۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۶
کد خبر: ۴۴۱۶۰۳
درس خارج ولایت فقیه آیت الله نوری همدانی/62

علت قیام نکردن ائمه کمی یاوران بوده است

حضرت آیت الله نوری همدانی در جلسه 62 درس خارج ولایت فقیه، ضمن بررسی روایت سوم و چهارم قائلین به حرمت قیام، در پاسخ، حکم مذکور در این دو روایت را به خاطر خاص بودن شرایط صدور (اوضاع سیاسی جامعه آن دوره و کم بودن شیعیان مخلص برای یاری ائمه)، غیر قابل تعمیم به سایر زمان ها و شرایط دانست.
درس خارج آیت الله نوری همدانی

به گزارش سرویس پیشخوان  خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید، صبح شنبه یازدهم دی ماه 1394 در جلسه شصت و دوم درس خارج ولایت فقیه (کتاب البیع) در مسجد اعظم قم، سومین روایت قائلین به حرمت قیام در زمان غیبت امام عصر (ع) را از امام صادق (ع) نقل کرد که به یکی از شیعیان توصیه کردند که در خانه بماند (کنایه از عدم خروج برای تاسیس حکومت) و با شنیدن خبر خروج سفیانی (کنایه از زمان ظهور امام زمان) به یاری اهل بیت (ع) برود.

 

وی در پاسخ به دلیل سوم نظریه حرمت قیام، به تحلیل شرایط سیاسی جامعه مدینه در زمان صدور این روایت و امثال آن پرداخت و گفت: وقتی بنی امیه رو به سقوط می رفتند، عباسیان تلاش خود را برای حرکت های عمومی بر علیه حکومت اموی بیشتر کردند.

 

استاد درس خارج حوزه علمیه قم، تنفر عمومی از امویان را باعث گرایش مردم به قیام ارزیابی و خاطر نشان کرد: مردم نمی دانستند که این قیام منتهی به سلطنت بنی عباس خواهد شد؛ بلکه فکر می کردند اگر بنی امیه سقوط کند حکومت به دست اهل بیت (ع) می رسد.

 

این مرجع تقلید، نهی امام ششم شیعیان (ع) از قیام در این خبر را مربوط به همان زمان خاص دانست و افزود: امام صادق (ع) نمی توانست حقیقت مطلب را به مردم بگوید؛ لذا آنها را از قیام و حرکت نهی می کرد. اما این مربوط به همان زمان خاص می باشد و عمومیت ندارد.

 

وی تعمیم حکم این روایت به شرایط دیگر (الغای خصوصیت) را به خاطر خصوصیات معِِّن سوال کننده (احساسی بودن و دوری از تعقل) باطل عنوان و تاکید کرد: بنابراین نمی توان به این روایت برای عدم جواز قیام قبل از ظهور امام عصر (عج) استدلال کرد.

 

حضرت آیت الله نوری همدانی با اشاره به سوال و اعتراض بعضی از شیعیان به ائمه (ع) درباره علت عدم قیام، اظهار داشت: شیعیان مخلص و مومن واقعی که بتوانند اهل بیت (ع) را یاری کنند، کم بوده اند.

 

وی چهارمین روایت مورد استناد دیدگاه عدم وجوب تاسیس حکومت را درخواست مکتوب شماری از شیعیان از امام صادق(ع) برای سپردن امر خلافت به آن امام (ع) هنگام خروج ابو مسلم خراسانی خواند و اضافه کرد: طبق این روایت، امام صادق (ع) که از عاقبت کار (خلافت عباسیان و بیعت ابو مسلم با آنان) مطلع بودند، این پیشنهاد را رد کرده، خود را امام آنها ندانستند.

 

وی د ردّ دلیل چهارم، الغای خصوصیت از قضیه مذکور در این روایت و تعمیم حکم (عدم وجوب قیام) به سایر شرایط و خصوصیات را ممنوع خواند و یادآور شد: باید توجه داشته باشیم که این خبر نیز فقط مخصوص همین قضیه خاص و با شرایط خاصی می باشد و نمی تواند عمومیت داشته باشد و مشمول تمام أزمنه شود.

 

متن تقریر درس حضرت آیت الله نوری همدانی:

 

خلاصه دروس گذشته

 

بحثمان درباره أدله کسانی بود که قائلند در زمان غیبت امام عصر علیه السلام قیام واجب نیست بلکه مذموم است و گفتیم که متمسک اینها چند روایت در باب سیزده از ابواب جهاد العدو می باشد، خبر اول و دوم از این باب سیزده را خواندیم.

 

روایت سوم

 

اما خبر سوم این است که:﴿وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عیسى، عن بکر بن محمد، عن سدیر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: یا سدیر ألزم بیتک، وکن حلسا من أحلاسه، واسکن ما سکن اللیل والنهار، فإذا بلغک أن السفیانی قد خرج فارحل إلینا ولو على رجلک﴾[1] .

