لقبی که ضدانقلاب به فرمانده شهید ارتش داد
عمق کینه مهاجمان ضد انقلاب به او بسیار زیاد بود چرا که ایشان به دلیل شرایط حساس منطقه، مجبور به مداخله داوطلبانه در تعاملات سازشکارانه نمایندگان دولت شد و بدون واهمه و بی پروا سلسله مراتب را پشت سر میگذاشت و رشتههای خیانت به منافع ملی را پنبه میکرد. او پس از چهار روز ممانعت گسترده از ستون کشی نظامی گروهها، زمینهای فراهم ساخت تا سنندج، بلکه کردستان ایران از بحران خارج شود.
معلوم نبود با همه شدائد و ضعف و قوتهای معمول در روز 31 فروردین 59 غیر از آنچه رخ داد، چه اتفاقی میافتاد، ولی قدر مسلم به لحاظ ترافیک مذاکرات و بده بستانهای سیاسی، هیچ امیدی به حل مسالمت آمیز توام با حفظ کیان نظام نبود. جمهوری اسلامی خطرات زیادی را پیش رو داشت. اقدام داوطلبانه نصرتزاده موجب شد قبل از تحکیم و توسعه کامل حاکمیت مارکسیستی توسط گروهها در شهرهای بزرگ کردستان و حمایت گستردهتر کشورهای بیگانه از آنها، از ریشه دوانیدن آنها جلوگیری شود. در واقع «با کمین کردن سر راه ستون اعزامی از کرمانشاه، حالت تهاجمی از طرف نیروهای خودی آغاز شد».
فرمانده کُل عملیات نظامی کومله در خاطرات خود آورده است: «در آن دوره اتخاذ یک تاکتیک نظامی درست و همه جانبه بدون وجود استراتژی سیاسی روشن ممکن نبود. ما سنت «پیشمرگایه تی» ناسیونالیسم کُرد را گرفتیم و طبق آن آرایش نظامی به خود دادیم. تاکتیک ما عمدتاً دفاعی و تابعی بود از تعرض نیروی دشمن، برگرداندن شرایط از دفاع به تعرض در این دوره، دور دوم یورش، خود مستلزم یک استراتژی روشن، همه جانبه و در عین حال پیشبرد یک مبارزه اقتصادی، سیاسی و نظامی هماهنگ بود که یک سر آن به طور قطع به مبارزه سراسر مردم در دیگر نقاط ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی گره میخورد.
دفاع ما و مردم سنندج از خود لازم بود، ولیکن زمین را ما میبایستی انتخاب میکردیم، مقاومت جایی لازم بود، جایی دیگر لازم نبود، جایی که لازم نبود میبایستی موقتاً جا خالی میدادیم. عقب مینشستیم و بر میگشتیم تا به دفاع فرسایشی نیفتیم. دفاع از شهر سنندج لازم بود، غیر از این هم راهی نبود. لکن در همان اقلیت نظامی آن دوره نیز میبایستی یک: تصرف پادگان مریوان را در دستور کار خود میگذاشتیم و دو اینکه پیشمرگ کومله را از شهر سقز خارج میکردیم. میبایستی نیروی خود را برای تصرف پادگان بانه متمرکز میکردیم این دست ما را از تعرض به ستون نظامی اعزام شده از تهران به فرمان بنی صدر و حملات و تعرضات کوبنده روی ستونهای در حال حرکت باز میکرد. آن چه که ما در آن دوره کم داشتیم، استراتژی سیاسی و روشن و بر این مبنا، انجام فعالیت خود به خودی نظامی بود.»
از همین رو میتوان گفت در کمینگاه جاده قشلان، گروههای مسلح غیرقانونی فقط از بابت گذشته و حال از نصرتزاد انتقام نمیگرفتند، بلکه به لحاظ آیندهای که پیش روی آنها قرار گرفته بود نیز بغض و کینهشان را خالی کردند. در واقع با صبر و درایت نصرتزاد و سایر مدافعان انقلاب اسلامی بعد از او، گروهها به خاطر مقاومت کور در برابر جمهوری اسلامی بی آینده شدند و این دستاورد کمی نبود که مهاجمان مسلح به راحتی از آن عبور کنند.
