باز هوای حرمت آرزوست

به یاد کوچههای باریک و شلوغ بازارش که میافتم، دلم پر می زند به سوی دیارش، کسی نیست که آرزوی دیدارش را نداشته باشد، به گره گشایی معروف است و نگاه درماندگان به سویش،ای کاش به ما نزدیک تر بود تا تمام غصه های این قلب شکسته را با او بازگو می کردیم؛
جور است در جدایی و شوق است در نظر هم جور به، که طاقت رویت نیاوریم
اما عشق و عاشقی که مکان نمی شناسد، میدانم که میداند ارادت ما به او وصف ناشدنی است.
نامش موسی کاظم است و کنیه اش ابو ابراهیم، امام هفتم شیعیان است، در نسب و شرافت بی نظیر است، نسبش، جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام است، در محلی بنام ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) دیده به جهان گشود و دنیا را از نور وجودش چراغانی کرد.
ایشان بعد ازشهادت پدر بزرگوار خود، امام جعفر صادق(ع)، در شوال 148 هجرى، در سن بیست سالگى به امامت رسید و به مدت 35 سال امامت کرد.
زیر ِدین چهارده معصومم اما گردنم زیر ِدین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
ای کاش مرقدت در ایران بود، آقا، دلم برای مرقد پر از نور و دوست داشتنیات تنگ شده، این حرف من نیست، بلکه حرف دل تمام کسانی است که به پای بوس مرقدت مشرف شدهاند.
آقای من، ایکاش در ایران بودی تا اشتیاق شیعیان را نسبت به خاندان بزرگوارتان نشان میدادیم، گزاف نمیگویم، این امر را برای فرزندان بزرگوار شما به اثبات رساندهایم، معنای غربت را خوب میفهمیم و برای غریب، ارزش و اعتبار زیادی قائلیم.
گردنم در زیر ِدین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
از غریب و غربت گفتن، کبوتر خیال انسان را ناخود آگاه به سمت امامی رئوف و مهربان میبرد که دلهای تمام ایرانیان با ضریح و مضجع شریفش، گره خورده و عطر حرمش هوش از سر تمام عاشقان برده است.
اما لطف امام موسی کاظم (ع) در مشهدالرضا خلاصه نمیشود و در شهر قم، کریمه اهل بیت(ع) از خاندان کرامت، ملجأ درماندگان و امید ناامیدان است البته این جای تعجب ندارد، چون امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به باب الحوائج معروف است، از چنین پدری چنین بانویی عجیب نیست، ولی معنای دقیق باب الحوائج چیست؟ یعنی کسی که نزد خدا آبرو و شأن و جایگاهی دارد که خداوند به واسطه او حوائج مردم رامستجاب می نماید.
شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »؛ خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار.
شیخ مفید درباره شهادت امام موسی کاظم(ع)، در کتاب ارشاد روایت میکند: که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است، زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد، بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت موسی کاظم(ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام میداشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام(ع) و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام(ع) هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه، او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند.
علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت: از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد.، هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام(ع) و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند، اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله از تو پوزش میخواهم که میخواهم موسی بن جعفر(ع) را به زندان افکنم، زیرا او میخواهد امت تو را برهم بزند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصرهنزد والی آن، عیسی بن جعفربن منصور بردند.
عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد، یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد، هارون امام(ع) را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت.
هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی، امام(ع) را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند، تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفتهاند.
در ادامه، سخنان برگزیدهای از امام موسی کاظم(ع) آورده شده است تا از رهنمودهای این امام رئوف بهرهمند شویم:
امام رضا(ع): زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛
زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفر(ع)، مانند زیارت قبر حسین(ع)است.
روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َعلیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام کاظم(ع) همواره از بیم خدا مىگریست، چندان که محاسنش از اشک تر مىشد.
امام کاظم (ع): ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛
سه چیز تباهى مىآورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
امام کاظم(ع): عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛
کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
امام کاظم(ع): لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مىکرد.
امام کاظم(ع): لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛
کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.
امام کاظم(ع): ما مِن شَىءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛
در هر چیزى که چشمانت مىبیند، موعظهاى است.
امام کاظم(ع): مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛
هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مىدارد.
امام کاظم(ع): إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛
هر گاه سه نفر در خانه اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مىکند.
امام کاظم(ع): إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛
مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آنگاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.
امام کاظم(ع): لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛
مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.
امام کاظم(ع): أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمانبرِ هر کس مباش.
امام کاظم(ع): المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.
امام کاظم(ع): الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شکیبایى در عافیت بزرگتر است از شکیبایى در بلا.
ابن امام بزرگوار باب الحوائج است و از مصائب حاجتمندان گره گشایی می کند و حاجتی غیر از ظهور یار سفر کرده حضرت ولی عصر(عج) نداریم و به امام موسی کاظم(ع) متوسل می شویم که: یا اَبَاالحَسَنِ یا موُسَی بنَ جَعفَرٍ اَیُّهَا الکاظِمُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه.
با تمام دل تنگی ها و غربتی که در دیار شما موج می زند آرزویی غیر از وصال باقی نمی ماند،زیر لب این شعر را زمزمه میکنم که؛
« باز هوای حرمت آرزوست».
هادی شاملو/ 979/ی703/ن