۱۳ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۲
کد خبر: ۱۷۰۰۰۶
به مناسبت شهادت امام هفتم؛

غریب بغداد، پدر شفیعه روز جزا

خبرگزاری رسا - دوران امامت امام کاظم علیه‌السلام یکی از سخت‌ترین شرایط و دارای خفقان شدیدی برای شیعه و سادات بوده و تقیه کردن امری مهم ولازم به شمار می‌رفته است.
غریب بغداد، پدر شفیعه روز جزا غریب بغداد، پدر شفیعه روز جزا غریب بغداد، پدر شفیعه روز جزا
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، دوران امامت امام کاظم علیه‌السلام یکی از سخت‌ترین شرایط  و دارای خفقان شدیدی برای شیعه و سادات بوده و تقیه کردن امری مهم به شمار می‌رفته است. دوران امامت ایشان به ترتیب مقارن بوده با منصور دوانیقی(148-158ق)، مهدی عباسی(158-169ق)، هادی عباسی(169-170ق) و هارون الرشید(170-183ق) لعنت الله علیهم اجمعین. ایشان در سال 148هجری و در سن بیست سالگی به امامت رسید و در سال 183هجری، بعد از 35 سال امامت در سن 55 سالگی به دستور هارون عباسی علیه‌اللعنة و در زندان "سندی بن شاهک" لعنت الله علیه، مسموم شد و به شهادت رسید. در میان ائمه طاهرین علیهم‌السلام، ایشان تنها امامی بود که مظلومانه سال‌هایی را در زندان خلافت عباسی به سر برد.
در قسمتی از زیارت‌نامه ایشان آمده است: وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَر... وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُود...؛ درود بر کسی که در قعر و تاریکی زندان‌ها اسیر و معذّب بود؛ کسی که ساق پایش به واسطه حلقه‌های غل و زنجیر، کوبیده شده است... .                                                                                      
 
