۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۱
کد خبر: ۲۵۳۶۸۹

چالش‌های دینی و فرهنگی فرا روی جامعه ایران، در قرن 21

خبرگزاری رسا ـ افزایش کار آمدی در حکومت دینی نیز به همان اندازه ضروری است، تا نسل جوانی که می خواهد از هویت فرهنگی و دینی خود برابر چالش های سخت زمانه دفاع کند، پشتگرم باشد. این مهمترین وظیفه امروز و فردای همه روشنفکران دینی جامعه ما - از دانشگاهی و روحانی شمرده می شود؛ چه، آینده ما در گرو آن است.
دين فرهنگ ديني

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ایران کشوری است پهناور، و دارای موقعیت جغرافیایی ممتاز که هزاران سال است برابر تهدیدهای گوناگون طبیعی و انسانی پایدار مانده. آیا این کشور می تواند همچنان کیان فرهنگی و سیاسی خود را حفظ کند. و در عرصه تحولات جهانی، پایدار و سرافراز بماند؟

 

برای پاسخ به این سؤال، می باید از یک سو رمز پایداری ایران را در طول تاریخ پر فراز و نشیب گذشته آن شناخت، و از سوی دیگر، از ماهیت تحولات کنونی جهان آگاه گشت، به عبارت دیگر، باید دانست چالش های مهم فراروی این کشور در آینده نسبتاً نزدیک، کدام است؟ مقصود من از چالش همان معنای ستیزه جویی است که معادل کلمه Challenge در انگلیسی و تحدی در عربی است.

 

امروزه در همه جهان سخن از قرنی است تازه،که جهان پای به آستانه آن نهاده است. همه متفکرانی که خود آگاهی تاریخی دارند، چشمی به گذشته و نگاهی به آینده دوخته اند، با نگرانی و هوشیاری از خود می پرسند: « ویژگیهای مهم قرن بیست و یکم کدام است؟ جهان در آینده به کدام سو خواهد رفت؟ سرنوشت ما در جهانی جهانی چه خواهد بود؟ »

 

بدیهی است در لحظه تحویل سال 1999 میلادی به 2000 اتفاقی خاص در جهان روی نداده و آن لحظه، از حیث واقعیت زمان، با دیگر لحظه ها هیچ تفاوت نداشته است. اما آنچه قرن بیست و یکم را از قرن بیستم متمایز می نمایاند، تحولاتی است در دنباله حوادث وتحولات قرن گذشته - به ویژه در اواخر آن - که هم اکنون نیز در آغاز قرن جدید، با شتاب بسیار ادامه دارد.

 

دو پدیده مهم در دو دهه پایانی قرن

در بیست سال پایانی قرن بیستم، دو رخداد مهم برای ما کاملاً سرنوشت ساز بوده است. یکی، درونی، دیگری، بیرونی. «انقلاب اسلامی» چهره   سیاسی اجتماعی و فرهنگی کشور ما را دگرگون ساخته و پدیده   «جهانی شدن» به جهان، صورتی تازه بخشیده است.

 

سرنوشت ما در آینده بسته به آن است که تا چه اندازه می توانیم این دو پدیده مهم و سرنوشت ساز را بشناسیم؛ از تعامل میان آن دو آگاه شویم و خود را برای ایفای وظیفه ای که پایداری و سرافرازی ایران در این تعامل بر دوش ما می نهد، آماده کنیم.

 

جهانی شدن در پی بر افتادن نظام دو قطبی سرمایه داری و کمونیسم، معنی مشخص و ملموس پیدا کرد. اگر ابرقدرت کمونیسم همچنان - مانند دهه های پنجاه و شصت قرن بیستم در برابر غرب سرمایه داری حضور می داشت، جهان آوردگاه بینش ها و روش های آن دو ابر قدرت می بود و سخن گفتن از حاکمیت بینش و روشی واحد بر جهان - که همانا خواسته طرفداران جهانی شده است - معنا نمی داشت.

