حذف دین از عرصه های سیاسی، اجتماعی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، با کنار رفتن دین از عرصه حاکمیت جامعه؛ شعار دموکراسی بر اساس عقلانیت انسانی در مغرب زمین رشد پیدا کرد. در جهان اسلام اهل سنت با تولید اندیشه بر اساس رفتار بزرگان خود در امر سیاست، اطاعت از حاکم غالب را بر مسلمانان واجب کرد. اندیشه سیاسی شیعه توسط فقها در لا به لای کتاب ها طرح و تبیین شد و در دوره هایی از تاریخ نیز در پرتو این اندیشه، بخشی از حکومت را بر اساس فقه اداره کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی اندیشه سیاسی فقهای شعیه در ولایت فقیه تجسم یافت. در گفت و گو باحجت الاسلام ابوطالبی پژوهشگر علوم سیاسی و عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره)، اندیشه سیاسی معاصر در سه محور غرب، اهل سنت و شیعه بررسی شده است.
حضرت آیت الله خامنه ای در این رابطه می فرماید: «رشد اندیشه هاى نوین اسلامى در چارچوب مبانى و اصول اسلام و نوآورى در عرصه سیاست و علم، بالندگى و پویایى مکتب اسلام را در عمل به اثبات رسانده و میدانى وسیع در برابر متفکران و روشن بینان جهان اسلام گشوده است. استعمارگران دیروز و مستکبران امروز که با سیاست هاى مکارانه خود مى خواستند جوامع اسلامى را در تعارض دایمى میان جمود و تحجر از سویى و خود باختگى و التقاطى گرى از سوى دیگر سرگردان کنند، اکنون خود را در برابر این پویایى دلیرانه فکر اسلامى مى بینند.»
رسا - اندیشه سیاسی معاصر چگونه شکل گرفت و وجه شاخص آن چیست؟
دوران سیاسی معاصر که اندیشه سیاسی معاصر هم تابع آن است، در ادبیات سیاسی غرب دارای تعابیر مختلفی است. خیلی ها دوران معاصر را دوران مدرن می دانند که دوران جدیدی در غرب اتفاق افتاده است. ویژگی کلی دوران مدرن در غرب، حاکمیت اومانیسم و انسان محوری است که در اندیشه های سیاسی هم بسیار تأثیرگذار بوده است. از اندیشه های سیاسی غرب که مبتنی بر انسان محوری و اومانیسم هست، دموکراسی و حاکمیت مردم بر می آید. دموکراسی هم تحولات و مدل های مختلفی داشته است. ویژگی شاخص اندیشه سیاسی معاصر در دنیا، حاکمیت مردم در مقابل آن چه قبلا با حاکمیت کلیسا و دین بوده، هست. در اندیشه معاصر، حاکمیت دین و کلیسا از بین رفته و مردم با حاکمیت عقلانیت خود بنیاد به دنبال خواسته های خود و اداره جامعه بر اساس همین خواسته ها هستند. این تحولات علل و عواملی از پیش داشته که به این جا رسیده است. وجه شاخص اندیشه سیاسی معاصر، حاکمیت مردم و حذف دین از عرصه های سیاسی و اجتماعی و همان سکولاریسم است.
رسا - درکشور ما به چه صورت بوده است؟
دوران جدید در کشور ما هم از حدود 200 سال پیش که ما با غرب مواجه شدیم، همان تفکرات غربی توسط روشنفکران وارد ایران شد. بحث هایی درباره آزادی، قانون، مساوات، مجلس شورا مطرح شده و در دوره مشروطه به اوج رسید. افرادی سعی می کردند همین دموکراسی غربی و نگاه سکولاریستی را ترویج کنند که در مقابل آن نگاه علمای شیعه بود. همواره اندیشه سیاسی علمای شیعه، همراهی دین و سیاست بوده است که دارای مبانی خاص خود بود. این دو دیدگاه از دویست سال پیش در کشور ما مطرح است که یکی با شاخص دموکراسی غربی و اندیشه سیاسی سکولاری و جدایی دین از سیاست و در مقابل آن، نگاه دینی عموم علمای ما بر مبنای دخالت دین در سیاست بود و شعار معروف شهید مدرس که می گفت: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست».
رسا - مبانی اندیشه سیاسی فقها و حوزه تأثیر این مبانی چه بود؟
تفاوت این دو نگاه دینی و سکولاریستی به مبنای هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی ایشان بر می گردد. نگاه اسلامی و دینی ما این است که انسان محدود به این دنیا نیست و آخرت وجود دارد. رابطه انسان هم با خدا که وجود حقیقی اوست و ما عین الربط به او هستیم. نسبت بین دنیا و آخرت و تأثیر رفتارهای دنیا در آخرت مبانی بسیار مهمی هستند. اعتقاد به دو شاخصه مهم در رابطه با اسلام، یکی جامعیت و دیگری جاودانگی آن است. جامعیت یعنی اسلام برای همه امور انسان، چه فردی چه اجتماعی و همین طور دنیوی و اخروی برنامه دارد و البته عموم حوزه های دنیایی مرتبط با آخرت است و جاودانگی اسلام هم یعنی احکام و دستوراتی که در اسلام مطرح شده، تا آخرالزمان هست. طبق فرمایش معروف «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه» همه احکامی که در حوزه سیاست، حقوق، اقتصاد و... داریم آلان هم باید اجرا کنیم. این دو مبنا باعث شده اندیشه سیاسی علما یک نگاه سیاسی خاص باشد. فقها حکومت مطلوب را حکومتی می دانند که منصوب از طرف خدا بوده و دارای مشروعیت الهی باشد.