 

تحلیل شرایط سیاسی زمان صدور روایت

 

آن زمان زمانی بوده که بنی امیه رو به سقوط می رفتند و بنی عباس می خواستند روی کار بیایند و مردم به شدت از بنی امیه متنفر بودند و دلشان می خواسته که در قیام شرکت کنند البته نمی دانستند که این قیام منتهی به سلطنت بنی عباس خواهد شد بلکه فکر می کردند اگر بنی امیه سقوط کند حکومت به دست اهل بیت علیهم السلام خواهد افتاد از طرفی امام صادق علیه السلام نمی توانست حقیقت مطلب را به مردم بگوید لذا آنها را از قیام و حرکت نهی می کرد.

 

رد دلیل سوم. بطلان الغای خصوصیت به خاطر خاص بودن جریان روایت

 

اما این مربوط به همان زمان خاص می باشد و عمومیت ندارد وقتی یک جریانی در زمان خاص وبرای خصوصیات معیَّنی واقع شده نمی شود آن را عمومیت داد و به موارد دیگر سرایت داد بنابراین نمی توان به این روایت برای عدم جواز قیام قبل از ظهور امام عصر علیه السلام استدلال کرد.

 

علت خاص بودن جریان صدور روایت

 

چند نکته در مورد سدیر صیروفی که در سند خبر ذکر شده وجود دارد تا اینکه او را بهتر بشناسیم و روایت برای ما روشن شود: سدیر صیروفی از شیعیان بوده و توثیق نیز شده منتهی ظاهرا احساسی بوده و تعقل لازم را نداشته است. در اصول کافی نقل شده بعد از اینکه سدیر صیروفی سر جایش نشست، دید که بنی عباس کم کم دارند رشد و حکومت را قبضه می کنند؛ لذا خیلی ناراحت شد و خدمت امام صادق علیه السلام رسید، خبر این است:

 

﴿مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ ، عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، فَقُلْتُ لَهُ : وَاللهِ مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ ، فَقَال: «وَ لِمَ یَا سَدِیرُ؟ » قُلْتُ : لِکَثْرَةِ مَوَالِیکَ وَشِیعَتِکَ وَأَنْصَارِکَ ؛ وَاللهِ لَوْ کَانَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام مَا لَکَ مِنَ الشِّیعَةِ وَالْأَنْصَارِ وَالْمَوَالِی ، مَا طَمِعَ فِیهِ تَیْمٌ وَلَا عَدِیٌّ ، فَقَالَ : « یَا سَدِیرُ ، وَکَمْ عَسى أَنْ یَکُونُوا » قُلْتُ : مِائَةَ أَلْفٍ ، قَالَ : « مِائَةَ أَلْفٍ؟! » قُلْتُ : نَعَمْ ، وَمِائَتَیْ أَلْفٍ ، قَالَ:« مِائَتَیْ أَلْفٍ؟! » قُلْتُ : نَعَمْ ، وَنِصْفَ الدُّنْیَا. قَالَ : فَسَکَتَ عَنِّی ، ثُمَّ قَالَ : « یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلى یَنْبُعَ؟ » قُلْتُ : نَعَمْ ، فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَبَغْلٍ أَنْ یُسْرَجَا، فَبَادَرْتُ ، فَرَکِبْتُ الْحِمَارَ ، فَقَالَ : « یَا سَدِیرُ ،تَرى أَنْ تُؤْثِرَنِی بِالْحِمَارِ؟ » قُلْتُ : الْبَغْلُ أَزْیَنُ وَأَنْبَلُ ، قَالَ : « الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِی» فَنَزَلْتُ ، فَرَکِبَ الْحِمَارَ ، وَرَکِبْت الْبَغْلَ ، فَمَضَیْنَا ، فَحَانَتِ الصَّلَاةُ ، فَقَالَ : « یَا سَدِیرُ ، انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ». ثُمَّ قَالَ : « هذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَاتَجُوزُ الصَّلَاةُ فِیهَا » فَسِرْنَا حَتّى صِرْنَا إِلى أَرْضٍ حَمْرَاءَ ، وَنَظَرَ إِلى غُلَامٍ یَرْعى جِدَاءً ، فَقَالَ : « وَاللهِ یَا سَدِیرُ ، لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هذِهِ الْجِدَاءِ ، مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ » وَنَزَلْنَا وَصَلَّیْنَا ، فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ ، عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ، فَعَدَدْتُهَا ، فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَرَ﴾[2] .

 

ترجمه

 

سدیر صیرفی گوید نزد امام صادق (ع) رفتم و از علت قیام نکردن آن حضرت با وجود کثرت دوستداران، پیروان و یاوران پرسیدم و گفتم اگر امیر المومنین (ع) این تعداد از دوستداران، شیعیان و یاروان را داشت، تیم و عدی (کنایه از خلیفه اول و دوم) در او طمع نمی کردند (خلافت را غصب و او را خانه نشین نمی کردند). امام صادق (ع) از او پرسید: گمان می بری (پیروانم) چه تعداد باشند؟ گفتم: یاورانت افزون از یکصد هزار ، بلکه دویست هزار نفر و شاید هم نیمی از دنیا هستند.