نصرتزاد در آخرین لحظاتی که در محاصره مهاجمین زیر رگبار گلوله و آتش خمپاره آنها قرار داشت و فقط به همراه یکی دو نفر مجروح، منتظر شهادت بود، همان روحیه و عکسالعمل را از خود نشان داد که در جریان صلح تحمیلی، طی چهار ماه قبل از آن در سنندج از خود بروز داده بود. او چون هیچ مشروعیت و اعتباری برای عناصر مسلح گروهها قائل نبود و از باج خواهی گروهها و باج دهی به آنها در رنج و مشقت روحی به سر میبرد، از اولین روز خروج اجباری سپاه پاسداران از کردستان و سنندج به نحوی از آنجا و بدون هیچ ترس و واهمهای این اعتقاد و برداشت خود را به ظهور میرساند.
در آن روزی که، «پاسدارها غریبانه و گریان هر یک کوله پشتی خود را به دست گرفته به طرف هلیکوپتر میرفتند ... نصرتزاد یکسره به بچههای پاسدار پیوست و یک یک آنها را در آغوش گرفت. با این کار کمی از شدت اندوه آنها کاسته شد»، حداقل یک نفر بود که از رفتن آنها خوشحال نبود.
او گاهی طی این روزها مراسم و سخنرانی صبحگاهی را به بیرون از پادگان میکشید و با لباس ورزشی و بدون سلاح و تجهیزات به داخل شهر میرفت، چون قصد درگیری نداشت و علاوه بر شعارهایی که علیه حزب دموکرات و کومله میداد، در حین ورزش سنگرهایی را احزاب در شهر سنندج ایجاد کرده بودند، تخریب میکرد.
سماجت نصرتزاد بود که پس از تخلیه باشگاه افسران از پاسداران انقلاب اسلامی، مانع از استقرار عناصر مسلح حزب دموکرات در آن شد. در مقاطعی همین قاطعیت و تهدیدهای مقابله به مثل او بود که زیاده طلبی گروهها را کم میکرد. در واپسین لحظات اسارت او، با اینکه تنها و مجروح شده بود، همچنان بر سر اعتقادات خویش پابرجا ایستاد و باز اصرار ورزید که حتی از طریق بیسیم آن را به ظهور برساند.
علائم و آثار موجود روی بدن سرهنگ شهید نصرتزاد، نشانگر این بود که وی هنگام اسارت به شدیدترین وجه شکنجه شده، به طوری که گردن، فک و شانه او زیر لگد خرد شده بود. مهاجمین پس از اعمال شکنجههای فراوان، او را به شهادت رسانده و جنازه شهید را در بیابانهای سنندج رها کردند.
روزنامه اطلاعات نیز در تاریخ 4 اردیبهشت 59 در این باره و نیز فراز اول پیام بی سیمی او چنین گزارش کرد: «در همین فاصله که مهاجمین قصد داشتند، حلقه محاصره را تنگتر کنند، سرهنگ نصرتزاد چند بار با ستاد لشکر 28 به وسلیه بی سیم تماس گرفت و موقعیت خود را برای آنها تشریح کرد، ولی مهاجمین وی را به اسارت گرفتند و او را با خود به پایگاهشان بردند. وی از طریق بی سیم این پیام را در لحظات جانبازی برای پرسنل لشکر 28 فرستاد: «من سرهنگ ستاد، ایرج نصرتزاد به علت مجروح شدن و جراحات وارده در آخرین لحظات عمر سربازی خویش، نکاتی را برای همرزمان بازگو میکنم: جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، جاوید باد ارتش جمهوری اسلامی ایران. زنده باد فرماندهی تیپ یکم لشکر 28 سنندج...
ستیزه جویان کومله به آن همه آزار و اذیت و کشتن سبعانه ایرج نصرتزاد که در زمان شهادت لباس اسارت به تن داشت، اکتفا نکردند و پیکرش را در روز بعد در حالی که سر و دست او از عقب خودروی وانت آویزان شده بود در میان شهر گرداندند و به این شکل، به سرور و قدرتنمایی پرداختند و با نوشتن تابلویی آورده بودند «پلنگ خمینی در کرُدستان را کشتیم، هر کسی اسلحه زمین نگذارد سرنوشت او چنین خواهد بود.» غافل از آنکه انعکاس این خبر و تشدید هجمههای جسورانه مهاجمین به مراکز مهم سنندج، انگیزههای دفاع و مقابله با آشوبگران را در تهران برانگیخت و سرآغاز تصمیمات امنیتی جدیدی در منطقه سنندج و کل ناحیه کُردنشین ایران شد./۱۳۲۵/۱۰۲/خ