 

نگاهی به گذشته

برای پاسخ به این سؤال که: « مهمترین چالش دینی و فرهنگی در قرن بیست و یکم در برابر ایران چیست؟» باید قدری به گذشته بازگشت و از خود پرسید: « جامعه ایران در سالهای پیش از انقلاب اسلامی و در زمان حضور و حاکمیت نظام دو قطبی سرمایه داری و کمونیسم بر جهان، برابر کدام چالش های فرهنگی و دینی قرار داشت؛ ظهور این دو پدیده مهم، یعنی انقلاب اسلامی در ایران و جهانی شدن، به کدام دگرگونی در این چالش ها انجامیده یا دست کم نیازمند کدام تغییر و تحول در آن هاست؟ » به عبارت دیگر، باید با نگاهی به گذشته آشکار ساخت که گفتمان مسلط بر جامعه فکری و روشنفکری در ایران سه دهه پیش چه بوده و تحولات بیست سال گذشته به کدام تغییر در این گفتمان انجامیده است.

 

سه جریان روشنفکری در کنار هم

سه دهه پیشتر، در فضای فکری و روشنفکری ایران، به اقتضای واقعیت های آن روز، عمدتاً سه جریان اصلی فکری و فرهنگی پیدا بود: روشنفکری چپ، روشنفکری غرب گرا و روشنفکری اسلامی.

 

روشنفکری چپ به اردوگاه مارکسیسم و کمونیسم گرایش داشت و مدعی مبارزه با نظام سیاسی حاکم بر ایران آن زمان بود؛ چه، آن را دست نشانده همان امپریالیسم جهانی می دانست. از ویژگیهای این روشنفکری، یکی ، پیش داوری در باره تحولات آینده بود که از ماهیت جبری فلسفه تاریخ در اندیشه ماتریالیسم - دیالکتیک بر می‌خاست.

 

این پیش داوری، تکلیف روشنفکری چپ را در برابر دیگر اندیشه ها و نظام های سیاسی متفاوت از مارکسیسم و کمونیسم روشن کرده بود. روشنفکر مارکسیست با اعتقاد به مسیر قطعی تحول تاریخی که آن را علمی و - بر همان پایه - جبری و حتمی می دانست، چندان به چون و چرا در باره دیگر رویه های فکری نیاز نداشت؛ سخت عمل زده بود و با هر نوع قدرت مسلط غیر از مارکسیسم مخالفت و مبارزه می کرد.

 

روشنفکری غرب گرا نیز - اگر چه اساساً و اصولاً الحادی نبود - اثر پذیرفته از مکتب های فکری و فلسفی غرب، مانند پوزیتیویسم و سکولاریسم، بر آن بود که دوران دین در جهان به سر آمده و عرصه و محدوده آن می باید حداکثر همان نیازهای روحی و درونی تک - تک مردمان را در بر گیرد و اندیشه دینی نباید در صحنه امور اجتماعی و سیاسی قد علم کند. این جریان روشنفکری، به تبع فضای فکری و فرهنگی غرب سرمایه داری، در نگاه هنری و اخلاقی، مقلد غرب بود و در این راستا بی بند و باری و ابتذال را ترویج می کرد؛ یا اگر چنین نمی کرد، در برابر آن ساکت و خاموش بود. سازگاری با نظام سیاسی حاکم بر جامعه و تحکیم پایه های آن، طبعاً در دستور کار روشنفکران غرب گرا بود.

 

روشنفکری دینی جامعه ما رویاروی این دو جریان ایستاده بود. ستیزه گسترده با الحاد و بی دینی روشنفکری چپ، از ویژگیهای آن بود. بخش عمده تلاش های فکری و فرهنگی دینی در آن سالها صرف مبارزه و نفی اندیشه های مادی و الحادی مارکسیستی می شد.

 

دغدغه دیگر روشنفکری دینی، مقابله با بی بند و باری و فساد اخلاقی روز افزون - به تبع ورود و هجوم فرهنگ و هنر محصول سرمایه داری غرب در جامعه - بود.

 

روشنفکری دینی در آرمان عدالت اجتماعی، از مارکسیسم دور نبود؛ هر چند در تفسیر این مفهوم با مارکسیسم اختلاف جدی داشت و راه وصول بدان را نیز دیگر می دانست. روشنفکری دینی در نفی نظام سیاسی حاکم بر ایران و مخالفت و مقابله امپریالیسم جهانی نیز با مارکسیسم همراه بود، اما به جای گرایش به اردوگاه شرق کمونیستی، به جدایی از شرق و غرب باور داشت و در پی جانشین کردن نظامی کمونیستی به جای حکومت سلطنتی ایران نبود.

