۱۵ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۵
کد خبر: ۳۲۳۱۳۰

میثاق نانوشته

خبرگزاری رسا ـ از نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی،اختلاف سلیقه در چگونگی دستیابی به اهداف و آرمان‌های نظام، در بین دست اندرکاران و مسؤولان مختلف کشور وجود داشت و همین امر تدریجا به شکل‌گیری جناح‌های سیاسی منجر شد.
ر انقلاب اسلامي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، از نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی،اختلاف سلیقه در چگونگی دستیابی به اهداف و آرمان‌های نظام، در بین دست اندرکاران و مسئولان مختلف کشور وجود داشت و همین امر تدریجا به شکل‌گیری جناح‌های سیاسی منجر شد.

 

جناح‌ها و جریاناتی که حسب فرمایش امام راحل عظیم‌الشان در اصول و اهداف یکسان بودند ولی در روش دستیابی به آن اهداف،دارای روش‌های مختلف و در نتیجه اختلافات جدی بودند. شیوه امام راحل و امام حاضر در برخورد و رویایی با این قبیل اختلافات، ملاطفت پدرانه و همراهی با دولت‌ها برای دستیابی به اهدافشان در مسیر مبانی نظام بود و هرگز در این مسیر از همراهی با هیچ دولتی بخاطر نوع نگاه سیاسی آنها فروگذار نکردند.

 

این سماحت و همراهی، مهمترین پشتوانه برای دولت‌ها در بین مردم و نیز در مقابل طمع‌ورزی دولت‌ها بوده و در بسیاری از بزنگاه‌های حساس و تاریخی،دست دولتمردان وقت را در برابر دشمنان بیرونی و تهدیدهایشان، دست برتر و بالاتر قرار داده و به عبور از مشکلات و سختی‌ها منجر شده است.

 

اما این همراهی‌ها یک شرط ثابت و همیشگی داشته که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی،عنصر محوری و کانونی این روند مبارک بوده و تجربیات تاریخی نشان از آن دارد که در فقدان آن،مواضع اصولی و قاطعی هم از سوی امام راحل و هم از سوی حضرت آقا اتخاذ شده است. آن رمز یگانه ،استمرار حرکت بر اساس«مبانی انقلاب» است با هر سلیقه‌ای.

 

به زبان ساده‌تر«اختلاف سلیقه»نه تنها مخل برنامه‌ها و آرمان‌های دینی و ملی ما نیست بلکه می‌تواند در صورت قوت علمی، به رشد و بالندگی هم منتهی شود، حتی بدون آن قوت هم نمی‌تواند خدشه‌ای به اصل آرمان‌های مردم وارد کند.اما عبور از مرز اختلاف سلیقه و ورود به وادی «اختلاف عقیده»،همان نقطه افتراقی است که راه افراد را از راه انقلاب جدا می‌کند و همان موضوعی است که تجربه از قاطعیت برخورد رهبران انقلاب با آن حکایت دارد.

 

اینکه ریشه تضاد عقیدتی برخی دست‌اندرکاران به کجا بر می‌گردد و چه دلیلی دارد، علل و عوامل متعددی دارد و این نوشته در صدد شرح و طرح آن نیست. اما فی‌الجمله دو عامل مهم آن را می‌توان فهرست کرد:

 

نخست آنکه برخی موقعیت‌ها و مناصب سیاسی، افراد را از واقعیات جامعه غافل می‌کند و این توهم را برای آنها پدید می‌آورد که فعال مایشاء هستند و هرچه بگویند و هرچه بخواهند، مقبول طبع مردم است و اساسا مردم آنها را هر جور باشند می‌خواهند و می‌پسندند! اما تاریخ نظام اسلامی ثابت کرده که مردم «انقلاب» را با «اشخاص»عوض نمی‌کنند. امام راحل در ایامی که بنی صدر به رای خود مغرور شده بود و مدام از رای یازده میلیونی خود سخن می‌گفت و حرف‌هایی می‌زد که با مبانی جمهوری اسلامی مغایر بود،به زیبایی فرمودند: «این مردم اسلام را می‌خواهند؛ اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت می‌کند»

