نمایان شدن یک رابطه پنهانی

در اولین روز مرداد ۱۳۳۹، طبق معمول شاه در مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد. او در پاسخ به پرسش سردبیر روزنامه کیهان درباره شناسایی اسرائیل، گفت: «این شناسائی سابقاً صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسائی چیز تازهای نیست.»
در حالی که در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۳۰ دولت دکتر «محمد مصدق» شناسائی «دو فاکتو» اسرائیل را پس گرفت و طی اعلامیهای قطع رابطه با این دولت را به اطلاع عموم رسانید و روز بعد در مجلس شورای ملی «باقر کاظمی» وزیر امورخارجه وقت در پاسخ «رضا رفیع» نماینده مجلس درباره قطع رابطه ایران با اسرائیل گفت: «بنده تصور میکردم در این موضوع محتاج نباشد عرضی بکنم به جهت اینکه دولت ایران دیروز تصمیم خودش را اجرا کرد و ژنرال کنسولگری که در بیتالمقدس بود منحل کرد و رسیدگی به کار آنجا را محول کرد به عمان [پایتخت اردن] و از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسائی رسمی دولت اسرائیل اقدام دیگری بکند و نمایندهای هم از اسرائیل قبول نکرده و نخواهد کرد.» [1] در پایان همین دهه بود که محمدرضا پهلوی به عنوان اولین مقام رسمی کشور، علنی دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت.
با وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت مصدق، سکان سیاست خارجی ایران به دست خود شاه افتاد. محمدرضا پهلوی که هیچگونه اعتمادی به روابط استراتژیک به اعراب نداشت، همواره میکوشید تا زمینههای گسترش هر چه بیشتر روابط ایران و اسرائیل را فراهم کند. به همین دلیل از زمان سرنگونی مصدق تا سرنگونی خود در بهمن 1357، روابط ایران و اسرائیل همواره رو به گسترش و بهبود بود. تحولات نظام بینالمللی هم روند نزدیکی ایران و اسرائیل را شتاب بخشید. هر اندازه نظام بینالملل دو قطبیتر میشد، استقلال عمل کشورهای ضعیفتر کاهش مییافت و توازن قوا امکان شکلگیری قطب سومی را از بین میبرد. حتی کشورهای متعهد نیز در عمل چندان غیرمتعهد نبودند. بنابراین مناسبات و روابط منطقهای هم تابعی از نظام دوقطبی و منطق توازن قوا بود.
چند سالی به همین منوال گذشت و روابط پنهانی ایران و اسرائبل گستردهتر و ستردهتر شد. دیگر، مسافرت مقامات امنیتی، نفتی و نظامی اسرائیل به ایران و برعکس، در نزد آگاهان سیاسی به امری عادی تبدیل شده بود و «تهران» و «تلآویو» برای کارشناسان و سیاستمداران دو کشور بهصورت شهرهای آشنا درآمده بودند. مقامات امنیتی ایران (ساواک) که کارآیی «موساد» را به چشم می دیدند خواستارگسترش هر چه بیشتر همکاریهای اطلاعاتی - امنیتی با این کشور بودند. بنابراین افزون بر نفت، مسائل اطلاعاتی - امنیتی نیز از محورهای همکاری دو کشور بود.
ولی محمدرضا شاه که همواره از پیروزیهای اسرائیل شادمان میشد، میخواست از روابط پنهانی ایران و اسرائیل پرده بردارد و حتی شاید شناسائی کامل اسرائیل را به جهانیان اعلام کند. بنابراین پیش از آنکه بیگدار به آب بزند، مشتاق بود از واکنش کشورهای منطقه، بهویژه اعراب آگاه شود.
