روایت خواندنی سید حسن نصرالله از آیتالله بهجت
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، فقیه عالیقدر و عارف روشنضمیر حضرت آیتالله بهجت(قدسالله نفسهالزکیه) که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار میرفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوی بیپایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار آینه روشن و صیقل یافته الهی و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان و صالحان بود.
این عالم ربانی عمرى را به تربیت شاگردان و تهذیب نفوس ارادتمندان و توجه دادن عموم به ساحت مقدس امام زمان(عج) گذراند؛ زندگى زاهدانه و عبادات عارفانه و سخنان بیدارگر او در قلوب همه مشتاقان مکتب اهل بیت(ع) اثر عمیقى داشت.
سیدحسن نصرالله در گفتوگویی تلویزیونی که از شبکه المنار لبنان پخش شد، در مورد چگونگی آشنایی با آیتالله «محمد تقی بهجت فومنی»(ره) و ویژگیهای شخصیتی این عالم و عارف بزرگ، به ایراد نظرات خود پرداخت. بخشهایی از متن این مصاحبه که در خبرگزاری فارس انتشار یافته، تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
نخستین دیدارتان با آیتالله بهجت چگونه شکل گرفت؟
در سفر اول با برادران ایرانی دیدار کردیم و برای پیگیری مسائل منطقه و لبنان و مسائل مقاومت و با مسئولان حزبالله بودیم. در سفر اول خواستیم به قم برویم. در آن سفر اطلاعات ما در مورد قم اندک بود و شنیده بودیم که [میگویند اگر در هر زمانی] هنگامی که به قم رفتید با آیتالله بهجت حتما دیدار کنید. در آن مجموعه مسئولان حزبالله، سید موسوی نیز همراه ما بود و من در سنین جوانی بودم.
در آن دیدار با هیبت آیتالله بهجت مواجه شدم و اغلب جلسه، وی ساکت بود و ما نیز نمیتوانستیم به وی نگاه کنیم. در آن دیدار شهید عباس خواستار برخی نصایح شد و آیتالله بهجت نیز گفت که به نماز و صلوات و استغفار بسیار پایبند باشید. این دیدار و شناخت اول بود. در دیدارهای بعدیمان از ایران ملتزم بودیم که به دیدار آیتالله بهجت نیز برویم.
چه جاذبیتی در آیتالله بهجت بود و چه کنز علمی در وی وجود داشت؟
نکات بسیاری در عرفان و سیر و سلوک و مسیر معنوی در وی بود. تمام چیزهایی که غالب لبنانیها دنبال آن هستند. ارتباط کمی بین علمای لبنانی و ایرانی بود و عمدتا توجهی به این مسئله نیز نمیشد. در آن دوران ما به شخصیت امام خمینی(ره) علاقه قلبی ویژهای داشتیم و ما رابطه بین امام با مردم و بالعکس را در چهره امام میدیدم. ما از دور با امام خمینی آشنا و شیفته او شدیم.
شخصیت آیتالله بهجت را چگونه توصیف میکنید و چه تاثیری در زندگی شما داشت؟
ما (در باب این مسائل معنوی...) کتاب میخواندیم اما اینکه در محضر شخصی بنشینی که نماد انسان کامل بود و مراحل عرفان را سیر کرده بود و کسی که تمام کلماتی که از وی میشنیدیم اثرات عجیبی داشت و ما میتوانستیم از او استفاده کنیم و در شرایط سخت از قدرت کلمات او استفاده کنیم، مسئله دیگری بود. یقیناً، رجوع به خداوند و توسل با عبارات دلنشین برای ما بسیار تأثیرگذار بود.
تأثیرات آیتالله بهجت در مقاومت و حزبالله چگونه بود؟
تمام مسئولان حزبالله از جوانان و بزرگان از محضر او بهره میبردند. هنگامی که ما به دیدار او میرفتیم و به لبنان بازمیگشتیم تجربه معنوی خود را بازگو میکردیم.
برادران ایرانی نیز که از دیدار ایشان سخن میگفتند ما به سخنان آنان اعتماد میکردیم و گوش میکردیم. پس از رحلت امام خمینی نیز ما به رفتن به قم و دیدار با آیتالله بهجت بسیار مُصرّ بودیم.
چه نصایحی در دیدار با آیتالله بهجت گفته میشد؟
در دیدارهایی که من بهعنوان مسئول حضور داشتم، گزارش اندکی از اوضاع لبنان میدادم و ایشان بهدقت گوش میکردند و توصیههای لازم را میفرمودند و از یقین و توکل به خداوند بسیار سخن میگفتند.