 

ضرورت تحول درگفتمان حاکم بر روشنفکری دینی

انقلاب اسلامی که با شعارهایی مانند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در ایران به پیروزی رسید، تحقق آرمان های روشنفکری دینی در ایران به شمار می رفت. در سالهای مقارن با اوج گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، ویژگیهای گفتمان فرهنگی و دینی رایج در فضای روشنفکری دینی ایران - به تبع گفتمان رایج در فضای روشنفکری چپ و روشنفکری غرب گرا - درخور همان زمان بود.

 

امروزه، در پی فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی، برچیده شدن اردوگاه مارکسیسم و کمونیسم و منتفی شدن نظام دو قطبی «کمونیستی - سرمایه داری» ، پایان جنگ سرد و ظهور پدیده نیرومند جهانی شدن، از یک سو؛ و تأسیس حکومت دینی و اسلامی در ایران و پیامدهای آن، از سوی دیگر، مشخصات گفتمان روشنفکری دینی می باید تحول یابد و فقط با چنین تحولی، روشنفکری دینی ایران می تواند در برابر چالشهای فکری، فرهنگی و دینی قرن بیست و یکم پایداری کند و با آن، به گونه ای شایسته و بایسته تعامل کند.

 

چالش های رویارویی حکومت دینی

آنچه در جامعه امروز ایران در جهان امروز، چالش بر انگیز است، حکومتی دینی است که ما آن را جمهوری اسلامی خوانده ایم. جهان غرب که با قدرت صنعتی، نظام و توانایی نرم افزاری و سخت افزاری در عرصه رسانه ای و اطلاعاتی، و با اقتصاد جهان شمول می خواهد پرچمدار جهانی شدن باشد، با مفهوم حکومت دینی بیگانه ا ست. تصور غالب متفکران غربی از حکومت دینی همان است که از گونه مسیحی آن دارند. غرب چندین قرن است که با حکومت دینی وداع کرده؛ حساب دین را از سیاست جدا دانسته و دست دین را از عرصه های مختلف نهادهای اجتماعی کوتاه کرده است.

 

در آستانه قرن بیست و یکم میلادی، غرب از یک سو با شعار جهانی شدن، خواهان حاکمیت لیبرالیسم بر همه جهان است تا فرهنگ متناسب با لیبرالیسم را در جهان گسترش دهد؛ و از سوی دیگر، انقلاب اسلامی - و در پی آن، بنیادگذاری جمهوری اسلامی - در ایران، تفسیری متفاوت از معنای دین، حدود و قلمرو آن، به دست داده و خواهان استقلال در ارزش ها و روش های فرهنگی است. چالش بنیادینِ فراروی جامعه ما در عرصه فکر، فرهنگ و دیانت، همین جهانی شدن است که باید آن را به صورتی دقیق و عمیق شناخت و برای آن چاره اندیشید.

 

نزاع در مفهوم آزادی

از جمله مفاهیمِ نزاع برانگیز در این عرصه، آزادی است. آزادی در متن اعتقادات اسلامی جای دارد؛ از آرمانهای انقلاب اسلامی است و - چنانکه گفتیم - از جمله شعارهای اولیه آن بوده است. در غرب نیز آزادی روح و جوهر لیبرالیسم است.

 

روشنفکر دینی در ایران امروز - که می خواهد به حکم وظیفه ای الهی و تاریخی خود چالش های اصلی زمانه خود را بشناسد و برای آنها چاره ای یابد - می باید تفاوت این دو مفهوم از آزادی را، یکی در جهان بینی و حکومت اسلامی، و دیگر، در لیبرالیسم غربی - دقیقاً - روشن کند.