 
مباحثه هارون الرشید با امام کاظم علیه‌السلام
 
... [هارون]: چرا شما خود را به على علیه‌السلام که پدرتان است، نسبت نمى‏دهید و به پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله که جدّ [مادرى‏] شماست، منسوب می‌کنید؟ امام کاظم علیه‌السلام فرمود: به درستى که خداوند، مسیح، عیسى پسر مریم را به واسطه مادرش مریم که دوشیزه بود و ازدواج نکرده بود و هیچ بشرى او را لمس نکرده بود، به خلیل خویش ابراهیم علیه‌السلام نسبت داد؛ در آن‌جا که فرمود: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِین؛ و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم‏] و این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند». [انعام، آیه 84 و 85]
خداوند عیسى علیه‌السلام را فقط از طریق مادرش به خلیل خویش ابراهیم علیه‌السلام نسبت داد؛ همان‌طور که داود و سلیمان و ایوب و موسى و هارون را به وسیله پدران و مادرانشان نسبت داد؛ به سبب این‌که فضیلت و جایگاه بلند حضرت عیسى علیه‌السلام تنها به واسطه مادرش بود و این [همان‏] سخن خداوند در داستان مریم علیها‌السلام است که: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِین‏؛ به راستى خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است». [آل عمران، آیه 42]
به واسطه مسیح، بدون [وساطت‏] هیچ بشرى [مریم را برتری داده] و همین‌طور پروردگار ما، فاطمه علیها‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلام را برگزید و پاک گردانید و به واسطه حسن و حسین علیهما‌السلام، دو سرور جوانان اهل بهشت، بر زنان جهانیان برترى داد.
هارون، در حالى که به اضطراب افتاده بود و آن‌چه از امام علیه‌السلام شنیده بود او را بد حال کرده بود، به امام علیه‌السلام عرض کرد: از کجا مى‏گویید که انسان در صورت پرداخت نکردن خمس به اهلش، از جانب مادران و پدرانش [نطفه‏اش‏] فاسد مى‏شود؟ امام موسی کاظم علیه‌السلام فرمود: اى امیر المؤمنین! این، پرسشى است که جز تو کسى از حاکمان نپرسیده است، نه "تیم" و نه "عدى" [اشاره به ابوبکر و عمر دارد] و نه بنى امیه [نپرسیده است‏]. و از هیچ کدام از پدران من این سؤال پرسیده نشده است! پس تو نخواه که آن را آشکار کنم.
هارون گفت: پس اگر به من خبر رسد که [پاسخ‏] این پرسش را آشکار ساخته‏اى، از امانى که به تو دادم باز خواهم گشت. امام موسى علیه‌السلام فرمود: این حق براى تو محفوظ است.
هارون گفت: به راستی که الحاد و بی‌دینی در [عالم‏] اسلام بسیار شده و این زنادقه، طبق گزارش‏هایى که به ما رسیده، از وابستگان شما هستند. زندیق در نزد شما اهل بیت، چه کسى است؟
امام علیه‌السلام فرمود: زندیق کسى است که خدا و رسولش را انکار کند و آنانند که با خدا و رسولش دشمنى مى‏ورزند. خداوند فرمود: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ‏ إِلَى آخِرِ الْآیَة؛ قومى را نمی‌یابى که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏اند، دوست بدارند؛ هر چند که پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند... تا پایان آیه» [مجادله، آیه 22] و این‌ها همان بى‏دین‌هایی هستند که از یکتاپرستى به بى‏دینى روى گردانده‏اند.
سپس هارون گفت: مرا از نخستین کسى که بى‏دین و زندیق شد آگاه کن. امام موسى علیه‌السلام فرمود: نخستین کسى که در آسمان، بى‏دین و زندیق شد، ابلیس لعین بود که تکبّر کرد و بر برگزیده و هم‌راز خدا، آدم علیه‌السلام فخرفروشی کرد و آن لعین گفت: «أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین‏؛ من از او بهترم. مرا از آتش آفریدى و او را از گل». [اعراف، آیه 12] پس، از فرمان پروردگارش سرپیچى کرد و بى‏دین شد و بى‏دینى تا فرا رسیدن روز رستاخیز، در نسل او به ارث باقى ماند.
هارون گفت: آیا ابلیس داراى نسل است؟ امام علیه‌السلام فرمود: آرى؛ آیا سخن خداوند را نشنیده‏اى که «... إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا. ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا؛ ... جز ابلیس که از [گروه‏] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچى کرد. آیا [با این حال‏] او و نسلش را به جاى من، دوستان خود مى‏گیرید و حال آن که آنان دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند. [من‏] آنان را نه در آفرینش آسمان‏ها و زمین و نه آفرینش خودشان شاهد گرفتم و من کسی نیستم که گمراه‏گران را همکار خود بگیرم». [کهف، آیه 50 و 51] به خاطر این‌که آنان نسل آدم را با سخنان آراسته و دروغ‏هایشان گمراه مى‏کنند و [در ظاهر] به‏ "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ" شهادت مى‏دهند؛ همان‌طور که خداوند در فرمایش خویش آنان را توصیف نموده است: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ و اگر از آنها بپرسى: چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفریده است؟ مسلّما خواهند گفت: خدا. بگو: ستایش از آن خداست؛ ولى بیشترشان نمى‏دانند». [لقمان، آیه 25] یعنى آنان این سخن را جز به تلقین و عادت و به زبان نمی‌گویند و هر کس که آگاهى [و اعتقاد] ندارد، هر چند [به یکتاپرستى‏] گواهى دهد، مشکوک، حسود و دشمن است... . تحف‌العقول/ابن شعبه حرانی/ جامعه مدرسین/1404ق/ص406
 
 
حفظ جان علی بن یقطین
 
علی بن یقطین یکی از شیعیان مورد وثوق و بزرگی می‌باشد که با اجازه امام کاظم علیه‌السلام، وزیر هارون و کارگزار امام در دستگاه خلافت بود و این مطلب برای حفظ جان شیعیان و بر آوردن حوایج آنها نافع بود. این در حالی است که شیعه بودنش نزد هارون پوشیده بوده و هارون از این موضوع اطلاعی نداشته و اگر مشخص می‌شد که شیعه است، علاوه بر این‌که جایگاهی در حکومت نداشت، جانش هم در خطر می‌افتاد. 
امام کاظم علیه‌السلام با آینده نگری معجزه گونه‌ای در دو مقطع، سبب شد که جان علی بن یقطین حفظ شود و از جانب هارون شرّی به او نرسد. این مطلب بیان‌گر این است که حفظ جان شیعیان تا چه اندازه برای ائمه علیهم‌السلام مهم می‌باشد و تا چه حدی نسبت به ایشان محبّت دارند. اینک مشروح این دو واقعه:  
 
