردم چكارهاند؛ اينها بايد بشوند! دولت چكاره است، شاه چه كاره است؛ آنكه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت امريكاست و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها! و تا حالا هم همين كارها را كردهاند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهايى كه دوستان آنها و يا [به] تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بوده، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا رأى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مىخواهد!» (صحیفه امام، ج5: ص9)
امروز نیز همینگونه است. تا ایران مستقل است و ایرانی دست از استقلال خود بر نمیدارد، دشمنی مستکبران نیز باقی است. تمام تلاش دشمنان در ایام انتخابات و راهپیماییهای ملّی و دیگر زمانهایی که بستر بروز و ظهور تعیین سرنوشت و نمود استقلال هستند، آن است که با القای شبهات و جنگ رسانهای، مردم را از چنگزدن به ریسمان مستحکم استقلال و تعیین سرنوشت دور نگه دارد. «ما اميدواريم كه با هم [با] پيوستگى به هم بتوانيم اين طاغوتها را تا آخر از بين ببريم و به جاى او يك حكومت عدل اسلامى؛ كه مملكت ما براى خودمان باشد و همه چيز ما به دست خودمان باشد. ما مىخواهيم كه سرنوشت ما را خودمان تعيين كنيم نه سفارت امريكا و سفارت شوروى. ما مى خواهيم كه مملكت خودمان را خودمان تعمير كنيم نه يهوديها و اسرائيل. ما مى خواهيم مملكتمان را آزاد كنيم؛ اختناق در مملكت ما نباشد. ما مى خواهيم ارتش ما آزاد باشد؛ اسرائيل در آن تصرف نكند، آمريكا در آن تصرف نكند.» (صحيفه امام، ج6: ص101)/۸۴۱/ی۷۰۲/س
علی ابراهیمپور، پژوهشگر حوزوی