۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۸
کد خبر: ۱۶۷۱۲۳
قابل توجه روابط عمومی حوزه؛

حمله کودکانه به آیت الله مصباح

خبرگزاری رسا ـ آیت الله مصباح، درس و بحث و کتاب و قلم را رها کرد و عمار گونه، خطیب پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران شد تا بفهماند تکلیف، شخصیت و مقام و اعتبار نمی‌شناسد. چه کفرشان درآمد آنان که روزگاری خودشان را ذوب در ولایت جا زده بودند و به اسم امام به شهرت و مقام می‌رسیدند حالا می‌دیدند شیخی از قم آمده تا از همان انقلاب و ولایت فقیهی دفاع کند که این‌ها نانش‌ را می‌خورند!
يادداشت
 نوشتن
پايان نامه
مقاله

حامد عبداللهی


آیت الله محمد تقی مصباح یزدی از جمله علمای روشن‌بین و جریان شناس حوزه علمیه است که در بیان نظرات بنیادینش، ملاحظه ملامت‌ها و اخم‌ها را نمی‌کند!


وی در کنار روشن‌اندیشی در حوزه سیاست، عالمی وارسته و برجسته است و همان اندازه که در معارف دینی و عقلی پیشتاز است در اخلاق و رفتار نیز اسوه است.


همین ویژگی‌های چند جانبه و ساده‌زیستی و مناعت طبع باعث شده است مخالفان و منتقدانش، دستاویزی برای هجمه پیدا نکنند و هر از گاهی فشارهای ناشی از رسوایی‌شان را با ساخت و پرداخت دروغ و تهمت یا نقل ناقص بیانات و دیگر شگردهای رسانه‌ای جبران کنند.


از دیرباز جریانی که خود را در خط امام جا زده بود و نگران نزدیک شدن دیگر مبارزان و فضلای انقلابی به امام بود، کینه مردانی همچون آیت الله مصباح را به دل داشته و دارد.


ماجرای ساختگی و کذب چراغانی نیمه شعبان یکی از همان داستان‌های عقده‌گشایانه این جماعت است که به آیت الله مصباح یزدی نسبت می‌دادند. آن هم زمانی که موسسه در راه حق که آیت الله مصباح، استاد آن بود و ساختمان مدرسه به دلیل تعمیرات، تعطیل شده بود! و هزینه این موسسه هم از سوی امام پرداخت می‌شد. اما امضا نکردن برخی اعلامیه‌ها از سوی آیت الله مصباح که خود مبارزات آشکار و پنهانی علیه رژیم طاغوت داشت، بهانه خوبی به دست این کاتولیک‌تر از پاپ‌ها داده بود. این در حالی بود که آیت الله مصباح از همان دوران مبارزه تشخیص داده بود برخی دست‌اندرکاران جمع آوری امضاها، صلاحیت لازم را ندارند یا اهداف دیگری را دنبال می‌کنند. برای همین است که امضای وی پای برخی بیانیه‌های دیگر وجود دارد.


اما همین روشن‌اندیشی، کافی است تا عقده‌ای ایجاد کند تا خبر یک نوجوان که در یکی از کوچه‌های صفائیه یا ارم قم، چراغانی را در نیمه شعبان دیده بوده مستند محکمی باشد برای یک سیاست‌مدار با تقوا و اهل ورع! که تهمت چراغانی نیمه شعبان را به موسسه در راه حق و شخص آیت الله مصباح بزند!


مهم نیست دلایلی محکمی برای رد چنین تهمتی آورده شود من جمله حضور ده‌ها طلبه انقلابی مشغول به تحصیل در این موسسه که گاه شیوه مبارزه پنهانی آیت الله مصباح را هم کافی نمی‌دانستند چه رسد به شکستن اعتصاب ممنوعیت جشن نیمه شعبان! مهم این است که افترای خوبی پیدا شده برای کوبیدن شخصیتی که مو را از ماست سیاست بیرون می‌کشد.


این تهمت‌ها البته پایان ندارد چه این که به یک عالم علوم عقلی و فلسفی، اتهام ارتباط با انجمن حجتیه زده شود! کسی که یک شماره از نشریات مؤسسه‌ تحت نظارتش، به تفصیل به ماجرای حجتیه و افشاگری علیه آن پرداخته است همان گونه یک شماره را به جریان انحرافی اختصاص داد. مدیر مسئول این نشریه فرزند آیت الله مصباح یزدی است.