 
1- برگرداندن جامه گرانبها
 
هارون الرشید، به منظور تکریم علی بن یقطین جامه‌هایی را به وی بخشید. در میان آن جامه‌ها، جبّه‌ای از خز سیاه بود و از جامه‌های طلاکوب سلطنتی به شمار می‌رفت.
ابن یقطین این جامه را به‌همراه تعداد دیگری از لباس‌ها و هم‌چنین اموالی به عنوان خمس برای امام کاظم علیه‌السلام فرستاد. حضرت همه اموال را پذیرفت و فقط آن جبّه را به علی بن یقطین برگرداند و در نامه‌ای به وی مرقوم فرمود که این جامه را نگهدار و از دست نده که براى آن جریانى پیش خواهد آمد و تو به‌ آن نیازمند خواهى شد. على بن یقطین از بازگرداندن جبه دو دل شد و نمی‌دانست سبب برگرداندن آن چیست؟ و طبق فرمایش امام آن را نگهدارى کرد.  
چند روزى که از این قضیه گذشت، روزى على بن یقطین به غلام مخصوص خود غضب کرد و او را از خدمت عزلش کرد؛ آن غلام علاقه على بن یقطین را به حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام می‌دانست و از هر چه على بن یقطین از جامه و پول و هدیه‏هاى دیگرى که براى حضرت می‌فرستاد، اطلاع داشت. از این رو به قصد سعایت وی، پیش هارون رفت و از على بن یقطین بدگوئى کرد و گفت: این مرد معتقد به امامت موسى بن جعفر علیه‌لسلام است و هر ساله خمس مال خود را به نزد او می‌فرستد و آن جبّه‏اى که امیرالمؤمنین به او مرحمت کرده بود، در فلان روز به نزد موسى بن جعفر علیه‌السلام فرستاد.
هارون از شنیدن این سخنان، سخت خشمگین شد و گفت: من این جریان را تحقیق می‌کنم و اگر چنان باشد که تو می‌گویى او را خواهم کشت و در همان ساعت دستور به احضار على بن یقطین داد. وقتی در برابرش حاضر شد، گفت: آن جبه‏اى که به تو دادم چه‏کردى؟ گفت: اى امیرالمؤمنین آن جبه در پیش من است و در چمدانى مهر کرده و معطر گذاشته‌ام و از آن نگهدارى می‌کنم و هر روز صبح آن چمدان را باز کرده و براى تبرّک به آن نگاه می‌کنم و آن را می‌بوسم و دوباره سر جایش می‌گذارم و عصرها هم همین کار را انجام می‌دهم.
هارون گفت: هم اکنون آن را پیش من بیاور. گفت: بله اى امیرالمؤمنین! و یکى از غلامان خود را طلبید و به او گفت: به فلان اطاق برو و کلید آن را از کلیددار من بگیر و در آن را باز کن و فلان صندوقى که در آنجا است، درش را باز کن و چمدانى مهر کرده در آن است، آن را با همان مهرى که دارد پیش من بیاور. طولى نکشید که غلام چمدان را مهر کرده آورد و در برابر هارون به زمین گذاشت، هارون دستور داد مهرش را شکستند و آن را باز کردند؛ چون باز شد، چشم هارون به‌ آن جبه افتاد که تا کرده و پیچیده در میان عطر است. خشم هارون فرو نشست و به ‌على بن یقطین گفت: آن را به جاى خود بازگردان و به سلامت باز گرد که پس از این، سخن هیچ بدگو و سخن چینى را در باره تو نخواهم پذیرفت و دستور داد جایزه زیاد و نیکوئى به‌ او بدهند و دستور داد آن غلام سعایت‏کننده را هزار تازیانه بزنند. همین که حدود پانصد تازیانه به او زدند(در زیر تازیانه) جان سپرد. الارشاد/شیخ مفید/کنگره شیخ مفید/1413ق/ج2/ص225
 