در بحث آزادی و مساوات معتقدند این دو باید در چارچوب شرع باشد و عدالتی اجرایی شود که شرع تعیین می کند. همه این مفاهیم کلان در اندیشه سیاسی در چارچوب شرع تعیین می شود.
رسا - آیا قبل از مواجهه با غرب هم این اندیشه مطرح بوده است؟
بله مطرح بوده است. در کتاب ها و سیاست نامه ها طرح شده و در فضاهای تاریخی هم هست. این که حاکمیت باید با دین باشد و حتی تعبیر به این شده که حاکمیت متعلق به پیامبر(ص) و امام زمان(عج) است و بعد از آن ها به فقها می رسد. این ها در متون پانصد ساله ما و در متون مربوط به قرن چهارم و پنجم هم وجود دارد. بالأخره این که اندیشه سیاسی باید بر اساس دین باشد، چیز نو و جدیدی نیست.
رسا - اندیشه معاصر از چه زمانی و توسط چه کسانی مطرح شده است؟
اندیشه سیاسی معاصر با آن چه پیش تر بوده، هیچ فرقی نکرده است. در میان علمای شیعه، هیچ تفاوتی در اندیشه دیده نمی شود. همان اندیشه که بوده، هست. منتها اندیشه سیاسی با نظام سیاسی تفاوت دارد. اندیشه سیاسی به ما می گوید که حکومت مطلوب، چیست. اما نظام سیاسی که در مقام عمل پیاده می شود، چیزی است که در عمل مقدور ما هست. حکومت مطلوب در نگاه شیعه حکومت معصوم(ع) است؛ ولی الآن مقدور نیست. لذا یک پله پایین تر سراغ حکومت فقیه می آییم.
رسا - نمونه ای در قبل از انقلاب داریم؟
در دوره هایی حاکمیت فقیه به معنای تام مقدور نبوده است؛ مثلا در دوره صفویه سلطنت بوده، ولی در همان پانصد سال پیش بخش هایی از حکومت دست فقها افتاده و ایشان مسائل حقوقی را که مطرح بوده، اجرا کرده اند. در دوره مشروطه اختیارات فقها در حکومت بیشتر شده است. به این صورت که شاه را تابع قانون کردند و قانون را هم تابع ضوابط شرعی وضع کردند. در هر دوره ای به اقتضای همان دوره، نظام سیاسی مقدور تا حدی که بتوانیم دینی اش کنیم، اجرا شده است. مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامه در رابطه با مشروطه می گوید: «قدر مقدور از حکومت معصوم این است». نظام های سیاسی مثل نظام مشروطه؛ نظامی بود که تا حدی می توانستند آن را دینی کنند و تحت حاکمیت فقها در آورند و البته نظام سیاسی مطلوب هم نیستند. حتی مطلوب عصر غیبت هم نیست. برای امام خمینی(ره) این امکان فراهم شد که بحث ولایت فقیه را در حد تام و کامل در عرصه عمل اجرا کند و نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک حکومت فقهی و ولایی تأسیس کند.
رسا - آیا به دلیل تحولات خاصی در اندیشه سیاسی تعبیر به معاصر می شود؟ یعنی چیزی در آن هست که قبل از آن نبوده است؟
نه؛ در شیعه اندیشه ها هیچ تغییری نکرده است. یعنی آیا امام(ره) اندیشه های سیاسی جدیدی دارند که قدیمی ها نداشتند؟ امام(ره) چه گفتند که قدیمی ها نگفتند؟!
رسا - پس تعبیر معاصر چه وجهی دارد؟
اندیشه سیاسی معاصر یعنی امروز در این رابطه چه می گویند و اندیشه های سیاسی دنیای معاصر چیست؟ حالا بحث این است که این اندیشه ها با اندیشه های قبلی فرقی دارند یا فرقی ندارند؟ در فضای غربی فرق دارد؛ ولی در اندیشه ما فرقی ندارد و اندیشه ها هیچ تغییری نکرده است.
رسا - در اهل سنت چطور؟
در اندیشه سیاسی اهل سنت تحولات زیادی رخ داده و به اقتضای شرایط، شاخص ها تغییر کرده است. در مجموع تفاوت اندیشه اهل سنت با شیعه این است که شیعه اندیشه دارد و بر اساس اندیشه نظام تولید می کند. اهل سنت بر عکس اند و آن چه در عمل رخ داده را تئوریزه کرده اند و شده اندیشه.