 

امام صادق (ع) مدتی به فکر فرو رفت سپس فرمود: می آیی با هم به ینبع (روستایی در 7 منزلی مدینه) برویم؟ گفتم: برویم. حضرت دستور داد اسب و چهارپایی آماده کردند... به راه افتادیم تا به زمین سرخ (کنایه از گرمی هوا یا نام سرزمینی در نزدیکی مدینه) رسیدیم. آن حضرت جوانی را نگریست که گوسفندان را برای چریدن می برد، فرمود: اگر پیروانی به شمار این گوسفندان داشتم، نشستن (خودداری از قیام) برایم روا نبود. سدیر گوید برای نماز پیاده شدیم؛ پس از اقامه نماز، به سوی گله رفتم و آنها را شمردم، تعدادشان 17 راس بود.

 

قلّت شیعیان واقعی ائمه

 

این حدیث نشان می دهد که شیعیان مخلص و مومن واقعی که بتوانند اهل بیت (ع) را یاری کنند بسیار کم بوده است.

 

 در زمان امام حسین علیه السلام نیز همینطور بوده بعد از دعوت کوفیان از حضرت و ارسال نامه های بسیار حضرت از فرزدق در مورد آنها سوال کرد و او به حضرت گفت: "قلوبهم معک و سیوفهم علیک" [3] و همین شد که فقط 72 نفر با زحمت خودشان را به حضرت رساندند و بعد جریان کربلا پیش آمد. نظیر این جریان در مورد تمام اهل بیت علیهم السلام هر کدام به نحوی رخ داده است.

 

کلام امام راحل درباره یاری نکردن مردم از ائمه

 

یک وقتی امام رضوان الله علیه می فرمودند اینکه خداوند متعال فرموده:﴿أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ﴾[4] مراد این نیست که امثال معاویه و یزید سرکار بیایند اما متاسفانه مردم کم کاری کردند که آنها مسلط شدند.

 

روایت چهارم

 

خوب و اما خبر دیگری در وسائل الشیعة داریم که در آن این طور ذکر شده:

 

﴿وعن حمید بن زیاد، عن عبید الله بن أحمد الدهقان، عن علی بن الحسن الطاطری، عن محمد بن زیاد، عن أبان، عن صباح بن سیابة، عن المعلى بن خنیس قال: ذهبت بکتاب عبد السلام بن نعیم وسدیر وکتب غیر واحد إلى أبی عبد الله علیه السلام حین ظهر المسودة قبل أن یظهر ولد العباس بأنا قد قدرنا أن یؤل هذا الامر إلیک، فما ترى؟ قال: فضرب بالکتب الأرض، قال: أف أف ما أنا لهؤلاء بامام، أما یعلمون انه إنما یقتل السفیانی﴾[5] .

 

پیش از به قدرت رسیدن عباسیان و مقارن با قیام ابو مسلم خراسانی، معلی بن خنیس نامه شماری از شیعیان و موالی امام ششم شیعیان (ع) را مبنی بر اذن خروج و به حکومت رساندن آن حضرت (ع) به محضرشان برد. امام صادق (ع) نامه را رد کرد و به زمین کوبید و فرمود: من امام آنها نیستم. آیا نمی دانند که این امر (خروج قائم و تشکیل دولت ائمه) پس از قتل سفیانی است؟

 

رد دلیل چهارم. عدم تعمیم حکم این روایت به خاطر شرایط خاص

 

مسودة ابومسلم و یارانش بودند که در خراسان بر علیه بنی امیه قیام کردند و در سقوط آنها نقش مهمی داشتند اما بنی عباس موج سواری کردند و از قیام آنها استفاده کردند و حکومت را قبضه کردند، البته ابومسلم نیز عاقبت با بنی عباس بیعت کرد و حکومت را به آنها داد لذا امام صادق علیه السلام که از عاقبت کار او مطلع بودند در خبر اینطور فرمودند.

 

اما باید توجه داشته باشیم که این خبر نیز فقط مخصوص همین قضیه خاص و با شرایط خاصی می باشد و نمی تواند عمومیت داشته باشد و مشمول تمام أزمنه شود.

 

پاورقی:

 

[1] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج11، ص36، ابواب جهاد العدو، باب13، حدیث 3، ط الاسلامیة.

[2] اصول کافی، ج2، ص615، کتاب الایمان والکفر، باب فی قلة عدد المومنین، حدیث4، ط دارالحدیث.

[3] الاخبار الطوال، ص 245.

[4] نساء/سوره4، آیه59.

[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج11، ص38، ابواب جهاد العدو، باب13، حدیث 8، ط الاسلامیة.

 

/836/د102/ل

ارسال نظرات