 
2- وضو گرفتن به طریق عامه
 
محمد بن اسماعیل از محمد بن فضل روایت کرده که گفت: میان اصحاب ما در باره مسح پاها در وضوء اختلاف شد که آیا آن را از انگشتان تا بلندى مفصل باید کشید یا به عکس؟ پس على بن یقطین به حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام نوشت که قربانت گردم اصحاب ما در باره مسح پاها اختلاف کرده‏اند، اگر صلاح بدانید به خط شریف خود تکلیف ما را در کیفیت وضوء ساختن مرقوم فرمائید تا ان شاء اللَّه‏ تعالى بر طبق آن رفتار کنیم.
حضرت در پاسخ نامه‏اش مرقوم فرمود: آن‌چه درباره اختلاف در وضوء نوشته بودى فهمیدم و آن‌چه در این باره من به تو دستور می‌دهم، این است که  سه بار آب در دهان بگردانى و سه بار آب در بینى بکشى(استنشاق کنی) و سه بار صورت خود را بشوئى و آب را به لابلاى موهاى صورت برسانى و دستان خود را از سر انگشتان تا مرفق بشوئى و همه سر را مسح کنى و رو و توى گوش‌هایت دست بکشى و پاهاى خود را تا بلندى مفصل سه بار بشوئى و به ‌جز آن‌چه نوشتم، به کیفیت دیگرى وضوء را انجام ندهى و از این دستور تخلف نکنى! [این طریقه وضو، طبق اهل سنت است]
وقتی نامه امام علیه‌السلام به على بن یقطین رسید، از آن‌چه آن حضرت مرقوم فرموده بود و همه شیعه در باب وضوء بر خلاف آن می‌گویند، تعجب کرد؛ ولى با خود گفت: مولا و آقاى من داناتر است به آن‌چه دستور داده و من نیز فرمان‌بردار او هستم و هم‌چنان که حضرت دستور فرموده بود، وضوء می‌گرفت و با همه شیعه به خاطر امتثال دستور آن بزرگوار در این باره مخالفت می‌کرد؛ تا این‌که پیش هارون از على بن یقطین سعایت و بدگوئى کردند و به او گفتند: او مردى رافضی مذهب می‌باشد و با تو مخالف است. هارون به برخى از نزدیکان خود گفت: در باره على بن یقطین نزد من زیاد حرف می‌زنند و او را متهم به مخالفت با ما و میل به‌سوى مذهب رافضیان کرده‏اند و من در انجام خدمتش نسبت به خود تقصیر و کوتاهى ندیده‏ام و بارها او را آزمایش کرده و نشانه‌ای از این تهمت‌ها که به او می‌زنند، ندیده‏ام و می‌خواهم به وسیله‌ای سر از کار او درآورم، به‌طورى که خود او هم نفهمد که مجبور شود از من پرهیز کند.
به او گفتند: اى امیرالمؤمنین! رافضیان در مسأله وضوء با سنی‌ها اختلاف دارند و  سَبُک وضوء می‌گیرند و پاها را نمى‏شویند؛ پس طوری که نفهمد، از کیفیت وضوء گرفتنش او را آزمایش کن. هارون گفت: آرى؛ این راهى است که از این راه مذهب او آشکار می‌شود؛ سپس مدتی او را به حال خود واگذاشت، آنگاه او را به کارى در خانه خود واداشت تا این‌که هنگام نماز شد.  
على‏ بن یقطین معمولاً در اطاقى خلوت براى وضوء و نماز می‌رفت. پس هارون وقت نماز پشت دیوارى ایستاد؛ به‌طورى که على بن یقطین را می‌دید ولى على بن یقطین او را نمی‌دید. پس آب براى وضوء خواست و طبق فرمایش امام علیه‌السلام، طبق اهل سنت، وضو گرفت. هارون در تمام این احوال او را نگاه می‌کرد و وقتی دید که على بن یقطین چنین وضو می‌گیرد، نتوانست خودش را نگهدارد و آمد خود را به على بن یقطین نشان داده و گفت: اى على بن یقطین! دروغ می‌گوید هر کس که بپندارد تو رافضى هستى. از آن پس وضع او پیش هارون خوب شد.  
پس از این جریان، نامه‌ای از حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام به‌ او رسید که اى على بن یقطین از این ساعت به ‌بعد، چنان‌چه خداوند دستور فرموده وضوء بگیر. صورت خود را یک بار وجوباً و بار دیگر براى شاداب شدن بشوى و دست‌هایت را از ِمرفَق بشوى. هم‌چنین(دو مرتبه مانند صورت، که دفعه اول واجب و دفعه دوم مستحب است) و جلوی سر و روى دو پا را با زیادى آب وضوء مسح کن؛ زیرا آن‌چه بر تو ترسیده می‌شد از بین رفت، و السلام. الارشاد مفید/ج2/ص227
همان‌طور که در مطالب یاد شده ملاحظه می‌شود، امام علیه‌السلام و علی بن یقطین، بعضی اوقات، هارون را امیرالمؤمنین خطاب کرده‌اند. این موضوع نشان‌دهنده این می‌تواند باشد که تقیه تا چه اندازه حکم‌فرما بوده که امام معصوم به غاصب و ظالمی مثل هارون، امیرالمؤمنین می‌گوید؛ در حالی‌که امیرالمؤمنین، لقب خاصّ علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است و حتی جایز نیست که به سایر ائمه علیهم السلام، امیرالمؤمنین گفته شود.  
 
