مرام فکری شیخِ انقلابی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، باید او را فرزند حوزه مشهد نامید. آیت الله ابوالقاسم خزعلی در مشهد به علوم دینی پرداخته بود و فضای علمی این شهر در اختیار بزرگانی چون شیخ هاشم قزوینی و مجتبی قزوینی بود. شاید وجه مشترک این حوزه بیمهری به دستاوردها و علوم جدید و دل بستن به سنت و منقولات دینی است. خزعلی نیز درسآموز این بزرگان بود. وی در جایی گفته بود: «چون من در مشهد در خدمت استادانی مانند مجتبی قزوینی بودم از سرمایههای علمی فراوانی برخوردار شدم و هنگامی که به قم آمدم و شروع به تدریس کردم کلاسهای گرمی داشتم، بعضی از روحانیون که اکنون به مقام اجتهاد رسیدهاند همه از روش تدریس من در مکاسب تعریف و تمجید کردند. اینها همه از سرمایههایی است که در مشهد به دست آوردم.»
خزعلی ویژگی ممتازی را که از شیخ مجتبی قزوینی در خاطر سپرده بود این روحیه شیخ بود که شیح مجتبی قزوینی معتقد بود تکلیف مذهبی را در هر شرایطی باید انجام داد. مرحوم خزعلی اما در راه تکلیف مذهبی، شبهههایی نیز بر دل داشت و از آن میهراسید. وی بیم خود را از این شبهات با استاد دیگر خود، شیخ هاشم قزوینی در میان نهاده بود: «یک شب از مدرسه نواب با شیخ هاشم به خانه میرفتم در بین راه از او سؤالهایی کردم . به دلیل جوانی شبهاتی در من به وجود آمده بود از این می ترسیدم که نکند از دین خارج شوم. به ایشان گفتم من میترسم. در جواب من گفت نه، نه، نترس. اینها (یعنی شبهات) میآید تا فکر کار بیفتد. تعبیر ایشان این بود که کلهای که در آن فکر نیاید، شبهه ایجاد نشده ، این کله نیست. شبهه میآید تو باید بپرسی، فکر کنی و به دنبال آن فکرت به کار بیفتی.
شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی از بزرگان مکتب تفکیک لقب گرفتهاند. خزعلی نیز از این مکتب فکری به نیکی یاد میکرد. وی البته معتقد بود که بهتر است به جای “مکتب تفکیک” گفته شود “تفکیک مکتب”. چرا که مکتب تفکیک زدگی ایجاد میکند و از جدایی سخن میگوید. خزعلی گفته بود کسانی که پیرو مکتب تفکیک یا تفکیک مکتب بودند ذوب در خداوند بودند.
خزعلی اما دلبسته بزرگان دیگری نیز شد. او به مرحوم آیت الله کاشانی نیز مهر میورزید. وی گفته بود من به دو علت به مرحوم کاشانی علاقهمند بودم. اول به سبب تعلق خاطر عمویم به ایشان و خوشبینی زیادی که به وی داشت تأثیر فراوانی بر اینجانب گذاشت. دوم آن صداقت و رشادتی بود که شخصاً در ایشان دیدم و بر علاقهام افزوده شد. (همان، ص70)
اما سید مجتبی میرلوحی ملقب به نواب صفوی از اثرگذارترین افرادی بود که شخصیت فکری و روحی آیت الله خزعلی را شکل میداد. وی مرحوم نواب را از نوادر روزگار مینامید و معتقد بود عموم مردم به درجهای نرسیده بودند که توطئهها را تشخیص دهند و مرحوم نواب بود که مردم را به این آگاهی رساند. وی حتی بر این باور بود که “حرکت اسلامی ما هم پایهگذارش مرحوم نواب صفوی بود.
