بازتولید حیات "طیبه اسلامى" در کشور الگویى براى دنیاى اسلام خواهد بود
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از تسنیم، علیرضا زاکانی نماینده مردم تهران در مجلس نهم شورای اسلامی در بیانیه چهارم خود نکاتی را درباره مبانی نظری پیشرفت ایران اسلامی مطرح کرد.
در ابتدای این بیانیه ضمن مخاطب قرار دادن اندیشمندان کشور آمده است:
هوالحکیم
اندیشمندان و فرهیختگان گرامی؛
اول. انقلاب اسلامی انفجار نوری در عصر ظلمات و کشتی نجاتی است که در دریای طوفان زده جهان معاصر میکوشد انسانهای سرخورده از ایستها و ایسمها را به سرمنزل مقصود رهنمون ساخته و زمینهای بر تلالو خورشید امامت و ظهور منجی عالم بشریت قرار گیرد. این انقلاب بر پایههای استوار اسلام، هدایتهای پیامبرگونه حضرت امام(ره) و فداکاری و از جان گذشتگی مردم شریف ایران به پیروزی رسید و با ایستادگی ملت و زعامت مدبرانه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی امروز منشاء اثر و تغییر در سراسر جغرافیای سیاسی جهان شده است.
دوم. این انقلاب در مسیر رشد و پویایی خود نیازمند الگویی عینی از تحقق یافتگی آرمانها وشعارهای خویش است و در این موقف نیز مردم عزیز ایران اسلامی مسئولیت خطیر این الگوسازی و سرآمدی را برعهده دارند. جمهوری اسلامی علی رغم همه برکات و خیراتش بهعلت موانع خارجی و بهویژه داخلی، گرفتار عقب افتادگی از انقلاب شده و نتوانسته است همپا با شکوفایی و بالندگی انقلاب اسلامی گام بردارد.
سوم. در آستانه پنجمین دهه از عمر بابرکت نظام اسلامی امروز نیازمند اقدامات جدی در ساخت دولت و جامعهای در تراز انقلاب اسلامی هستیم. دولت آینده باید اقدام و اصلاح را سرلوحه قول و فعلش قرار دهد و گام های موثری در مسیر انقلاب سوم برای پیشرفت ایران اسلامی و تحقق چشم انداز 1404 بردارد.
چهارم. بیشک عوامل ایجاد انقلاب اسلامی، مقوم و استمرار بخش آن نیز خواهند بود لذا در یک نگاه منطقی طی بیانیههای قبلی کوشیدیم نسبت به ضرورت تحول، چرایی و چیستی انقلاب سوم، جبهه انقلاب و وظایف آن نکاتی را تقدیم نماییم و بنا برضرورت ان شاءالله خواهیم کوشید پیرامون مبانی ما، نقد راه طی شده، حقوق مردم و دولت، الگو و راهبردهای تحول و رئوس الویت ها و برنامه های این اصلاحات اساسی بپردازیم.
پنجم. نیازمند مشارکت در ارایه طریق و بیان نظرات اصلاحی همه صاحب نظران و فرهیختگان هستیم تا آن را نصب العین و مقدمه ای بر مجاهدت و عمل مخلصانه و مدبرانه جمعی خویش قرار دهیم. امید است این عمل مصلحانه سبب نزول برکت الهی، خوشنودی رهبری معظم انقلاب اسلامی، رضایت مندی مردم در رفع کاستی های جامعه و آبادانی و سربلندی ایران اسلامی شود. ان شاءالله
متن کامل بیانیه چهارم علیرضا زاکانی به شرح ذیل است:
مقدمه:
سالهاست که یک مسئله جدی پیش روی اندیشمندان و سیاست ورزان جامعه ما رخ نموده که گاه خود را در قامت مجادلات سخت فرهنگی و یا سیاسی بازتولید کرده است: پرسش درباره «چگونگی پیشرفت و توسعه در ایران».در این نوشتار می کوشم مبانی نظری خویش را به نحو مختصر، با نگاهی به لایه ها و مبانی توسعه غربی بازشناسی کرده و در برابر، ایدههای روشنی برای صورت بندی مسأله پیشرفت در ایران ارائه نمایم.
پیش بینی میشود مطالعه و تعمق در مفاهیم مطرح شده در این یادداشت، از جانب خواص جامعه و به ویژه صاحبان فکر، اهالی فرهنگ و سیاستمداران، بتواند راههای نوینی برای «نظام برنامه ریزی کلان» در ایران اسلامی بگشاید و آینده دولتها را به سمت و سوی تحقق «الگوی نوین پیشرفت اسلامی ایرانی »، جهت دهد.ان شاء الله
یک گزارش سرنوشت ساز از تاریخ
مرور تاریخ، از یک واقعیت خاص به ما گزارش میدهد. از قرن چهاردهم میلادی به این سو، در غرب عالم، به تدریج یک تحول اساسی رقم خورده است. تحولی که سرانجام آن به یک نوع خاص از شکوفایی عظیم اقتصادی در برخی کشورها انجامیده است. پس از جنگ های جهانی و پایان یافتن شیوه کهن استعمار، مشاهده میشود که کشورها به دو گونه کاملا متفاوت تبدیل شدهاند؛ کشورهای «توسعه یافته» و «توسعه نیافته».گروه اول آنهایی هستند که از منظر شاخصهای بهرهمندی نظیر تولید، رفاه، درآمد، بهداشت، آموزش، تغذیه و … در وضعیت بسیار بالاتری نسبت به دسته دیگر از کشورها قرار میگیرند. (البته دقت شود که این نامگذاری و طبقهبندی هم از جانب خود غربیها و برای اهداف خاص، صورتبندی شده است.)
جنس جدیدی از سؤالات پیش روی کشورها
به واسطه این نوع از تقسیم بندی، سؤالهای مهم و مؤثری در عالم سیاست و اقتصاد پدیدار شده است:تحول در کشورهای غربی چگونه رخ داده است؟ ماهیت آن کدام است؟ چرا بقیه کشورهای عقب مانده از این تحول سهمی نداشته اند؟ کشورهای توسعه نیافته، باید چه مسیری را برای رسیدن به وضعیت کشورهای برتر، انتخاب کنند؟
برای پاسخ به این سؤالات، جنس جدیدی از دانش با عنوان دانش توسعه، ایجاد شده است که به یک معنا علمی میان رشته ای محسوب شده، اما به صورت جدی پایه های خود را در علم اقتصاد و کمتر در جامعه شناسی، استوار ساخته است.
اساسیترین مجادله ایرانی تاریخ معاصر
سالهاست که اصلیترین مجادله در تاریخ معاصر ایران نیز به همین سؤالات تعلق یافته است؛ سؤال برای یافتن پاسخ این پرسش که چرا ایران ظرفیتهای تمدنی خود را از دست داده و به فاصله خیلی زیاد از کشورهای توسعه یافته، در وضعیت عقب ماندگی، درجا زده است.
