به مناسبت شهادت حاج ابراهیم همت؛
ویژه نامه اینترنتی «خیبرشکن» منتشر شد
خبرگزاری رسا ـ ویژه نامه اینترنتی «خیبرشکن» به مناسبت شهادت حاج ابراهیم همت در پایگاه اطلاعرسانی راسخون منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژه نامه اینترنتی «خیبرشکن» شامل بانک احادیث، پرسش و پاسخ، گالری تصاویر، کارت پستال، بانک صوت و فیلم، ویژهنامههای مرتبط و سایر مقالات در پایگاه اینترنتی راسخون منتشر شد.
از جمله مقالات این ویژهنامه میتوان به اشعاری درباره شهید همت، شهید همت به روایت همسرش، روایت شهید همت در کلام دیگران، شهید همت و حر زمان، چند خاطره از زبان شهید همت، سخنرانی شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر، من جنازه حاج همت را شناسایی کردم، وصیتنامه علمدار خیبر شهید همت، راههای ایجا محبت اهلبیت(ع) و دلنوشته هایی درباره شهید همت اشاره کرد.
شهید همت و حر زمان
در مقاله با عنوان شهید همت و حر زمان می خوانیم: یک شب که در مقر بودیم یکی از بچهها با عجله خودش را به ما رساند و گفت: یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما، حاج همت کیست.
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است، گفتیم که شاید کلکی در کار است و آنها می خواهند کمین بزنند، وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم اگر می خواهی بیایی نترس، بیا جلو، گفت: من حاج همت را می خواهم.
گفتیم: بیا تا ببریمت پیش حاج همت، با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد، وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد، فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت، او را پیش همت بردیم، پرسید: حاج همت شما هستید، همت گفت: بله خودم هستم.
آن مرد کرد پرید جلو و دست همت را گرفت که ببوسد، همت دستش را کشید و اجازه نداد، آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید: شما ارتشی هستید یا سپاهی، همت گفت: ما پاسداریم، او گفت: من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم، رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم، ولی حالا پشیمانم، همت گفت: قبلا از ما قهر کرده بودی، حالا هم که آمدی خوش آمدی، ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم و بعد همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت: فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.
آن مرد، مسلح بود، همت اجازه نداد که اسلحهاش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچهها نشست، شب همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند، آن مرد گفت: راستش خیلی تبلیغات میکنند، میگویند که پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها، همت گفت: نه، اصلا این حرفها حقیقت ندارد، همه ما پاسدار هستیم و صحبت میکنیم، آن مرد محو صحبت های همت شده بود، وقتی این جملات را شنید، به گریه افتاد .
همت پرسید: برای چه گریه می کنی، گفت: به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم، همت گفت: دیگر فکرش نکن حالا که برگشتهای عیب ندارد، او گفت: من هم میخواهم پاسدار شوم، همت گفت: اشکالی ندارد، پاسدار باش، اگر اینطوری دوست داری، از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش.
آن شخص با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد، رفتار و برخورد همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت، او بعد از مدتی در عملیات(محمد رسول الله) شرکت کرد و شهید شد، بچهها به او لقب( حر زمان) داده بودند، پس از این ماجرا، تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند، جالب اینکه آنها هم در لحظه ورود، سراغ حاج همت را میگرفتند.
چند خاطره از زبان شهید همت
در مقاله دیگری از ویژهنامه خیبرشکن چند خاطره از شهید همت امده است که برخی به این شرح است، آمده است: در عملیات والفجر سه، به قرارگاه نجف رفتیم، حدود یک ربع بود نشسته بودیم که دیدیم تلفن زنگ زد، یکی از برادران گوشی را برداشت و گفت از دفتر امام است، برادر دیگری گوشی را گرفت و صحبت کرد، کنجکاو شدیم ببینیم چه خبر است، وقتی پرسیدم، گفتند: در طول عملیات، ساعت به ساعت از دفتر امام زنگ میزنند و اخبار را میپرسند، نصف شب، روز و خلاصه در تمام لحظات امام میخواهند از حرکات رزمندگان باخبر شوند.