در بقیه دیدارها عمدتا در مورد مسائل شخصی چون دوری از گناه، درس خواندن، تدریس، کتاب خواندن و ... سخن گفته میشد. در ادامه به لطف اینترنت، ما توانستیم درسهای خارج ایشان را نیز دنبال کنیم.
ایشان روزی برای بنده پیغام فرستادند و گفتند از این پس روزی دو بار صبح و عصر هر بار سه بار ذکر «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینهًْ التی تجعل فیها من تشاء» را بگویم. ابتدا تصور کردم که این را به دلیل خطر ترور و مشکل امنیتی فرمودهاند اما چند ماه بعد جنگ آغاز شد و اسرائیل هر نقطهای را که فکر میکرد احتمالا من در آنجا هستم، بهشدت بمباران کرد. آنگاه فهمیدم علت توصیه این ذکر چه بود...».
هفته اول جنگ (سی و سه روزه) ایشان پیام داد که شما پیروز خواهید شد. هفته اول جنگ خیلی سخت بود و در افق آن چیزی از پیروزی دیده نمیشد. این پیام خیلی روحیه بخش بود در آن زمان سخت...
بعد از این پیام، همه میدانند، رهبر نیز پیام داد که این جنگ شبیه جنگ احزاب هست و شما به خدا توکل کنید، پیروز میشوید و بعد از آن به قدرت منطقهای تبدیل خواهید شد. من به کسی که این پیام را آورد به شوخی گفتم ما (حزبالله) همین که سالم از جنگ خارج شویم برایمان کافی است...
پس از شهادت پسرتان هادی، آیتالله بهجت پیام تسلیت فرستاد، مضمون این پیام چه بود؟
مضمون پیام دقیقا یادم نیست اما پس از آن در سفر به قم از وی به خاطر این پیام تشکر کردم.
آیا کرامتی از کرامات آیتالله بهجت را مشاهده کردید؟
من دو قصه را یادم است: قصه اول که برای من بسیار مهم بود. پس از وفات امام خمینی، در آن زمان در تشکیلات حزبالله منصبی به نام دبیرکلی حزبالله وجود نداشت، دبیرکلی حزبالله پس از آن به وجود آمد، دبیرکلی عنوان رهبر نیست اما اختیارات بالایی دارد.
در آن زمان من در سن پایینی بودم اما در جلسهای بزرگان به این نتیجه رسیدند که من این مسئولیت (دبیرکلی) را بر عهده بگیرم. این مسئله را با من در میان گذاشتند اما من نپذیرفتم و گفتم که من نمیتوانم این مسئولیت را بپذیرم نه از لحاظ کفایت و نه اخلاقی و نه ... حائز این مسئولیت نیستم.
آنها به من گفتند که باشد تو فقط مسئولیت را بر عهده بگیر ما کمکت میکنیم. من گفتم محال است که بر عهده بگیرم. پس از مجادلات زیاد گفتم که بنابراین استخاره میگیریم و استخاره بین من و شما تصمیم میگیرد. گفتند باشد. آنها رفتند قرآن آوردند و در ادامه هیچ کس حاضر نشد در مورد چنین مسئله مهمی استخاره بگیرد. در انتها مبنا بر این شد که از آیتالله بهجت طلب استخاره کنیم.
یکی از برادران مامور شد که به دیدار آیتالله بهجت(ره) برود و خواستار استخاره شود. او اصلا نمیدانست برای چه و به چه منظوری خواستار استخاره هستیم، به او فقط گفته بودیم که پیش آیتالله بهجت برو و از ایشان طلب استخاره کن. هنگامی که آیتالله بهجت استخاره کرده بودند، به فرستاده ما گفته بودند که به سید بگو به امید کمک کسی این مسئولیت را نپذیرد، کسی تو را کمک نمیکند.