خط امامی‌های دیروز البته پس از امام، سایه جیره‌خواری سیاسی را بالای سرشان کم دیدند و به بیت شیخ ساده لوح خزیدند. این شد که نظرشان در باره اصل و مبنا و قانون ولایت فقیه و التزامشان به آن تغییر کرد و دگراندیش شدند! چه باید گفت که در دوره وانفسای دوم خردادی‌ها که نقاب افراط‌گری‌های دیروزشان را زیر عبایشان قایم کرده بودند و نقاب مردمی و تساهل و تسامح و آزادی و اختلاط و کفریات به چهره زده بودند، کسی از یاران امام پیدا نشد از ولایت فقیه دفاع کند و برای نسل جوان توضیح دهد که حرف امام چه بود؟


این شد که آیت الله مصباح، درس و بحث و کتاب و قلم را رها کرد و عمار گونه، خطیب پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران شد تا بفهماند تکلیف، شخصیت و مقام و اعتبار نمی‌شناسد. چه کفرشان درآمد آنان که روزگاری خودشان را ذوب در ولایت جا زده بودند و به اسم امام به شهرت و مقام می‌رسیدند حالا می‌دیدند شیخی از قم آمده تا از همان انقلاب و ولایت فقیهی دفاع کند که این‌ها نانش‌ را می‌خورند!


این جماعت چپ‌گرا البته اصولی ندارند که بخواهند برآن پافشاری کنند و پایدار باشند، برای این‌ها خمینی و منتظری فرقی ندارد! هر جا نام و نانی بشود دست و پا کرد به همان جا می‌گروند. مگر همین‌ها نبودند که شیخ اکبر هاشمی را عالیجناب سرخ پوش خواندند و به ذلت در مجلس راهش دادند! حالا نام هاشمی چتر خوبی برای دیده نشدن گندکاری‌های فتنه 88 شان شده است پس روی دستشان بلند کرده‌اند این درفش فرسوده را.


اما از این‌ها بگذریم چنگ‌اندازی عناصر دون پایه در قم است که هر از گاهی نوشته‌ای از خود بروز می‌دهند که نشان دهند حوزه قم هم با آیت الله مصباح موافق نیست!


اخیرا متنی با عنوان «نامه انتقادی جمعی از طلاب قم به آیت‌الله مصباح» در رسانه‌ها منتشر شده که سه دروغ در همین عنوانش خودنمایی می‌کند! یکی انتقاد است و دیگری جمع و سوم طلاب! اگر حدس من درست باشد این جماعت نامه‌نویس که هر از گاهی فشار طنابی مطول از تهران تا قم را بر گردن خویش احساس کرده و سم‌پراکنی‌ می‌کنند، چند نفری بیش‌تر نیستند شاید به شماره انگشتان یک دست که یک نفرشان طلبه نیست و یک نفرشان پس از اندک سالیانی حوزه را ترک کرده و به دانشگاه رفته و دیگری معممی است که نوشته‌هایی نازل دارد اما همین حلقه چند نفره دستی در رسانه‌ها دارند و صدای طبلشان از این رو بلند به گوش می‌رسد.


باز هم حدس می‌زنم از روی مشابهت ادبیات متون که چندی پیش همین‌ها علیه آقای رسایی نامه پراکنی کردند که فلانی سواد حوزوی ندارد!


این چند نفر را در قم به هاشمی پرستان می‌شناسند و البته مهم نیست حدس من درست باشد یا نه چرا که نویسندگان این نامه‌های کم ارزش، هیچ‌گاه جرأت و عرضه امضای نامه‌شان را ندارند که مشخص شود به واقع درس‌خوانده حوزه هستند یا نفوذی و تحت نام طلبه سم‌پاشی می‌کنند یا همان طلبه‌های هاشمی‌پرست‌اند!

به هر حال در آغاز این نامه چنان نوشته‌اند که تو گویی عده کثیری از مریدان و علاقه‌مندان و شاگردان آیت الله مصباح یزدی، مؤدبانه تقاضا کرده‌اند حضرت استاد به حوزه علم و دانش اکتفا تا حوزه سیاست!