این سؤال چند صد ساله، هنوز هم پیش روی ماست و هر جریان فکری، فرهنگی وسیاسی ، باید خود را ملزم بداند برای پاسخ آن، دیدگاههای روشنی ارائه کند. چرا که این دیدگاه در هر سطح، خواهد توانست تنظیم کننده سیاستها، کنشها و برنامههای حکومتی و اجرایی آن جریان باشد.
هر جریان فکری، فرهنگی وسیاسی باید بتواند نوعی از نظریه مبنایی را ارائه کند که تا حد ممکن، قدرت توضیح داشته باشد و بتواند امر پیشرفت را در عامترین و جامعترین حالت، تصویر و توصیف کند.
هسته سخت الگوی توسعه غربی
در مقدمه کار باید به صورت صحیح و منصفانه، ماجرای توسعه در کشورهای غربی را شناسایی کرد و ابعاد، لایهها و هستههای آن را پیدا نمود.
توسعه غربی، یک هسته سخت و مرکزی دارد. این هسته بر نوع تلقی غرب، از انسان استوار است. به یک معنا می توان مفهوم «اومانیسم» را به منزله مفهوم پایه همه تحولات دوران جدید غرب، در نظر گرفت. اومانیسم یک نظریه انسان شناسانه در مورد واقعیت انسان در دوران جدید غرب است. در این نوع از نگاه، جایگاه انسان، در مقابل جایگاه خدا ارتقاء یافته و به تعبیری، انسان نه به «جایگاه خدا» که به «جای خدا» تکیه میزند. عملا رابطه انسان با عالم ماوراء ماده قطع میشود و حد و اندازه خدا را به جایگاه یک ساعت ساز ماهری تقلیل میدهد که پس از ساخت ساعت، از سمت خود استعفا داده و بیرون گود نشسته و صرفاً مشاهده میکند.
در این دیدگاه انسان منکر خالقیت خدا نمیشود، اما مدیریت و ربوبیت مستمر را از او خلع کرده و خودش به تنهایی زمام امور را به دست میگیرد. ارتباط با وحی قطع میشود. عقل آدمیزاد منزلتی بس بزرگ پیدا میکند. همه اتفاقها و پدیدههای طبیعی، از طریق نظام علت و معلول صرفاً مادی توضیح داده شده و در نتیجه طبیعتگرایی منشأ تجربهگرایی میشود. برای همین روشهای فهم آدمی در روشهای تجربی منحصر شده و شناخت صرفا توسط حواس آدمی به دست میآید. عوامل غیرقابل کشف و کنترل توسط عقل، به حساب موهومات گذاشته میشود. رابطه انسان و خدا مسکوت گذاشته شده و انسان، تا آنجا که ممکن است مادی و زمینی میشود. خود را از قید هرگونه ماوراء ماده آزاد میبیند و خود را بر طبیعت مسلط میداند. خود را صاحب اختیار همه چیز و همه جا میپندارد و در ادامه این مسیر است که «آزادی» ظاهراً به مهمترین مسأله و معیار و خصوصیت انسان جدید غربی تبدیل میشود. جریانات تحولی غرب، عموماً مبتنی بر همین دیدگاه شکل گرفته و رشد میکند.
همه هدف زندگی، میل به لذت مادی
با این دیدگاه با انضمام «اصالت فرد» در مقابل «اصالت جامعه»، همه محدودیتهایی را که اهداف و امکانات جامعه میتوانست برای فرد ایجاد نماید، از پیش روی فرد برداشته میشود. اصلیترین اهداف این نوع زندگی، صرفا در حد اهداف فردی باقی میماند و انسان تماماً مادی شده، اصل زندگی را در فایده و لذت معنا میکند. جلب و جذب منافع مادی فردی به یک اولویت فراگیر تبدیل میشود.این نوع از انسان جدید، حالا گمان میبرد از همه قیدها آزاد است و به برکت عقل نامحدود خود (عقل محاسبه گر) میتواند بهترین انتخابها را از میان انتخابهای بیشمار برگزیند و با شاخصه منفعت مادی یکی از بهترینها را برای خود انتخاب کند.
او به دنبال آن است که سود مادی خود را به بالاترین حد رسانده (حوزه اقتصاد) و قوانینی را تصویب کند که اختیارات فرد را حداکثر کرده و منفعت فردی را تضمین و تأمین نماید(حوزه سیاست).برای همین از منظر دانشمندان غربی، این نوع انسان با عنوان «انسان اقتصادی» نامگذاری میشود. تمام تحولات و دستاوردهای جدید غرب، از منظر اقتصاد قابل توضیح شده و این به معنای اتم کلمه، مصداق «توسعه یافتگی» تلقی میشود.
نظام تمدنی غرب، مجموع صورت مسائل انسانی اجتماعی را به نظام مسائل اقتصادی تقلیل و تنزل داده است. او با تدوین مدل برنامههای توسعه، به دنبال تأمین شاخصهای صرفا اقتصادی است، آن هم با تعقیب شاخصهای اقتصاد آزاد. با این توضیح که عمدهترین و شاید تنها هدف نظام اقتصاد آزاد، در زندگى مصرفى فردى حداکثرسازى لذت و در زندگى تولیدى حداکثرسازى سود است و مهمترین و تنها هدف هر دو در سطح کلان و ملى اقتصادى، فقط رشد اقتصادى است.آرمانهاى اقتصادى چونان اشتغال کامل و حفظ منابع تولیدى را نسبت به رشد اقتصادى یک هدف واسطهاى و وسیلهاى تلقى میکنند.
با این تعریف، برنامههای توسعه غربی به دنبال تأمین رشد اقتصادی است و بقیه خرده نظامها نظیر فرهنگ و سیاست و امنیت، نیز بایستی به خدمت اقتصاد در آیند.
نگاههای واداده در ایران
برخی روشنفکران در جامعه ایرانی، با مطاله شیوههای تحول تمدنی غرب، به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه جبران عقب ماندگیها در ایران نیز، پیمودن همان مسیری است که در طول چندصد سال، نظامات غربی، پیمودهاند.آنها غرب را به عنوان یک «کلِ مطلوب» ـ یعنی غرب به مثابه توسعه ـ معرفی میکنند و برای آن نظریه پردازی میکنند. آنها غرب را محصول «تحقق تمام قد انسان» میدانند. ویژگیهای تمدنی آن را غیر قابل دور زدن دانسته و آن را به شدت برای جامعه ایرانی تجویز میکنند.میگویند فرهنگ غرب در خطوط اصلی آن دموکراسی، لیبرالیسم، فردگرایی، حقوق بشر، همجنس بازی، گریز از پایبندیهای دینی، عبور از خانواده، ویژگیهایی است که باید در هر جامعه عقب افتاده نهادینه شده تا بتواند به افق مطلوب عالم – یعنی همان تمدن غربی – دست پیدا کند. آنها اصرار دارند به دیگران بقبولانند که راه توسعه همین مسیر است و لاغیر و هر تجربه غیر از این محکوم به شکست و اتلاف کننده زمان است.