در مورد مسئله بعدی، یکی از برادران اصرار داشت که در دیدار ما با آیتالله بهجت، او نیز حضور داشته باشد. او شیخی بود که خیلی به این مسائل [عرفانی] اعتقادی نداشت. پس از کلی اصرار، به او گفتم که باشد، تو همراه ما بیا اگر اجازه حضور دادند، شما هم وارد شو. او در آن دیدار از آیتالله بهجت خواستار استخاره شد و ایشان نیز بدون اینکه مقدمات مفصلی بخواند (عادتشان در استخاره همینگونه بود، دو کلمهای ذکر میگفتند و قرآن را باز میکردند) قرآن را باز کردند و بعد به این دوستمان گفتند که شما به این سفر نرو، شما را نمیپذیرند. در همان لحظه رنگ صورت این فرد به ناگاه تغییر کرد و بعد از اینکه از منزل آیتالله بهجت بیرون آمدیم، دیدیم که بیقرار است و راه رفتنش غیر عادی است، گفتیم مگر چه شده است؟ او گفت: من تصمیم داشتم برای تبلیغ به یک کشور غربی بروم و به مدت یک ماه نزد چند تن از بستگانم بمانم اما پیش خودم مردد بودم که آیا من را میپذیرند که یک ماه نزدشان زندگی کنم یا نه؟ دو روز سه روز شاید اما برای یک ماه مردد بودم، که آیتالله بهجت دقیقا به این مسئله اشاره کردند. او گفت که من به این جور مسائل اعتقادی نداشتم اما امروز بشخصه آن را تجربه کردم.
چه نکته ویژهای در عرفان آیتالله بهجت وجود داشت که در عرفای دیگر کمتر دیده میشد؟
او دائما ما را به معصومین و پیامبر اکرم(ص) رجوع میداد، نه به فلان فیلسوف یا عارف و ... . او مصداق منبع خالص و اصیل بود. او همچنین بسیار ساده و به دور از پیچیدگی بود و اینگونه نبود که یک چیزی را بگوید و تو تمام عمرت را برای فهمیدنش صرف کنی. بسیار ساده سخن میگفت.
سخنی که میگفت همه میفهمیدند، از کشاورز و آهنگر و کارگر و عالم حوزوی... همه متوجه سخنانش میشدند. او مدرسه سیر و سلوک برای همه مردم بود، نه برای خواص. همه مردم میتوانستند از او استفاده کنند.
کرامات بسیاری از آیتالله بهجت گفته شده است؛ امام خمینی(ره) میگفتند که ایشان مرگ اختیاری دارند و قائدنا الخامنهای نیز فرمودهاند که ایشان منبع لایزال کرامات هستند، مقام معنوی و کرامات ایشان در چه سطحی بود؟
من ضعیفتر از این هستم که به این سوال جواب بدهم. نمیدانم.
امام خمینی(ره) کمتر به دیدار کسی میرفتند اما به دیدار آیتالله بهجت(ره) پایبند بودند. امام خامنهای نیز بسیار به دیدار ایشان میرفتند و مشورت میگرفتند. این روابط را چگونه توصیف میکنید؟
رابطه مشخص است اما کیفیت رابطه مشخص نیست. اما معلوم است که امام راحل و امام خامنهای به آیتالله بهجت ارادت و از او طلب دعا داشتند و به عظمت و مقام روحانیت او بسیار اعتقاد داشتند.
چگونه آیتالله بهجت را به عنوان یک عارف به نسبت عارفی که در بین مردم است و عارفی که عزلت پیشه میکند توصیف میکنید؟
این از خصائص ایشان بود که تمام عمرش را صرفا به خود نپرداخت و با مردم در ارتباط بود، با مردم عادی و حوزوی در ارتباط بود. این محبت عظیم و احترام شدید از طرف عامه مردم، حتی کسانی که در عمرشان ایشان را ندیده بودند، نسبت به ایشان وجود داشت و آنها به ایشان ارادت داشتند. آیتالله بهجت با سن بالایشان از مردم کناره نمیگرفت. این رابطه دو سویه بود و ایشان برای خود مسئولیت بزرگی را در قبال امت قائل بود.
به عنوان رهبر مقاومت لبنان، توصیفتان در مورد عرفان چیست؟ و در چه سطحی عرفان در مقاومت حزبالله نمود پیدا کرده است؟
هنگامی که به سالهای تأسیس مقاومت در حزبالله باز میگردیم، اسرائیل به بیروت رسیده بود و جامعه بینالمللی همگی اسرائیل را حمایت میکردند و دولتهای عربی سکوت کرده بودند و جمهوری اسلامی ایران نیز مشغول حمله صدام بود. وضع لبنان بسیار سخت بود. چه چیزی باعث شد تا مقاومت در برابر قویترین ارتش خاورمیانه که از همه سو حمایت میشد پیروز شود؟ تعداد افراد مقاومت بسیار کم بود اما توانستند این قدرت ستمگر را شکست دهند. کسانی که در سنگر مقاومت میجنگیدند از قدرت ایمان و عرفان بهره داشتند و اعتقاد داشتند که از خداوند عزوجل پاداش خواهند گرفت.
آنها از دنیا چیزی نمیخواستند، دنیا در نظرشان کوچک بود. بسیاری در لبنان این جوانان را دیوانه میخواندند و بعدها در بین این جوانان معروف شد که میگفتند؛ «عشق حسین ما را دیوانه کرده است».