نام محترمانه این کار را البته می‌توان دعوت به سکوت خواند. یعنی مریدانی که صلاح دیده‌اند مرادشان حرف نزند!

اما دم خروس آن جا هویدا می‌شود که رفته رفته لحن نامه تغییر می‌کند و پس از تمسخر مسائل معنوی مانند دعای امام زمان (عج) و نقل رؤیا و مانند آن به چنین کلماتی می‌رسد: » حضرت استاد؛ دعای امام عصر (عج) برای احمدی نژاد چه شد؟ ما با حسن ظن می گوئیم گزارشی که به شما رسیده است خلاف واقع بوده یا آن کسی که در خواب آن دوست اهوازی شما آمده امام عصر نبوده بلکه آقای مشائی بوده است! » و « حضرت آقای مصباح؛ شما و همفکرانتان در ماجرای کتاب شهید جاوید گوش فلک را کر کردید که علم غیب امام معصوم (ع) زیر سؤال رفته است چرا الآن نمی‌فرمائید که آن همه توصیه های امام عصر (عج) از طرق مختلف به شما و دوستانتان برای رأی آوردن احمدی نزاد در سال 1384 و 1388 دلیل بر علم غیب امام هست یا نیست؟» و « جناب استاد؛ برای ما طلاب حوزه هم این حرف ها قابل قبول نیست ...برای چیزی که شما بعداً اسمش را انحراف و فراماسونر و... گذاشتید و طلای زنتان را نذر کردید ...چرا دوباره به میدان آمدید؟»


از این ادبیات معلوم است که نویسنده نه تنها طلبه نیست که یک شارلاتان رسانه‌چی است و نه تنها فهم مکاتبه با یک استاد اخلاق را ندارد تا تعبیر شایسته‌ای از متعلقه وی بیاورد، این قدر هم نمی‌فهمد که دست کم سیاه‌بازی اول نامه را رعایت کند و به پریشان گویی نیافتد و کفر خودش را بالا نیاورد!


از همه سخیف‌تر شبهات اعتقادی است که نویسنده دارد و لابه‌لای دعواهای سیاسی از آن پرده برداشته است!‌ شاید فشرده شدن بیش از حد طناب بر گردن، فرصت تفکر را ربوده تا یک دوره اعتقادات را از همین کتاب‌های علامه مصباح یزدی بیاموزد و فهم کند برخی نواب ائمه اطهار هم گاهی خیانت‌های سیاسی و مالی کردند و از رد مال شیعیان به امام سر زدند و این هیچ ربطی به علم امام و دیگر اعتقادات معنوی مؤمنان ندارد. این همان شیطانی است که دامن برخی نواب را گرفت چه رسد به یک سیاست‌مداری که با حمایت علما و رأی مستضعفین به مقامی رسید اما بادمجانی‌ها او را از محضر ملت و ولایت به هاله توهم کشاندند.


نویسنده این نامه خوب بود نظر حضرت آیت الله مصباح در باره احمدی‌نژاد را کامل مطالعه می‌کرد تا فهم کند اگر سخن از دعا و نذر است منظور شخص بوده یا مسئله مهم تری که طناب به دستان تهرانی آن را خوب می‌دانند. دراین جا نظر آیت الله مصباح را که در اردیبهشت 84 در فصلنامه پویا از نشریات موسسه امام خمینی (ره) پیش از انتخابات خرداد 84 درج شده می‌آورم: « پویا: شما در بین نامزدها، رجایی زنده و کسی که چون او باشد می‌بینید؟‌استاد: در بین این‌هایی که نامزد شده‌اند، کسی را که آدم صد در صد با خیال راحت به او رأی بدهد نمی‌شناسم، ولی به این معنا نیست که رأی نمی‌دهیم. باید بگوییم که اتفاقا در اثر کم اهمیت شدن پای‌بندی به ارزش‌ها و احکام دین، تکلیف‌ ما مضاعف شده. قبل از این که کاندیداها بخواهند فکر کنند که می‌توانند شعار دیگری مطرح کنند و سیره‌ای غیر از سیره امام(ره) و شهدا داشته باشند، ما باید خودمان این شعارها را مطرح کنیم و به یادشان بیاوریم که این شعارها و سیره شهدا هم هست»