آیا انسان، همان حیوان خواهشگر است؟
آنها در توضیح استدلال خود میکوشند مبانی زندگی غربی را در جایگاه مبانی مستتر در فطرت انسان معرفی کنند.میگویند انسان همچون تمامی حیوانات دیگر، موجودی است خواهشگر، اساسیترین وجه مشترکی که میان حیوانات میتوان سراغ کرد این است که تمامی آنها با جدیت تمام و گاه با مایه گذاشتن جان، در پی تامین امیال خود به حرکت در می آیند. اعم از اینکه با تامین آن به لذتی دست یابند یا از رنجی برهند. انسان از این حیث در عداد حیوانات و بلکه در رأس آنها قرار می گیرد، زیرا انسان نه تنها عموم امیال حیوانات را، بعضا به شدت و قوت بیشتری دارد، بلکه امیال او تنوع بیشتری نیز به خود می گیرد. تفاوت اساسی و مهمی که انسان را از حیوان جدا میکند این است که انسان برای تحقق امیال خود به ابزاری به نام عقل مجهز است که به او امکان می دهد برای نیل به مقاصد طبیعی خود ابزارسازی کند، اعم از آن که این ابزار از جنس حیلههای فکری و یا وسائل مادی باشد.
ویژگیهای غربی الگوی توسعه
در این میان به عنوان ویژگیها و شاخصههای این نوع از توسعه یافتگی، به اجمال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 انسان دارای خصوصیات ثابت، جهانی و قابل تعمیم است. برای همین است که میتوان الگوی زندگی کنونی غرب را به عنوان یک الگوی زیست جهانی و همیشگی، تعقیب کرد.
2 هدف این انسان، حداکثرسازی تحقق تمایلات مادی و لذائذ حیوانی است.
3 عقل انسانی، به عنوان تنها تفاوت انسان با حیوان، باید در خدمت تحقق تمایلات حیوانی او (یعنی همه تمایلات او) قرار گیرد.
4 تحقق تمایلات مادی انسان، به وسیله عقل ابزارساز آدمی، در عریان ترین وجه، خود را در نظام زندگی اقتصادی نشان میدهد.
5 نظام زندگی اقتصادی، نقش مدار، رهبر و هسته مرکزی الگوی زیست غربی را تشکیل میدهد.
6 در این چارچوب نظری، الگوی زیست غربی، مطلوب است و بالاجبار همه افراد و جوامع انسانی به سمت تحقق آن خواهند رفت.
7 آنگاه که همه جوامع به خصوصیات دوران نوین غرب نائل بیایند، پیشرفت جوامع و تاریخ، پایان خواهد یافت.
8 از آن سو که جامعه پیشرفته، جامعه غربی است، حرکت کشورها به سمت آن، مسیر «در حال توسعه بودن» است.
9 از آنجا که فرایند غربی شدن به معنای توسعه اقتصادی تلقی می شود، پس ادبیات رایج توسعه اساساً یا اقتصادی است یا تحت تسلط ادبیات اقتصادی ارائه میشود.
10 در این چارچوب نظری اخلاق، معرفت، سیاست، فرهنگ و همه ابعاد و نظامات دیگر زندگی آنگاه در خدمت پیشرفت زندگی خواهند بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشند.
11 اساساً علمی نافع قلمداد می گردد که دارای منافع اقتصادی باشد، فرهنگ باید متناسب با اقتضائات توسعه تغییر یابد و سیاستورزی نیز آنگاه کارآمد خواهد بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشد.
12 آنگاه که شاخصهای توسعه برشمرده میشود عموم این شاخصها اقتصادی هستند و تمامی آنها میزان توفیق اقتصاد را برای رهبری همه نظام های زندگی اندازه گیری میکنند.
تمایز مفهوم «پیشرفت» از «توسعه»
اما در چارچوب مبانی و معارف انقلاب اسلامی، برای تمایز با «مفهوم توسعه»، از مفهوم «پیشرفت» استفاده میشود. این «انتخاب» در روند تکاملی اندیشه و عمل در ظرف گفتمانی انقلاب اسلامی، ناظر به یک پیشینه در تاریخ معاصر ایران بوده است.
نقطه آغاز توجه به این موضوع در کوران حوادث دوران مشروطه اتفاق افتاد. در آن دوران، «مفهوم ترقی» ـ که عمدتاً بیانگر یک رویکرد مثبت به تجربه غربی توسعه بود ـ به عنوان ظرف گفتمانی آن برگزیده شد. در تداوم همین مسیر در دوران پهلوی دوم و ناظر به ادبیات مارکسیستی، «مفهوم تکامل» برای بیان همین منظور برگزیده شد. همزمان با آن ملیگراها نیز با اندیشه ناسیونالیسم جدید و جمعی دیگر با تکیه بر باستان گرایی، « توسعه غربی » را پیگیری و تجویز می کردند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه« عمل» همچنان این رویکرد هفت و هشتی (زیگزاگی) تا حدود زیادی ادامه یافت. رویکرد برنامههای توسعه، در دهه نخست انقلاب با توجیه عدالتخواهی و البته متناسب تر با روحیه انقلابی، شرق گراتر بود. پس از پیروزی در جنگ ـ که با سقوط عملی مارکسیستها همزمان شده بود ـ برنامههای توسعه، غربگراتر شد. اما در طول همه این دوران تا کنون، رهبران انقلاب با تلاش نظری و عملی زائدالوصفی از انحراف جهت گیری های اصلی انقلاب جلوگیری کردند.
از منظر رهبران انقلاب اسلامی نظریه یا الگوی اسلامی پیشرفت یک نظریه یا الگوی نه شرقی و نه غربی است که از مبانی و معارف اسلامی برآمده است و در گام نخست در ایران و آنگاه در سایر جوامع اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد و نهایتاً برای همه کشورهای جهان الگو شده و برپایه آن تمدنی شکل خواهد پذیرفت.
البته استفاده مفهوم پیشرفت به جای توسعه از دهه هفتاد از سوی مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به کار می رفت اما در تاریخ 1384/02/19 در یک سخنرانی در دیدار با مردم کرمان برای اولین بار ایده الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را مطرح نمودند و سپس در تاریخ 1388/02/28 در کردستان به تفصیل بیشتر به تبیین ماهیت این موضوع با توجه به تفاوت آن با رویکرد غربی توسعه پرداختند که با دغدغهمندیهای جامعه علمی در نشست های راهبردی با مشارکت اندیشمندان این حوزه، نقطه عطفی در پیگیری مستمر این موضوع رقم زده شده است.
