۱۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۷
کد خبر: ۳۱۳۷۶۳
آیت الله جوادی آملی مطرح کرد؛

راهکارهایی برای نخبه شدن

خبرگزاری رسا ـ آیت الله جوادی آملی درپیامی به تبیین راهکار نخبه شدن پرداخت و گفت: مهم‌ترین عنصر نخبه شدن آن است که انسان به جایی برسد که خدا او را انتخاب کند؛ آنها که منتخب الهی‌اند، نخبه راستین و واقعی‌اند. آنها کسانی‌اند که تمدّن خود را در تدین می‌دانند و تدین خود را در پیروی از قرآن و عترت یافتند و عمل کردند و عمل می‌کنند.
آيت الله جوادي آملي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، پیام گفتاری حضرت آیت‌الله جوادی آملی به ششمین همایش ملّی نخبگان جوان به تبیین راهکار نخبه شدن پرداخت.

 

 متن این پیام بدین شرح است:

 قم مهمترین عنصر نخبه شدن آن است که انسان به جائی برسد که خدا او را انتخاب کند. آنها که منتخب الهی‌اند؛ نخبة راستین و واقعی‌اند. آنها کسانی‌اند که تمدّن خود را در تدیّن می‌دانند و تدیّن خود را در پیروی از قرآن و عترت یافتند و عمل کردند و عمل می‌کنند.

 

برگزیده شدن انسان در دنیا، وابسته به حیات موحدانه او

ما اگر موحدانه به سر ببریم، همان خدایِ واحدِ احد ما را به عنوان ( نخبه ) انتخاب می‌کند و برمی‌گزیند. هر که را خدای سبحان انتخاب کرد، جهان بشریت و جهان طبیعت او را نخبه می‌داند؛ زیرا صدر و ساقة جهان مأموران الهی‌اند: لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الاَرض(1). منتظرند ببینند چه شیئی را، یا چه شخصی را خدای سبحان بر می‌گزیند که آنها هم همراه این گزینش الهی او را برگزینند. اگر زندگی ما موحدانه بود، خدا ما را انتخاب می‌کند؛ نشان زندگی موحدانه آن است که ما کلّ نظام را مخلوق او و مَربوب او بدانیم و همة شئون خود را مخلوق و مربوب او بدانیم، و ارادة خود را در راستای ارادة الهی تنظیم بکنیم و زبان حال و مَقال و استعداد ما این باشد: اِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ العالَمین(2). اخلاق و فرهنگ نخبگی را در سایة توحید بدانیم؛ اگر چنانچه اخلاق و فرهنگ نخبگی را در سایة توحید دانستیم، نه از تلاش و کوشش غفلت می‌کنیم، نه بیراهه می‌رویم، نه راه کسی را می‌بندیم.

 

شرک مرموز در اکثر افراد با ایمان و ضرورت اصلاح آن

به عنوان نمونه برای اینکه قرآن و توحید در صدر و ساقة زندگی ما حضور و ظهور داشته باشد؛ ما باید گفتارمان، رفتارمان، نوشتارمان را بیازمائیم و اصلاح کنیم. ما معمولاً غیر خدا را به جای خدا می نشانیم (معاذ الله)؛ اینکه در قرآن فرمود: وَ مَا یُؤمِنُ اَکثَرُهُمْ بِاللهِ اِلّا وَ هُمْ مُشرِکُون (3)، یعنی اکثر افراد با ایمان از شرک مرموز و مستور رنج می‌برند و دچار شرکند؛ برای همین جهت است که ما گرچه در بخشی از امور نام و یاد خدا را مطرح می‌کنیم، ولی در بخش دیگر زندگی خدا را فراموش می‌کنیم. مثلاً اگر یک ظرف میوه‌ای از یک باغبانی به ما برسد، ما این دو مطلب را می‌پرسیم؛ می‌پرسیم: این چیست، می‌گویند: میوه است. می‌گوئیم: کی داد؟ می‌گویند: فلان باغبان. دربارة لباس و کتاب و سایر لوازم زیست هم به شرح ایضاً، همین دو سؤال را می‌کنیم که این چیست و کی داد.