 

اما علت دوم کمی پیچیده‌تر و مرموز‌تر است. برخی افراد در زمان مسئولیت یا قبل از آن ،در تور نفوذ قرار می‌گیرند و تدریجا همان حرفی را می‌زنند که شخص یا جریان نفوذگر می‌خواهد!شاید این عبارت در بدو امر ،عجیب یا حتی توهین‌آمیز به نظر برسد و اینگونه تلقی شود که چرا یک مقام مسئول را در زمره نفوذی‌ها یا بازی خورده جریان نفوذ قلمداد می‌کنیم!اما واقعیت این است که نفوذ نه یک مفهوم انتزاعی بلکه یک حقیقت مسلم است و ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم دشمنان این روش بسیار موفق را در مورد ما بکار نمی‌گیرند.

 

نکته دیگر اینکه نفوذ بر خلاف روش‌ها و شیوه‌ای مصطلح و قدیمی،دیگر تنها محدود به گسیل کردن یک جاسوس،یک بمب‌گذار و... نیست. تغییر سبک زندگی مسئولان و وابستگان آنها، جریان‌سازی و نفوذ جریانی،چیزی است که سالهاست در بالاترین سطح و در مهمترین مراکز اندیشه‌ای و تصمیم‌گیری دشمن، مورد آموزش و کنکاش است و میوه آن در کشورهای هدف و از جمله در مهمترین آنها یعنی کشور ما مورد استفاده قرار می‌گیرد. دشمن با سرمایه‌گذاری روی تک تک افرادی که کمترین امیدی به آنها دارد،به هر میزان ممکن از آنها برای نزدیکی به مقامات کشورمان، تغییر نگرش آنها و تغییر روش زندگی آنها استفاده می‌کند و برای این کار، با صبر و حوصله بسیار، سالهای سال سرمایه‌گذاری می‌کند. شاید اکنون که مدتی از دستگیری برخی عوامل شبکه نفوذ گذشته، بهتر بتوان نمونه بسیار روشن این روند را در دستگیری افرادی مثل سیامک و باقر نمازی نشان داد.

 

کسانی که بیش از دو دهه در کنار گوش افراد مختلف و متاسفانه موثر حضور داشتند و القائات خود را بر زبان و قلم آنها جاری می‌کردند و بسیاری از برنامه‌ها و موضوعات مختلف را با نیات شوم خود به شکلی مدون و حتی قانونی به خورد مسئولان دادند! (نگاهی به فهرست کلان بدهکاران بانکی که ثروتی معادل همه مردم ایران دارند و بررسی روند شکل‌گیری این طبقه رانتخوار از زمان سازندگی و چگونگی تسهیل همه امور قانونی برای غارت هرچه بیشتر بیت المال توسط آنها،حقایق تلخی را در این زمینه روایت می‌کند که از آن می‌گذریم) اینکه نمازی‌ها در این مدت با کدام مرکزمهم و تصمیم‌ساز و مرکز تحقیقات آن ویا با کدام افراد حشر و نشر بیشتری داشتند و چه کسانی از آنها بعنوان مشاور امین و نور چشمی بهره می‌بردند، اینکه چه اسناد تکان دهنده‌ای از روش‌های آنها برای نفوذ و تغییر نگرش مسئولان در دست است، موضوع این نوشتار نیست.