پیشرفت اسلامی
نظریه پیشرفت اسلامی نیز بر مدار هسته سخت آن یعنی نوع نگاه اسلام به «انسان» و تمام هستی مرتبط و موثر بر انسان به سامان میشود. در همین چارچوب نظری، مفهوم «خلافت الهی انسان» در منظومه مبانی و معارف اسلامی نقشی متناظر با مفهوم «اومانیسم» را در منظومه اندیشه غربی ایفاء میکند. خلافت انسان به معنای جانشینی انسان از سوی خداوند است. چنانکه اومانیسم جایگزینی انسان به جای خدا بود.
بر اساس آیات قرآن، همه انسانها بالقوه جانشین خدا آفریده شدهاند. وجود انسانها هر اندازه به صفات الهی متصف شود حقیقت جانشینی، بیشتر محقق میشود. بر اساس این مبانی انسان تا آن حد مىتواند تعالى و ارزش وجودى پیدا کند که کارهاى خدایى از او صادر شود. به بیان دیگر، انسان تنها موجودی است که میتواند به نیابت از خداوند در زمین کارهای خدایی انجام داده و به مقامی از تکامل و پیشرفت برسد که تجلی اسماء و صفات او گردیده و خداگونه شود، بر تمام موجودات دیگر اشراف پیدا نماید و به تدبیر امور آنها بپردازد.
برخی ویژگیهای منظومه معارف پشتوانه «پیشرفت» و نتایج حاصله
در این منظومه فکری میتوان به صورت اختصار به ممیزات و ویژگیهای زیر اشاره کرد:
1 انسان به اذن خداوند، جانشین او در زمین است و می تواند در سیر تکاملی خود تجلی اسماء و صفات او شود.
2 ملاک جانشینی انسان برای خدا، قدرت ویژه عقلی و علمی اوست. بنابراین هر اندازه انسان عالم تر شود انسان تر خواهد بود و در نتیجه، مقام خلافت الهی، بیشتر در او فعلیت می یابد تا در قامت انسان کامل واسطه فیض الهی شود.
3 انسان برخلاف سایر موجودات، نظیر فرشتگان یا حیوانات دارای هستی محقق و بالفعل نیست، بلکه انسان موجودی است که صیرورت و شدن از مختصات ذاتی او به شمار میرود. انسان همواره در حال صیرورت و شدن است. انسان در یک سیر تحولی مداوم همواره هستی خود را باز تولید میکند و به هر میزان که ظرفیتهای وجودی خود را از قوه به فعل تبدیل نماید و اقتضائات خلافت الهی را محقق سازد، هستی و هویت جدیدی پیدا میکند.
4 ویژگی اساسی انسان در این چارچوب نظری «صیرورت و شدن مستمر انسان به سوی کمال مطلق» با استفاده از همه ظرفیتهای هستی موثر بر اوست.
5حرکت و تغییر به عنوان مشهودترین خصوصیت حیات دنیوی و حیات انسانی در این دنیا فقط در قلمرو عوارض، ظواهر و نمودها نیست، بلکه ذات، جوهر و تمام هستی همه موجودات متغیر از جمله انسان در حال حرکت و تغییر وجودی پیوسته از قوه به فعل میباشند.
6 خلق مدام و صیرورت مستمر وجودی عالم و آدم بهترین جلوه گاه مشاهده توحید ربوبی به عنوان تفاوت اصلی نگاه اسلام به نقش خدای کریم در تداوم جهان در مقایسه با سایر مکاتب است. در یک کلام اگر وجود خالق برای خلق نخستین، عقلا ضرورت دارد، وجود «رب» برای خلق صیرورت وجودی مستمر عالم و آدم نیز عقلا ضرورت دارد.
7 انسان در نقطه آغاز حیات خویش، به گونه طبیعت مادی و محسوس است و در نتیجه با روش و ابزار شناخت طبیعت قابل شناخت است. اما با تغییر تدریجی وجودی به یک وجود «مجرد» تبدیل میشود که با ابزار شناخت طبیعت قابل شناخت نخواهد بود.
8 در یک نگاه اجمالی، مصادیق اصلی گرایشات فطری انسان، که از عشق به کمال مطلق منشعب میشوند، عبارتند از: 1 حقیقت طلبی 2 میل به جاودانگی 3 راحت طلبی 4 لذت طلبی 5 عشق ورزی 6 زیبائی دوستی 7 میل به پرستش 8 قدرت طلبی 9 آزادی خواهی 10 حب به فضائل اخلاقی (البته ممکن است بر این فهرست افزوده شود.)
9 همه این تمایلات فطری بر تمایل فطری اساسی «حب ذات» استوار است. انسان مفطور به این است که منبعث از حب ذات این تمایلات فطری خود را به حداکثر برساند. حب ذات مبنا و پایه و منشأ گرایشهای فطری است و کمال طلبی معیار و ملاک و عیار آن است. کمال طلبی دقیقاً نقش میل به حداکثر سازی را در منفعت طلبی در نمونه غربی انسان ایفاء میکند. بنابراین کمال طلبی بر همه گرایش های انسان سایه افکنده است.
10 انسان در هر مرتبهای که در بهرهمندی از هر چیزی قرار دارد افزونتر و بالاتر آن را میخواهد. اگر به انسان همه برخورداریهای ممکن در قلمرو همه گرایشهای و دانشهای فطری در این دنیا اعطا شود او بالاتر و بیشتر آن را میخواهد. انسان به دنبال آن است که همه برخورداریهای خویش را بینهایت کند.
11 زیرساخت اساسی پیشرفت اسلامی، بر مدار «نظام تعلیم و تربیت» بر پایه « فرهنگ» شکل خواهد گرفت و آغاز تحول و صیرورت در وجود آدمی در عقلانیت و تفکر آدمی رقم خواهد خورد.
12 تحول و پیشرفت در زندگی آدمی در همه عرصه های حیات وی – فرهنگی و اجتماعی ، علم و فن آوری، اقتصادی وسیاسی – با تعلیم و تعلم آغاز شده و به بهترین صورت به انجام میرسد. از این روتشخیص و تعیین و اندازه گیری سطح پیشرفت جوامع و مقایسه آنها با یکدیگر و نیز مقایسه آنها با گذشته خود، شاخصهایی از سنخ خویش میطلبد.
هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت
بنابراین هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت، «انسانِ در حال تغییر مستمر و پایان ناپذیر به سمت بی نهایت مطلق» است. انسانی که آجر به آجر هویت خویش را با کمک داشتههای ذاتی خود می سازد. داشته هایی که با انباشت فرآورده های خویش سعه وجودی می یابد و در نتیجه در انسان سازی قوی تر از پیش عمل میکند.