 

در حالی که یک موحد از سه مطلب سئوال می‌کند و سخن به میان می‌آورد، می‌گوید: این ظرف چیست؟ می‌گویند: ظرف میوه است. می‌گوید: کی آورد؟ می‌گویند: فلان باغبان. می‌گوید: کی داد؟ می‌شنود خدا. چه در پارچه و لباس و امثال آن باشد، چه در میوه و سایر مواد غذائی باشد. هرگز آورنده را دهنده تلقّی نمی‌کند؛ غیر خدا هر که هست آورنده است، آنکه رازق است خداست.

 

در مسائل تعلیمی هم همین طور است؛ می‌گوئیم: این چه مطلبی است؟ می‌گویند: طبیعی یا ریاضی یا فلسفی ـ کلامی یا عرفانی و مانند آن. می‌گوئیم: از کجا آموختی؟ می‌گویند: در مکتب فلان استاد؛ این صحیح نیست. باید بپرسیم: کی وسیلة گفتن و نوشتن بود. می‌گویند: فلان استاد، فلان نویسنده. کی آموخت، کی یاد داد؟ خدا؛ چون:عَلَّمَ الاِنسانَ مَا لَمْ یَعلَم(4). بر اساس مَا بِکُمْ مِنْ نِعمَهٍ فَمِنَ الله(5)؛ نعمت، چه نعمت علم، چه نعمت عمل صالح، چه نعمت‌های طبیعی یا فرا طبیعی؛ این مخلوق و مربوب خدای سبحان است.

 

ما اگر موحدانه سخن گفتیم و سیره و سنّت و سریرت خویش را موحدانه تنظیم کردیم، راه انتخاب باز است؛ یعنی خدا از این به بعد چنین افرادی را منتخب خود قرار می‌دهد، اینها «نخبگان الهی»اند. اخلاقشان موحدانه است؛ درخدماتی که به جامعه ارائه می‌کنند، نه خود را می‌بینند، نه دیگری را؛ نه از مدح و نه از قَدح توقّعی دارند، نه گرفتار اینند که منعی را به غیر خدا اِسناد بدهند، نه مبتلای آنند که منعی را به غیر خدا وابسته بدانند. آن بخشش و مدح را الهی می‌دانند، این منع و تنگنا قرار دادن را آزمون الهی می‌دانند؛ یک موحد اینچنین فکر می‌کند.

 

لزوم پرهیز از نشان دادن ضعف در برابر بیگانگان

جامعه ای، جوان‌هایی، افرادی که بخواهند وارد حوزة نخبگی بشوند؛ گذشته از اینکه می‌کوشند باری برای کسی نباشند، تلاش و کوشش می‌کنند که کسی هم باری بر دوش اینها نگذارد: وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلظَهً(6). در عین حال که مؤمن دارای قلب رئوف و مهربان است؛ در این کریمه، این آیة مبارک به همة ما فرمود: طوری زندگی کنید که بیگانه در شما طمع نکند، احساس ستبری بکند. نفرمود نسبت به دیگران خشن باشید، ولی فرمود: دیگران در شما ضعفی احساس نکنند؛ این امر غایب است. نفرمود: اُغلُظُوا عَلَیهِم، فرمود: وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلظَه. یک وقت صحنه، صحنة نبرد است؛ آنجا وجود مبارک پیامبر(ص) مأمور می‌شود بر اساس یا اَیُّهَا النَّبِی جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِم(7) رفتار کند. یک وقت سخن ازصحنة نبرد و جنگ نیست، فرمود: وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلظَه‎ً، یعنی دشمن‌ها دربارة شما احساس ستبری بکنند. طوری زندگی کنید که نه از راه جهل نفوذپذیر باشید، نه از راه جهالت؛ نه مشکل علمی‌ای داشته باشید که در اثر جهل علمی، غیر، نفوذ کند، نه مشکل عملی داشته باشید تا در اثر جهالت، بیگانه نفوذ کند. آنگاه فرهنگ نخبگی شما در تدیّن شماست و تمدّن شما هم عین تدیّن شما خواهد بود.