 
 
انتقاد امام علیه‌السلام به صفوان جمال
 
"صفوان بن مهران جمّال" یکی از اصحاب خوب امام صادق و امام کاظم علیهما‌السلام بوده که شغلش کرایه دادن شتر بود و لقب جمّال هم به این دلیل داشت که شتردار بود. در این رابطه تذکّری تأمل برانگیز از امام علیه‌السلام به وی داده شده که به آن اشاره می‌شود. 
صفوان جمال، می‌گوید که بر امام کاظم علیه‌السلام وارد شدم. حضرت به من فرمود: اى صفوان! همه چیزت زیبا و نیکو است، جز یک چیز. گفتم: فدایت شوم، کدام؟
فرمود: این‌که شترهایت را به این مرد(هارون) کرایه می‌دهی. گفتم: به خدا براى خوشگذرانى و خودنمائى و شکار و لهو کرایه ندادم، بلکه براى راه مکه کرایه می‌دهم و خودم هم متصدى آن نیستم؛ غلامانم را با او می‌فرستم.
فرمود: اى صفوان! آیا کرایه تو بر عهده آنها نمی‌باشد؟ گفتم: چرا قربانت شوم. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟ گفتم: آرى. فرمود: هر که بقای آن‌ها را دوست دارد، از آن‌هاست و هر که از آن‌ها باشد، جهنمی است.
صفوان می‌گوید: رفتم همه شترانم را تا آخر فروختم. خبرش به هارون رسید، مرا خواست و به من گفت: اى صفوان! به من خبر رسیده که شترانت را فروخته‌ای؟ گفتم: آرى. گفت: چرا؟ گفتم: پیرى سالخورده‏ام و غلامان هم نیروى کارها را ندارند. گفت: هیهات! هیهات! من که می‌دانم چه کسی گفته این کار را بکنی؛ موسى بن جعفر تو را به این کار واداشته. گفتم: مرا با موسى بن جعفر علیه‌السلام چه کار؟ گفت: این سخن را ترک کن؛ به خدا اگر حُسن مصاحبتت نبود، حتماً تو را مى‏کشتم. وسائل‌الشیعه/شیخ حر عاملی/موسسه آل‌البیت/1409ق/ج17/ص182
این قضیه نشان می‌دهد که کوچک‌ترین علاقه‌ای نسبت به بقاء ظالمین و دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام، تا چه اندازه می‌تواند خطرناک ‌باشد و آخرت انسان را تباه کند. نعوذ بالله
 
و الحمدلله ربّ العالمین
/999/702/ر
ارسال نظرات