نظریه فطرت نشان میدهد که انسانِ عقلانی غربی، یک «انسان ناقص» است. بر این اساس، انسان به خوبی خواهد یافت که مقصد او در کاملترین نقطه ممکن این سیر کمالی خدای متعال بوده است. با تجلی صفات الهی در وجود انسان، حرکت به سمت بینهایت، آدمی را به ساحل آرامش خواهد رساند. در این چارچوب نظری، انسان در عالم ماده با سپری کردن مرحله جمادی، نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی صعود میکند. بنابراین، انسان باید خویشتن را کامل کند مشوق به کمال نیز در فطرت او نهاده شده به گونهای که عشق به کمال، غایت همه حرکات و شدنهای اوست.
انسان، این سیر و صیرورت را چگونه تحقق میبخشد؟
انسان با قوای گوناگونی که دارد برای تحقق مقصدی که برمیگزیند مراتب وجودی خود را با «عمل» خود میسازد. در همین چارچوب نظری انسان دارای چهار قوه غضب، شهوت، وهم و عقل است. با تسلط قوه غضب انسان به موجودی درنده و با تسلط قوه شهوت به بهیمه و با تسلط قوه وهم به شیطان تبدیل میشود. اما اگر قوه عقل را بر سایر قوای وجودی خود مسلط کند به فرشته، تعالی و تکامل می یابد. بنابراین انسان در اثر حرکت جوهری و اشتداد وجودی به مراتب وجودی متناسب با عمل خود نائل میشود.
پیشرفت یا پسرفت؟
در این چارچوب نظری پیشرفت یا پسرفت، به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت دیگر اجتماعی، زمانی اتفاق میافتد که ظرفیتها و نهادهای اجتماعی ذخیره کننده محصولات ناشی از تحقق تمایلات فطری با ناتوانی و محدودیت روبرو شوند. در این صورت این ظرفیتها و نهادهای اجتماعی باید جای خود رابه ظرفیتها و نهادهای اجتماعی دیگر بدهند که از توانائیها و ظرفیت بالاتری برای این ذخیرهسازی برخوردار باشند.
حال اگر این تحول با مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی صورت پذیرد، جامعه با پیشرفت روبرو شده است، اما اگر افراد یک جامعه به جای اینکه با مدیریت قوای انسانی، قوای حیوانی خود را در خدمت تحقق تمایلات ذاتی خود قرار دهند، قوای انسانی را زیر سلطه قوای حیوانی قرار دهند و تمایلات خویش را بوسیله قوای حیوانی محقق سازند، این تحول اجتماعی پسرفت خواهد بود.
قوای حیوانی به گونه ای هستند که بسیاری از تمایلات فطری آدمی را نمی شناسند و به صورت طبیعی در خدمت آن دسته از تمایلاتی که برای آن ها قابل فهم است قرار می گیرند. مساله روشن است در این صورت قوای حیوانی مثل قوه شهوت در خدمت تحقق تمایل ذاتی لذت طلبی قرار خواهد گرفت و در نتیجه سایر تمایلات تعطیل خواهند شد و ممکن است افراد دارای فطرت ثانویه گردند. فطرت ثانویه حالتی است که برخی از گرایشات متعالی در وی خواهد مرد بنابراین با افرادی روبرو خواهیم بود که تمایل چندانی به حقیقت طلبی، فضائل اخلاقی و… نخواهد داشت، چرا؟ زیرا رهآورد قدرت طلبی و لذت طلبی ناشی از به کارگیری مفرط قوه غضب و قوه شهوت در نهادهای اجتماعی ذخیره میشود و جامعه و نهادهای با این خصوصیت در کنار سایر قوای حیوانی در خدمت تحقق این امیال قرار میگیرند و بالطبع این حالت به صورت به هم فزاینده ادامه خواهد یافت. در این صورت است که نهادهای اجتماعی موجود به نفع نهادهای اجتماعی که ظرف و ظرفیت خدمات رسانی به این فطرت ثانوی را خواهند داشت جابجا و متحول خواهند شد و این تحول به معنای پسرفت خواهد بود، زیرا جامعه حیوانی تر می شود.
وضعیت توسعه در غرب
هر اندازه که در هر ظرفیت معین اجتماعی نیز تمایلات لذت طلبی و منفعت طلبی بیشتر محقق شود جامعه توسعه نیافتهتر خواهد بود. براین اساس از آن سو که نهادهای اجتماعی و نیز قوای حیوانی در شرایط کنونی زندگانی مغرب زمین در حال گسترش و توسعه حکمرانی قوای حیوانی برای تحقق امیال لذتطلبی و منفعت طلبی آدمی هستند در حقیقت به جای توسعه پسرفت در حال گسترش است. در این صورت همه قوای انسانی نظیر عقل تحت مدیریت قوای حیوانی نظیر شهوت و غضب در خدمت تحقق این امیال قرار خواهند گرفت.
کمال طلبی انسان
بنابراین انسان همیشه و در هر شرایط تاریخی و اجتماعی تلاش می کند تا فضیلت خواهی، حقیقت طلبی، قدرت طلبی، لذت طلبی، میل به جاودانگی، زیبایی دوستی، میل به پرستش، میل به آزادی، منفعت طلبی و میل به محبت و دوستی را به سمت کمال مطلق به وسیله قوه عقل، قوه خیال، قوه ابداع و نوآوری، قدرت زندگی اجتماعی، قوای حیوانی و قوای نباتی، تا حداکثر ممکن محقق سازد. بر این اساس عقل و زندگی اجتماعی و قدرت نوآوری مانند قوای حیوانی و نباتی انسان ابزاری اند که در خدمت تحقق گرایش های وی قرار می گیرند.
بنابراین تمام مکاسب بشر در قلمرو فرهنگ و تمدن محصول کمالطلبی انسان در قلمرو همه گرایشهای فطری است که به وسیله داشتههای ذاتی انسان تولید شدهاند. بر این اساس انسان در فرایند کمالطلبی بیمنتهای خویش با تحقق عینی تمایلات فطری خود به آفرینشهای گوناگون در طول تاریخ دست میزند و محصول این آفرینش در متن تاریخ و جامعه ذخیره میشود و با جاری شدن در متن جامعه خاصیت برهم افزایی نیز پیدا میکند.
بنابراین ذخیره و انباره ثروت، قدرت، دانش، فضائل اخلاقی، ایمان و باورها و غیره در متن جامعه محصول تحقق حداکثری این گرایشهای ذاتی آدمی است که بر هم انباشته میشود. بر اساس این دیدگاه فرد و جامعه هر دو دارای حیثیت وجودی هستند. هر اندازه جامعه از ذخایر بیشتر برخوردار باشد، فرد بیشتر و کاملتر میتواند گرایشهای فطری خود را محقق سازد و فرد در چنین شرایطی بر ذخایر جامعه بیش از پیش می افزاید، بنابراین به نظر میرسد در طول تاریخ هر چه به جلوتر آمدهایم هم بر فردیت فرد افزوده میشود هم بر ذخایر و موجودیت جامعه و این دقیقاً به معنای پیشرفت است.
