۱۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۴
کد خبر: ۲۱۸۸۳۱

آخرالزمان و امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه

خبرگزاری رسا ـ ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پیوسته است، زمان دوران این تحول در رویداد جهانى(آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متکفل این امر عظیم امام مهدى علیه‏السلام است.
امام زمان

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متکفل این امر عظیم(امام مهدى علیه‏السلام) است. آخرالزمان‏ اصطلاحى است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معناى آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایى قیامت.

 

در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله، تا وقوع قیامت را شامل مى‏شود و هم دوران غیبت و ظهور مهدى موعود علیه‏السلام، را. در دوران معاصر، عده‏اى از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتى از قرآن کریم(اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین(وراثت صالحان) و پیروزى حق بر باطل را به‏رغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده‏اند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعى فلسفه تاریخ مى‏دانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایى تکامل اجتماعى و طبیعى نوع انسان، چنین آینده‏اى امرى است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به حوادث واقعه‏ بنگرند، بلکه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاریخى انتظار، باید سرشار از امید، آمادگى و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند.

 

در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینى از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملى تدریجى خود را تا تحقق وعده الهى ادامه دهد. در حالی‌که در کتب علماى متقدم همچون کمال‏الدین‏ شیخ صدوق و کتاب‏الغیبه‏ شیخ طوسى، رحمة‏الله‏علیه، چنین تفسیرى از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غیرعادى که در آخرین بخش از زندگى نوع انسان واقع مى‏گردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمى‏شود.

 

در نظر متاخران بینا بودن در مورد نشانه‏هاى زمان‏ و ارزیابى رخدادها، در پرتو پیشگویی‌هاى آخرالزمانى که در جامعه جریان دارد، ضرورى است . کما این‌که بسیارى از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانى اینک در آخرین مرحله غفلت از ذات‏ و در اوج تحمل جوهر مادى‏ و کمیت منطوى در کثرت‏ قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر مى‏رود؛ درک جمعى او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف‏تر مى‏گردد.

 

شناخت آخرالزمان‏ یا فرجام شناسى(Eschatologie) در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتى نیز حائز اهمیت است. با عنایت‏به آنچه بیان شد، آخرالزمان‏ پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویى جهان ناگهان تعادل خود را باز مى‏یابد و به حالت اولیه باز مى‏گردد. همه آشفتگی‌هاى ممکن اوجش در آخرالزمان است، فقط در صورتى آشفتگى مطلق است که فى‌نفسه و با دیدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه این بى نظمی‌ها در قبال نظم کل که سرانجام همگى به آن باز مى‏گردند، قرار گیرد جنبه منفى خود را از دست مى‏دهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنى فانى در مرحله ظهور مى‏شود.

 

به تعبیر رنه گنون‏ در کتاب آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت‏ دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمى‏توانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگرى باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایى و قطعیت دارد و به سامان مى‏رسد، به قسمى که محال است ‏سرانجام غالب نشود.

 

نگاهى به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمى چنین مى‏نمایاند که در میان همه خواسته‏هاى ضد و نقیضش، امروز یکى هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیم‌هاى سیاسى یکصدا خواهان آزادى‏اند. آزادى برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمى. آزادى‏اى که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم مى‏آورد. آزادى رهایى‌بخش و مقوم اندیشه و حکمت. رهایى انسانى که مى‏خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادى اصیل و واقعى که نهفته در اطاعت‏حق است. از این رو دستیابى به سعادت به معناى دستیابى به رحمت و عدالتى است‏ که خداوند آن را مقررکرده ‏است.

 

زندگى در جهانى متعالى است که در آن آدمى به کمال حقیقى و واقعى‏اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان(aneiety) که مى‏داند، نمى‏تواند امنیت ‏حقیقى را با سازمان‌دادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقایع و مقدراتى وجود دارند که آدمى نمى‏تواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمى‏تواند کارها خود را دوام بخشد، زندگى‏اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچ‌گونه امنیت متأثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانى اصیل است که باعث مى‏شود انسان‌ها با تمام وجود در آرزوى امنیت‏باشند.

 

چرا امروز که فن‌آورى و توانایى بشر نسبت‏ به قرون گذشته و دهه‏هاى قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسه‏اى نموده است و مباحثى همچون دموکراسى، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بیش از گذشته با ابتناى به تحلیل‌ها و فلسفه‏هاى گوناگون مطرح مى‏شود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمى، ظهور نیست انگارى و بلایا و مصائب جهانى، سر در گمى بى پایان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژه‏هاى کلامى، مجهول انگارى جهان، پیچیدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدریجى آن، افزایش مستمر تراژدى بشرى، حاکمیت روزافزون عقلانیت ابزارى، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوى جهان و تبدیل شدن انسان به توده‏ها(Mass)، عصر غیبت‏ ساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... مى‏شود؟

 

آیا در نظم کنونى ارباب و رعیتى مدرن! شوریدگى اندیشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلاى بر دیگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و... و نهایتا سرخوردگى از همه چیز، رو به فزونى نیست؟

 

شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدى علیه‏السلام، پایان همه این آلام در طرفه العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست؛ اما شاید تحقق امر صورت دیگرى نیز داشته باشد. اگر گفته مى‏شود که بسیارى از ابواب علم تاکنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد؛ گشایش این ابواب چه منظرى را پیش روى آدمى مى‏نهد؟ گسترش ظهور ولایت‏ در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتى دارد؟

 

چه تغییر و تحولى در افکار و اندیشه‏ها و کنشها و واکنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟آیا در روزگار ظهور ولایت‏ نمى‏توانیم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى آزادى‏، امنیت‏ و آرامش‏ واقعى باشیم؟

 

آیا نمى‏توان تصور نمود که مغز شیرین ایمان‏ و کنه متعفن گناه‏ برملا مى‏گردد و هم او، مفاهیم متعالى زیبایى‏، زندگى‏ و حتى اسلام‏ را نه در قالب الفاظى چند، بلکه با غوطه‏ورى در عمق و ذات آنها تبیین مى‏کند و شهد حیات طیبه‏ را در کام تشنه انسان‌ها فرو مى‏چکاند و عصر روشنایى را آغاز کرده، سر در گمى او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالى انسان متکى به ایمان - و نه بى اختیار در امواج توده‏ها و مسیطر بر عقلانیت ابزارى و نه محکوم آن - خواهد بود؟

 

درباره حضرت مهدى علیه‏السلام، کتاب‌هاى فراوانى در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعاتی به این شرح هستند: آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر و... اما تردیدى نیست که بیشترین و دقیق‏ترین سهم به مؤلفان شیعى اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت علیهم‏السلام، جزئیات بیشترى را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه مى‏نماید.

 

و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیده‏اى در سراسر جهان در پتو نهضتى مبتنى بر انتظار شیعى قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورت‌هاى دیگرى را نیز ایجاب مى‏کند. زیرا به تشریح نظرى، جامعه شناسى و فلسفى موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهى و تذکر بر تحریف و غفلتى که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنى، یعرفونه کما یعرفون ابنائهم‏، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام علیه‏السلام و برنامه‏هاى ایشان و بویژه ارایه ترکیبى از انتظار ظهور با سرنوشت‏ بشر زمان غیبت در فرآیند عملکرد اجتماعى امروز.

 

باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب داده‏ها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشرى‏گرى، همراه رویکردى عمیق به اصل مظلوم ولایت‏ و بویژه درک درست از غیبت ولى خدا و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعه‏اى را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعالیم و سنت اهل بیت علیهم‏السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد./907/د101/ی 

منبع : آینده روشن

ارسال نظرات