لذا وقتی می خواهند معیار های مشروعیت را تعیین کنند، می گویند خوب ببینیم ابوبکر چگونه به خلافت رسید و بیعت گرفت؟ پس یکی از معیار های مشروعیت بیعت است. یا عمر با تعیین خلیفه قبلی به خلافت رسید، پس یکی از معیارها تعیین خلیفه قبلی است. عثمان از طریق شورا به حکومت رسید، پس یکی از معیارها تشخیص اهل حل و عقد است. یا معاویه با غلبه به قدرت رسید، پس یکی از معیارهای مشروعیت، غلبه و تقلب است. در اندیشه اهل سنت امروز آن چیزی که در مشروعیت حکومت نقش بازی می کند، غلبه و سلطه پیدا کردن است. معتقدند هر کس که سلطه پیدا کرد و قدرت را به دست گرفت، اولوالامر است و باید از او اطاعت کرد.
رسا - در کشورهای اسلامی فعلی هم همین اندیشه حاکم است؟
بله همین نظام حاکم است. خیلی هم برای شان فرقی ندارد که این اولوالامر چه ویژگی هایی دارد؛ لذا در اندیشه سیاسی شان هم قائل اند که به راحتی نمی شود بر علیه حاکم قیام کرد؛ حتی فساد هم داشته باشد. غلبه بر حاکم فاسد را جایز نمی دانند.
بحث ولایت فقیه در عرصه حاکمیت موضوع جدیدی نیست. از دوران شیخ مفید که اوایل غیبت است تا امروز، فقها ولایت فقیه را به عنوان حاکمیت دینی طرح کرده اند. منتها چون حکومت ها اکثر اوقات دست شیعه نبوده، لذا به عنوان حکومت طرح نشده است؛ ولی به عنوان ابواب فقهی در بحث مالیات و خمس گفته اند که اجازه اینها به دست فقیه است. در جهاد می گویند اجازه جهاد ابتدایی به دست فقیه است. امور قضایی و اجرای حدود را مربوط به فقیه می دانند. جنگ، صلح، قضاوت، حدود و برخورد با متخلفین همه کارکردهای حکومت است. همه این امور توسط فقها در متون فقهی برشمرده شده است. از زمان مرحوم علامه حلی تعبیر حاکمیت در مورد فقیه به کار رفته است، نه فقط قضاوت. این اندیشه همیشه بوده، ولی بروز و ظهور آن به حکومت آن زمان بستگی داشته که چه قدر در این حکومت ولایت فقیه می تواند ظهور پیدا کند. در دورره صفویه تا حد زیادی بروز پیدا کرده، منتها در ذیل سلطان که بخشی از اختیارات حکومت را به فقیه سپرده است. حتی برخی از شاهان صفوی استدلال می کردند که ما قائل به ولایت فقیه ایم. شاه طهماسب خطاب به مرحوم محقق می گوید: «بر اساس روایت عمرو بن حنظله تو نایب امام زمان(عج) هستی و من با اجازه تو حکومت می کنم». این سخن مربوط به چهار صد و پنجاه سال پیش است. بروز این بحث، بستگی داشته که آن شاه چه قدر تابع علما باشد و همراهی کند. در طول تاریخ جسته و گریخته عمل علما بر اساس ولایت فقیه وجود داشته و سلاطین هم از علما حساب می بردند. خود اندیشه هم در طول تاریخ بوده، حالا اختلاف داشته اند در مطلقه و غیر مطلقه، ولی اصل ولایت فقیه و حاکمیت دینی مورد اتفاق همه بوده است.
رسا - انقلاب اسلامی چه نقشی در این حرکت داشت؟
این موضوع تا انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. در انقلاب، اصل سلطنت متزلزل شد و امام(ره) به صورت مستقل بحث ولایت فقیه را دوباره مطرح کردند که بر اساس این ادله، حاکمیت برای فقها است. در همین ادله هم امام(ره) چیزی را بیان می کند که در طول تاریخ، علما استفاده کرده اند و چیزی اضافه نمی کند. برخی دلایل عقلی دارد که شاید بعضی ها آن را نداشته باشند. این جا با رفتن سلطنت، عملا زمینه برای حاکمیت ولایت فقیه فراهم می شود. انقلاب اسلامی حرکتی بوده که بر مبنای حاکمیت دینی و ولایت شکل گرفته و خود پیروزی انقلاب هم مرهون آن رابطه ولایی بین مردم و امام است. آن چه باعث از بین رفتن شاه شد، این رابطه بود. نظام ولایی بعد از انقلاب هم که اولین بار در طول تاریخ در عصر غیبت که با عنوان نظام ولایی، حاکمیت مطلق به دست فقها باشد، شکل گرفته است؛ محصول انقلاب اسلامی است که عینیت پیدا کرده است.
در شماره بعدی گفت و گو، تأثیر اندیشه سیاسی معاصر در جریانات سیاسی ایران پس از انقلاب را بررسی خواهیم کرد.
976/401/ر