پیشرفت عمودی یا افقی
بر این اساس هر گاه که به حداکثر سازی کمال طلبانه تمایلات فردی در یک شرایط، ظرف و ظرفیت ثابت اجتماعی توجه داریم فرایند پیشرفت افقی و توسعه حقیقی مد نظر ماست و هر گاه که به دلیل انباشت فرآوردههای تمایلات ذاتی انسان بیش از ظرفیت نهادهای اجتماعی نظر داریم ـ که در این صورت باید ظرف و ظرفیت نهادهای اجتماعی موجود جای خود را به ظرفیتهای بالاتر اجتماعی بدهند ـ به پیشرفت عمودی و تکامل توجه کردهایم و در یک کلام با پیشرفت اسلامی همزمان توسعه افقی و تکامل عمودی را مورد نظر قرار میدهیم.
هر اندازه ظرفیتهای بیشتر و کامل تر اجتماعی در خدمت تعالی و کمال فطری آدمی قرار گیرد به معنای آن است که نهادهای اجتماعی بیش از گذشته میتوانند کار ویژه خود را انجام دهند. بنابراین عدالت اجتماعی به عنوان جایگزینی هر چیز بر سر جای شایسته خود بیشتر محقق میشود. بر همین اساس است که در جامعه مهدوی هر فرد علی الاصول به کامل ترین وجه ممکن تمایلات فطری خود را محقق میسازد چنان که جامعه نیز بیشترین حد مساعدت خود را برای این تعالی به افراد خواهد داشت. یعنی فرد و جامعه در بالاترین حد نقطه کمال و پیشرفت و نیز بالاترین حد تحقق عدالت به معنای احقاق حقوق هر فرد و وضع هر چیز بر موضعش قرار میگیرد. از سوی دیگر این تعالی حداکثری به معنای تعالی معنوی حداکثری است. و از آن سو که هر فرد در حداکثر ممکن ویژگیهای فردی خودش را محقق میسازد فردیت وی در کامل ترین نقطه ممکن محقق میشود. یعنی آزادی فردی نیز در نقطه کمال خود محقق میشود. بنابراین تمایلات فطری و داشتههای فطری در نقطه کمال خود قرار میگیرند.
نتایج گونههای مختلف پیشرفت
اما و در هر صورت، این چارچوب نظری نتایج ذیل را در پی خواهد داشت:
1 انسانِ مبنای مدل غربی توسعه تنها دارای یک گرایش ذاتی است و آن هم منفعت طلبی و لذت طلبی برآمده از ذاتیات اوست و بس! این خصوصیت سبب میشود که قوه عقل انسان با مدیریت قوا و تمایلات حیوانی اداره شود.
2 همان گونه که توسعه با مقصود غربی آن به معنای تحقق حداکثری گرایشات منحصراً حیوانی انسان است، پیشرفت اسلامی به معنای تحقق حداکثری همه گرایشات فطری ویژه انسان به مثابه رشد همه کمالات انسانی خواهد بود.
3 مساله اساسی در مورد ماهیت اسلامی پیشرفت و ماهیت غربی توسعه در تفاوت «هسته مرکزی» این دو نظریه قلمداد گردید. هسته مرکزی نظریه غربی توسعه « انسانی است که با کمک عقل ابزارساز منفعت مادی خود را حداکثر میکند». پیداست که این انسان در نظام اقتصادی به صورت عریانتر و خالصتر نقش آفرینی میکند و به همین دلیل، مدار توسعه در غرب، زندگی اقتصادی است که سایر ابعاد زندگی باید پیرو آن و بر مدار آن سامان گیرد. در حالی که نظام تعلیم و تربیت و به طور عام نظام فرهنگی ـ به جای نظام اقتصادی در مدل غربی توسعه ـ نقش هسته مرکزی الگوی اسلامی پیشرفت را ایفاء میکند.
4 ماهیت پیشرفت با هر تفسیری بر دو رکن اساسی حرکت وتغییر و جهت حرکت (هدف) استواراست. برهمین اساس است که غربیان مقصد را برای همه جوامع آنچنان که خود در دوران معاصر شده اند، تعریف می کنند و بر آنند که همه ملتها باید با همان راه و روش آنان به سمت وضعیت کنونی آنها حرکت کنند، تغییر وضعیتی که انسان تراز فرهنگ و فلسفه غرب به تمام قد محقق می شود. اما در نظریه اسلامی پیشرفت، اساس حرکت و جهت حرکت شناخته میشود اما پایان آن را تاکنون هیچ جامعه ای تجربه نکرده است. زیرا فرد و جامعه نه تنها به حقارتی که درمبانی غربی تصویر میکنند نیست بلکه در فرایند پیشرفت به سمت کمال بینهایت برای تحقق همه ابعاد وجودی انسان در حال یک شدن مستمر است. بنابراین هرگام کمالی در جاری روند پیشرفت نسبت به ماقبل خود مقصد خواهد بود و پلهای نسبت به مابعد خود، از این رو پیشرفت اسلامی به معنای گسترش و تعالی همه ابعاد وجودی انسان به سمت بی نهایت، یعنی خداست.
5 پیشرفت افقی به معنای تحقق حداکثری تمایلات ذاتی در یک ظرف معین اجتماعی است. بر این اساس اگر فلسفه زندگی در غرب انحصار تمایلات فطری بشر را در منفعت طلبی و لذت طلبی به درستی فهمیده بود به نظر می رسد که خصوصیات و نهادهای اجتماعی و فرهنگی معاصر مغرب زمین زمینه تحقق حداکثری این گرایش ذاتی را فراهم ساخته است. بنابراین توسعه با تعاریف مرسوم در این چهارچوب نظری نیز جای خود را خواهد داشت. از این منظر روشن است که دانش مرسوم توسعه خصوصیات و ظرفیت اجتماعی و فرهنگی معاصر غرب را خصوصیات و ظرفیت جهانی و ابدی تلقی میکند که غیرقابل تغییر است. بنابراین بر اساس مبانی غربی پیشرفت عمودی با تعریفی که آوردیم موضوعاً معنا پیدا نمیکند. ضمن آنکه با حذف نقش سایر گرایش های فطری، پیشرفت افقی نیز با تعریفی که ارایه شد دارای مفهوم و مصداق جامعتر و البته کاملتر از مفهوم توسعه غربی است.
6 در این چارچوب نظری، در وجود هر فردی، تحقق هر کدام از تمایلات میتواند به صفر بسیار نزدیک شوند اما صفر شدن هر یک، خود به معنای بهرهمندی از درجه صفر انسانیت است. بنابراین هیچ فرد انسانی وجود ندارد که از برخورداری از هیچ کدام از این گرایشها محروم باشد.