خزعلی اوج ارادت خود به نواب صفوی را اینگونه بیان میکرد: نواب صفوی متدینترین فردی بود که تا آن زمان دیده بودم. تمام انگیزه و هدفش دین بود.(همان، ص88) نخستین دیدار مرحوم خزعلی و نواب صفوی در زمانی رخ میدهد که خزعلی، در آبادان به ترویج مرام فدائیان خلق میپرداخت: «… من با احتیاط به دیدار نواب صفوی شتافتم. ایشان در یک حیاط چادری زده بود، به آنجا که وارد شدم، دیدم جمعی دور او نشستهاند و پیرامون موضوعات مهم با ایشان صحبت میکردند. اینجانب چون در آبادان موعظه میکردم، توانسته بودم جمعی را با بیان الکن خود به فدائیان اسلام داخل کنم. مرحوم نواب از این موضوع باخبر بود و به محض دیدن من پس از خیر مقدم گفت: 11 نفر از آبادان به دلیل صحبتهای شما به فدائیان اسلام پیوستهاند. اولین ملاقات من با نواب به این ترتیب شکل گرفت». (همان، صص79-80) خزعلی در سخنرانی که به مناسبت شهادت نواب انجام داده بود نیز گفته بود که مرام ما مرام نواب صفوی است. نواب و ما نواب و ما ادراک ما نواب. (سخنرانی آیت الله خزعلی در بزرگداشت نواب صفوی، 27 دی ماه 1360)
وی با این روحیه بود که در صف یاران امام خمینی در آمد و به فعالیتهای انقلابی گرایش یافت. نخستین بازداشت او زمانی بود که به تأسیس یک سینما در شهر رفسنجان اعتراض کرده بود. وی به دنبال آن سخنرانی بازداشت میشود. «مرا بازداشت کردند و به منزلی بردند. صاحب آن منزل صبح قرآنی آورد تا از زیر آن عبور کنم. قرآن را گرفتم و باز کردم این آیه آمد ” آن مؤمنانی که به ناحق از خانههایشان آوارده شدند، (گناهی نداشتند) جز آنکه میگفتند پروردگار ما خدای یکتاست” (حج، 40) این تفأل به قرآن مرا بسیار خوشحال کرد.»
به دنبال بازداشت و تبعید وی اما خبر به آیت الله بروجردی میرسد: «شنیده بودم که دستگاه ابتدا قصد داشت تا مرا در یک دادگاه نظامی محاکمه و حتی اعدام کند که البته ایستادگی آیت الله بروجردی نقشه آنها را باطل کرد. پس از تبعید یکماهه به خدمت حضرت آیت الله بروجردی شرفیاب شدم. آقای حاج احمد خادمی مباشر آیت الله بروجردی جلو روی ایشان گفت: آقا برای شما تب کرده بود. اگر این حرف را در غیاب آیت الله بروجردی میگفت شاید شک میکردم، اما چون روبهروی ایشان این را گفت من به خود لرزیدم».
خزعلی با مرام فکری که برگزیده بود، نسبت به اندیشههای غربی بر سر مهر نبود و هر کجا رگهای از آن را مشاهده میکرد، روی در هم میکشید. وی گفته بود: من همیشه در منبرهایم بر ضد دشمنان و معاندان تند حرف میزنم چون معتقدم با اینها نمیشود با پر طاووس صحبت کرد. (همان، ص161). خزعلی به شهید بهشتی نیز انتقاد کرده بود که چرا با دشمنان خود مدارا کرده است: «ما در ابتدای انقلاب نسبت به موضوع دشمنشناسی اهمال کردیم و به دلیل همین غفلت هفتاد و دو نفر از جمله دکتر بهشتی را از دست دادیم. پدر کلاهی ـ همان کسی که دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد ـ پیش آقای بهشتی آمد و گفت: پسر من از نظر فکری منحرف است. آقای بهشتی گفت این همان جدال پیر و جوان است. پدر گفت آقای بهشتی پسر من منحرف است و نمیتواند شما را کمک و یاری کند ولی دکتر بهشتی هیچ توجهی به او نکرد. ایشان اصلاً آدم خوشبینی بود و تفاوتهایی با شهید مطهری داشت.»