در سال 88 هم که روی دیگر نامزدها سفید تر از احمدی‌نژاد نبود و دیدیم چه خیانت‌هایی روا داشته شد و البته تکلیف اینان که امروز اهل نصیحت بزرگان قم شده‌اند آن روز سکوت بود! شگفت که پس از رأی بالای دکتر محمود احمدی‌نژاد، همین‌ها حاضر نبودند نقش آیت الله مصباح یزدی را بپذیرند و شاگردان آیت الله را ساده لوحانی می‌دانستند که توهم پیروزی دارند! آن گاه هم که انحراف دولت از مسیر انقلاب هنوز به خوبی واضح نشده بود آیت الله مصباح یزدی علی‌رغم همه آن اظهار نظرهای اولیه (که البته بیش از آن که در حمایت باشد در نقد حریفان وی بود) نسبت به انحراف دولت هشدار داد باز هم جماعت دو سرِ طناب تهران قم، خود را به کوچه چپ زدند و گاه در مطبوعاتشان، عوضی نوشتند که القا کنند آیت الله مصباح اطاعت از دولت احمدی نژاد را به دلیل تنفیذ رهبری، واجب دانسته است! و بر این القای خود نقد کردند که چرا دولت خاتمی را این گونه مستوجب اطاعت ندانسته است؟! در حالی که سخن آیت الله مصباح، هشدار به دولتیان بود که اگر تحملی هست برای تنفیذ رهبری است نه خود دولت‌مردان!


طرفه این که همین‌ شارلاتان‌های نامه نویس، که تلاش دارند آیت الله مصباح را مدافع بی‌چون و چرای احمدی‌نژاد قلمداد کنند و همه خطاها را به گردن ایشان انداخته و متواضعانه درخواست کنند که در سیاست دخالت نکند در جای دیگری گفتند و نوشتند که آیت الله مصباح به مردم‌سالاری دینی اعتقاد ندارد و سخن از کسانی آوردند که رأی مردم را تزئینی می‌دانند! البته فهم نقد مبنایی استاد مصباح به دموکراسی غربی، توقع به جایی از اینان نخواهد بود اما خوب است بپرسیم زمانی که کاریکاتور توهین آمیز علیه ایشان و روحانیت زیر نظر وزیر شیر خر خورده دولت اصلاحات چاپ شد، قلم نداشتند که نامه سرگشاده بنویسند یا دور گردنشان حسی نداشتند!


در پایان باید دو نکته را یاد آور شوم:
یکم این که منظور از نوشتن این متن این نبود که بگویم نباید از بزرگان حوزه یا سیاسیون انتقاد کرد. منظور رعایت وزن نویسنده و مخاطب و مخاطبان است و شجاعت امضا پای نامه تا مشخص شود منافقان قلم به دست گرفته‌اند یا مزدوران. و گرنه چه بسا سلیقه سیاسی نگارنده با سلیقه سیاسی رجال موسسه امام خمینی هم‌خوانی چندانی ندارد.


دوم آن که خطاب اصلی من یک هشدار به سم‌پراکنان و یک پیشنهاد جدی به مسؤلان محترم حوزه‌ علمیه است که نگذارند چنین نامه‌نگاری‌هایی له یا علیه اشخاص،‌ این گونه سرگشاده و بی‌نام و نشان، مرسوم شود. نگارش چنین متونی حتی اگر در راستای نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه هم باشد به مصلحت نیست. اگر یک طلبه یا جمع معدود یا کثیری از طلاب و فضلای حوزه قرار است اظهار نظری بفرمایند باید با امضای معتبر و شناسنامه‌دار باشد تا بتوان جلوی نفوذی‌های مغرض را گرفت. این‌ها می‌خواهند حرمت علمای حوزه را بشکنند تا به اهداف اربابانشان برسند. از این رو نیکو است روابط عمومی حوزه‌های علمیه طی اطلاعیه‌ای به رسانه‌ها اعلام کند انتشار هر گونه متن بی‌نام و نشان و با عنوان جمع و گروه و جمعیت ناشناس حوزوی، ممنوع است تا در چنین مواردی بتوان پیگیری حقوقی کرد و از حیثیت حوزه و حوزویان صیانت نمود./916/ی701/ع

 

ارسال نظرات