7 هر فردی در عمل دارای ترکیب خاصی از این تمایلات است. این ترکیب خاص به معنای استعداد و آمادگی ویژه هر فرد است. بنابراین فطرى بودن این احساسها و گرایش ها همچون فطرى بودن ادراکات و شناختها به معنای استعداد و توانایىهاى بالقوه در نهاد انسان است، یعنى انسان در نهاد خود یک سلسله استعدادهاى متعالى دارد که میتواند با فراهم کردن زمینه آن، استعدادهای خود را به فعلیت برساند، یا با از بین بردن زمینه، آنها را نابود کند.
8 بر اساس این الگو تأثیر تغییرات تحقق هر کدام از تمایلات، تحت تأثیر تمایلات دیگر نیز مورد توجه است. بنابراین لذتطلبی و زیبایی دوستی با میل بسیار پایین یا بسیار بالا به فضائل اخلاقی دو نوع متفاوت لذت طلبی و زیبایی دوستی را در فرد پدیدار میسازند. فرد در صورت نخست زمینی تر و در صورت دیگر آسمانیتر خواهد شد.
9 از منظر توحید ربوبی تداوم حیات انسانی انسان علاوه بر هدایت تکوینی به هدایت تشریعی (وحی) خداوند نیز نیازمند است، زیرا از آن رو که انسان و به پیروی از آن جامعه در حال تغییر مستمر است. آینده انسان و جوامع انسانی بیش از آن که قابل پیش بینی باشد قابل ساختن است. در چنین صورتی عقلاً ضروری است که آدمی بهترین راهها را با توجه به آثار رفتار خویشتن برای نیل به اهداف زندگی خود پیدا کند، باز عقلاً محال است که آدمی بتواند تمام آثار دنیوی و اخروی انتخابها و رفتارهای خود را به ویژه با توجه به اثر متقابل آن با همه سطوح مادی و مجرد هستی و نیز جامعه انسانی محاسبه کند. بر فرض امکان انجام چنین کاری، انجام آن هیچگاه توسط هیچ فرد و جامعهای با توجه به هزینههای مادی و زمانی انجام آن عقلانی نیست، به همین دلیل است که افراد و جوامع برای انتخابهای خود به امور غیر عقلانی نظیر ارزشها، آداب، سنن، و حتی خرافات پناه میبرند.
10 همان گونه که به تدریج روشن شد پیشرفت و یا پسرفت به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت اجتماعی دیگر است. براین اساس اگر انتقال و تحول اجتماعی با مدیریت عقل بشر بر سایر قوای انسانی صورت پذیرد مصداق پیشرفت خواهد بود. اما اگر سایر قوای وجودی قوای حیوانی و یا شیطانی با بهره گیری از توانایی های عقل بشری این تحول اجتماعی را رقم بزنند مصداق پسرفت خواهد بود که «توسعه غربی» در این چارچوب نظری، این گونه به نظر رسید. یکی از نتایج مهم این نوع نگاه به انسان، جامعه و پیشرفت، نتایج روش شناختی آن است.
11 تحولات اجتماعی و نیز تغییرات در بستر یک ظرف و ظرفیت معین و ثابت اجتماعی همیشه و لزوماً مثبت نیست. بنابراین پیشرفت و انحطاط هر دو امکان پذیرند، زیرا ممکن است افراد یک جامعه به جای مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی، قوای انسانی را با مدیریت قوای حیوانی به کار گیرند و تمایلات خویش را به وسیله قوای حیوانی محقق سازند.
12 بر اساس این چهارچوب نظری پیشرفت دقیقاً به مثابه عدالت به مثابه تعالی معنوی است. نوعی عینیت بین مصادیق این سه مفهوم و مطلوب اساسی به وجود خواهد آمد، حتی ممکن است بر آن باشیم که الفاظی هستند که دارای معنای واحد هستند. زیرا پیشرفت یعنی آنکه هر فرد هر اندازه کاملتر بتواند ترکیب ویژه تمایلات فطری خود را محقق سازد. تمایل به حقیقت طلبی، لذت طلبی، فضائل اخلاقی و غیره و این دقیقاً به معنای آن است که هر فرد هر اندازه کاملتر بتواند به حق خود دست یابد که دقیقاً با تعریف عدالت به مثابه اعطاء حق افراد به آنها، منطبق است و از سوی دیگر هر اندازه که در پی تحولات مستمر نهادها و ظرفیتهای اجتماعی خدمات رسانی جامعه به تحقق تمایلات فطری آدمی افزایش یابد به معنای این خواهد بود که نهادهای اجتماعی از قبیل نهادهای اقتصادی، سیاسی، سلامت، خانواده، و دولت و غیره وظائف خویش را کامل تر انجام خواهند و در این صورت است که بر سر جای شایسته خویش نزدیکتر و نزدیکتر میشوند یعنی جامعه عادلانه تر خواهد شد. آن گاه که نهادهای اجتماعی هر اندازه به سوی روند رو به پیشرفت خود ادامه می دهند یعنی فرد را برای حرکت به سوی کمال مطلق مساعدت بیشتری می کنند در حقیقت فرد به سوی تعالی معنوی در حرکت است.
13 راهبرد اساسی پیشرفت در رویکرد اسلامی، سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت پیشرفت بر مدار «نظام تعلیم و تربیت» یا «نظام فرهنگی» است. این درحالی است که هنوز راهبرد اساسی تمام برنامههای توسعه کشور تا امروز براساس الگوی غربی توسعه است، که پیشرفت بر مدار نظام زندگی اقتصادی است.اگر الگوی پیشرفت جامعه بر مدار نظام تعلیم و تربیت شکل گرفت، نقطه آغاز تحول و صیرورت در وجود آدمی در عقلانیت و تفکر آدمی رقم می خورد، نظام تعلیم و تربیت، سازوکاری است که که به انسان این امکان را میدهد تا چگونگی مسیر منطقی استفاده از معلومات موجود را برای کشف مجهولات بیاموزد. تحول در زندگی آدمی با استدلال کردن آغاز میگردد. بنابراین عرصه تفکر نخستین عرصه پیشرفت خواهد بود.
14 در این چارچوب نظری برای تشخیص و تعیین و اندازهگیری سطح پیشرفت جوامع و مقایسه آنها با یکدیگر و نیز مقایسه آنها با گذشته خود، می توان شاخصهایی را مستند به مبانی معرفی نمود. برخی از آنها عبارتند از: کمیت و کیفیت تعلیم و تربیت، فضائل انسانی، خلاقیت، تقدم مصالح اجتماعی بر منافع فردی، رضایت از زندگی، تغییرات متناسب قوانین و نهادهای اجتماعی، کار و تلاش، تقسیم کار، تعهدات اجتماعی (همبستگی، مسئولیت اجتماعی، پرداخت حقوق اجتماعی و استقلال ملی )، مشارکت ( فکری، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی)، ثروت و درآمد و توزیع نرمال آن، قدرت سیاسی، سلامت جسمانی و روانی، کاهش نقش دولت و….که به صورت تفصیلی و روشن تر باید مستقلاً بدان پرداخت.