در اولین روز مرداد ۱۳۳۹، طبق معمول شاه در مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد. او در پاسخ به پرسش سردبیر روزنامه کیهان درباره شناسایی اسرائیل، گفت: «این شناسائی سابقاً صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسائی چیز تازهای نیست.» [2]

هر چند فضای داخلی کشور پس از این موضعگیری محمدرضا پهلوی نسبت به اسرائیل با مخالفت جدی روبرو نشد، اما روحانیون این موضوع را کاملاً با سکوت برگزار نکردند. در برابر جوّی که بر ضد رژیم شاه، به عنوان شناسائی اسرائیل بر پا گردید، عکسالعمل علمای شیعه عراق این بود که آیتالله «سید محسن حکیم» به آیتالله «بهبهانی» و شیخ «عبدالکریم جزایری» و عدهای به نام «جامعه علمای نجف» و «میرزا عبدالله شیرازی» به آیتالله العظمی «سید حسین طباطبائی بروجردی» تلگرافهایی مخابره کرده، پس از اظهار تأسف از موضوع، میانجیگری آنها را برای «بازداشتن دولت ایران از این عمل»، یا «جبران آن در صورت وقوعش» خواستار شدند. [3]
بنابراین دولت، برای بررسی اوضاع و پیشگیری از هرگونه رویداد یا پیش آمد ناخواسته، نمایندهای به حضور علمای برجسته وقت در نجف فرستاد تا پشتیبانیهای بیشمار دولت شاهنشاهی را از کلیه مسائلی که مورد علاقه مسلمین
است، از جمله مسأله فلسطین، تشریح نموده و بیان کند که در موضوع اسرائیل هیچگونه وضع جدیدی پیش نیامده است. برخی از علمای نجف هم پذیرفتند که در موضع دولت شاهنشاهی ایران نسبت به اسرائیل چیز تازهای رخ نداده است.
ولی در سطح منطقهای و بینالمللی و بهخصوص در جهان عرب، «جمال عبدالناصر»، رئیسجمهور وقت مصر، این موضوع را چیز کاملاً تازهای تعبیر کرد. او که از روابط دوستانه شاه با اسرائیل آگاه بود، در پی فرصت و بهانهای میگشت تا مساعدتهای رئیس یک کشور اسلامی را به اشغالگران صهیونیست برملا سازد. ناصر همچنین پی برد که میتواند از این فرصت پدید آمده در راستای تثبیت رهبری و پیشتازی خود در جهان عرب بهرهبرداری کند.
چند روز پس از مصاحبه مطبوعاتی محمدرضا پهلوی، ناصر در ۴ مرداد ۱۳۳۹ طی یک سخنرانی پُرشور در بندر «اسکندریه» مصر، شاه را مورد حمله قرار داد و به بهانه این که دولت شاهنشاهی به تازگی اسرائیل را به رسمیت شناخته، در اظهارات تحریکآمیزی اعلام داشت که روابط سیاسی خود را با دولت شاهنشاهی قطع کرده است. دولت ایران بلافاصله به اظهارات ناصر واکنش نشان داد و از طرف وزارت امورخارجه به سفیر کبیر مصر ابلاغ شد که در ظرف ۲۴ ساعت از ایران برود و تا وقتی ر«ژیم ملی و قانونی مطابق مصالح ملّت مصر» در آن کشور برقرار نشود، دولت ایران نمایندهای به آنجا اعزام نخواهد داشت. بدین ترتیب روابط ایران و اسرائیل بحران و کشمکش سیاسی و دیپلماتیک شدیدی بین ایران و مصر پدید آورد که تعدیل و رفع آن سالها به طول انجامید. [4]
در مجموع میتوان گفت روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی، روایتی از پنهانکاریهای سیاسی و ظاهرسازیهای عوامفریبانه بود. نیم نگاهی به روابط رژیم پهلوی با اسراییل و اعراب، برای پی بردن به این نکته کافی است که هر کسی از ظن خود یار فلسطین و فلسطینیان شده بود. محمدرضا شاه به عنوان مجری سیاستهای آمریکا در خاورمیانه و هراسان از تندرویهای برخی رهبران جهان عرب و شیفته پیشرفتهای اقتصادی و نظامی اسرائیل، جمال عبدالناصر تندرو و مدعی رهبری جهان عرب و دیگر رؤسای محافظهکار عرب که از دور دستی در آتش داشتند، مشکل آوارگان فلسطینی و توسعهطلبیهای ارضی اشغالگران صهیونیست را به گونهای متفاوت میدیدند. بنابراین یکی به صدور اعلامیهای در محکومیت عملکرد اسرائیلیها و تأیید حقانیت فلسطینیها بسنده میکرد، دیگری تصمیم خود را مبنی بر به دریا ریختن اسرائیلیها آشکارا بیان مینمود و آن یکی هم از آزاد کردن میهن عربی سخن میگفت.
پینوشتها:
1- صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه ۱۶۵، یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۳۰
2- روزنامه کیهان، 2 مرداد 1339، شماره 5117، صص 1 و 17
3- روابط ایران و اسرائیل (1357-1327 ه.ش) به روایت اسناد نخستوزیری، تهیه و تنطیم: اداره کل آرشیو، اسناد و موزه، تهران، مرکز اسناد ریاست جمهوری، 1377، صص 19-15
4- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از کودتای 28 مرداد تا اصلاحات ارضی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطایی، 1371، صص 176-175
ارسال نظرات