وقتی این مسأله را به چشم خود دیدیم، حالت عجیبی به ما دست داد، گفتیم: خدایا، نکند که ما لیاقت رهبری امام را نداشته باشیم، نکند که در ما سستی و تزلزلی به وجود آمده است که امام این قدر دلش شور میزند و نسبت به جبهه حساس شده، وقتی دوباره پرسیدم، گفتند: «امام به جنگ حساس شدهاند، میخواهند که در جریان مسایل قرار بگیرند و از اخبار جنگ اطلاع داشته باشند، به همین خاطر مدام از تهران تماس میگیرند.»
یک روز به خط مقدم رفتیم و گفتیم که برای شناسایی آمدهایم، یکی از برادران رزمنده، ما را حدود بیست سی متر سینهخیز جلو برد تا جایی که اولین برجک دیدهبانی عراقیها را دیدیم.
یک سرباز داخل آن نگهبانی میداد، در همین موقع، از حرکت ما سروصدایی ایجاد شد، گفتیم که لو رفتهایم ولی نگهبان عراقی توجهی به ما نکرد، بعد گفتیم: خدا رحم کرد که او متوجه نشد.
برادر رزمنده که ما را به آنجا برده بود، گفت: خیالت راحت باشد، هر کاری بکنیم، نگهبان عراقی از ترس جانش پایین نمیآید.
برای شناسایی، با دوربین به سنگرهای دشمن نگاه کردیم، عراقیها با لباس زیر داخل سنگرهایشان استراحت میکردند، انگار نه انگار که جنگی هست.
وصیتنامه علمدار خیبر شهید همت
در مقالهای با عنوان وصیتنامه شهید همت چنین آمده است: بسم الله الر حمن الرحیم، هر چه داریم از شهدا داریم و این انقلاب حاصل خون شهیدان است .
به تاریخ 19/10/1359 شمسی ساعت 10/10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم شب ستارهای به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است .
مادرجان، می دانی تو را بسیار دوست دارم و میدانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر، جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکمل این جهلند و شاید قرنها طول بکشد و انسانی از سلاله پاکان زاییده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم را و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهادت و شهامت است.
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اعلامیه امام حاضر بودم بمیرم کلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بود و هست اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادرجان، من متنفر بوده وهستم از انسانهای سازشکار و بی تفاوت و متأسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه اهدافی دارند و اصلا اسلام چه میگوید بسیارند، ای کاش به خود میآمدند.
از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید، نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود نه شرقی نه غربی، ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر، به خود میآمدند و آنها نیز پوزه استکبار را برخاک میمالیدند.
مادرجان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون برد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیارلطمه زدند زیرا نه آن را میشناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده بودند از هر طرف به این نونهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم، علی وار زیستن و علی وار شهیدشدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم الگوی جاوید یک مؤمن از بند هوی و هوس رستن است و من این الگو را نیز را دوست داشتم.
شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم و جور و شرک الحاد میزند و خواهد زد و تاریخ اسلام ، این را ثابت کرده است.
پدر، ما فردا می رویم به جنگ با انسانهایی که چون کفار در صدر اسلام، نمیدانند چرا و برای چه میجنگند، جنگ با دمکرات یا در حقیقت آلت دست بعث بغداد، عراق.
ببین ما به چه روزی افتادهایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامی اند پس سد راه اسلامند باید برداشته شود تا به راه تکامل طی شود.
مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی به خاطر من گریه کنی، اصلا از تو راضی نخواهم بود، زینبوار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار، اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک، اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان و ایثار و صبر و استقامت است.
خواهران و برادرانم و همچنین پدرم، مرا ببخشید و از شما میخواهم که راهم را ادامه دهید والسلام، محمد ابراهیم همت.
ویژه نامه اینترنتی «خیبرشکن» به مناسبت شهادت حاج ابراهیم همت در پایگاه اطلاعرسانی راسخون منتشر شده است و علاقمندان به مشاهده و استفاده از این ویژهنامه میتوانند به نشانی اینترنتی www.rasekhoon.net مراجعه کنند./907/ت302/پ
ارسال نظرات