پس از آنکه به دیدار امام خمینی(ره) رفتیم و از او پرسیدیم که در این شرایط چه کار کنیم؟ تکلیف ما چیست؟ فرمودند؛ شما به تکلیفتان عمل کنید و به خداوند توکل کنید، سوای اینکه چه اتفاقی میافتد شما به تکلیفتان عمل کنید، خداوند شما را یاری خواهد کرد. این سخن معروف امام خمینی که فرمودند؛ شما مکلف به نتیجه نیستید، شما مکلف به تکلیف هستید. هنگامی که وصیتنامه شهدا را میخوانید، مخصوصا شهدای عملیات شهادتطلبانه را؛ آنها سواد چندانی نداشتند اما وصیتنامههایشان سرشار از عرفان و معرفت است.
کرامات بسیاری از آیتالله بهجت گفته شده است، به طوری که از امام خمینی و امام خامنهای نیز در مورد این کرامات صحبت شده است. از موت اختیاری و ... به نظر شما بزرگترین کرامت آیتالله بهجت چه بود؟
به نظرم احیای قلبها بزرگترین کرامت ایشان بود. نفوس انسانی معادلات آن بسیار پیچیده است. در این زمان که شیاطین گوناگون بر انسان سیطره دارند، نفسهای مرده، نفسهای گم شده، بسیار زیاد شده است اما هنگامی که انسان در محضر آیتالله بهجت مینشست، متأثر میشد و قلبش به صدا در میآمد. در یک دیدار یا دو دیدار، فرد حس میکرد زندگیاش متحول شده است. این کرامت بزرگی است.
در مورد رابطه آیتالله بهجت با امام زمان(عج) چیزی میدانید؟
این از مسائل سری است. من هیچ وقت در مورد این از آیتالله بهجت(ره) سوال نکردم. حقیقتا خجالت کشیدم. این یک مسئله خصوصی است. بسیاری از عرفا و علما به دیدار امام زمان مشرف شدهاند و فکر میکنم آیتالله بهجت کمتر از مقام آن علما و عرفا نبوده است. او در برابر بسیاری از این گونه سؤالات در مورد تشرف، سکوت میکرد و جوابی نمیداد و معتقدم (نظر شخصی من است، دلیلی ندارم برای سخنم) که در هر زمان و در هر حال، امام(ع) ایشان را برای دیدار پذیرفته بودند.
آیا شما در مورد زمان ظهور از آیتالله بهجت سوال کرده بودید؟
در دیدارهای اول، برادرانمان همه سوال میکردند که آیا فرج امام نزدیک است؟ و ایشان صرفا میگفتند که انشاءالله فرج نزدیک است. ایشان هیچ زمانی نگفتند که چه وقت فرج اتفاق میافتد. حتی به طور اجمالی نیز نمیگفتند که مثلا در چه محدوده زمانی اتفاق میافتد.
یک نفری که مورد اطمینان ما بود، به من گفت که از آیتالله بهجت شنیده است که امام زمان در فلان سال میلادی ظهور خواهند کرد. مقصود او به میلادی سال 1997 بود. من رد کردم و گفتم که محال است آیتالله بهجت چنین حرفی زده باشد. سیره علما هیچ زمانی اینطور نبوده است که برای ظهور زمان تعیین کنند. بعدها که به دیدار آیتالله بهجت رفتم این موضوع و سخن آن بنده خدا را مطرح کردم و دیدم که ایشان بسیار ناراحت شدند و قویا چنین سخنی از خودشان را تکذیب کردند. ایشان در آن لحظه مدام استغفرالله میگفتند. من این موضوع را سال 1996 یعنی یک سال قبل از آن موعد کذایی پرسیدم.
در شرایط کنونی آیا فعالیتهای علمی آموزشی هم دارید؟
هرچند فرصت درس خواندن و تدریس به معنای تخصصیاش را ندارم اما خواندن کتب علمی در حوزه دینی را ادامه میدهم و حتی دروس خارج فقه رهبر انقلاب و برخی مراجع دیگر را میگیرم و گوش میکنم.
دبیرکل حزبالله لبنان در انتها نسبت به لزوم دایر شدن محافل عرفان ناب در دیگر کشورهای شیعهنشین در منطقه نیز تأکید کردند و خواستار گسترش مدارس و محافل و دروس عرفانی در کشورهای منطقه نیز شدند و نسبت به وجود چنین محافلی در ایران ابراز خشنودی کردند./998/102/ب3
منبع: روزنامه کیهان