 

کیهان در خصوص صید این شاه ماهی‌های اطلاعاتی،روشنگری‌هایی داشته و خواهد داشت، آنچه مهم است این است که نفوذ این افراد و نظایر آنها، تدریجا به شکل‌گیری اختلاف عقیدتی در برخی مسئولان منتهی می‌شود و موضوع از مرز اختلاف سلیقه به اختلاف عقیده می‌رسد و اینگونه می‌شود که مثلا برخی به این عقیده می‌رسند که استکبارستیزی را از انقلاب بزدایند! برخی به این عقیده می‌رسند که برای رسیدن به لبخند آمریکا،کشور را از حیاتی‌ترین و بدیهی‌ترین ابزار هر کشوری، یعنی توانمندی دفاعی محروم کنند و کار به جایی می‌رسد که مشاور رئیس جمهور، آرزو می‌کند ‌ای کاش اوباما به ایران هم سفری کند و همانطورکه مشکل رابطه با کوبا را حل کرد(!)مشکل رابطه با ایران را هم حل کند! در اینجا موضوع ما افراد و حقارت نگاه و اندیشه آنها نیست.

 

 

این هم نیست که اوباما آرزوی تعبیر ناشدنی گشودن دروازه ایران و ورود فاتحانه به ایران را در سر دارد- از او که جز این انتظاری نیست- مسئله بر سر آن است که این افراد تحت کدام القاء و وسوسه به این مرز رسیده‌اند و تا کجا می‌توانند پیش بروند؟ البته نباید فراموش کرد که این جنس نفوذ در گذشته هم وجود داشته و به تصمیمات قاطعی منجر شده که الحق به «بیرون آوردن چشم فتنه» شباهت داشته است. خروش تاریخی امام راحل که فرمود :«من با هیچکس عقد اخوت نبسته‌ام» و سپس اقدام آن یگانه دوران در عزل حسینعلی منتظری از قائم مقامی رهبری، مصداق مهم و فراموش نشدنی برخورد با این نوع نفوذ است و نشان داد که مرز تحمل، تا آنجایی است که با اصول و آرمان‌های انقلاب تضادی وجود نداشته باشد و در صورت پدید آمدن تضاد، آنچه قربانی می‌شود، قطعا انقلاب اسلامی و خون میلیون‌ها شهید و جانباز و مجروح سربلند آن نخواهد بود.

 

اکنون نگاهی به سخنان رهبر معظم انقلاب در نوروز امسال ،نشان از آن دارد که ایشان با تشخیص دقیق برخی انحرافات، هشدارگونه، همه را به تنظیم دوباره مواضعشان با مبانی انقلاب دعوت می‌کنند. و البته در نگاهی بلندتر به دشمنان ما و بویژه به آمریکایی‌ها این هشدار را می‌دهند که مبانی نظام اسلامی تغییرناپذیر است و نمی‌توان تصور کرد که انقلاب اسلامی با استکبار سر آشتی دارد.

 

یقینا تکرار عکس یادگاری اوباما زیر تصویر چه گوارا در کوبا، آرزوی دشمنان ما برای ایران هم هست و مثلا در این خیال خام هستند که زیر عکس امام راحل عکسی به یادگار بگیرند! آنچه آنها را به این خیال واهی امیدوار کرده،خوش‌خیالی، مرعوب بودن و تحت تاثیر بودن و نفوذپذیر بودن برخی مسئولان است.

 

همین‌ها کافی است تا توهم همسویی بدنه انقلاب با غرب در ذهن بیمار و عاجز از درک حقایق سران آمریکا شکل بگیرد. شاید اگر آن میثاق نانوشته و بارها تجربه شده رهبران انقلاب اسلامی با مردم و مسئولان نبود، رویای آمریکایی‌ها در تحمیل خواسته‌هایشان برجام دو و سه و چهار، هضم شدن در جامعه جهانی، برچیدن سامانه‌های موشکی، دست شستن از حمایت از ملل مظلوم عالم و...، به تحقق می‌پیوست و رنگ حقیقت به خود می‌گرفت. اما ایستادگی رهبران انقلاب بر اصول و مبانی انقلاب و بی‌تعارف بودن آنها در این زمینه، راه را بر آنها بسته است و اجازه نمی‌دهد هرگز گزندی از این رهگذر به انقلاب برسد./998/102/ب3

 

منبع: روزنامه کیهان

 

ارسال نظرات