 

 مردم سالاری ، جلوه و انعکاس آزادی در عرصه سیاست است؛ اما حکومت دینی - به تعبیر دقیقتر، جمهوری اسلامی ما - مدافع مردم سالاری دینی است. باید پرسید: « مردم سالاری دینی کدام آثار و نتایج فرهنگی و دینی را در پی دارد که آن را با لیبرالیسم غربی رویاروی می کند؟! آیا تفسیر دو مقوله حق و تکلیف ، در عرصه آزادی های فردی و اجتماعی، در لیبرالیسم و در مردم سالاری دینی یکسان است؟ اگر نیست، تفاوت آنها در چیست؟»

 

واکنش دین در برابر تحولات زمانه

اما دینِ مدعی حکومت که می خواهد با التزام به فقه و فقاهت و رعایت حلال و حرام شرعی، در عرصه های مختلف، حضور و حاکمیت داشته باشد، در برابر تحولات سریع اوضاع و احوال زمانه، چگونه واکنش مناسب و بهنگام از خود نشان خواهد داد؟ به عبارت دیگر، ابزار و ساز وکار تعامل این دین با تحولات وسیع زمانه چیست؟ چگونه می توان میان جاودانگی دین و دگرگونی های روز افزون در جامعه بشری سازگاری پدید آورد؟

 

روشنفکری دینی پاسخ این سؤال را در مفهوم اجتهاد جست و جو می کند و توانایی خود را برای غلبه بر این دشواری، در نیروی دائمی و تمام نشدنی اجتهاد می داند.

 

مهم، فعلیت بخشیدن به این توانایی و تبدیل آن از حالت بالقوه به بالفعل است. اسلام در ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی عهده دار حکومت نبوده، و مسئولیت تأسیس حکومت و دولت، و اداره همه جانبه جامعه را بر عهده نداشته است. قدم نهادن در عرصه انقلاب و حکومت، فقه اسلامی را در عمل و در متن واقعیت، با هزاران مسأله جدید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و اجتماعی روبرو ساخته، که هیچ یک از آنها - به صورت امروزی و واقعی کلمه - پیشینیه ای در کتب فقهی نداشته است.

 

اجتهاد، عامل پویایی دین

در جهان امروز، کار آمدی حکومت دینی، پاسخی است شایسته به چالش های فرا روی آن در جهانِ مدعی جدایی دین از سیاست. کار آمدی، نیازمند اجتهاد و دخالت دادن دو عنصر زمان و مکان در استنباط احکام فقهی است. اگر اجتهاد، با تمام ظرفیت خود، به یاری حکومت دینی نشتابد، تحجر سبب می شود تا این حکومت برابر تند باد جهانی بشکند و از ریشه در آید.

 

نسل جوان روحانیت اسلامی - که وارث فقاهت پر مایه و پر سابقه این دین، و پرورده در دامن انقلاب اسلامی است - باید با درک این واقعیت و آگاهی از چالش یاد شده، خود را برای نوسازی روش ها، و پویایی بخشیدن به فقه اسلامی، با استفاده از نیروی فزاینده اجتهاد، آماده گرداند.

 

فقه اسلامی که امروزه در صحنه سیاست و حکومت ظاهر شده، می باید اساسی ترین مفهوم متعلق به این صحنه را که همانا ولایت فقیه است، به درستی تبیین کند تا تصویری درست و دقیق از وفاداری، اعتقاد و التزام به اصول ثابت و تغییر ناپذیر، و بهره مندی از پویایی و انعطاف - که لازمه اجتهاد است - در حوزه مسائل کلان فقهی ترسیم شود.

 

حاصل سخن

تبیین درست مفاهیم حکومت دینی، مردم سالاری دینی و ولایت فقیه برای جهانی که در - پدیده پر شتاب جهانی شدن با آن ها بیگانه است، چالش عظیم و بنیادین فرا روی ایران اسلامی، در عرصه فرهنگی و دینی قرن بیست و یکم به شمار می رود. افزایش کار آمدی در حکومت دینی نیز به همان اندازه ضروری است، تا نسل جوانی که می خواهد از هویت فرهنگی و دینی خود برابر چالش های سخت زمانه دفاع کند، پشتگرم باشد. این مهمترین وظیفه امروز و فردای همه روشنفکران دینی جامعه ما - از دانشگاهی و روحانی شمرده می شود؛ چه، آینده ما در گرو آن است./988/د101/ح

 

منبع: راسخون 

ارسال نظرات