جمع بندی و نتیجهگیری
ماهیت پیشرفت بر تغییر در زندگی فردی و اجتماعی استوار است. تغییر در زندگی فردی به سمت کمال خود را به صورت توسعه وجودی انسان نشان میدهد. این پدیده انسانی خود را در فرآوردههای انسانی در قلمرو زندگی علمی، اخلاقی، فرهنگی، هنری و اقتصادی نشان خواهد داد. به صورت طبیعی برون دادهای انسانی در طول تاریخ در ظرف نهادهای اجتماعی ذخیره میشود. این ذخایر انسانی به صورت علم و ثروت و غیره در خدمت تحقق تمایلات فطری انسانهای آینده قرار می گیرد. انباشت تدریجی فرآوردههای فطرت آدمی در نهادهای اجتماعی باعث میشود که ظرفیت ثابت این نهادها با لزوم تغییر برای افزایش ظرفیت و قابلیت روبرو شوند. تغییر ظرفیت نهادهای اجتماعی آن گاه که به وسیله انباشت فرآوردههای کمال طلبانه فطری ایجاد میشود به معنای تکامل اجتماعی خواهد بود. این در صورتی است که قوای حیوانی تحت مدیریت قوای انسانی در خدمت تحقق تمایلات فطری آدمی باشد. اما اگر قوای انسانی تحت مدیریت قوای حیوانی در خدمت تحقق تمایلات فطری انسان قرار گیرند انباشت فراوردههای آن در مسیر زندگی نهادهای اجتماعی را به سمت عقب ماندگی دچار تحول و تغییر خواهد کرد. در این حالت بهرهبرداری انسانهای آینده از انباشت ذخایر در نهادهای اجتماعی باعث شکلگیری فطرت ثانوی برای انسان میشود. فطرتی که انسان را به زندگی حیوانیتر خواهد برد.
به نظر میرسد الگوهای غربی توسعه چنین نتیجهای را در پی داشته است. قوای حیوانی در خدمت تحقق حداکثری لذتطلبی مادی قرار گرفته است و به همین دلیل زندگی اقتصادی نقش مدار و رهبر سایر نظام های زندگی را عهده دار شده است. بر اساس این تحلیل توسعه غربی به عقب ماندگی حقیقی شبیه ترخواهد بود. چنان که اندلس اسلامی آن گاه که به انحطاط کشیده شد به اسپانیای غربی تبدیل شده است.
عوامل پیشرفت را باید در سعه وجودی و افزایش ظرفیت داشتههای فطری آدمی یعنی قوای انسانی از قبیل عقل و زندگی اجتماعی و نیز افزایش روزافزون مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی و نباتی جستجو کرد. بنابراین برنامهریزی برای پیشرفت به معنای برنامهریزی برای تعالی قوای انسانی و نیز تسلط قوای انسانی بر قوای حیوانی و نباتی خواهد بود.
بر این اساس است که نظام تعلیم و تربیت هسته مرکزی، مدار و رهبر سایر نظامهای زندگی خواهد بود. بنابراین بر اساس الگوی غربی توسعه، نظام آموزشی مثل نظام سیاسی با ملاک های اقتصادی توفیق سنجی می شود. در حالی که در نظریه اسلامی پیشرفت نظام های اقتصادی و سیاسی با معیار های نظام تعلیم و تربیتِ انسان که خود را در خلاقیت و نوآوری، فضائل اخلاقی، مشارکت، آزادی مسئولانه، توزیع نرمال درآمد و غیره نشان میدهد توفیق سنجی میشود. بر این اساس راهبرد اسلامی پیشرفت توسعه ظرفیتهای انسانی با به کارگیری همه نظامهای زندگی است. این رویکرد را نباید با راهبُرد توسعه انسانی متداول برابر دانست. زیرا راهبُرد توسعه انسانی در چهارچوب نظریه غربی توسعه مطرح شده است که توسعه انسانی به معنای توسعه ظرفیت های اقتصادی و تولیدی انسان است که از این منظر نظام تعلیم و تربیت باید در خدمت نظام اقتصادی قرار گیرد.
در یک جمع بندی اساسی، پیشرفت به معنای پیشرفت صرفاً مادی و ظاهری نیست بلکه یک واقعیت متعالی و معنوی است که با بهتر شدن «انسان ها» تحقق پیدا می کند. این واقعیت متعالی با مفهوم حیات طیبه برابر است و حیات طیبه یعنی تأمین همه خیرات مورد علاقه انسان، یعنی سعادت دنیا و آخرت، یعنی نیل به آرامش و آسایش، یعنی زندگی گوارا. هدف محوری همه مبارزاتى که ملت ایران به رهبرى امام(ره) انجام داد تا انقلاب اسلامی به پیروزى رسید و همه تلاشهایى که بعد از پیروزى انقلاب در کشور انجام شد، شکل گیری حیات طیبه اسلامى بوده و هست. بازتولید حیات طیبه اسلامى در کشور ما میتواند الگویى براى دنیاى اسلام شود.
یک تذکر مهم
جمهوری اسلامی ایران در طول حیات بیش از سی و هشت ساله خود توانسته با مجموعهای از سازو کارهای فرهنگی ـ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و دفاعی خود، گام های به هم پیوستهای را در روند تکاملی پروژه پایان ناپذیر «نظام اسلامی» بردارد. «جمهوری اسلامی» در نگاه حکیمانه رهبر انقلاب اسلامی به معنای «حرکت عمومی» مردم به سمت آرمانهاست. بنابراین، تلقیهای سادهانگارانه «جمهوری اسلامی» به معنای حاصل جمع جمهوری به علاوه اسلام و نیز «جمهوری به عنوان ظرف و اسلام به عنوان مظروف» با حقیقت جمهوری اسلامی فاصلههای فراوانی دارد. این دسته از تلقیها بیش از آنکه بتواند ماهیت جمهوری اسلامی را نشان دهد مکانیزمهای جدا انگاری «اسلام و جمهوری» را به رخ میکشند.
براساس رویکرد رهبر معظم انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ماهیت واحدی است از سنخ مرکب های شیمیایی که نظراً و عملاً ماهیت تکاملی دارد. بنابراین آنچه که ما اینک به آن آگاهی داریم آغاز حرکت جمهوری اسلامی و نیز «جهت» حرکت آن است و نه پایان آن، زیرا جمهوری اسلامی دارای یک ماهیت ذومراتب و در حال تغییر تکاملی پایان ناپذیر به سمت اهداف الهی است. در یک نگاه عمیق تر، پیشرفت اسلامی لازمه منطقی جمهوری اسلامی است. برای فهم ماهیت جمهوری اسلامی باید بدانیم ما با یک واقعیت در حال جریان به سمت اهداف الهی روبرو هستیم که در کامل ترین و پیشرفته ترین حالتِ خود، به سر منزلگاه مقصود یعنی حکومت مهدوی(عج) منتهی خواهد شد./1325//102/خ