خزعلی با حسینه ارشاد و دکتر علی شریعتی از همین موضع به مخالفت برخاسته بود. تحلیل او از حسینه ارشاد این بود که غربیها میخواستند جوان روشنفکر و پیشتاز، به مسجد به دیده بد نگاه کند و فقط پیرمردها و پیرزنان به مساجد بروند. به همین علت، اجانب برای ما حسینه ارشاد را ساختند. وی در تعبیری که آن را به مؤمنین انتساب میداد، حسینیه ارشاد را یزیدیه اضلال نامیده بود.
وی با علی شریعتی نیز به مخالفت برخاسته و تشکیل گروهک فرقان و مجاهدین خلق را نتیجه سخنان شریعتی میدانست. (همانجا) خزعلی در جلسهای به همراه مرتضی مطهری نیز به تعرضاتی علیه شریعتی پرداخته بود. با همین رویکرد ستیز با غرب بود که دولت اصلاحات محمد خاتمی را نیز به نقد میکشید. وی گفته بود:پدر خاتمی میگفت محمد غرب زده است.
مرحوم خزعلی به انجمن حجتیه نیز تعلق خاطر داشت. وی اگر چه به عضویت این انجمن در نیامد اما از گرایش فکری خود به این انجمن پرده برداشته بود: «همیشه دوست داشتهام طلبهای آزاد باشم. مثلاً اگرچه انجمن حجتیه را دوست داشتهام ولی به آن نپیوستم، تهمتهایی که به این انجمن زدهاند درست نبوده است… من به انجمن حجتیه خوشبین بودم اما به آن نپیوستم. … انجمن حجتیه برای ظهور حضرت مهدی (عج) زمینه را مهیا میساخت، آنها نمیتوانستند با مسائل حساس سیاسی خود را درگیر کنند لذا تقیه میکردند. موضعگیری سیاسی انجمن نیز بیشتر از سر تقیه بود… اعضای انجمن حجتیه بر این اعتقاد بودند که ما قدرت مقابله با حکومت محمد رضا پهلوی را نداریم. درست مثل امیر المومنین(ع) که تا جایی که توانست برای جانشینی پیامبر کوشید ولی وقتی دید نمیشود به این خواسته جامه عمل بپوشد و ممکن است با بروز اختلاف، مردم از دین روی بگردانند، حتی با ابوبکر هم بیعت کرد.»
خزعلی حتی از موافقت مرحوم مطهری با انجمن حجتیه خبر داده بود و میگفت: شهید مطهری یک بار به من گفتند خزعلی بیا نگذاریم اینها (انجمن حجتیه) را کنار بزنند. بیا اینها را کمک کنیم. بعد از ایشان من تنها ماندم و غوغا بر ضد انجمن حجتیه زیاد شد.
آیت الله خزعلی با این مرام فکری بود که به اسلام و انقلاب ایران نظر میکرد. نگاهی که او برگزیده بود سبب میشد در دنیای معاصر، پارهای از مفاهیم را به دیده انکار بنگرد و آن را برنتابد و تیر انتقادات خود را نیز به جانب دیگران نشانه رود. منش فکری که خزعلی برگزید البته با انتقاداتی نیز مواجه شد. انتقاداتی که شاید فراتر از جدال پیر و جوان باشد. نقدهایی که میتواند هر ذهنی را به خود درگیر کند. همان شبهاتی که مرحوم خزعلی سالها پیشتر در ذهنش میجوشید و پاسخش را از شیخ قزوینی طلب میکرد و پاسخ میشنید: “کلهای که در آن فکر نیاید، و شبهه ایجاد نشود، این کله نیست.
آیت الله خزعلی در 25 شهریور ماه 1394 رخ در نقاب خاک کشید. روحش شاد./998/د102/س
منبع: مباحثات