 

آباد کردن کلّ زمین با فرهنگ دینی محصول کار نخبگان موحد

ممکن است برخی‌ها از عقلانیت و مُدرن بودن و پست مُدرن بودن و از این حرف‌ها سخن به میان بیاورند؛ ولی وقتی اینها را بررسی می‌کنید، می‌بینید چون معرفت‌شناسی اینها از حوزة حس و تجربه بیرون نمی‌آید، از فرا تجربة حسّی سخنی نمی‌توانند بگویند؛ در حالی که انسانیّت انسان به همان فرا طبیعی بودن اوست. او وقتی نخبه است که از مواهب الهی صحیح بهره‌برداری کند و سعی کند بار دیگران را هم از دوش دیگران بردارد و سعی کند که کلّ زمین را با فرهنگ دینی آباد کند. چنین جوانی هم زندگی سعادتمندانة خود را تأمین کرده است، هم زندگی سعادتمندانة دیگران را. نخبه تنها آن نیست که گلیم خود از آب به در می‌برد، بلکه نخبه آن است که دست عدّة زیادی را می‌گیرد و‌ از هر خطری می‌رهاند.

 

دین به ما فرمود: اگر جایی آتش گرفته، انسان آتش را خاموش کند؛ یا طغیان آب و آبگرفتگی، سلامت یک کسی را یا جامعه‌ای را تهدید می‌کند، جلوی آبگرفتگی را بگیرد؛ چنین انسانی سعادتمند است و اهل بهشت: مَنْ رَدَّ عَنْ قُومٍ عادِیَهَ مآءٍ اُو نارْ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّه(8). این دستور دینی که اگر کسی جلوی آتش را گرفت، جلوی آب را گرفت، نگذاشت این آتش و آب باعث ویرانی و خرابی یک جامعه بشود اهل سعادت است؛ اگر کسی جلوی آتش فتنه را گرفت، جلوی آتش اختلاف را گرفت، جلوی آتش گمراهی، اِضلال و اغوا را گرفت، نگذاشت جوانها آلوده بشوند؛ یقیناً اهل سعادت است. اگر کسی جلوی طغیان و طوفان اختلاف و فتنه را گرفت، جلوی طوفان و اختلاف جهل علمی و جهالت عملی را گرفت؛ یقیناً اهل سعادت است. پس «نخبه» آن است که موحدانه به سر ببرد، تا خدا او را به جلال و جمال انتخاب بکند و جمیع اشیاء از خدا پیروی کنند.

 

ضرورت اخلاص محض برای رضای خدا در انجام اعمال صالح

مطلب اساسی دیگر آن است که اگر کسی خواست به قصد نخبه شدن با طهارت زندگی کند، با عبادت زندگی کند؛ شاید موفق نشود، زیرا این مانع (اخلاص) است. «اخلاص» آن است که انسان کار را برای نخبه شدن، برای اینکه پیش خدا منتخب بشود انجام ندهد؛ کار را برای تأمین رضای او انجام بدهد. چون خدا این کار را دوست دارد و دستور داد؛ انسان انجام بدهد. امّا اگر کاری را برای اینکه چون خدا به این کار علاقمند است انجام نداد، بلکه کار را انجام داد تا نخبه بشود؛ این معلوم می‌شود اخلاصی در کار نیست! اخلاص آن است که انسان چیزی برای غیر خدا انجام ندهد. اگر کسی غرضش این است که نخبه بشود، مورد انتخاب قرار بگیرد؛ این شخص عملش با اخلاص نیست! بنابراین ما، هم باید بدانیم که نخبه شدن چیست و هم راه تحصیل این نخبه شدن را در اخلاص بدانیم./998/102/ب3

 

منبع: روزنامه کیهان

 

ارسال نظرات